چیستایثربی کانال رسمی
6.62K subscribers
6.03K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
@chista_yasrebi/ساعت پنج امروز عصر بالاخره ؛ به نمایشگاه رسید! /مجموعه اشعار جدید چیستایثربی/نشر کوله پشتی/نگاهت همیشه دوشنبه ست/چیستایثربی
@chista_yasrebi/معلم پیانو به چاپ دوم رسید! معلم پیانو ؛ داستان عشق پر شور دو مادر و دو فرزند؛ عصر امروز در نمایشگاه؛ به چاپ دوم رسید/نشر کوله پشتی/چیستایثربی
بانوي دوست داشتني دكتر چيستا يثربي جان 😊
انقلابي كه شما در زمينه ي كتاب خواني در محيط مجازي ايجاد كرديد مخالفتهاي فراواني حتي در بين مسئولان داشت✊🏽
اما شما با مقاوت و صبوري ادامه داديد💪🏽
همينكه در چند روز اول نمايشگاه كتابها به چاپ چندم رسيده يعني شما پيروز شديد ✌🏽
دست مريزاد 👏🏽👏🏽
خدا قوت بانوي مهرباني و اخلاق 🙏🏽
من افتخار ميكنم در زماني زندگي ميكنم كه شير زن شجاعي مثل شما زندگي ميكنه و چند ساله با قلم قوي شما آشنا شدم 👌🏽
دل قوي داريد دشمنان و بدخواهانتون در حيرت محبوبيت شما مانده اند
خدا پشت و پناهتون😇
طرفدار شما
#یگانه 😊


@chista_yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_بیست_و_چهارم
#چیستا_یثربی

رفتم سمت اتاق سهراب. چراغ را روشن گذاشته بودم. ساک و کوله پشتی و کیفم را زمین انداختم ؛ سهراب نبود ؛ انگار پدر و مادر آدم ؛ خانه نباشند ؛ انگار جهان ؛ به یک جای غریب کوچ کرده باشد! خانه مثل آخر شبهای گورستان؛ خلوت بود.قرآن کوچکش را باز کردم ؛ سوره ی یوسف آمد که برادرانش او را از حسادت ؛ در چاهی انداختند؛ ترسیدم! حس دلشوره ی شدیدی گرفتم ؛ دوباره پتوی سفری سهراب را روی سرم انداختم ؛ این بار میدویدم...برف رد پاهایم را پاک کرده بود.حسی به من میگفت ؛ سهراب در خطر است و جای دوری نیست! نزدیک کلبه نیکان ؛ زیر آلاچیق پوشیده از برف؛ تازه متوجه ماشین علیرضا شدم. خدایا، پس آن مردک گنده هم اینجا بود؟! این دختر را او آورده بود ؟با سهراب طفلکی چه کرده بودند ؟ لای در ؛ باز بود.بی در زدن ؛ وارد شدم.علیرضا روی چهارپایه داشت لامپ جدید را وصل میکرد، زیر نورچراغ قوه ی شارژی...

دخترک روی کاناپه دراز کشیده بود و نیکان به تاریکی خیره بود، گفت: مگه نگفتم دیگه نبینمت؟ گفتم : با سهراب چیکار کردین؟ اومده بود ساک منو بیاره...
گفت: من ندیدمش! علیرضا روی چهارپایه تلو تلو خورد! ...گفتم: اون محیط بان رسمی کشوره، اگه بلایی سرش بیاد!...علیرضا خونسرد گفت:سر همه بلا میاد؛ شهرامو ببین! صبح دستش خوب بود.بخیه هاشم داشت جوش میخورد ؛ حالا ببینش! روحا و جسما داغونه! گفتم: ماشینتو دیدم! گفت: پیاده که نیومدم! شهرام که زنگ زد؛ سریع من و طناز اومدیم؛ راستی ؛ خیلی بی انصافی تو اون حال؛ ولش کردی! خیلی نامردی ! گفتم :میرم دستشویی؛ ولی رفتم سراغ ماشین علیرضا ؛ آینه ی کناری و کمی ازشیشه ماشین ؛ خونی بود؛ یک ملافه خونی مشکوک؛ روی صندلی عقب بود؛ در ماشین قفل نبود؛ ملافه را کنار زدم! اسلحه سهراب بود! شاید علیرضا یادش رفته بود در ماشین را قفل کند.اسلحه ی سهراب را برداشتم، خشن شده بودم ؛ مثل حیات وحش استرالیا شده بودم....در کلبه را با لگد باز کردم؛ علیرضا تا اسلحه را دست من دید؛ از چهار پایه پایین پرید و به سمت من آمد، گفت:مگه خل شدی؟ من هیچوقت تو باغ شهرام ؛ در ماشینو قفل نمیکنم! حالا بده ش به من!... گفتم:نزدیک نشو! اول بگو صاحبش کجاست؟ گفت : وسط جاده ؛ اینو پیداش کردم. کسی رو ندیدم....گفتم: دروغگو! تو؛سهرابو دیدی و حرفتون شد ؛ بعد زدیش! تا پلیس بیاد طول میکشه ؛ وقت نداریم....یا میگی کجاست؛یا... گفت:یا مارو میکشی جوجه؟! گفتم:نه! ببین چیکار میکنم ! به سمت دختر که دراز کشیده بود رفتم؛ ازگیسش گرفتم ؛ ازخواب با وحشت پرید! جیغ زد؛ انگار یک دفعه شوکه شد! ولی من سیدنی بودم و وحشی! دختر مرا با اسلحه که بالای سرش دید گفت: به خدا کار من نبود ! بش بگو دیگه علی! به دختر گفتم :بلند شو! حتی بلد نبودم با آن اسلحه کار کنم، موهای بلند دختر؛ هنوز دردست من بود؛ جیغ زد:علی بش بگو! دردم گرفته! گفتم ؛بیا ببینم ؛ دختر را به باغ کشاندم، گفتم یا میگی ؛ یا هر دو تا صبح اینجا یخ میزنیم! ....

دوستتم بیاد جلو؛ شلیک میکنم، میزنم به پاش! سهراب کجاست؟!

دختر؛ رکابی تنش بود و میلرزید."کار علی بود...
اون زد بش؛ با ماشین! علی مسته! باش حرفش شد.پسره اومد بره.از پشت با ماشین زد بش !.....و زد زیر گریه..گفت:من کاره ای نیستم؛ منو اذیت نکن!


#او_یک_زن
#قسمت_بیست_و_چهارم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#ادبیات
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#یثربی_چیستا/به انگلیسی


دوستان عزیز؛ اشتراک گذاری این داستان با ذکر نام و لینک تلگرام نویسنده ؛ بلامانع است .حقوق معنوی نویسندگان ؛ مثل سایر اصناف؛ محترم است.ممنون که رعایت میفرمایید



کانال رسمی
@chista_yasrebi

@chista_2

کانال دوم ؛ صرفا مختص داستان بلند
#او_یکزن.... است.برای کسانی که میخواهند؛ همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشند.درود
@chista_yasrebi/خداحافظی که کلمه نمیخواهد.....راه دلت را میگیری و میروی/به همین سادگی...چیستایثربی
دوستان متاسفانه کتاب من در
#نشر_نیماژ
#به_هر_دلیل
به نمایشگاه نرسید....بسیار متاسفم
نام کتاب :
موبایلم را در رویای تو جا گذاشتم!

نیماژ میگوید
#مجوز نداده اند....اما این کتاب ؛ قبلا به اسم دیگری یک بار توسط خود ناشران ارشاد ؛ چاپ شده..... جای تعجب همینجاست!!!!!!
از دوستداران کتابهایم به جای نیماژ ؛ ارشاد و همه عذر خواهی میکنم.انشالله در فضای بهتری کتاب را بخوانیم.
ارادت
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دیدار ما جمعه
کتابهای قدیمی تر من :
نشر نیستان
نشر پیام امروز
نشر سوره مهر
.
جدیدها
#قطره
#کوله_پشتی
معلم پیانو چاپ دوم و پستچی حوالی چاپ چهارم است....

