چیستایثربی کانال رسمی pinned «. چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم ونامه را بگیرم ، او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود ! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود.…»
#ویکتور_هوگو
#نویسنده_فرانسوی
چند اثر مهم
#بینوایان
#گوژپشت_نتردام
#مردی_که_میخندد
و....
#جملات
#جملات_خوب
با ویکتور هوگو ؛ به شدت هم عقیده ام.💙
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
.
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#victorhugo
https://www.instagram.com/p/CU47NPigXMt/?utm_medium=share_sheet
#نویسنده_فرانسوی
چند اثر مهم
#بینوایان
#گوژپشت_نتردام
#مردی_که_میخندد
و....
#جملات
#جملات_خوب
با ویکتور هوگو ؛ به شدت هم عقیده ام.💙
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
.
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#victorhugo
https://www.instagram.com/p/CU47NPigXMt/?utm_medium=share_sheet
اگر ناگهان در دنیای معمولی ات ؛ زلزله ای رخ دهد و تبدیل به موجودی شوی که نمیخواهی یا نمیخواستی ؛ آنوقت باید خودت را با شرایط جدید ؛ سازگار کنی.
باید قوانین دنیای جدید را بیاموزی.
دنیای غولها و جادوگران.
بقا ؛ قانون حیات است.
من اگر تبدیل به موجودی شوم که باید برای بقاء و زندگی بجنگم ؛ قطعا میجنگم.
حتی اگر کارهایی کنم که قبلا اصلا تصورش را نمیکردم !
گاهی زمانه آدم را بیرحم میکند.
اما در اعماق دلم ؛ هنوز به روشنی، مومنم.
میجنگم و میجنگم،
تا آن روشنای زیر ابر ؛ روزی تجلی کند،
و باور دارم که روزی چنین میشود.
در دنیای سراسر بیرحمی ؛ فقط نباید لبخند زد.
گاهی باید قوانین بیرحمی را هم یاد گرفت.
برای بقاء ؛ تمام آموزه ها به درد میخورد.
برای همین سریال #جادوگر را با علاقه میبینم.
#thewitcher
ضمنا، بیماری ناشناخته ای پیدا کرده ام!
هنوز میدانم نام بیماری چیست.
پستچی ها میترسند به در خانه ی ما بیایند!
اینها شبیه پستچیهای نسل من نیستند!
همه برای خودشان ، تیپ و شمایل یک بازیگر حرفه ای را دارند.
اصلا گیج شده ام.
نمیدانم چرا هر روز یک فرد جدید می آید!
پستچی خودمان چه شد؟!
چرا همه، بسته را میدهند و فرار میکنند؟
حالا مثل قدیم نیست که باید با خودکار امضاء کنیم ؛ باید با انگشت ؛ روی موبایلشان امضاء کنیم!
انگار میخواهند به زور موبایل را ، از زیر دستم بکشند و بگریزند.
همه ی اینها از وقتی شروع شد که اداره پست ؛ چند عدد#کتاب پستچی، از من خرید که به پستچیهایش هدیه دهد.
تا اسمم را میگویم، برق میگیردشان!
یکی از آنها که از ماشینش پیاده هم نشد!
او یکی ماشین داشت ؛ نه موتور .
مجبور شدم بروم کنار شیشه ی ماشین ؛ روی گوشی اش امضاء کنم.
چنان پا را روی گاز گذاشت وگریخت، انگار مار دیده است!
نکند همه ی اینها فکر میکنند من بیکار خانه نشسته ام ؛ عاشق پستچی ها شوم؟
باید ببینم این بیماری چیست!
من چرا دلم میخواهد با آنها حرف بزنم؟
آیا بیمارم؟
یا نسل پستچی ها،خیلی عجول شده اند!
تا میایم نامشان را بپرسم ؛ میگریزند!
آخر من بدون نام ؛ چگونه سلام دهم؟
چگونه با آدمها حرف بزنم ؟
چگونه در جامعه ای که دیگر نمیشناسم ، منتظرجوانهای عزیزی بمانم که پیام آورِ ما هستند ؟
من بدون نگاه و نام افراد،حس میکنم وجود ندارم.
