چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
🎬چیستا یثربی در گفت‌و‌گو با «صبا»: ما در ایران سلبریتی واقعی نداریم!

خبر کامل را در لینک زیر بخوانید
👇🏻👇🏻
http://khabargozarisaba.ir/fa/news/58266

@khabargozarisaba
.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روز جهانی پست
بر طرفداران
#رمان
#پستچی
و همه ی پستچیهای جهان مبارک
پستچی
نوشته
#چیستایثربی
نشر قطره
کلیپ
#سارا_نائینی
باید دل سپرد

کتاب پستچی _انلاین_الکترونیک_کاغذی
88973351
قطره
🎬چیستا یثربی در گفت‌و‌گو با «صبا»: ما در ایران سلبریتی واقعی نداریم!

خبر کامل را در لینک زیر بخوانید
👇🏻👇🏻
http://khabargozarisaba.ir/fa/news/58266

@khabargozarisaba
.
دوستان مصاحبه فوق ، چون تلفنی و با موبایل بوده، ناخودآگاه حتما کلماتی درست شنیده نشده و
غلطهایی دارد که خود به بزرگی خود ، میبخشید ....از جمله


نام دو عزیز

بهمن فرزانه و اکبر رادی


و البته محل دقیق تولد من ، تهران است!😁

و البته
همیشه چهارده ساله ام
و چهارده ساله میمانم...

باافتخار
#پستچی
😍😍😍😳😳😳😳😜😜😜

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
Lyrics


متن‌ #ترانه
باید دل سپرد

#سارا_نائینی



فریاد شلوغی روز
کم داره صداتو هنوز
تقدیر سکوت تو بود
خورشید هرچی که سرود

هر واژه که از تو گسست
بیداریه خونه شکست
ای ظلمته خوابه عمیق
از تو آه است و دریغ

باید دل سپرد
بی دلیل انگار
باید دل سپرد
تا عبور از تکرار
حرفی تازه بود
در سکوت سایه وار

تا آواز نو نغمه ای خوش تر
تا شعری بلند تا زبانی دیگر
باید دل سپرد
در سکوت ساده تر

سنگینیه خاطره ها
دلتتنگیه ساده ی ما
ترسی شد و درد و خزید
در سایه ی این پرواز نرسیدن دید

تصویر گذشته ی دور
این فاصله های صبور
هر ثانیه درد و گریست
افسوسه من از فرداست که نبود و نیست

باید دل سپرد
بی دلیل انگار
باید دل سپرد
تا عبور از تکرار
حرفی تازه بود
در سکوت سایه وار

تا آوازه نو نغمه ای خوش تر
تا شعری بلند تا زبانی دیگر
باید دل سپرد
در سکوت ساده تر


#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
.
چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم ونامه را بگیرم ، او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود ! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام ، برای نامه های سفارشی می رفت.تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.
تابستان داغی بود.نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ میزند! پله ها را پرواز میکردم و برای اینکه مادرم شک نکند ،میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند.حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است.آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش میگرفت .هیج وقت جز سلام و خداحافظ حرفی نمیزد.فقط یک بار گفت :چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود.چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا اینکه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد.مارا که دید زیر لب گفت : دختره ی بی حیا.ببین با چه ریختی اومده دم در ! شلوارشو ! متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است.جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود.آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من ، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شده اند!مگر پیک آسمانی هم کتک میزند؟مردم آنها را از هم جدا کردند.از لبش خون می آمد و می لرزید.موهای طلاییش هم کمی خونی بود.یادش رفت خودکار را پس بگیرد.نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود.همسایه ی شاکی، گونه اش را گرفته بود و فریاد می زد.از ترس در را بستم.احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم !روز بعد پستچی پیری آمد، به او گفتم آن آقای قبلی چه شد؟ گفت: بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را میداد.به خاطر یک دعوا ! دیگر چیزی نشنیدم. اوبه خاطر من دعوا کرد!کاش عاشقش نشده بودم !از آن به بعد هر وقت صبح ها صدای زنگ در میشنوم ، به دخترم میگویم :من باز میکنم ! سالهاست که با آمدن اینترنت، پستچی ها گم شده اند.دخترم یکروز گفت :یک جمله عاشقانه بگو.لازم دارم گفتم :چقدر نامه دارید.خوش به حالتان! دخترم فکر کرد دیوانه ام!#چیستا

https://www.instagram.com/p/84NBhNAtkw/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=496mhmiagzhr
Audio
باید دل سپرد
#ترانه
سارا نائینی
رضا روحانی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
🎬چیستا یثربی در گفت‌و‌گو با «صبا»: ما در ایران سلبریتی واقعی نداریم!

