@chista_yasrebi فقط باید قدم درراه بگذاری....و اگر نتوانی ، با کفشهایی که دوست داری ؛ فقط دور اتاقت بگرد! راه برو ! حتی به مسافت یک اتاق...همین شروع خیلی چیزهاست!عادت به قدم برداشتن
#چیستایثربی
#چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#تواشیح
ناد علیا مظهر العجایب
بخوان علی را که سرچشمه ی عجایب است.....
خانه ی من ؛ قلب توست
و قلب من ؛ خانه ی تو.....
دعای عزیز
#ناد_علی با ترجمه ی فارسی
کسی که اسم او ؛ ورد زبان گریه کنندگان است....
#عید_مبارک
#چیستایثربی
#یا_علی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
ناد علیا مظهر العجایب
بخوان علی را که سرچشمه ی عجایب است.....
خانه ی من ؛ قلب توست
و قلب من ؛ خانه ی تو.....
دعای عزیز
#ناد_علی با ترجمه ی فارسی
کسی که اسم او ؛ ورد زبان گریه کنندگان است....
#عید_مبارک
#چیستایثربی
#یا_علی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#اقراء
#بخوان
و همه چیز شروع شد....
از ظلمات به سمت نور....
عید ؛ یعنی همین....
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#چیستایثربی
#بخوان
و همه چیز شروع شد....
از ظلمات به سمت نور....
عید ؛ یعنی همین....
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#چیستایثربی
@chista_yasrebi من در امانم ؛ من در آرامشم ؛ من حمایت میشوم.....چون خداوند مرا به این شکل ؛ و در اینجا به دنیا آورده است ؛ او مراقب من است
#چیستابثربی
#چیستابثربی
چیستا_وان:
چند کلمه درباره
#ماوقع این روزها با صمیمی ترها
دوستان من میدانید که زندگی همیشه به یک منوال نیست..مثلا من ؛ پارسال این موقع ؛ خیلی شاد بودم...الان نیستم!...
شاکی نیستم.اما شاد نیستم !
....پارسال این موقع ؛ انتشار #پستچی ؛ در اینستاگرام را شروع کردم و هرگز تصورش را هم نمیکردم دوستان و دشمنان به این زیادی پیدا کنم! ..
افرادی که بگویند پستچی زندگی واقعی خودش نیست؟! حتی اقوام!....از چه میترسند؟.....آنها که چیزی نمیدانند؛ آنها کی با من بوده اند؟.....هر چه میخواهند بگویند...کاش زندگی واقعی خودم نبود براستی! من این زندگی را هروله کرده ام...و به دخترم دیروز گفتم :مجبورم تا پایانش بایستم.
و الان صمیمی ترین دوستان محل کارم ؛ در تاتر یا شورای نویسندگان و سینما ؛ انگار مرا مقصر میدانند که چرا اول؛ جریان حاجعلی را به آنها نگفته ام!...
خب این قرار بود یک راز زندگی خصوصی من باشد ! و اگر لجبازی یک شب خاص من و خورده شدن حق ما ؛ در یک مسابقه نبود ؛ شاید هرگز ماجرا را نمینوشتم و انهمه واکنش مثبت دوستان و فالورها.
با گفتنش ؛ چیزی به دست نیاوردم....شاید شما از خواندنش لذت بردید ؛ یا ببرید...
ممنونم...اما افراد خانواده رفتار نامناسبی دور از شان و سنشان ؛ نشان دادند ! و حتی سعی کردند روی دخترم که معمولا عاقلتر از این حرفهاست ؛ تاثیر بگذارند! پیج و کانال و توهین بود که بسویم سرازیر میشد و میشود...
.اما چه باک! من شما را دوست دارم و پستچی را حقیقتا زیسته ام و چه اشتباهات دردناکی در آن ؛ مرتکب شده ام.....
من پستچی را نوشتم که هم درددل ؛ و خاطره ای گفته باشم و هم بگویم :
برای شکست ؛ همیشه #زود است...
امروز اقایی بعد از مطب دکتر ؛مرا شناخت؛ به دوستش گفت : این #چیستایثربی است؟
دوستش گفت :نه!شبیهشه.به خصوص عینکش! .ولی اونکه انقدر داغون نیست!
راستش داغان بودم؛تب داشتم.گریه کرده بودم ؛ دلم پر بود.قرار نیست همیشه بگو و بخند باشیم.
نویسنده هم انسان است؛بازنمیخواهم درباره ی مشکلات خانه حرف بزنم!
اما من هم مادر یک جوان و دختر یک بانو هستم که هر کدام انتظاراتی از من دارند و برآورده نمیشود و دوستانم که جملگی رفتند.
