چیستایثربی کانال رسمی
6.39K subscribers
6.06K photos
1.29K videos
56 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
از گذشته ی خود ؛ یک خانه با کاغذدیواریهای نقاشیهای جهان را به یاد میاورم ،

یک فواره و شمشاد ؛
دخترکی با ماهی کوچکش؛ که در رویا به دریا پیوست ،
و یک مرد که از میان قصه های اساطیری ؛ آمده بود‌.

نمیخواهم غمگین باشم‌ ..
یا نا امید.

آن دخترک گیسو سیاه ؛ ماهی سرخ کوچک و آن مردِ گندمزارهای دور دست ؛ همه ی زندگیِ من بودند.

چه زندگی کوچک زیبایی!
همه ی آن ؛ در سه روز جا میگیرد.
در سه کلمه ❤️❤️❤️

" انسان به میزانی که انسان تر است ؛ تنهاتر میشود‌‌‌‌‌ ؛"

و من هر چقدر زمان میگذرد ؛ به اندوه گذشته ام بیشتر میخندم و در نهایت :

"من هم چیزی ندیدم جز زیبایی....*"

جمله ی معروف #زینب؛
وقتی سر بریده ی برادرش #حسین را به او نشان دادند‌‌‌‌‌‌‌...

چه میتوانست مقابل چشم پر خونِ دشمن بگوید ؛
از این زیباتر و پر معناتر ؟!....

زندانیهای ما ؛ فیلمسازان ؛ اساتید ؛ فعالان مدنی ؛ خیالتان جمع :

ما جای ضربه ها و کبودیها را ندیدیم ؛
ما چیزی ندیدیم به جز زیبایی !......
و به جز استواری باوقار....

#سپیده_رشنو
#سپیده_قلیان
#جعفر_پناهی
#محمد_رسول_اف
#نسرین_ستوده
و آنها که هستند و آنها که ذرات وجودشان دیگر ؛ همآغوش باد است‌.

و دیگران ...

آخرین جمله ی فیلم #دیگران

از قول :
#نیکول_کیدمن...
#این_خانه_مال_ماست

" این خانه ی ماست.‌‌‌‌‌‌.‌."

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

ماهی زیبای دخترم ؛ که اکنون در دریای آبی آسمانهاست ؛

و تولد منِ مهر ماهی ؛ چند سال پیش ؛ که در بستر بیماری گذشت،

و پس از آن ؛ #پستچی را نوشتم......
#کتاب پستچی را...

و در پایان ؛ براستی ؛ حرف دیگری نیست!
به #خانه مان برویم....

#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/p/ChNZaonrhiN/?igshid=MDJmNzVkMjY=
.......

او را ملاقات کن
در حالتی که فقیر باشی

او را ملاقات کن
در حالتی که غنی باشی

او را ملاقات  کن
وقتی شاد هستی

او را ملاقات کن
وقتی که  غمگینی

#کتاب
#معراج_السعاده
استاد#احمد_نراقی

هم اکنون : در اتاقی تاریک

عکس:

یکروز  روشن
۲۶ سال پیش
#خیابان_فلسطین_شمالی

یک
#خانه
که با باد رفت‌...‌

از بهترین روزهای عمرم....

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

و دیگر ....
در پناه نور

آن مرد ابله با زنی ...
گریخت.

شما به انها به اسم #جمعیت_خیریه؛ پول میدادید‌.

او حتی قبل رفتن از ایران ؛ از دخترش خداحافظی نکرد!

دخترش ؛  روزها بعد فهمید که آنها بدون خداحافظی رفته اند و

و این پدر ابله ؛
حتی اکنون
نمیداند چه بلای#فاجعه_بار ی بر سر دخترش  آمده است!

و با خیال راحت ؛ مراسم عید گرفته یا سخنرانی های تو خالی میکند و.....

من مرگ را  به تنهایی زیسته ام
با مادری بیمار ؛

و دخترکی که دیگر هرگز ؛ سخن نمیگوید....

لعنت خداوند بر چنین پدری و خاندانش!



و به همین دلیل  فعلا از #مجازی میروم.

