چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
میخواستم قصه ی #دخترک را ادامه بدم. دیگه به هیچ پلتفرمی وصل نشدم. اینستاگرام و واتساپ که ابدا.....تلگرام ایرانی ، گاهی نصفه شبها....
ولی به زمانش این کار انجام میشود. هر روز به صحنه های این قصه فکر میکنم....راستش حس من این است که اکنون ؛ زمان مناسبی برای قصه گویی و اساسا فیلم ؛ تاتر؛ موسیقی و هیچ هنری نیست.هنرمند و ادیب هم در همان جو و فضایی زندگی می‌کند که شما زندگی میکنید.

دلش با مردم و پیش مردمش است .


دست کم من ؛ تمرکز لازم را برای هیچ کاری در این یکهفته نداشتم!
چهار دندانم خراب شده اند و دردش دیوانه ام می‌کند. فقط مسکن میخورم.... و فکر می‌کنم چطور میتوانم به مردمم در این ایام کمک کنم.
میدانم قصه خواندن اکنون دوای دردشان نیست. شاید روزی دو ساعت ؛ مشاوره ی رایگان بگذارم.

میدانید که دکترای من روان‌شناسی است و در حالت عادی از این راه زندگی میکنم. شاید اگر تماس ممکن باشد ؛ شبها بتوانم چهارتا نیم ساعت یعنی دو ساعت درکل؛ مشاوره تلفنی رایگان دهم. به ۴ نفر.....

ببینم اوضاع دندان دردم به کجا می‌کشد و همین تلگرام ایرانی باز برایم وصل خواهد شد؟!
یا این هم ؛ به ابدیت خواهد پیوست.
اگر پاسخ مثبت بود آیدی ادمین را میدهم و شروع میکنیم‌...

در این شرایط ؛ مهمترین نکته؛ نظم ذهنی و تمرکز است که به آسانی به دست نمی‌آید.
باید تمرینها را آموخت‌.

بااحترام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

@‌chista_yasrebi

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
.
نام ترانه
#رقص
#رستاک_حلاج
تو مرا از روی صورتم می شناسی، تو مرا به عنوان یک صورت می شناسی و هیچ وقت جور دیگری نشناخته ای. بنابراین هرگز به ذهن تو نیامده که صورت من خود من نیست. فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد. تو درباره صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است. و بعد وقتی که چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن! تو صورت یک بیگانه را خواهی دید. و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورت تو خود تو نیست



از کتاب #جاودانگی
#میلان_کوندرا



#چیستا_یثربی
#چیستایثربی


#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
چقدر گریه هست و چقدر شونه نیست
از ترانه #رقص
آهنگ مورد علاقه من
خواننده

#رستاک_حلاج
من آزادی بخش نیستم. آزادی بخش وجود ندارد . مردم هستند که خود را آزاد می کنند.

#چگوارا


#کانال_رسمی_چیستایثربی


@chista_yasrebi
من یک گروه خصوصی در واتساپ داشتم.خیلی دوستش داشتم.
از ۹۸ آن گروه را داشتم.حالا دیگر به خاطر فیلتر کردن واتساپ؛ ارتباطمان قطع شده است.

دلم برایشان تنگ شده و غمگینم.اما میدانم که یکروز دوباره من و اعضای گروهم ؛ همدیگر را باز می‌یابیم.


آدمهایی که به هم علاقه دارند ، نمی‌توانند به این راحتی؛ همدیگر را فراموش کنند.


#چیستا_یثربی
#چیستا_یثربی


#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
فدریکو #فلینی:

- حتی اگر بخواهم فیلمی درباره‌ی فیله‌ی ماهی حلوا بسازم، باز هم این احتمال وجود دارد که فیلمی درباره‌ی خودم از کار دربیاید.

- هیچ مرز جداکننده‌ای میان خیال و واقعیت نمی‌بینم.


فیلمسازایتالیایی
#فدریکو_فلینی
حرف دل مرا زده


#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی


@chista_yasrebi
درمانگران بالینی زیادی از "روان نژندی موفقیت" گفته اند، وضعیت عجیبی که در آن فرد درست در لحظه دستیابی به موفقیتی که مدت ها برای آن جنگیده، نه تنها به شادی و شعف نمی رسد، بلکه به ملالی فلج کننده دچار می شود که اغلب عدم موفقیتش را حتمی می کند. فروید این پدیده را سندرم "شکست خوردن از موفقیت" خوانده است.

بعضی افراد موفقیت را وسیله ای می دانند برای پیشی گرفتن کینه توزانه و انتقام جویانه از دیگران؛ می ترسند دیگران از انگیزه آنان باخبر شوند و وقتی موفقیت زیادی بزرگ شد، از آن ها انتقام بگیرند.