از صبح که بلند میشوم ؛میدوم و آخر هم به کارهای ضروری ترم نمیرسم و از این جهت از ناشر گرفته تا افراد خانواده ؛ همه؛ از من شاکی اند !ازچه؟نمیدانم!
نه به خاطر نوشتن قصه.برای اینکه دنیای مجازی را دروغ و ناندانی عده ای تازه به دوران رسیده میدانند! و میگویند جای تو نیست!تو نویسنده ای! نه مدل لباس یا بازیگر یا فلان خانم که به ترکیه پناهنده شده ! تو دنیایت از آنها جداست!در حالیکه اقوام خودشان همه اینستا دارند!
از طرفی میان فالورهایم؛ دوستان بسیار خوبی پیدا کرده ام که میدانم هیچ کجای جهان؛دیگر نمیتوانم شبیه آنها را پیدا کنم ! مرد و زن...و از طرفی همکارانم ؛ مدام متلک میپرانند که خودتان دلیلش را حدس میزنید!
پریروز جشنی بود و من یکی از صاحبان جشن؛یادشان رفت به من بگویند!
:وقتی شاکی شدم؛ گفتند:مگر در این دنیا زندگی نمیکنید؟! کارت دعوت و تلفن لازم نبود!در صورتی که به بقیه؛تلفنی هم که شده ؛ خبر داده بودند!خب می آمدیددیگر !عجبا!باید میگفتم.جشن مهم نیست!اصلا نمیامدم.کار داشتم.... اما
قدردان باشید آقا!
#حرمت نگه دارید
گفت:مگر اینکه ملکه ی تخت روان باشید و فالورهایتان باید شما را بیاورند!
این را کسی به من گفت ؛ که سالها پیش که جوانکی تازه وارد به نقد تاتر و سینما بود؛ بارها سفارشش را به این و آن کرده بودم،و چقدر از او دفاع کرده بودم!
من نسبت به ستاره ها ؛ فالورهای زیادی ندارم..کانالم هم که چه بگویم!هر چقدر مطالب جالب؛ با کمک چند دوستم و تلاش خودم ؛ از اینور و آنور برایتان پیدا میکنم که جای دیگری نیست؛ میبینم ؛ رفته اید! نیستید! و جذب کانالهای جوک؛یا تبلیغ ؛ و بده بستان لینک شده اید...180 کا درزمان پستچی کجا ؟و حالا کجا؟!کجا رفتند آن دوستان؟!
در صورتی که به جد میگویم:کیفیت کانال من؛به مراتب #بهتر و متنوع تر از قبل شده؛ و من خیلی حرفهای اصلی یا خبرهای لحظه ای و گزارش مراسم و زندگی ام را در کانالم میگذارم....
باید هم بگذارم...
#کانال_من است نه ملا نصر الدین !
باید از خودم و مراسمم و دوستانم ،عکس بگذارم؛باید شما را از اتفاقات دور و برم خبر کنم!
حالا به اینجا رسیدیم!
#او_یکزن؛ چهار قسمت دیگر تمام میشود و اگر دارم طولش میدهم؛ چون میخواهم حالم خوب باشد و دوقسمت دو قسمت بگذارم تا در دو شب تمام شود ؛و یکی از بازیگرهای من هم به ایران برگشته باشد!
میدانید دردم از چیست؟!
رنج میکشی و کسی دردت را نمیفهمد....فکر میکنند دنبال فالوری!من فالور مرده که نمیخواهم!و شما زندگان به بیمارستان هم که بروم با منید! میدانم! زنده اید و با وفا!
معلوم است که همه ی وقایع #او_یکزن واقعی نیست! ولی میکس سخت و خلاقانه ای که ⬇
چند کلمه درباره
#ماوقع این روزها با صمیمی ترها
دوستان من میدانید که زندگی همیشه به یک منوال نیست..مثلا من ؛ پارسال این موقع ؛ خیلی شاد بودم...الان نیستم!...
شاکی نیستم.اما شاد نیستم !
....پارسال این موقع ؛ انتشار #پستچی ؛ در اینستاگرام را شروع کردم و هرگز تصورش را هم نمیکردم دوستان و دشمنان به این زیادی پیدا کنم! ..
افرادی که بگویند پستچی زندگی واقعی خودش نیست؟! حتی اقوام!....از چه میترسند؟.....آنها که چیزی نمیدانند؛ آنها کی با من بوده اند؟.....هر چه میخواهند بگویند...کاش زندگی واقعی خودم نبود براستی! من این زندگی را هروله کرده ام...و به دخترم دیروز گفتم :مجبورم تا پایانش بایستم.