تازگیها هر بار که#پستچی میاید؛ فکر میکنم نامرئی ام!
تا میگویم :" ببخشید ؛ نام شماچیست ؟"
انگار عاشقانه ترین جمله ای است که در عمرشان شنیده اند!
لبخندی میزنند ؛ و با موتور یا ماشینشان میگریزند!
"ببخشید ، نام شما چیست؟"
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
موسیقی کلیپ
انتخاب خودم
#موسیقی
#میشل_استروگف
https://www.instagram.com/p/CU7ekpCjBVn/?utm_medium=share_sheet
باید قوانین دنیای جدید را بیاموزی.
دنیای غولها و جادوگران.
بقا ؛ قانون حیات است.
من اگر تبدیل به موجودی شوم که باید برای بقاء و زندگی بجنگم ؛ قطعا میجنگم.
حتی اگر کارهایی کنم که قبلا اصلا تصورش را نمیکردم !
گاهی زمانه آدم را بیرحم میکند.
اما در اعماق دلم ؛ هنوز به روشنی، مومنم.
میجنگم و میجنگم،
تا آن روشنای زیر ابر ؛ روزی تجلی کند،
و باور دارم که روزی چنین میشود.
در دنیای سراسر بیرحمی ؛ فقط نباید لبخند زد.
گاهی باید قوانین بیرحمی را هم یاد گرفت.
برای بقاء ؛ تمام آموزه ها به درد میخورد.
برای همین سریال #جادوگر را با علاقه میبینم.
#thewitcher
ضمنا، بیماری ناشناخته ای پیدا کرده ام!
هنوز میدانم نام بیماری چیست.
پستچی ها میترسند به در خانه ی ما بیایند!
اینها شبیه پستچیهای نسل من نیستند!
همه برای خودشان ، تیپ و شمایل یک بازیگر حرفه ای را دارند.
اصلا گیج شده ام.
نمیدانم چرا هر روز یک فرد جدید می آید!
پستچی خودمان چه شد؟!
چرا همه، بسته را میدهند و فرار میکنند؟
حالا مثل قدیم نیست که باید با خودکار امضاء کنیم ؛ باید با انگشت ؛ روی موبایلشان امضاء کنیم!
انگار میخواهند به زور موبایل را ، از زیر دستم بکشند و بگریزند.
همه ی اینها از وقتی شروع شد که اداره پست ؛ چند عدد#کتاب پستچی، از من خرید که به پستچیهایش هدیه دهد.
تا اسمم را میگویم، برق میگیردشان!
یکی از آنها که از ماشینش پیاده هم نشد!
او یکی ماشین داشت ؛ نه موتور .
مجبور شدم بروم کنار شیشه ی ماشین ؛ روی گوشی اش امضاء کنم.
چنان پا را روی گاز گذاشت وگریخت، انگار مار دیده است!
نکند همه ی اینها فکر میکنند من بیکار خانه نشسته ام ؛ عاشق پستچی ها شوم؟
باید ببینم این بیماری چیست!
من چرا دلم میخواهد با آنها حرف بزنم؟
آیا بیمارم؟
یا نسل پستچی ها،خیلی عجول شده اند!
تا میایم نامشان را بپرسم ؛ میگریزند!
آخر من بدون نام ؛ چگونه سلام دهم؟
چگونه با آدمها حرف بزنم ؟
چگونه در جامعه ای که دیگر نمیشناسم ، منتظرجوانهای عزیزی بمانم که پیام آورِ ما هستند ؟
من بدون نگاه و نام افراد،حس میکنم وجود ندارم.
تازگیها هر بار که#پستچی میاید؛ فکر میکنم نامرئی ام!
تا میگویم :" ببخشید ؛ نام شماچیست ؟"
انگار عاشقانه ترین جمله ای است که در عمرشان شنیده اند!
لبخندی میزنند ؛ و با موتور یا ماشینشان میگریزند!