#اروین_دی_یالوم
چقدر این حالت را تجربه کرده ام


#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
ماجرای نامه ژان پل سار‌تر به محمدرضا پهلوی، برای اعدام نشدن یک مبارز انقلابی مسلمان، اولین بار در چنین روزی (۱۵ آوریل) در سالمرگ سار‌تر توسط مرحوم احسان نراقی مطرح شد.

 

به روایت مرحوم احسان نراقی که یک جامعه‌شناس سیاسی و از نزدیکان فرح پهلوی بود، ژان پل سار‌تر، فیلسوف فرانسوی نامه‌ای به شاه نوشته که در آن از محمدرضا درخواست می‌کند سید کاظم بجنوردی را اعدام نکند. نراقی می‌گوید: «سار‌تر انقلاب ایران را دنبال می‌کرد و زمانی که سید کاظم بجنوردی، جوان ۲۴ ساله‌ای بیش نبود و محکوم به اعدام شده بود سار‌تر او را مورد حمایت قرار داد، نامه او باعث شد که شاه دستور دهد کیفر او به حبس ابد تخفیف یابد.»

 

نام سید کاظم موسوی بجنوردی امروز با دائره‌المعارف بزرگ اسلامی گره خورده است. کاظم بجنوردی که از مبارزان مسلمان پیش از انقلاب است، در سال ۱۳۴۰ حزب ملل اسلامی را با خط مشی مسلحانه پایه‌گذاری کرد و در دادگاه نظامی به اعدام محکوم شد.

 

بجنوردی از سال ۱۳۴۲ تا وقوع انقلاب در زندان به سر برد. او در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران به نمایندگی برگزیده شد، اما با پایان دوره اول مجلس تصمیم ‌گرفت که از سیاست‌ کناره‌گیری کند و به حکم دل، عمرش را وقف فرهنگ و بالا بردن دانش عمومی مردم کند، زیرا بجنوردی جوان که در سال‌های پیش از انقلاب یکی از مبارزان سرسخت رژیم شاه بود و حتی به خاطر این مبارزه به ۲۲ سال زندان و یک بار اعدام محکوم شده بود، پس از انقلاب دل به فلسفه و فرهنگ سپرد.

 

احسان نراقی سند جالبی را مطرح کرد که نشان می‌داد ژان پل سار‌تر در آن زمان به خاطر محکومیت کاظم بجنوردی به اعدام، به محمدرضا شاه نامه می‌نویسد و از او می‌خواهد که بجنوردی را آزاد کند که البته شاه دستور می‌دهد تا حکم اعدام بجنوردی به حبس ابد تقلیل یابد.

 

این نامه تاریخی سار‌تر که در مجله شوکران به چاپ رسیده است، حاصل تلاش کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور بود. البته سیاستمداران مخالف شاه و روحانیت مثل مرحوم آیت‌الله حکیم و دیگر علما نیز از شاه آزادی بجنوردی را خواستار شده بودند. ‌

 
 



 





حقیقت تاریخی دربارۀ دفاع روشنفکران فرانسوی از انقلاب ۱۳۵۷



فوکو و سارتر 

توسط:علیرضا مناف زاده

میشل فوکو انقلاب ایران را انقلابی معنوی می‌انگاشت که گویا اسلام برای آن پوششی بیش نبود. می‌گفت: ایرانیان خوب می‌دانند چگونه از اسلام بهره‌برداری کنند تا از خطر افتادن در دام تعصب دینی در امان بمانند. او چند ماه پس از انقلاب متوجه اشتباه خود شد. دربارۀ ژان پل سارتر گفته اند که او زیر تأثیر تبلیغات علی شریعتی هوادار رهبر انقلاب اسلامی ایران شده بود. سندی در دست نیست که علی شریعتی او را به هواداری از آیت‌الله خمینی ترغیب کرده باشد. سیمون دو بووار یک ماه پس از انقلاب نوشت: اگر این رژیم به خواست‌های زنان توجه نکند و به حقوق آنان احترام نگذارد، رژیمی استبدادی خواهد بود.

#کانال_رسمی_چیستایثربی


@chista_yasrebi
اولین شاعر جهان
حتما بسیار رنج برده است
آنگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت
و کوشید برای یارانش
آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده
توصیف کند

و کاملا محتمل است که این یاران
آنچه را که گفته است
به سخره گرفته باشند

#جبران_خلیل_جبران



#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
فعلا شبتان پر امید
میدانم خیلی از اعضای این کانال ؛ مثل خود من دسترسی به تلگرام برایشان بسیار دشوار شده است‌.
چه وضعی گیر افتاده ایم ؛ حرف زدن از دور با فریاد ؛ پشت درهای بسته ....
اما روزی این در باز خواهد شد
من ایمان دارم.