و الان صمیمی ترین دوستان محل کارم ؛ در تاتر یا شورای نویسندگان و سینما ؛ انگار مرا مقصر میدانند که چرا اول؛ جریان حاجعلی را به آنها نگفته ام!...
خب این قرار بود یک راز زندگی خصوصی من باشد ! و اگر لجبازی یک شب خاص من و خورده شدن حق ما ؛ در یک مسابقه نبود ؛ شاید هرگز ماجرا را نمینوشتم و انهمه واکنش مثبت دوستان و فالورها.
با گفتنش ؛ چیزی به دست نیاوردم....شاید شما از خواندنش لذت بردید ؛ یا ببرید...
ممنونم...اما افراد خانواده رفتار نامناسبی دور از شان و سنشان ؛ نشان دادند ! و حتی سعی کردند روی دخترم که معمولا عاقلتر از این حرفهاست ؛ تاثیر بگذارند! پیج و کانال و توهین بود که بسویم سرازیر میشد و میشود...
.اما چه باک! من شما را دوست دارم و پستچی را حقیقتا زیسته ام و چه اشتباهات دردناکی در آن ؛ مرتکب شده ام.....
من پستچی را نوشتم که هم درددل ؛ و خاطره ای گفته باشم و هم بگویم :
برای شکست ؛ همیشه #زود است...
امروز اقایی بعد از مطب دکتر ؛مرا شناخت؛ به دوستش گفت : این #چیستایثربی است؟
دوستش گفت :نه!شبیهشه.به خصوص عینکش! .ولی اونکه انقدر داغون نیست!
راستش داغان بودم؛تب داشتم.گریه کرده بودم ؛ دلم پر بود.قرار نیست همیشه بگو و بخند باشیم.
نویسنده هم انسان است؛بازنمیخواهم درباره ی مشکلات خانه حرف بزنم!
اما من هم مادر یک جوان و دختر یک بانو هستم که هر کدام انتظاراتی از من دارند و برآورده نمیشود و دوستانم که جملگی رفتند.
از صبح که بلند میشوم ؛میدوم و آخر هم به کارهای ضروری ترم نمیرسم و از این جهت از ناشر گرفته تا افراد خانواده ؛ همه؛ از من شاکی اند !ازچه؟نمیدانم!
نه به خاطر نوشتن قصه.برای اینکه دنیای مجازی را دروغ و ناندانی عده ای تازه به دوران رسیده میدانند! و میگویند جای تو نیست!تو نویسنده ای! نه مدل لباس یا بازیگر یا فلان خانم که به ترکیه پناهنده شده ! تو دنیایت از آنها جداست!در حالیکه اقوام خودشان همه اینستا دارند!
از طرفی میان فالورهایم؛ دوستان بسیار خوبی پیدا کرده ام که میدانم هیچ کجای جهان؛دیگر نمیتوانم شبیه آنها را پیدا کنم ! مرد و زن...و از طرفی همکارانم ؛ مدام متلک میپرانند که خودتان دلیلش را حدس میزنید!
پریروز جشنی بود و من یکی از صاحبان جشن؛یادشان رفت به من بگویند!
:وقتی شاکی شدم؛ گفتند:مگر در این دنیا زندگی نمیکنید؟! کارت دعوت و تلفن لازم نبود!در صورتی که به بقیه؛تلفنی هم که شده ؛ خبر داده بودند!خب می آمدیددیگر !عجبا!باید میگفتم.جشن مهم نیست!اصلا نمیامدم.کار داشتم.... اما
قدردان باشید آقا!
#حرمت نگه دارید
گفت:مگر اینکه ملکه ی تخت روان باشید و فالورهایتان باید شما را بیاورند!
این را کسی به من گفت ؛ که سالها پیش که جوانکی تازه وارد به نقد تاتر و سینما بود؛ بارها سفارشش را به این و آن کرده بودم،و چقدر از او دفاع کرده بودم!
من نسبت به ستاره ها ؛ فالورهای زیادی ندارم..کانالم هم که چه بگویم!هر چقدر مطالب جالب؛ با کمک چند دوستم و تلاش خودم ؛ از اینور و آنور برایتان پیدا میکنم که جای دیگری نیست؛ میبینم ؛ رفته اید! نیستید! و جذب کانالهای جوک؛یا تبلیغ ؛ و بده بستان لینک شده اید...180 کا درزمان پستچی کجا ؟و حالا کجا؟!کجا رفتند آن دوستان؟!