خبر کامل را در لینک زیر بخوانید
👇🏻👇🏻
http://khabargozarisaba.ir/fa/news/58266

@khabargozarisaba
.
#داشت_یادم_میامد
قسمت_نهم
#قسمت_آخر
هم اکنون
پیج
#اینستاگرام_چیستایثربی
کلیپ فیلم :
" مایلید برقصیم؟"

بابازی ریچارد گی یر_جنیفر لوپز
#چیستایثربی
بزودی دو قسمت آخر در کانال هم میاید
@chista_yasrebi
Forwarded from Chista Yasrebi official
غلامحسین ساعدی که هیچ‌وقت فرانسه نیاموخت، و هیچ خیابانی از پاریس را بلد نبود، و هیچ شغلی در پاریس اختیار نکرد، و هیچ‌وقت در هیچ کافه‌ای صدبرگ سیاه نکرد، در پاریس˚ که «دوستش نداشت»، و «یک‌بار هم خواب پاریس را ندید»، و گفت که «بودن در خارج بدترین شکنجه‌هاست. هیچ‌چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آن‌ها نیستم. و این‌چنین زندگی کردن برای من بدتر از سال‌هایی بود که در سلول انفرادی زندان به سر می‌بردم»، درهنگامی که «فقط خواب وطن می‌دید» چشم از جهان فروبست.
این متن برنده جایزه ادبی داستان کوتاه آلمان شده است.

مردی
درحال
مرگ بود
وقتی كه
متوجه
مرگش شد
خدا را با
جعبه ای
در دست دید


*خدا* :
وقت رفتنه


*مرد* :
به این زودی؟
من نقشه های
زیادی داشتم


*خدا* :
متاسفم
ولی وقت
رفتنه


*مرد* :
در جعبه ات
چي دارید؟


*خدا* :
متعلقات
تو را


*مرد* :
متعلقات
من ؟
یعنی
همه چیزهای
من ؛
لباسهام
پولهایم و ـ ـ ـ


*خدا* :
آنها ديگر
مال تو
نیستند
آنها متعلق به
زمین هستند


*مرد* :
خاطراتم چی ؟


*خدا* :
آنها متعلق
به زمان
هستند


*مرد* :
خانواده و
دوستانم ؟


*خدا* :
نه ،
آنها موقتي
بودند


*مرد* :
زن و
بچه هایم ؟


*خدا* :
آنها متعلق به
قلبت بود


*مرد* :
پس وسایل
داخل جعبه
حتما
اعضاي
بدنم
هستند ؟


*خدا* :
نه ؛
آنها متعلق
به گردوغبار
هستند


*مرد* :
پس مطمئنا
روحم است ؟


*خدا* :
اشتباه
می کنی
روح تو
متعلق
به من است


مرد با اشك
در چشمهايش
و باترس زیاد
جعبه در دست
خدا را گرفت
و باز كرد ؛
دید خالی
است!


مرد
دل شکسته
گفت :
من هرگز
چیزی نداشتم ؟


*خدا* :
درسته ،
تو مالك
هیچ چیز
نبودی !


*مرد* :
پس من
چی داشتم ؟


*خدا* :
لحظات زندگی
مال تو بود ؛


هر لحظه که
زندگی کردی
مال تو بود .


زندگی
فقط
لحظه ها
هستند

قدر
لحظه ها را
بدانیم و
لحظه ها را
دوست
داشته
باشیم.

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی


@chista_yasrebi
#غرور_و_تعصب
اثر جاودان بانو
#جین_آستین


کارگردان
#جو_رایت

بازی
#کایرا_نایتلی
#متیو_مک_فادین

وای چقدر موقع رقص ، این دو تا حرف میزنن

مگه مجبورن برقصن؟

برن تو باغی ،جایی....



زیبایی سکانس رقص ، گم شد 😂😂😂😂😂

اون‌موقع خلوت کردن یک دوشیزه و یک آقا ،قبل از ازدواج رسم نبوده ... مگر حرف زدن در میهمانیها و احتمالا

#وقت_رقص
😀😀😅😅😅😶


#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi