ما را به سر چاه بری دست زنی ؛
لاحول کنی ؛ دو دست بر دست زنی!
ابوسعید ابی الخیر
#عارف
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
لاحول کنی ؛ دو دست بر دست زنی!
ابوسعید ابی الخیر
#عارف
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
@chista_yasrebi_official
باهر که سخن گویم ، اگر خواهم ؛ اگر نه؛
اول سخنم ؛ نام تو اندر دهن آید.
ابوسعید ابی الخیر#عارف
#چیستایثربی
باهر که سخن گویم ، اگر خواهم ؛ اگر نه؛
اول سخنم ؛ نام تو اندر دهن آید.
ابوسعید ابی الخیر#عارف
#چیستایثربی
دوستان ؛ عکسم که ناپدید شده برگشته
دو روزه
معلوم شد برای کندی سرعت نت بوده.اونو با نت خط گذاشته بودم!
#چیستایثربی
دو روزه
معلوم شد برای کندی سرعت نت بوده.اونو با نت خط گذاشته بودم!
#چیستایثربی
اگر چیزی را نتوانید به طور ساده توضیح دهید ؛ یعنی به اندازه ی کافی آن را نفهمیده اید.
#البرت_انیشتین
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#البرت_انیشتین
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
@chista_yasrebi_official
خیلیها به اندازه ی کافی،میخواهند تو بدبخت باشی
درست بر خلاف میل آنها رفتار کن.از راهت و زندگی ات خشنود باش !
مال توست.مال آنها نیست!خیلیها آرزویش را دارند!
#چیستایثربی
خیلیها به اندازه ی کافی،میخواهند تو بدبخت باشی
درست بر خلاف میل آنها رفتار کن.از راهت و زندگی ات خشنود باش !
مال توست.مال آنها نیست!خیلیها آرزویش را دارند!
#چیستایثربی
Forwarded from چیستا_یثربی_مشاغل
حسادت ؛ انسان را به موجودی متنفر از نوع بشر ؛ و بی انصاف و بیرحم ؛ مبدل میکند.
#چخوف
#چیستا
@chistttaaa
#چخوف
#چیستا
@chistttaaa
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_نهم
#چیستایثربی
برو ؛ دخترم برو !
تو اهل تسلیم نبودی ؛ هیچوقت !...
صدای پدرم از کجا می آمد که پای مرا به سمت جلو به حرکت واداشت ؟!
من می دانستم که محسن اگر بخواهد ؛ می تواند در آسمان پرواز کند و حتی ستاره بچیند .
او از کودکی ؛ پرواز کرده بود ! جایی میان زمین و آسمان بزرگ شده بود...
ولی من دختر نحیفی بودم که فقط ؛ روی خاطرات سر می خوردم ؛ و در درون خودم ؛ جلو میرفتم..
از وقتی پدرم با من حرف زد ؛ دیگر نه صدای مردم را می شنیدم ؛ نه چیزی می دیدم...
در درون من اسبی بود ؛ که حتی از خودم ؛
می گریخت...
من فقط می خواستم به اسب خودم برسم !
می خواستم عنانش را در دست بگیرم !
مادیان درونم ؛ چرا چنین از من
می گریخت ؟
صدای برادرم را شنیدم :
این زندگی رو نمی خوام !
صدای مادرم :
من مریض نیستم !
دیگه دکترهم باهات نمیام ؛ دروغ نگو !
صدای پدرم :
اگه من بمیرم ؛ تو خیلی تنها میشی ؛...
برادرت همیشه از همه چیز ؛ کنار کشیده !
صدای مادرم :
تو به پدرت رفتی !
منو دست کم می گیری ؛ فکر می کنی اختیار من دست توست ؟!
اصلا تو کی هستی که به من دستور میدی؟
جراحی نمی کنم !
چشمان نجیب حامد را می دیدم :
از مریم مراقبت کن !
با صدای پدرم ترکیب می شد :
از خانواده مراقبت کن !
صدای عسل :
خاله چرا محسن ؛ داشت گریه می کرد ؟
گفتم : کی ؟
گفت : دیشب ! توی بالکن دیدم...
از مسابقه ترسیده ؟
گفتم : نه ؛ اون نمی ترسه ؛ برنده ست !
عسل گفت : پس می خواد ؛ تو برنده شی ؟
گفتم : نه ! مگه دیوونه ست ؟
کارشو از دست میده !
صدای رییسم :
نظراتی برخی فقها دارن که میگه ؛ میشه دختر باکره رو صیغه کرد ؛ به شرطی که دختر بمونه !
تا بعدا موقع ازدوجش براش ؛ مشکلی پیش نیاد؛ ! میدونی من زنمو دوست دارم.ازش بچه دارم ؛ ولی هیچوقت تو رختخواب ...
"بسه ! ........."
صدای من :
محسن ؛ چرا منو دوست داری ؟
صدای محسن :
مثل اینه که بپرسی چرا خدا رو دوست دارم ؟!
نمیشه جواب داد !
حامد ، مریم را دوست داشت ؛ به عشقشان غبطه می خوردم.
شیفته ی شخصیت حامد بودم ، ولی عاشقش نبودم !
محسن گفت :
اگه اون شب دیر می رسیدم چی ؟ اون مرد خشن و دیوونه بود...
چرا بهت نگفتن که این یه نقشه ست ؛ تا لااقل بدونی ؟! آماده باشی؟!
صدای جیغ !...
برای چند لحظه ؛ نفهمیدم چه شد !
فقط برق نقره ای موتوری را در چند قدمی دیدم !
من از کودکی ، که موتور ، پرتابم کرده بود ؛ از آن ؛ وحشت داشتم ! حتی با صدای نزدیک شدنش ؛ قدرت حرکتم را از دست میدادم...
فلج شدم ، ایستادم !
موتور نتوانست ترمز کند ؛ فاصله کم بود ؛...
چشمانم را بستم ؛ دیگر تمام بود !
ناگهان دیدم در آسمانم !....
محسن ؛ که صدای موتور را شنیده بود ؛ برگشته و آستین مرا گرفت...
مثل بغل کردن بود ؛...
با هم در هوا ، از میله های میدان پریدن !
و با هم روی چمن ها افتادن ؛...
با هم خزیدن ؛ و به خط پایان رسیدن !
محسن ؛ از خاطراتم جلو زده بود !
یک حرکت تند و به موقع برای بیرون آوردن من از شوک تصادف با موتور ؛ و انجام تکنیکهای سخت دو نفره ؛ با استادم ....
هر دو ؛ روی چمنهای میدان هفت تیر افتاده بودیم...و اصلا نفهمیدم آن چند لحظه ؛ چگونه گذشت !...
گفتم : دارم خفه می شم !
گفت : ببخشید !
خودش را ؛ از روی من کنار کشید ؛...
همه چیز ؛ در چند لحظه اتفاق افتاد...
مرا در هوا ؛ بغل کرده و با هم از نرده ها پریده بودیم !
کاری که در پیست پارک ؛ بارها ؛ جداگانه انجام داده بودیم...
پرش از نرده ها و پرتاب خود ؛ روی هدف... !
گفتم : برای من برگشتی ؟
می تونستی برنده شی خله !
گفت : من برنده ام ! اما مثل اینکه خبر نداری؟
عزیز من ؛ از موتور می ترسه !
حواسم بهش بود ؛ فاصله م باش کم بود که موتور و ماشین بش نزنن...
میدونستم میره تو یه عالم دیگه .... گذشته!
سوت پایان !
دو برنده ؛ همزمان !
گریه ام گرفت !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_نهم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_سی_و_نهم
#چیستایثربی
برو ؛ دخترم برو !
تو اهل تسلیم نبودی ؛ هیچوقت !...
صدای پدرم از کجا می آمد که پای مرا به سمت جلو به حرکت واداشت ؟!
من می دانستم که محسن اگر بخواهد ؛ می تواند در آسمان پرواز کند و حتی ستاره بچیند .
او از کودکی ؛ پرواز کرده بود ! جایی میان زمین و آسمان بزرگ شده بود...
ولی من دختر نحیفی بودم که فقط ؛ روی خاطرات سر می خوردم ؛ و در درون خودم ؛ جلو میرفتم..