در صورتی که به جد میگویم:کیفیت کانال من؛به مراتب #بهتر و متنوع تر از قبل شده؛ و من خیلی حرفهای اصلی یا خبرهای لحظه ای و گزارش مراسم و زندگی ام را در کانالم میگذارم....
باید هم بگذارم...
#کانال_من است نه ملا نصر الدین !
باید از خودم و مراسمم و دوستانم ،عکس بگذارم؛باید شما را از اتفاقات دور و برم خبر کنم!
حالا به اینجا رسیدیم!
#او_یکزن؛ چهار قسمت دیگر تمام میشود و اگر دارم طولش میدهم؛ چون میخواهم حالم خوب باشد و دوقسمت دو قسمت بگذارم تا در دو شب تمام شود ؛و یکی از بازیگرهای من هم به ایران برگشته باشد!
میدانید دردم از چیست؟!
رنج میکشی و کسی دردت را نمیفهمد....فکر میکنند دنبال فالوری!من فالور مرده که نمیخواهم!و شما زندگان به بیمارستان هم که بروم با منید! میدانم! زنده اید و با وفا!
معلوم است که همه ی وقایع #او_یکزن واقعی نیست! ولی میکس سخت و خلاقانه ای که ⬇
چیستا_وان:ادامه از پست قبل⬆️
از وقایع چهار نسل اخیر؛ انتخاب کرده ام؛ کار دشوار و ارزشمندی بود و من هم در آن دخیل بودم....و مطمینم بعد از من ؛ باقی میماند...
میگویند به گذشته فکر نکن ! دکترم میگوید: نسبت به سال گذشته ؛ فشار خون ؛ نفس تنگی و بیخوابی بیشتری داری و سن تو به هر حال آرامش میخواهد...
میدانم و نمیدانم !
من در اینستاگرام هم ننویسم ؛ روی کاغذ که مینویسم .....حال اطرافیان من از هر نوع کاغذی به هم میخورد.
اما من امید دارم و میدانم که این روزهای پر فشار میگذرد ؛ علی در کنارم خواهد بود...
این را #شهود_نوجوانی ام به من میگوید ! و بار دیگر 14 ساله میشوم...
.انگار خودم برای خودم ؛ نامه مینویسم....
اگر از زمانه ؛ #سیلی خوردی ؛ و باز بلند شدی ؛ هنر کردی...نه وقتی همه از تو تعریف میکنند! و همه چیز بر وفق مراد است. من به این سیلی ها عادت دیرینه دارم و ممنون که تحت هیچ شرایطی مرا تنها نمیگذارید !
جبران خواهم کرد.نسبت به با وفاترین فالورهایم...از شیراز تا اهواز ؛ از یزد تا زنجان و اصفهان وترکیه و خورموج و لندن...و همه ی ایرانیان عزیز پیجم
حواسم به همه ی با معرفتها و بیمعرفتیها هست.
بعد از قصه ؛ تغییرات جدیدی را در صفحه میبینید...من کنارتان میمانم و به قول خواجه حافظ :
آنچه آغاز ندارد ؛ نپذیرد انجام.
آنهاییکه در پیج و کانال ؛ تا اینجا با من مانده اند ؛ میدانم دیگر ماندنی هستند! و قلب درد مند همدیگر را ؛ التیام میبخشیم...که ما همه افراد قبیله ی دردیم و درد ؛ استعلاء میبخشد و روح را بزرگ میکند...
نمایش
#اینستاگرام در تهران ؛ احتمالا آذر ماه روی صحنه می آید و برای شهرستانیها ؛ اگر ارشاد یا ارگانی تمایل نشان دهد ؛ ما به آنجا میرویم وگرنه دی وی دی کار را میبینند..
این کار حاصل اول سال 94 ؛ و حضور من در دنیای مجازی ؛ تاکنون بوده است!
درست است که امسال جایزه ی بهترین فعال مجازی را از جشنواره گرفتم....اما جایزه ی اصلی من شما هستید که نمیدانید تک تک دیالوگهایتان در کامنتها ؛ چقدر در نگارش #اینستاگرام کمکم کرد....
این روزها جسما کمی به هم ریخته ام......بله.
# چیستایثربی هستم.اما از نوع تبدارش !
.با من راه بیایید...به جای بدی نمیرویم ؛
به جاهای خوبی خواهیم رسید...دلم روشن است...قربانتان
#چیستایثربی
#چیستا_وان
راستی ساعتها را عقب کشیدید؟
یک ساعت این وسط ؛ بیشتر دوستتان داشتم..
