چیستایثربی کانال رسمی
6.54K subscribers
6.04K photos
1.28K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#یادش_نور
#حبیب
#ببار_ای_برف

دنیا کوتاه است . آدمها را با دل شکسته روانه ی ابدیت نکنیم .

او با دل شکسته رفت .


#چیستایثربی
کانال رسمی

@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#چیستایثربی

بعضی وقت ها زمان ، زود می گذرد ، آنقدر که ناگهان می بینی مهلتت تمام شد !

بعضی وقت ها ، زمان ورق نمی خورد ، ساعت جلو نمی رود ، عقربه ها همه شکسته اند و انگار سال هاست که در جوانی پیر شده ای یا به سنگی ، صخره ای ، دریایی بدل شده ای...
نمی دانی چند سال داری !

من حس دوم را داشتم...
نمی دانستم از کجا آمده ام و به کجا می روم !

در ماشین محسن به سمت خانه ، فکر می کردم ، یعنی این مرد ، شوهر من است ؟

یعنی ما داریم به جایی می رویم که ممکن است دیگر از آن برنگردیم !
ما حتی پلیس را خبر نکرده بودیم ، ما اشتباه کردیم !
اشتباه ، ویژگی انسان است.

محسن گفت :
حتی اگه اشتباه کنیم ، بهتر از اینه که دست رو دست بذاریم.



تو راست گفتی ، ما نباید مادرتو با اونا تنها می ذاشتیم...
بازم هوش تو بود که منو به این فکر انداخت برگردیم.

در خانه ، سکوت مطلق فرمانروا بود ، هیچکس نبود!

عجیب بود...
مادر ، در اتاقش نبود ، هیچ جا نبود !



حتی ساکش ، آنجا نبود ، معلوم بود وسایلش را با عجله در ساکش ریخته اند و او را با خود برده اند !

داشتم از ترس ، روی زمین می افتادم...

داروهایش همه ، جا مانده بود.



مادر ، بدون داروهایش نمی توانست زیاد دوام بیاورد ، حالش بهم می خورد.

داروهایش را با خودشان ، نبرده بودند !

در حمام ، روی پیشخوان دستشویی ، همه جا ، پر از داروی او بود !



و فقط خودش ، نظم و ترتیبشان را ، دقیق میدانست.

گفتم : مینا کجاست ؟

محسن زنگ زد ،

"مشترک مورد نظر ،در دسترس نمی باشد".



از مینا هم خبری نبود...

به فرید زنگ زد :


"مشترک مورد نظر در دسترس ..."

دیگر زمان نگران شدن بود !

روی مبلی افتادم و گفتم :


اصلا نباید تنهاش می ذاشتم ! باید قانعش میکردم با ما بمونه...



چطوری اعتمادکردم !
چطور به یک گله گرگ اعتماد کردم ؟

چطور فکر کردم که می تونه از خودش دفاع کنه ؟!

محسن گفت :


با اون کاری ندارن ! تازه میدونی که باحرف تو قانع نمیشد ،


اون یه زن عاقل و بالغه...تصمیم ، تصمیم خودشه.... میدونی که چقدر قاطعه !


نترس ، این به نظرم ، فقط ، یه زهر چشمه !


الان ، به پلیس زنگ می زنیم ، بعد هم می ریم دنبالشون !

داشت تلفن می زد ، من چیزی نمی شنیدم.



زمان در آن لحظه ، برای من منجمد شده بود.

صداهای دوری در گوشم می پیچید ، صداهایی از دور ،

شاید سیزده ، چهارده سالگی...

پدر زنده بود و می گفت :

مواظب مادرتون باشین ...


و بعد صدای دور دیگری که می گفت :

" خواهرت خیلی خوشگله ! "

و صدای برادرم که می گفت :


خوشگلیش به چه دردی می خوره ؟
زن یه احمق فقیر می شه و ...!

این جمله ی برادر منه ؟
مطمینی مانا ؟

نمی دانم این صداها ، از کجا می آمد !



ولی حس می کردم حافظه ی دورم دارد برمی گردد.

محسن گفت : می تونی تنها باشی ؟



گفتم : اینجا !

گفت : فقط چند دقیقه ...
گفتم : کجا میری ؟

گفت : به پلیس ، خبر دادم ، البته جزو وظایف پلیس صدو ده نیست.

باید رفت کلانتری... و کارای دیگه ...یعنی جاهای دیگه !


ولی من اول ، باید یه دقیقه برم کارناوال !


گفتم : منم باهات میام !

گفت : نه ! هر لحظه ممکنه ، مادرتو برگردونن ، به خاطر داروهاش !

یا هر چی! ما که نمیدونیم جریان چیه !...




