چیستایثربی کانال رسمی
6.38K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
آبی و ابر و تو ....
و خنده هایت ؛ که طعم چای تازه دم میدهد ؛
و سکوتت ؛ به وقت رفتن ...
که قلب مرا ؛ چهارده ساله میکند
حتی خداحافظی هایت را ؛ خدا.....
چقدر دوستت دارم .....
.
دیگر از جهان چه میخواهم ؟


#چیستایثربی
#شعر_عاشقانه
#ترجمه : #لعیا متین پارسا

Blue, cloud and you ....
And your laughter; that tastes as freshly brewed tea ....
And your silence; at departure ....
That makes my heart fourteen years old
I even ... ; oh Lord ....
Love your farewell so much ....

What else do I ask the world?

#Chista #Yasrebi
#Love Poetry

#Translation :#laiya #matinparsa
عشق تو شبیه ماه است
شبها می آید

هر چقدر درها و پنجره ها را می بندم
باز می آید
باز می آید

و مثل یک پرنده ،
لانه میسازد ،
روی قلب من.

نمیتوانم تکان بخورم...
نمیتوانم تکان بخورم ...

Your love resembles the moon
Arrives at nights

Shutting the doors and windows, I strive hard...
It reaches again
Again and again

And like a bird,
Nests,
On my heart.

I cannot move
I cannot move...

.
A poem by
#chistayasrebi
@chistayasrebiofficialpage

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

#ترجمه به انگلیسی
#لعیا_متین_پارسا

#مینیمال
#مینیمالها
#شعر_دو_زبانه

#شعر_عاشقانه
#شعر_کوتاه

#ترانه
#سلام_عاشقانه
#اندی

#حال_خوب
#حال_عاشقی
#کلیپ_عاشقانه

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#poet
#poem
#poetrycommunity
#iranian_poets

#Translation#LaiyaMatinParsa
https://www.instagram.com/p/CL2L9XdlHFh/?igshid=9uid65p34ge4
داستان #توفان با یک توفان درونی، شروع می شود...

این داستان #رومن_گاری مرا میخکوب کرد، شاید روزها، به آن فکر می کردم.
اینکه سرنوشت، جبر و اختیار در این داستان چه معنایی دارد!

یک زوج تحصیلکرده در یک منطقه گرم استوایی، مشغول زندگی اند.
مرد پزشک است، همسرش خانه دار و زن فهمیده ای است.
آن ها با بومی ها سروکار ندارند، چون طبق یک قرار از پیش تعیین شده، اگر آن ها به بومی ها کار نداشته باشند، بومی ها هم با آن ها کار ندارند.

اینکه آن پزشک‌، آنجا چه می کند، توضیح زیادی درباره اش داده نمی شود.

داستان از یک بعدازظهر فاجعه بار گرم شروع می شود.
مرد پزشک نمی داند چگونه این گرما را تحمل کند، تا اینکه از همسایه چینی اش پیام می رسد که حالش بد است و باید به بالین او برود.

از دورها قایقی دیده می شود...
زن پزشک هرگز پیش از این چنین قایقی ندیده است.
کسی به این جزیره نمی آید!
با این حال یک مرد، یک مرد سفید پوست، به تنهایی از قایق خارج می شود و پزشک را می خواهد !


نمی خواهم داستان را لو بدهم، چون یک #داستان_کوتاه است، ولی چون نقد آن را شروع کرده ام مجبورم به نکات مهمی اشاره کنم، هر چند داستان لو می رود، ولی اشکال ندارد، خواندنش از زبان #گاری؛ چیز دیگریست، شاید چیزی شبیه یک معجزه!


زن پزشک هرگز از ناراضی بودنش در داستان ننالیده، ولی زندگی یکنواخت در آن منطقه گرم و غریب و اینکه هیچ کار خاصی برای انجام دادن ندارد، عشق روزهای اول را کمرنگ؛ نشان می دهد و به ما تذکری می دهد که اتفاقی در شرف وقوع است!

زن پزشک به مرد غریبه توضیح می دهد که شوهرش، خانه نیست، اما غریبه اصرار دارد که پزشک را ببیند!
مرد می گوید که اینهمه راه آمده تا فقط پزشک را ببیند!

بالاخره پزشک سر می رسد.
مرد را معاینه می کند.

مرد میرود، زن پزشک، به دنبالش...

خودش نمی داند چرا! ولی گاهی تمام احساسات خفته، دست به دست هم می دهند که آدم کاری را کند که نمی داند چرا!

گویی این آخرین فرصت زن است، برای دیدن یک انسان و یک سفید پوست از نزدیک!
این آخرین امکان اوست برای در آغوش گرفتن یک انسان، برای دیدن و دیده شدن!
و چقدر زن،‌ دلتنگ این حس است!

و هر چقدر، غریبه، طفره می رود، زن نمی تواند متوجه شود!

و این اتفاق #همخوابگی، رخ می دهد...

وقتی زن برمی گردد، حتی دلیل اینکار خود را نمی داند!
آنموقع شوهرش اعتراف می کند که این مرد، چند روز بیشتر زنده نیست، چون مبتلا به‌ جذام حاد بوده!
جذامی بسیار مسری!

زن حرفی برای گفتن ندارد...

توفان، زندگی تک تک ماست...

رومن گاری با دقت، آدم هایش را کنار هم میچیند.
آدم هایی که محتاج یک رابطه عاطفی هستند، حتی به قیمت جانشان!
آدم هایی خسته از ملال زندگی!

#کتاب#نشر_چشمه#توفان#ترجمه#مارال_دیداری
🩵🩵

جسارتت به وقتِ بوسیدن،
شکوفه کردن درخت بادام است
ناگهان میان زمستان ؛

ما
در حروف سربی زندگی میکنیم

اما نفسهای بی وقفه ی تو
به وقتِ بوسیدن ؛

از سرب و زمان و مکانِ من خارج است

#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

#مینیمال
#شعر_عاشقانه
#عاشقانه

Ton courage lors que tu m'embrasses
C'est fleurir de l'amandier
En plein d'hiver

Notre vie court parmis des lettres en plomb

Mais tes respirations rapides lors de tes baisers

Ne se définit par ni lieu ni temps
Non plus, par mes lettres en plomb
.
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
.
Traduit en #français par #mahsaaghajari
.
#ترجمه‌ ی #فرانسه
#مهسا_آقاجری
@_ladyrhino_

#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#portry
#iran
#iranianpoetry
#poem
#poet
.
https://www.instagram.com/p/CyOoyXBpXXg/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==