@Chista_1
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
از وقایع چهار نسل اخیر؛ انتخاب کرده ام؛ کار دشوار و ارزشمندی بود و من هم در آن دخیل بودم....و مطمینم بعد از من ؛ باقی میماند...
میگویند به گذشته فکر نکن ! دکترم میگوید: نسبت به سال گذشته ؛ فشار خون ؛ نفس تنگی و بیخوابی بیشتری داری و سن تو به هر حال آرامش میخواهد...
میدانم و نمیدانم !
من در اینستاگرام هم ننویسم ؛ روی کاغذ که مینویسم .....حال اطرافیان من از هر نوع کاغذی به هم میخورد.
اما من امید دارم و میدانم که این روزهای پر فشار میگذرد ؛ علی در کنارم خواهد بود...
این را #شهود_نوجوانی ام به من میگوید ! و بار دیگر 14 ساله میشوم...
.انگار خودم برای خودم ؛ نامه مینویسم....
اگر از زمانه ؛ #سیلی خوردی ؛ و باز بلند شدی ؛ هنر کردی...نه وقتی همه از تو تعریف میکنند! و همه چیز بر وفق مراد است. من به این سیلی ها عادت دیرینه دارم و ممنون که تحت هیچ شرایطی مرا تنها نمیگذارید !
جبران خواهم کرد.نسبت به با وفاترین فالورهایم...از شیراز تا اهواز ؛ از یزد تا زنجان و اصفهان وترکیه و خورموج و لندن...و همه ی ایرانیان عزیز پیجم
حواسم به همه ی با معرفتها و بیمعرفتیها هست.
بعد از قصه ؛ تغییرات جدیدی را در صفحه میبینید...من کنارتان میمانم و به قول خواجه حافظ :
آنچه آغاز ندارد ؛ نپذیرد انجام.
آنهاییکه در پیج و کانال ؛ تا اینجا با من مانده اند ؛ میدانم دیگر ماندنی هستند! و قلب درد مند همدیگر را ؛ التیام میبخشیم...که ما همه افراد قبیله ی دردیم و درد ؛ استعلاء میبخشد و روح را بزرگ میکند...
نمایش
#اینستاگرام در تهران ؛ احتمالا آذر ماه روی صحنه می آید و برای شهرستانیها ؛ اگر ارشاد یا ارگانی تمایل نشان دهد ؛ ما به آنجا میرویم وگرنه دی وی دی کار را میبینند..
این کار حاصل اول سال 94 ؛ و حضور من در دنیای مجازی ؛ تاکنون بوده است!
درست است که امسال جایزه ی بهترین فعال مجازی را از جشنواره گرفتم....اما جایزه ی اصلی من شما هستید که نمیدانید تک تک دیالوگهایتان در کامنتها ؛ چقدر در نگارش #اینستاگرام کمکم کرد....
این روزها جسما کمی به هم ریخته ام......بله.
# چیستایثربی هستم.اما از نوع تبدارش !
.با من راه بیایید...به جای بدی نمیرویم ؛
به جاهای خوبی خواهیم رسید...دلم روشن است...قربانتان
#چیستایثربی
#چیستا_وان
راستی ساعتها را عقب کشیدید؟
یک ساعت این وسط ؛ بیشتر دوستتان داشتم..
@Chista_1
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
اتیسم بیماری نیست !
تفاوتی ست که باید درک و پذیرفته شود....
تفاوت در انتخاب زندگی ؛ یادگیریها و همه چیز
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
تفاوتی ست که باید درک و پذیرفته شود....
تفاوت در انتخاب زندگی ؛ یادگیریها و همه چیز
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
بخشی از جذابیت داستانهای نویسندگان زن ؛ در این است که دنیای زنان ؛ ناشناخته تر از دنیای مردان است....
مردم میخواهند این دنیا رابشناسند...
در گذشته ؛ معمولا روشنفکران و غالبا اهل قلم ؛ رمان میخواندند. اکنون آنها دیگر رمان نمیخوانند !....
(در کافی شاپها مینشینند ......)
حالا آدمهای عادی رمان میخوانند و میخواهند با رمان ؛ جهان خود را بهتر بشناسند...
#حسن_میر_عابدینی
صد سال
#داستان_نویسی ایران
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
مردم میخواهند این دنیا رابشناسند...
در گذشته ؛ معمولا روشنفکران و غالبا اهل قلم ؛ رمان میخواندند. اکنون آنها دیگر رمان نمیخوانند !....
(در کافی شاپها مینشینند ......)
حالا آدمهای عادی رمان میخوانند و میخواهند با رمان ؛ جهان خود را بهتر بشناسند...
#حسن_میر_عابدینی
صد سال
#داستان_نویسی ایران
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