#یادباد خاطرات مجازی و #رمان
#پستچی که
قبل از ناشر؛
شماخواندید......
همین جا

یاد باد
#چیستا

🖐💖💜🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐

دوستان خانم چیستا یثربی؛ فعلا به دلایلی؛  دسترسی به اینترنت ؛ فیلتر شکن ؛ و حتی چیزهای ساده تری ندارند.

برایشان  نور بخواهید

متن را دیکته کردند ؛ من ادمینشان  هستم ؛ متن را با عکسی که در گوشی داشتم؛ گذاشتم.

🗨🗨🗨🗨
🩵

حدود سی و پنج سال پیش ؛ دفتری به نام " دفتر شعر جوان " پدید آمد که فراخوانی داد و از بین اشعار فرستاده شده ؛ عده ی محدودی را برای کلاسهای آموزشی ؛ انتخاب میکرد.

من خوش شانس بودم که آن فراخوان را در روزنامه دیدم ؛
و دو سه شعر از خودم فرستادم و بعد از چند هفته نامه ای آمد که پذیرفته شده ام...

مکان برگزاری کلاسها ؛ کتابخانه ی پارک شهر بود....نزدیک بازار
خیلی خیلی دورتر از #گیشا ی ما....

ولی وقتی اساتیدی چون دکتر #قیصر_امین_پور ؛ دکتر #حسن_حسینی ؛ استاد #ساعد_باقری ؛ استاد #محمدرضا_عبدالملکیان و.....اساتید کلاسی باشند مگر میشود نرفت؟

بخصوص اینکه سالها با آثارشان خو گرفته باشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....

و به این ترتیب من به همراه گروهی دیگر که برخی از آنها در این پیج هستند ، جزء سری اول هنرجویان #دفتر_شعر_جوان ؛ زیر نظر #خانه_شاعران_ایران شدیم.

اولین استادی که سی سال و اندی پیش؛ به کلاس ما آمد ؛
استاد "ساعد باقری" بود.....

که کلامی شیوا و بیانی رسا داشت و با اشتیاق ؛ کلی از او آموختم.

دیروز وقتی توسط دوستم ؛ بانو اشراقی ؛ فهمیدم ایشان قرار است #خسرو_و_شیرین #نظامی را
در خانه ی شاعران ایران ؛ تدریس کند ؛ یاد سی و پنج سال پیش افتادم که دختری رها بودم با بالهای قیچی نشده ....

اما این بار نه در کتابخانه ی پارک شهر ؛ نزدیک بازار بزرگ ؛ بلکه در #خانه_شاعران‌‌
در خیابان دولت‌.

و اینگونه بود که دیروز برای من زمان ؛ سی و پنج سال به عقب بازگشت....

من همان چیستای سابق نبودم‌...اما استاد ؛ هنوز ؛ پرشور و مدرس بود.‌‌

عکس :
من در کنار استاد ساعد باقری؛ که هنوز رسم و مرامش ؛ استادی است و بیانش همان گونه شیوا و شنیدنی‌‌‌‌‌‌‌.

چه خوب است آموختن از اساتید راستین.
و چه زیباست دیدار دوباره ی دوستان قدیم...

که اکنون هر کدام ؛ ستاره ی درخشانی در آسمان ادبیات ایران شده اند‌.

#شعر_ایرانی
#شاعران_ایرانی
#خانه_شاعران_ایران
#نظامی_گنجوی
#اساتید_ادبیات_ایران
#اساتید

.

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
https://www.instagram.com/p/C0BYqsguMtN/?igshid=MTRhZmU1ODE2NA==
این عکس راباجناب ساعد باقری دوست دارم. .نظامی گنجوی.مروری بر #خسرو_و_شیرین

#خانه_شاعران_ایران


#چیستایثربی
#چیستا_یثربی


#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
خوب گوش کنید
تا هشت سال آینده ؛ همه سوگوار خواهیم بود‌‌‌‌‌‌‌...

جمله ی معروف #نمایش
#لورکا

#خانه_برناردا_آلبا

یک نمایش بینظیر از سه گانه ی روستایی
#فدریکو_گارسیا_لورکا

تضاد میان سنت و مدرنیسم

انقطاع نسلها
و

عصیان نسل جوان

گاهی فکر میکنم لورکا را فقط برای این نمایش کشتند‌!