از وقتی پدرم با من حرف زد ؛ دیگر نه صدای مردم را می شنیدم ؛ نه چیزی می دیدم...
در درون من اسبی بود ؛ که حتی از خودم ؛
می گریخت...
من فقط می خواستم به اسب خودم برسم !
می خواستم عنانش را در دست بگیرم !
مادیان درونم ؛ چرا چنین از من
می گریخت ؟
صدای برادرم را شنیدم :
این زندگی رو نمی خوام !
صدای مادرم :
من مریض نیستم !
دیگه دکترهم باهات نمیام ؛ دروغ نگو !
صدای پدرم :
اگه من بمیرم ؛ تو خیلی تنها میشی ؛...
برادرت همیشه از همه چیز ؛ کنار کشیده !
صدای مادرم :
تو به پدرت رفتی !
منو دست کم می گیری ؛ فکر می کنی اختیار من دست توست ؟!
اصلا تو کی هستی که به من دستور میدی؟
جراحی نمی کنم !
چشمان نجیب حامد را می دیدم :
از مریم مراقبت کن !
با صدای پدرم ترکیب می شد :
از خانواده مراقبت کن !
صدای عسل :
خاله چرا محسن ؛ داشت گریه می کرد ؟
گفتم : کی ؟
گفت : دیشب ! توی بالکن دیدم...
از مسابقه ترسیده ؟
گفتم : نه ؛ اون نمی ترسه ؛ برنده ست !
عسل گفت : پس می خواد ؛ تو برنده شی ؟
گفتم : نه ! مگه دیوونه ست ؟
کارشو از دست میده !
صدای رییسم :
نظراتی برخی فقها دارن که میگه ؛ میشه دختر باکره رو صیغه کرد ؛ به شرطی که دختر بمونه !
تا بعدا موقع ازدوجش براش ؛ مشکلی پیش نیاد؛ ! میدونی من زنمو دوست دارم.ازش بچه دارم ؛ ولی هیچوقت تو رختخواب ...
"بسه ! ........."
صدای من :
محسن ؛ چرا منو دوست داری ؟
صدای محسن :
مثل اینه که بپرسی چرا خدا رو دوست دارم ؟!
نمیشه جواب داد !
حامد ، مریم را دوست داشت ؛ به عشقشان غبطه می خوردم.
شیفته ی شخصیت حامد بودم ، ولی عاشقش نبودم !
محسن گفت :
اگه اون شب دیر می رسیدم چی ؟ اون مرد خشن و دیوونه بود...
چرا بهت نگفتن که این یه نقشه ست ؛ تا لااقل بدونی ؟! آماده باشی؟!
صدای جیغ !...
برای چند لحظه ؛ نفهمیدم چه شد !
فقط برق نقره ای موتوری را در چند قدمی دیدم !
من از کودکی ، که موتور ، پرتابم کرده بود ؛ از آن ؛ وحشت داشتم ! حتی با صدای نزدیک شدنش ؛ قدرت حرکتم را از دست میدادم...
فلج شدم ، ایستادم !
موتور نتوانست ترمز کند ؛ فاصله کم بود ؛...
چشمانم را بستم ؛ دیگر تمام بود !
ناگهان دیدم در آسمانم !....
محسن ؛ که صدای موتور را شنیده بود ؛ برگشته و آستین مرا گرفت...
مثل بغل کردن بود ؛...
با هم در هوا ، از میله های میدان پریدن !
و با هم روی چمن ها افتادن ؛...
با هم خزیدن ؛ و به خط پایان رسیدن !
محسن ؛ از خاطراتم جلو زده بود !
یک حرکت تند و به موقع برای بیرون آوردن من از شوک تصادف با موتور ؛ و انجام تکنیکهای سخت دو نفره ؛ با استادم ....
هر دو ؛ روی چمنهای میدان هفت تیر افتاده بودیم...و اصلا نفهمیدم آن چند لحظه ؛ چگونه گذشت !...
گفتم : دارم خفه می شم !
گفت : ببخشید !
خودش را ؛ از روی من کنار کشید ؛...
همه چیز ؛ در چند لحظه اتفاق افتاد...