"ببخشید ، نام شما چیست؟"
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
موسیقی کلیپ
انتخاب خودم
#موسیقی
#میشل_استروگف
https://www.instagram.com/p/CU7ekpCjBVn/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
این کتاب را از سایت طاقچه تهیه فرمایید.آدرس سایت در زیر عکس آمده است.
شیوا سوپراستار سینمای ایران در اوج شهرت و محبوبیت بود که ناگهان از سینما رفت ! در سال ۱۳۵۰ وقتی فیلم درختها ایستاده میمیرند اکران شده بود، سوپر استار مشهور زمان در اعتراض به ابتذالی که وارد سینما شده و اینکه تهیه کنندگان بازیگران زن را به برهنگی وادار می کنند ، اعلام کرد که دیگر در سینما کار نخواهد کرد و برای امرار معاش شغلی دیگر انتخاب می کند .
از فردای آن روز همه کسانی که از میدان انقلاب فعلی و مقابل سینما کاپری (بهمن فعلی)و دانشگاه تهران رد می شدند آذر شیوا را میدیدند که مقابل سینما و در پیاده رو دانشگاه آدامس می فروشد!
درست مشابه همان نقشی که در فیلم مشهور روسپی برای محمد کریم ارباب -از مشهورترین کاباره دارها و تهیه کنندگان سینما- ایفا کرد!👇👇👇👇👇
پیرزن روستایی در غرب که روزگاری ستاره شرق بود ،
آذر شیوا در اوج شهرت برای همیشه از بازیگری خداحافظی کرد .
پس از آن دیگر هرگز کسی اسمی از او نشنید …
سال ها پس از انقلاب یکی از سینماگران ایرانی که برای شرکت در جشنواره ای به فرانسه رفته بود ، خیلی اتفاقی یک روز در یک ایستگاه راه آهن پیرزنی فرانسوی را دید که چهره اش بسیار آشنا می آمد !
پرسان پرسان پی او را گرفت و فهمید خانه او در یکی از روستاهای اطراف یکی از شهرک های حاشیه پاریس است .
اهالی آن روستا گفتند که او تنها زندگی می کند و هرگز مهمان نداشته ، تنها نوه اش گهگاه به او سرمی زند .
اهالی آن روستا بعد از چند دهه تازه فهمیدند همسایه بی سر و صدای آنها نه فقط فرانسوی نیست ؛ بلکه یکی از مشهورترین ستاره های تاریخ سینمای مشرق زمین بوده است!
رد درخواست ملاقات با بهرام بیضایی
در سینمای ایران کسی نیست که فرصت همنشینی یا صحبت با بهرام بیضایی را از دست بدهد . غول ادبیات نمایشی و کارگردان مشهور سینما و تیاتر که کرسی استادی دانشگاه معتبر استنفورد را در اختیار دارد ، بعد از پیدا شدن آذر شیوا تصمیم گرفت به ملاقات او برود......
بیضایی به فرانسه رفت
اما در کمال تعجب همگان خانم شیوا حتی به درخواست ملاقات هم پاسخ منفی داد !
او هنوز هم با اسم و هویت فرانسوی زندگی و هیچ تمایلی به صحبت از گذشته یا سینمای ایران ندارد .
از فردای آن روز همه کسانی که از میدان انقلاب فعلی و مقابل سینما کاپری (بهمن فعلی)و دانشگاه تهران رد می شدند آذر شیوا را میدیدند که مقابل سینما و در پیاده رو دانشگاه آدامس می فروشد!
درست مشابه همان نقشی که در فیلم مشهور روسپی برای محمد کریم ارباب -از مشهورترین کاباره دارها و تهیه کنندگان سینما- ایفا کرد!👇👇👇👇👇
پیرزن روستایی در غرب که روزگاری ستاره شرق بود ،
آذر شیوا در اوج شهرت برای همیشه از بازیگری خداحافظی کرد .