هشت سال گرفتن زندگی جوانان از آنان
در جامعه ای سوگوار و ماتم زده

و

#عصیان

عصیان کوچکترین دختر خانواده
و
#تراژدی

جهانی که تراژدی ندارد ؛ ارزش ندارد.

منتظر تماشای این نمایش در #اینستاگرام من باشید

هر شب یک قسمت


و باز به قول لورکا

دنیای کهنه باید بمیرد
تا جهانی تازه ؛ طلوع کند

اقتباس و کارگردانی

#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
https://www.instagram.com/reel/C1sVv81rx31/?igsh=NTM1NmNjNWFlNw==
آری جانمی.

مادربزرگم ؛ خانمی بی جهت نمی‌گفت.
خانه روح دارد، جان دارد. همین خانه ای که ما در آن زندگی میکنیم، هنوز هیچکس در آن زندگی نمی‌کرد که پدرم با یک نگاه عاشقش شد و گفت میخواهم بچه هایم در این خانه بدنیا بیایند.
حالا تو فکر میکنی این خانه بگذارد بچه های نسل های دیگران هم در این خانه رشد کنند؟
چرانمی‌گذارد!
برای اینکه قانون یکیست،هررفتاری که با آن بچه ها شده، با بچه های دیگران هم می‌شود.
اگر بچه ای از دیدن تلویزیون محروم شده، به شخصیتش اهانت شده، به او و شخصیتش؛حمله شده، کلی بلوک گچ در حمام بر سرش ریخته و در جواب اعتراضش گفته اند: بمیر!آنهم به دردانه ی نوه ی پدر که  دکترای اقتصاد داشت و این‌خانه رابرای آرامش بچه ها و نوه هایش خرید؟
و هیچ نمیدانست روزی درِ خانه اش شکسته شده، و هیکلی درشت بالگد وارد آرزوهایش میشود!
تمام این اتفاقات سر بچه های نسل بعد که در این خانه بزرگ شوند می آید.
آری، جانمی
مادربزرگم راست میگفت، من تابه حال چند بچه دیدم که در خانه ای که در آن ظلم بود و بیداد، مظلوم واقع شدند.
این رسم به ارث می‌رسد.دختر من موهای مشکی داشت که شبها؛ مثل نقره می‌درخشید. انگار برف روی موهایش پاشیده باشند.
مظلوم بود مثل قاصدکی بی زبان.
حتی گوشتی بر بدن نداشت که آن را ببرد و جایی پنهان کند.
چون قاصدک همانگونه خودش با باد میرفت و اذیت میشد.  به حریمش در این خانه توسط همسایه ؛ تجاوز میشد.
حالا تو فکر میکنی این خانه حافظه ی تاریخی ندارد؟!
البته که دارد.
عین اتفاقاتی که برای دختر من افتاد؛
سرنوشت دختر من، سرنوشت او می‌شود.
اگر دختر من ناچار شد که تقدیر را برگزیند و راهی غربت شود و از اینجا بگریزد، همه شان خواهند گریخت.
اگر دختر من حق دیدن یک برنامه تلویزیون نداشت، برنامه ای  ساده، مثل فوتبال
چون اجازه زدن انتن در پشت بام نداشتیم،بچه ای دیگر که وارد این خانه شود، هم نخواهد داشت.
اگر دختر من هرروز ویرانی های ماشینش بیشتر میشد و کسی از همسایه ها؛ مدام شخصیت او را له میکرد بچه ی دیگر هم ناهفت‌نسلش  در این خانه به همین سرنوشت مبتلا می‌شود.
خانه گوشت دارد، دندان دارد، میجود، فکر میکند، حتی گاهی بالا می آورد و من دلم می‌خواهد بالا آوردن این خانه را بدون دخترم ببینم و میبینم.
میدانم این خانه آنقدر باهوش است که می‌داند قاصدکی چون دختر من جایش اینجا نبود اما آنقدر عذابش دادند که رفت.
دیروز با او حرف میزدم و میگفت: یادته
در با خشونت باز میشد و یک گنده وک؛خودش را داخل واحد ما می انداخت؟
همین بلا ها سر هفت نسلشان میاید
این جهان کوه است وفعل ما ندا
#خانه_پدری
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/reel/C-qSweei3CaYlTaFP_Cy-xPQYmffZzIF5fn9h00/?igsh=Z3FjeW11bTdjNGs0