مرا در هوا ؛ بغل کرده و با هم از نرده ها پریده بودیم !
کاری که در پیست پارک ؛ بارها ؛ جداگانه انجام داده بودیم...
پرش از نرده ها و پرتاب خود ؛ روی هدف... !
گفتم : برای من برگشتی ؟
می تونستی برنده شی خله !
گفت : من برنده ام ! اما مثل اینکه خبر نداری؟
عزیز من ؛ از موتور می ترسه !
حواسم بهش بود ؛ فاصله م باش کم بود که موتور و ماشین بش نزنن...
میدونستم میره تو یه عالم دیگه .... گذشته!
سوت پایان !
دو برنده ؛ همزمان !
گریه ام گرفت !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_نهم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
یاداوری قسمت 39 .قسمت 40 دیشب در اینستاگرام.رسمی من ؛ منتشر شد
Chista Yasrebi:
سلام بانوی عزیز
میخواستم بابت تشکیل کانال چیستا و این کار زیباتون تشکر کنم .
با این کار هم همه میتونن به نوعی با شما و دیگران درددل کرده باشن و هم به لطف شما به امرار معاش زندگیشون رونق ببخشن.
کانال خیلی حس خوبی به من میده .
ممنون از این ایده خلاقانه و انسان دوستانه🌸🌸🌸🌸🌸
@chistttaaa
کارشما را معرفی میکنیم.رایگان
یا توانایی شمارامینویسیم برای اینکه کار پیدا کنید.رایگان....
کمک به هم وظیفه ی ماست
#چیستایثربی
@chistttaaa
سلام بانوی عزیز
میخواستم بابت تشکیل کانال چیستا و این کار زیباتون تشکر کنم .
با این کار هم همه میتونن به نوعی با شما و دیگران درددل کرده باشن و هم به لطف شما به امرار معاش زندگیشون رونق ببخشن.
کانال خیلی حس خوبی به من میده .
ممنون از این ایده خلاقانه و انسان دوستانه🌸🌸🌸🌸🌸
@chistttaaa
کارشما را معرفی میکنیم.رایگان
یا توانایی شمارامینویسیم برای اینکه کار پیدا کنید.رایگان....
کمک به هم وظیفه ی ماست
#چیستایثربی
@chistttaaa
Forwarded from چیستا_یثربی_مشاغل
مبارزه با مافیای سودجوی دنیای مجازی
ما آثار و مشاغل شما را رایگان معرفی میکنیم.
با عضویت در کانال #چیستا ؛شما وکارهایتان را معرفی میکنیم و احیانا سفارش میگیرید...
ترجیحا لطفا نمونه کارتان را با عکس بفرستید.و یک حرکت نظام یافته و هماهنگ باشد.....یعنی این #خبر را در گروهها بگذارید و به دوستانتان اطلاع دهید.
همه خبردار شوند !
این کانال؛ ضد فعالیتهای #سودجویانه ی دنیای مجازیست.کاملا #رایگان است.
به گوش دیگران هم برسانید.خیلیها #خبر ندارند
ممنونم
#چیستایثربی
کانال
#چیستا
شاعران.نقاشان؛ نویسندگان میتوانند یک نمونه کارخود را برای ما بفرستتد....
@chistttaaa ادرس کانال
پرایوت من
@cccc667
ما آثار و مشاغل شما را رایگان معرفی میکنیم.
با عضویت در کانال #چیستا ؛شما وکارهایتان را معرفی میکنیم و احیانا سفارش میگیرید...
ترجیحا لطفا نمونه کارتان را با عکس بفرستید.و یک حرکت نظام یافته و هماهنگ باشد.....یعنی این #خبر را در گروهها بگذارید و به دوستانتان اطلاع دهید.
همه خبردار شوند !
این کانال؛ ضد فعالیتهای #سودجویانه ی دنیای مجازیست.کاملا #رایگان است.
به گوش دیگران هم برسانید.خیلیها #خبر ندارند
ممنونم
#چیستایثربی
کانال
#چیستا
شاعران.نقاشان؛ نویسندگان میتوانند یک نمونه کارخود را برای ما بفرستتد....
@chistttaaa ادرس کانال
پرایوت من
@cccc667