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
داستان آرش کمانگیر مدت‌ها پیش از نگاشته شدن «شاهنامه»، در کتب دینی مثل کتاب «اوستا» روایت شده است

افراسیاب برای اینکه هم‌زمان، هم مردمان ایران را تحقیر کرده باشد، هم به‌جنگ پایان بدهد و هم اینکه بدون ریخته شدن خون سربازان خود به‌مناطق بیشتری از کشور ایران دسترسی داشته باشد، پیشنهاد کرد تا یک کماندار از سپاه ایرانیان، به‌بلندترین نقطه از کوه دماوند برود و از آنجا تیری را رها کند تا مرز مابین ایران و توران با همین تیر مشخص شود! آرش، این دلاور ایرانی که متولد مازندران بوده است، از چنین قضیه‌ای باخبر می‌شود و برای خنثی کردن توطئه‌ افراسیاب و برای دور کردن سپاهیان توران از ایران، تصمیم می‌گیرد تا جان خود را در کمانش بگذارد و قوی‌ترین تیری که در زندگی‌اش پرتاب کرده را در آسمان رها کند!
این‌گونه می‌شود که الهه‌ زمین «اسپندارمذ» کمان را به آرش می‌دهد و در لحظه‌ تحویل دادن کمان، به او این انتخاب را می‌دهد که یا یک تیر معمولی را تا فاصله‌ای بسیار کم پرتاب کند یا اینکه با پذیرفتن کمان اسپندارمذ، جان خود را در کمان بگذارد و مرز ایران را تا چندین و چند فرسنگ، گسترش بدهد. آرش راه دوم را انتخاب می‌کند و با فدا کردن جان خود،‌ ایران را نجات می‌دهد. گفته می‌شود که پس از مرگ آرش، او کامل ناپدید شده و هیچ اثری از او باقی نمی‌ماند. در افسانه‌ها چنین آمده که تیر پرتاب‌شده توسط آرش، چندین و چند روز در راه بوده و در نهایت، کنار رود جیحون یا «آمودریا» فرود آمده و به‌این شکل، مرز مابین ایران و توران را مشخص می‌کند.
نلسون ماندلا یکی از رهبران بزرگ و الهام‌بخش جهان بود. بسیاری از شما حتما نام او را شنیده‌اید. اولین رئیس‌جمهور سیاه‌پوست آفریقای جنوبی و کسی که به نظام آپارتاید پایان داد.
زندگینامه نلسون ماندلا و نکات جالب در مورد او

نوشته: فرانک مجیدی 



فرانک مجیدی: قرن بیستم، قرن قهرمان‌سازی و اسطوره‌سازی بود. همه نام انیشتین را می‌دانستند و دوستش داشتند! خیلی‌ها خودشان را می‌کشتند تا بلیط تماشای مشت‌های آهنین محمدعلی کلی را بدست آورند، ما هم یک مرد داشتیم، آقا تختی! مارادونا اسطوره‌ی یاغی ورزش‌دوستان بود و جیمز دین و مارلون براندو، محبوب قلب پسران شوریده بر پرده‌ی سینما! لورکا، شاعر شجاع ضد دیکتاتوری فرانکو، محبوب بود. اما کسانی هم بودند که تاریخ یک ملت را ورق می‌زدند. در آسیا نام ماهاتما گاندی، ذوالفقار علی بوتو، مجیب الرحمن، جواهر لعل نهرو، مائو و مصدق جریان‌ساز بودند و در آمریکای جنوبی، هدف شورش بی‌باکانه‌ی ارنستو چه‌گوارا و فیدل کاسترو، در قلب جوانانی جای داشت که یاغی‌ بودنشان و همدلی خود با اتفاقات آمریکای جنوبی را با کلاه‌های شبیه مال «چه» نشان می‌دادند. در میان قهرمانان، «نلسون ماندلا» داستانی با اشتراک‌ها و تفاوت‌هایی در مشی و سرنوشت با هم‌سلف‌های خود یافت.