پس از آن دیگر هرگز کسی اسمی از او نشنید …
سال ها پس از انقلاب یکی از سینماگران ایرانی که برای شرکت در جشنواره ای به فرانسه رفته بود ، خیلی اتفاقی یک روز در یک ایستگاه راه آهن پیرزنی فرانسوی را دید که چهره اش بسیار آشنا می آمد !
پرسان پرسان پی او را گرفت و فهمید خانه او در یکی از روستاهای اطراف یکی از شهرک های حاشیه پاریس است .
اهالی آن روستا گفتند که او تنها زندگی می کند و هرگز مهمان نداشته ، تنها نوه اش گهگاه به او سرمی زند .
اهالی آن روستا بعد از چند دهه تازه فهمیدند همسایه بی سر و صدای آنها نه فقط فرانسوی نیست ؛ بلکه یکی از مشهورترین ستاره های تاریخ سینمای مشرق زمین بوده است!
رد درخواست ملاقات با بهرام بیضایی
در سینمای ایران کسی نیست که فرصت همنشینی یا صحبت با بهرام بیضایی را از دست بدهد . غول ادبیات نمایشی و کارگردان مشهور سینما و تیاتر که کرسی استادی دانشگاه معتبر استنفورد را در اختیار دارد ، بعد از پیدا شدن آذر شیوا تصمیم گرفت به ملاقات او برود......
بیضایی به فرانسه رفت
اما در کمال تعجب همگان خانم شیوا حتی به درخواست ملاقات هم پاسخ منفی داد !
او هنوز هم با اسم و هویت فرانسوی زندگی و هیچ تمایلی به صحبت از گذشته یا سینمای ایران ندارد .
زنی که میرود
شاید فقط برای قدم زدن رفته است
بدون کیف
بدون کوله ای که
سرگذشتش را در آن بگذارد...
زنی که میرود
نمیرود که نیاید...
جهان، وطنش
خدا، رفیقش
دلش مثل بادکنکی رها در باد،
جهان؛ عطر تنش را،
امانت میگیرد
برای همه ی دختران بی آرزو
زنی که میرود
دلش مثل پرستوها
هوای برگشتن دارد
و ما چقدر
برای گفتن
"دلتنگم"
صبرکردن بلدیم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#chista_yasrebi
شاید فقط برای قدم زدن رفته است
بدون کیف
بدون کوله ای که
سرگذشتش را در آن بگذارد...
زنی که میرود
نمیرود که نیاید...
جهان، وطنش
خدا، رفیقش
دلش مثل بادکنکی رها در باد،
جهان؛ عطر تنش را،
امانت میگیرد
برای همه ی دختران بی آرزو
زنی که میرود
دلش مثل پرستوها
هوای برگشتن دارد
و ما چقدر
برای گفتن
"دلتنگم"
صبرکردن بلدیم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#chista_yasrebi
دوستان عزیزم
از لطف تکتک شما به خودم سپاسگزارم. ❤
تولد من اتفاق خاصی نبود و نیست
جز لمس تجاربی که فقط در این دنیا میشود تجربه کرد.
رنج ؛ شادی
عشق ؛ ناکامی
دانستن ؛ آگاهی
و مرگ چیزی نیست به جز ادامه ی همه ی اینها در فضایی دیگر
..
من شش سال پیش؛ در چنین زمانی ؛ مشغول نگارش #رمان #پستچی بودم؛
اکنون رها هستم و بخدا شاد.
دیگر تمام جوانان میهن من ، پستچی خبرهای خوب و بد و #پیک_الهی هستند...نه فقط یکنفر.....
اگر بعد از افتادن ؛ زود برخاستی ،
قهرمانی ...
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#بیستو هفتم_مهر ۱۴۰۰
https://www.instagram.com/p/CVNzJXusFim/?utm_medium=share_sheet
از لطف تکتک شما به خودم سپاسگزارم. ❤
تولد من اتفاق خاصی نبود و نیست
جز لمس تجاربی که فقط در این دنیا میشود تجربه کرد.