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
.
.
.
@chista_yasrebiمعلم پیانو به چاپ دوم رسید/کوله پشتی/نمایشگاه کتاب به همراه مجموعه شعر/نگاهت همیشه دوشنبه ست/چیستایثربی
@chista_yasrebi/خوانده بودم یک قبیله ی وحشی وجود دارد که اگر بفهمند دونفر عاشق هم شده اند؛ هر دورا میسوزانند!.پس بگذار همه ما را بسوزانند.چون ما عاشقیم/ممنون ستاره ی عزیز/ممنون فالورها؛ دلبرکان زندگی
@chista_yasrebi/دیدار عشاق..وعده ما همین جمعه/ساعت دوازده ظهر تا عصر/نشر قطره/نشر کوله پشتی/ و شاید کمی گپ و گفتگو با برخی عشاق راه دور..../نمایشگاه کتاب/میبینمتان/دوستتان دارم/چیستایثربی
سوال مسابقه قسمت 24

#او_یکزن

جایزه: یک سری کتابهای چیستایثربی



سوال:

حدس میزنید برای سهراب چه اتفاقی افتاده است؟

یک- او را تصادفی در حین دعوا؛ کشته اند.

دو-او را دزدیده اند که مزاحم نقشه شان نشود...

سه- سهراب سالم است و فقط میخواهند با او معامله ای کنند

چهار _سهراب به شدت وضعیت بحرانی دارد و به دلیلی به کمک نیاز دارد.


پاسخ گزینه ی درست را زیر پست اخر/قسمت بیست و چهارم/او_یکزن بنویسید.سپاس

فقط پاسخهایی که زیر پست قسمت
#بیست_و_چهار باشند در قرعه کشی شرکت داده میشوند.مسابقه ؛ قطعا برای فالورهای این قصه است....
#پیج_رسمی_اینستاگرام
#یثربی_چیستا
#چبستایثربی
#او_یکزن
#مسابقه
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi/چشمانت؛ فال قهوه ی عمر من؛ /با دیدن آن؛ سرنوشتم پیداست/چیستایثربی
#chista_yasrebi

چالش
#کتابخوانی_تصویری از کانال من

هر کس یک دقیقه از کتاب خواندن خود را ؛ سلفی یا غیر سلفی فیلمبرداری کند . میتواند از آثار من یا دیگران باشد ؛ میتواند نامش را بگوید یا نه، و شغل و تحصیلاتش را اشاره کند یا نه......و سپس فیلم را ؛برای من بفرستد.

/مردم/فالورها/ و من... برنده ی نهایی این چالش را با راهنمایی من و دوست نویسنده ی دیگرم معرفی میکنیم.

و قطعا برنده ؛ جایزه ای در خور؛ دریافت خواهد کرد...سلفیها یا فیلمها؛ یک دقیقه باشند...حتی کمتر هم ؛ ایرادی ندارد ، طولانی نباشند
هر شب چند تا از آنها ؛ روی صفحه ی من انتشار می یابد.از اکنون منتظر هستم.

نام کتاب و نویسنده فراموش نشود.مثلا؛ /پستچی نوشته: چیستایثربی/.چند خطش را بخوانید...و اگر دوست داشتید؛ اسم و شغلتان را هم ؛ آخرش بگویید.

سلفی ها را به آیدی
Chista0

در تلگرام بفرستید.ممنونم.

تا ببینیم چه کسی صرفا با خواندن ؛ بیشترین تاثیر را روی مردم میگذارد.

#چیستایثربی
#چالش
#یک_دقیقه_خواندن
.
True Love
When I say I love you, please believe it's true.
When I say forever, know I'll never leave you.
When I say goodbye, promise me you won't cry,
Because the day I'll be saying that will be the day I die.

عشق راستین

وقتی میگویم عاشقت هستم ؛
لطفا باور کن راست میگویم ؛

وقتی میگویم" برای همیشه" ؛
بدان که ترکت نخواهم کرد!...


زمانی که خداحافظی میکنم ؛
قول بده گریه نخواهی کرد....

زیرا روز خداحافظی من با تو ؛
همان روز مرگم است.....

#چیستایثربی
#ترجمه یک تصنیف قدیمی

@chista_yasrebi