نلسون ماندلا، در ۱۸ جولای سال ۱۹۱۸، در روستای کوچکی به‌نام اِموِزو به‌دنیا آمد. پدر ماندلا مانند تمام مردان آفریقایی، رسم چند همسری را حفظ کرده‌بود و چهار همسر داشت که مادران ۴ پسر و ۹ دخترش بودند. با اصرار همسایه‌ها به مادر نلسون، خانواده او را به مدرسه فرستاد. ماندلا در نه سالگی پدرش را از دست داد. به‌یاد دارد که پدرش در حال کشیدن چپق، در بستر بیماری بود که مرد. پدرش از رئیس روستا خواسته‌بود مراقب پسرش باشد و کمکش کند تا تحصیلاتش را پی بگیرد. نلسون با جدیت تحصیلاتش را ادامه داد و بعنوان جوانی درس‌خوان و ورزشکار در کالج شناخته می‌شد. رئیس قبیله، نلسون و پسر خودش، جاستیس، را به ژوهانسبورگ فرستاد. در آن‌زمان، ژوهانسبورگ شهری در دست سفیدپوستان بود که اجازه‌ی زندگی و خانه داشتن به سیاهان نمی‌داد. نلسون با همسر اولش، اِولین، در حاشیه‌ی شهر زندگی می‌کرد و شبانه، حقوق می‌خواند. تقریباً در همان موقع بود که ماندلا با یگانه مرد سیاه دارای شغل مستقل در ژوهانسبورگ آشنا شد. «والتر سیسولو» که بنگاه معاملات املاک داشت و فعال سیاسی بود.

در سال ۱۹۵۲ ماندلا به سازمان ANC پیوست تا علیه آپارتاید که رسماً از سال ۱۹۴۸ بر آفریقای‌جنوبی حاکم شد، بایستد. تقریباً همزمان با پیوستنش به این سازمان، با دوست صمیمی خود، «والتر تامبو»، دفتر وکالت «ماندلا و تامبو» را تأسیس کرد. دفتر آن‌ها همیشه شلوغ بود و با قیمت‌های ناچیز برای آفریقایی‌ها، آماده‌ی خدمت. ماندلا با حضور موفق خود در دادگاه، محبوبیت چشم‌گیری میان آفریقایی‌ها یافت. او، شیفته‌ی شیوه‌ی «مبارزه‌ی بدون خشونت» گاندی بود. با روی کار آمدن آپارتاید، هر آفریقایی باید دارای برگه‌ی شناسایی می‌شد تا یک «سیاه تأیید شده» باشد. ماندلا با ایده‌ی نافرمانی مدنیِ بدون خشونت، یکی از اولین اقدامات گاندی را سازمان‌دهی کرد: از بین بردن این برگه‌های شناسایی که طبعاً به دستگیری می‌انجامید، درست همان اتفاقی که برای گاندی و یارانش افتاد! ماندلا اغلب نقش سازمان‌دهنده‌ی اعتراضات مردمی را داشت. او و ۱۵۰ تن دیگر، در ۵ دسامبر ۱۹۵۶ دستگیر شدند، آن ‌هم به جرم خیانت به کشور. دادگاه آن‌ها، به دادگاه خیانت معروف شد. در این سال‌ها، ماندلا به ازدواج اول خود پایان داد و با وینی ازدواج کرد. وینی به یاد می‌آورد که در بهترین حالت، ماندلا هفته‌ای یک‌بار به خانه می‌آمد و در ساعات اولیه‌ی صبحگاه، برای شرکت در جلسات سیاسی آن‌ها را ترک می‌کرد. برخلاف تلاش‌های دولت آپارتاید، ماندلا و یارانش ۴ سال پس از آغاز دادگاه خیانت، تبرئه شدند.

در سال ۱۹۶۱، ماندلا از رهبران اصلی ANC شناخته می‌شد. او در فکر حرکات مسلحانه علیه ادارات حساس دولت آپارتاید بود، به‌شرط آن‌که هیچ‌کس آسیب نبیند. در حقیقت او به این مطلب رسید که با افزایش خشونت و سرکوب وحشیانه‌ی آپارتاید، راهپیمایی‌های بدون‌خشونت، کاری از پیش نمی‌برد، هرچند، ANC هم تخلفاتی از قوانین حقوق‌بشر در حرکات مسلحانه‌ی خود نشان می‌داد. فعالیت‌های ضد آپارتاید ماندلا سبب شد او تحت‌تعقیب قرار گیرد. پس از ۱۷ ماه زندگی مخفیانه، در ۵ آگوست ۱۹۶۲ ماندلا دستگیر شد و به پنج سال زندان محکوم شد. رهبران ANC هم در جولای ۱۹۶۳ دستگیر شدند. اتهامات ماندلا خرابکاری و حمایت از حمله‌ی خارجی به آفریقای جنوبی بود، که ماندلا اتهام دوم را نپذیرفت. او چنین از خود دفاع کرد: «در طول زندگیم، خود را وقف تلاش برای مردم آفریقایی کردم. من بر ضد سلطه‌ی سفید جنگیده‌ام، من بر ضد سلطه‌ی سیاه جنگیده‌ام. من ایده‌ی جامعه‌ی آزاد و دموکراتیکی که در آن همه‌ی افراد با یکدیگر در توازن و با فرصت‌های برابر زندگی کنند، گرامی داشته‌ام. این ایده‌ای است که امیدوارم بخاطرش زندگی کنم و به‌ آن دست یابم.