رنج ؛ شادی
عشق ؛ ناکامی
دانستن ؛ آگاهی
و مرگ چیزی نیست به جز ادامه ی همه ی اینها در فضایی دیگر
..
من شش سال پیش؛ در چنین زمانی ؛ مشغول نگارش #رمان #پستچی بودم؛
اکنون رها هستم و بخدا شاد.
دیگر تمام جوانان میهن من ، پستچی خبرهای خوب و بد و #پیک_الهی هستند...نه فقط یکنفر.....
اگر بعد از افتادن ؛ زود برخاستی ،
قهرمانی ...
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#بیستو هفتم_مهر ۱۴۰۰
https://www.instagram.com/p/CVNzJXusFim/?utm_medium=share_sheet
سلام خانوم دکتر یثربی عزیز
امروز در کارگاه داستان نویسی خلاق چیزهای زیادی یادگرفتم و فهمیدم نوشتن آن هم حرفه ای چقدر سخت است.چقدر ایثار میخواهد.چقدر شجاعت میخواهد.
امروز گفتید کتابهایی دارید که خیلی برایشان زحمت کشیده اید به قول خودتان هروله کرده اید .
گفتید دوست دارید با آنها شناخته شوید
گفتید کتاب پستچی را راحت نوشتید چون نوشته ها خودش میآمد
گفتید ناراحتید که همه شما را با پستچی بشناسند
خانوم دکتر عزیز
برای شما که نویسنده هستید ان هم حرفه ای
عروض میدانید و کلاسها و اساتید معتبر زیادی را دیده اید
کتابهایتان مفهوم خاص و جداگانه ای پیدا میکنند یکی میشو کتاب قوی و یکی دیگر نه
ولی حالا دید خوانندگانتان
من که نویسندگی نمی دانم من که هر وقت دلم فرمان دهد قلم به دست میگیرم قواعد نوشتن را نمیدانم کتابهایتان را براساس قدرت و ادبیات تقسیم بندی نمیکنم من جزو خواص نیستم من جزو مردم عام جامعه هستم از نظر کتاب و نویسندگی
من پستچی را دوست دارم چون چیستا من بودم
من خوشحالم پستچی خلق شد
چون من و هم نسلان من جسارت عاشق شدن را پیدا کردیم
ما با پستچی علی دفن شده گوشه دلمان را بیرون کشیدیم
ما با پستچی جسارت اعتراف عشق را پیدا کردیم
روزهای عمر ما گذشته
آن حاجی علی ما هم دیگر نیست
ولی به ما نشان دادید که برای عشق یک زن هم میتواند بجنگد
نباید منتظر بنشیند تا عاشقش شوند
میتواند عشقش را اعتراف کند و لذت ببرد از تمام سختیها و خوشیهای عاشقی
ما یادگرفتیم که به دخترانمان اگر عاشق شدند کمک کنیم نه اینکه به هر دوستت دارم جواب مثبت بدهند
نه
یاد گرفتیم اگر گونه دخترکان سرزمینمان از عشق گل انداخت مسخره اش نکنیم بی حیا نخوانیمش
به او و صدای قلبش گوش بدهیم
کمکش کنیم که مساله عاشقی هم هرچند مساله سختیست ولی راه حل دارد
خانم دکتر یثربی عزیز
این جوان شدن این برگشت به ۱۸سالگی این یاداوری دلنشین تپیدنهای قلب را مدیون پستچی هستیم
این پستچی خیلیها را از nonreader به readerتبدیل کرد
معلم پیانو را اورد
و بقیه آثار یکی پس از دیگری
خواستم بخاطر قلم زیبایتان در تمام آثار قدرتان و اعتراف عاشقانه پستچی از شما تشکر کنم
دکتر سایرو اثباتی-مشهد
۱۶مهر ۱۳۹۵
#از_شرکت_کنندگان_کارگاه_داستان_نویسی
#مشهد
#چیستایثربی
امروز در کارگاه داستان نویسی خلاق چیزهای زیادی یادگرفتم و فهمیدم نوشتن آن هم حرفه ای چقدر سخت است.چقدر ایثار میخواهد.چقدر شجاعت میخواهد.
امروز گفتید کتابهایی دارید که خیلی برایشان زحمت کشیده اید به قول خودتان هروله کرده اید .
گفتید دوست دارید با آنها شناخته شوید
گفتید کتاب پستچی را راحت نوشتید چون نوشته ها خودش میآمد
گفتید ناراحتید که همه شما را با پستچی بشناسند
خانوم دکتر عزیز
برای شما که نویسنده هستید ان هم حرفه ای
عروض میدانید و کلاسها و اساتید معتبر زیادی را دیده اید
کتابهایتان مفهوم خاص و جداگانه ای پیدا میکنند یکی میشو کتاب قوی و یکی دیگر نه
ولی حالا دید خوانندگانتان
من که نویسندگی نمی دانم من که هر وقت دلم فرمان دهد قلم به دست میگیرم قواعد نوشتن را نمیدانم کتابهایتان را براساس قدرت و ادبیات تقسیم بندی نمیکنم من جزو خواص نیستم من جزو مردم عام جامعه هستم از نظر کتاب و نویسندگی
من پستچی را دوست دارم چون چیستا من بودم
من خوشحالم پستچی خلق شد
چون من و هم نسلان من جسارت عاشق شدن را پیدا کردیم
ما با پستچی علی دفن شده گوشه دلمان را بیرون کشیدیم
ما با پستچی جسارت اعتراف عشق را پیدا کردیم
روزهای عمر ما گذشته
آن حاجی علی ما هم دیگر نیست
ولی به ما نشان دادید که برای عشق یک زن هم میتواند بجنگد
نباید منتظر بنشیند تا عاشقش شوند
میتواند عشقش را اعتراف کند و لذت ببرد از تمام سختیها و خوشیهای عاشقی
ما یادگرفتیم که به دخترانمان اگر عاشق شدند کمک کنیم نه اینکه به هر دوستت دارم جواب مثبت بدهند
نه
یاد گرفتیم اگر گونه دخترکان سرزمینمان از عشق گل انداخت مسخره اش نکنیم بی حیا نخوانیمش
به او و صدای قلبش گوش بدهیم
کمکش کنیم که مساله عاشقی هم هرچند مساله سختیست ولی راه حل دارد
خانم دکتر یثربی عزیز
این جوان شدن این برگشت به ۱۸سالگی این یاداوری دلنشین تپیدنهای قلب را مدیون پستچی هستیم
این پستچی خیلیها را از nonreader به readerتبدیل کرد
معلم پیانو را اورد
و بقیه آثار یکی پس از دیگری
خواستم بخاطر قلم زیبایتان در تمام آثار قدرتان و اعتراف عاشقانه پستچی از شما تشکر کنم
دکتر سایرو اثباتی-مشهد
۱۶مهر ۱۳۹۵
#از_شرکت_کنندگان_کارگاه_داستان_نویسی
#مشهد
#چیستایثربی
تعریف درست #فمنیسم از دیدگاه:
#کیت_بلانشت
تعریفی که تندروهای فمنیست ؛ هنوز نمیتوانند برتابند..
همه جا و همه وقت ؛ تندروها کار را خراب میکنند !
#فمنیسم راستین ؛ ضد خانواده بودن نیست!
به دنبال فرصتهای یکسان ؛ امکانات برابر و احترام متقابل است.
وگرنه اگر فمنیست رادیکال باشیم ؛ اصلا هیچ زنی نباید #عاشق مردی شود ؛
چه برسد به اینکه فرزند و #خانواده داشته باشد
این غلط است و کیت بلانشت ؛ چه درست توضیح میدهد.
" مهم این است به حرف همدیگر گوش کنیم
و برای هم احترام متقابل قائل باشیم "
قدرت مطلق ؛ به دست هر کس بیفتد ؛ ویرانگر است.