فقط خودش ، جای همه داروها و نسخه ها رو می دونه ! نه ؟

اگه ببینن تو نیستی ، شاید باز ببرنش ، ممکنه موقتی برده باشنش !

اینا تو کار معامله ان ! نه آدم دزدی !

گوش بده !

من همه ی بچه های کارناوال رو باید اجیر کنم ،

بفرستم جاهایی ، باید برن دنبال اینا ...

گفتم : مگه سرنخی پیدا کردی ؟!



#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2

#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
یادآوری برای قسمت 78 , 79

عکس:صندلی نمایش توقیف شده
رضا میرزاده عشقی
#اتاق_تاریک
هنوز در بالکن خانه ی ما

خانه ی ما=آرشیو خاطرات تاتر کشور هم هست....
و خاطرات #توقیفات

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دوستان در مسابقه ی کتاب
#کوتاه_کردن_موی_مرده یا
#من_آناکارنینا_نیستم
شرکت کنید .
جایزه ی
آن ،علاوه بر جایزه ی مادی ، معرفی پیج ، کانال، یا کار شما در #کانال_رسمی من است.

کسانی که از تاریخ سی دیماه ۹۶ ، تا
سی بهمن ماه ۹۶ کتاب را خریداری کنند ،و به سوال زیر پاسخ دهند ،وارد مسابقه میشوند.حتما فاکتور خرید بگیرید که تاریخ خرید کتاب معلوم شود.

سوال:تم اصلی اکثر داستانهای این کتاب چیست؟(هر کدام از این دو مجموعه قصه را که خریده اید فروش:کلیه کتابفروشیهای معتبر و نشر قطره
۸۸۹۷۳۳۵۱_۳
ساعات اداری
جوابها را به
@chychy0
بفرستید

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم پیانیست بزرگی شوم. یا یک چیز دیگر. 
ولی دست‌هام چه‌کار کرده‌اند؟ یک جایم را خارانده‌اند، چک نوشته‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند و غیره. دست‌هایم را حرام کرده‌ام. همین‌طور ذهنم را.

#چارلز_بوکوفسکی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستا_دو (Chista Yasrebi)
Forwarded from چیستا_دو (Chista Yasrebi)
عکس بالا رو همین الان ، همکارم ، آقای نظرزاده نویسنده و منتقد سینما برایم فرستاد . این هم از محل زندگی و محل مراسم ترحیم غنچه ی دو ساله...

#سارینا_ذهابی که به دلیل تب و تشنج و سرماخوردگی... نور شد و رفت !


آن همه پول که جمع کردید، یک کانکس هم نشد آقایان ؟! و خانمها...

بر انسانیت باید گریست!

#چیستایثربی
@chista_yasrebi




#بچه_ها_و_سالمندان_میمیرند
#مرگ
#چیستایثربی
ادیت از مژگان عزیز

کانال رسمی
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
نیستم
مدتی کوتاه
باید تکلیف کاری را مشخص کنم


دلم با شماست
کسی از طرف من
پستها را در اینستاگرام میگذارد
به دعای خیرتان نیازمندم
و به ...
هر چیز....

#عشق
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎

مرگ ،کامنت نمیگذارد .

شعری از :
#چیستا_یثربی



ادای دینی به زنان ادیب، هنرمند و متفکر ایران

ساخت کلیپ: #سبا_ادیب
میکس موسیقی : مژگان بانو

#زنان_ایرانی
#ادبیات_معاصر_ایران
#زنان_ادبیات_ایران
#هنرمندان
#اندیشمندان
#نظریه_پردازان
#مادران
#عاشقان

بانوان کلیپ :
#جاودانان ، یا
بانوان هنوز فعال




□ تقدیم به هر کس که
#میخواند...


صدای دکلمه ی شعر :
#چیستا یثربی

#chista_yasrebi
کانال رسمی
#چیستایثربی


@chista_yasrebi

اصل شعر چند پست قبلتر ، همراه فایل صوتی موجود است.
مراهرگز فرصت آن پیش نیامدکه گامی پیشتر بگذارم که اودختر رویای من بود و من به تصویراو در دلم،دلخوش بودم، اواز آن من بود و مرا زبان آن نبود که این راز بااو باز گویم

زنان مهتابی،مرد آفتابی
#چیستایثربی
زنان مهتابی ،مرد آفتابی
دو نمایشنامه برگزیده در فجر و جشنواره پروین اعتصامی
برگرفته از الهی نامه
#عطار
نویسنده
#چیستایثربی
نشر قطره وکتابفروشیها
دو نمایشنامه ی عرفانی
۸۸۹۷۳۳۵۱
خریدآنلاین و حضوری