#فمنیست
#فمنیسم
#خانواده
#سلامت_جامعه
اصالت خانواده
#سینما
#جامعه_شناسی
#فیلم
#گفتگو
#ویدئو
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Sociology
#feminism
#feminist
#cateblanchett
#interview
#cinema
#sociology
#ChistaYasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/p/CVyWv79DdsJ/?utm_medium=share_sheet
#کیت_بلانشت
تعریفی که تندروهای فمنیست ؛ هنوز نمیتوانند برتابند..
همه جا و همه وقت ؛ تندروها کار را خراب میکنند !
#فمنیسم راستین ؛ ضد خانواده بودن نیست!
به دنبال فرصتهای یکسان ؛ امکانات برابر و احترام متقابل است.
وگرنه اگر فمنیست رادیکال باشیم ؛ اصلا هیچ زنی نباید #عاشق مردی شود ؛
چه برسد به اینکه فرزند و #خانواده داشته باشد
این غلط است و کیت بلانشت ؛ چه درست توضیح میدهد.
" مهم این است به حرف همدیگر گوش کنیم
و برای هم احترام متقابل قائل باشیم "
قدرت مطلق ؛ به دست هر کس بیفتد ؛ ویرانگر است.
#فمنیست
#فمنیسم
#خانواده
#سلامت_جامعه
اصالت خانواده
#سینما
#جامعه_شناسی
#فیلم
#گفتگو
#ویدئو
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Sociology
#feminism
#feminist
#cateblanchett
#interview
#cinema
#sociology
#ChistaYasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/p/CVyWv79DdsJ/?utm_medium=share_sheet
گاهی آدم کم میاورد
به همین سادگی
بازی با روح آدمها ؛ کار زشتی ست.
بازی دادن افراد را ؛ اساسا دوست ندارم.
هنوز ؛ آبریزش چشم و بینی و گلودرد و تب دارم.
شد سه هفته.
در بازی قدرت عظیمی نهفته است.
باید طریق به کار گیری آن را بلد بود و آن را برای
خیر خود و مردم ، به کار برد.
بازی گرفتن اجباری از مردم را ؛
اصلا دوست ندارم ،
بازی خوردن را دیگر اصلا...
#کیت_بلانشت در این سکانس ؛
آشپزی را هم ؛
به یک بازی تبدیل میکند
و زندگی را با لذت بازی ؛ در هم می آمیزد.
این هدف راستین بازی است...
زیباتر ساختن ؛ تنوع ؛
و جذاب تر کردن یکنواختیهای معمول زندگی ...
این با سوء استفاده از قدرت #بازی ؛ فرق دارد.
بازی دادن را دوست ندارم
بازی خوردن را دیگر اصلا...
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یک روز ؛ بازیهای مردم آزاری ات ، به سمت خودت برمیگردد...
پیام دریافت شد ؟
تمام.
#فیلم
#راهزنان
#کارگردان
#بری_لوینسون
#سکانس
#سینما
#بازی
#دروغ
#موسیقی
#قهرمان
#بانی_تایلر
#thehero
#cateblanchett
https://www.instagram.com/p/CV11qhSKKPJ/?utm_medium=share_sheet
به همین سادگی
بازی با روح آدمها ؛ کار زشتی ست.
بازی دادن افراد را ؛ اساسا دوست ندارم.
هنوز ؛ آبریزش چشم و بینی و گلودرد و تب دارم.
شد سه هفته.
در بازی قدرت عظیمی نهفته است.
باید طریق به کار گیری آن را بلد بود و آن را برای
خیر خود و مردم ، به کار برد.
بازی گرفتن اجباری از مردم را ؛
اصلا دوست ندارم ،
بازی خوردن را دیگر اصلا...
#کیت_بلانشت در این سکانس ؛
آشپزی را هم ؛
به یک بازی تبدیل میکند
و زندگی را با لذت بازی ؛ در هم می آمیزد.
این هدف راستین بازی است...
زیباتر ساختن ؛ تنوع ؛
و جذاب تر کردن یکنواختیهای معمول زندگی ...
این با سوء استفاده از قدرت #بازی ؛ فرق دارد.
بازی دادن را دوست ندارم
بازی خوردن را دیگر اصلا...
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یک روز ؛ بازیهای مردم آزاری ات ، به سمت خودت برمیگردد...
پیام دریافت شد ؟
تمام.
#فیلم
#راهزنان
#کارگردان
#بری_لوینسون
#سکانس
#سینما
#بازی
#دروغ
#موسیقی
#قهرمان
#بانی_تایلر
#thehero
#cateblanchett
https://www.instagram.com/p/CV11qhSKKPJ/?utm_medium=share_sheet
ادمین کانالهای رمانهای من در تلگرام. @ccch999
اگر داستان نبود ما مجبور میشدیم هرچیزی را بارها و بارها تجربه کنیم، ضمن آنکه نه عمرمان کفاف میداد، نه وقتمان و نه توانمان که بخواهیم بهجای دیگران زندگی کنیم، یا در جریان تجربههایشان باشیم و از قبال این تصمیمها لذتی هم نثار جسم و روحمان شود. اما داستان تمام این کارها را میکند و اجازه میدهد که ما به جای خیلیها زندگی کنیم، به جای خیلیها تصمیم بگیریم، عمل کنیم و تجربه کنیم.
اصل لذتش هم در این است که چون با شکلی سرگرمکننده، صمیمانه و همدلانه نوشته میشود، به راحتی پیامش را میتواند منتقل کند. حتی سختترین داستانهای جهان هم خیلی خیلی راحتتر و آسانتر از فرضاً یک کتاب علمی یا یک مقاله نظری میتوانند مخاطب را با خود شریک کنند و حرفشان را بزنند. درواقع داستانها ترکیبی از ایجاد حس همذاتپنداری به اضافۀ انتقال مفاهیم و پیامهای موردنظر نویسندگانشان هستند. یعنی ظرفی هستند که دانش بشری در آن ریخته میشود و با جذابترین شکل ممکن در اختیار انسانهای دیگر قرار میگیرد.»
استاد کلاس داستانپردازی میگفت: نویسنده داستان مینویسد تا خودش را بشناسد، نویسنده با داستاننویسی به خودشناسی میرسد. بهنظر من خواننده هم با خواندن هر داستان و همراه شدن با دنیای ذهنی و بیرونی شخصیتها، بهشناخت انسانها میرسد و با شناخت انسانها به خودشناسی میرسد. پس نهتنها خواندن داستان و رمان اتلاف وقت نیست که راهیست برای رسیدن به خویشتن خویش.
فاطمه رحمتیبالاقلعه
@chista_yasrebi
ادمین کانالهای داستان
@ccch999
اصل لذتش هم در این است که چون با شکلی سرگرمکننده، صمیمانه و همدلانه نوشته میشود، به راحتی پیامش را میتواند منتقل کند. حتی سختترین داستانهای جهان هم خیلی خیلی راحتتر و آسانتر از فرضاً یک کتاب علمی یا یک مقاله نظری میتوانند مخاطب را با خود شریک کنند و حرفشان را بزنند. درواقع داستانها ترکیبی از ایجاد حس همذاتپنداری به اضافۀ انتقال مفاهیم و پیامهای موردنظر نویسندگانشان هستند. یعنی ظرفی هستند که دانش بشری در آن ریخته میشود و با جذابترین شکل ممکن در اختیار انسانهای دیگر قرار میگیرد.»
استاد کلاس داستانپردازی میگفت: نویسنده داستان مینویسد تا خودش را بشناسد، نویسنده با داستاننویسی به خودشناسی میرسد. بهنظر من خواننده هم با خواندن هر داستان و همراه شدن با دنیای ذهنی و بیرونی شخصیتها، بهشناخت انسانها میرسد و با شناخت انسانها به خودشناسی میرسد. پس نهتنها خواندن داستان و رمان اتلاف وقت نیست که راهیست برای رسیدن به خویشتن خویش.
فاطمه رحمتیبالاقلعه
@chista_yasrebi
ادمین کانالهای داستان
@ccch999