رقص و شادی مردم زیر برف ، بعد از تماشای کنسرت....
و باز هم در استان
#کرمانشاه ، ساریناهای زیادی در حال خواب ابدی هستند ...
این بود نجات مردم زلزله زده ؟!
این بود حافظه ی کوتاه مدت این ملت؟
این بود آخر قصه ی تلخ ما !
این بود...
لعنت ...
بگذار تمام قصه ها ، نیمه تمام بماند ...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
و باز هم در استان
#کرمانشاه ، ساریناهای زیادی در حال خواب ابدی هستند ...
این بود نجات مردم زلزله زده ؟!
این بود حافظه ی کوتاه مدت این ملت؟
این بود آخر قصه ی تلخ ما !
این بود...
لعنت ...
بگذار تمام قصه ها ، نیمه تمام بماند ...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
توضیحات پدر #سارینا، کودکی که به خاطر سرما در منطقه زلزلهزده کرمانشاه جان داد.
"سارینا" دو ساله در پی تب شدید و تشنج و نداشتن سرپناه در منطقه زلزله زده روستای ناوه فره از استان کرمانشاه جان خود را از دست داد.
۰۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۸ اجتماعی شهری
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، در پی وقوع زلزله شدید 7.3 ریشتری در کرمانشاه و روستاهای اطراف آن و در ادامه پس لرزههای آن در تاریخ 21 آبان امسال، تعدادی از هموطنان در روستاهای کرمانشاه جان را خود را از دست دادند و تعدادی نیز در پی تخریب خانههایشان بی خانمان شدند.
این در حالی بود که پس از این اتفاق سیل کمکها به مردم آسیب دیده از سراسر کشور به استان کرمانشاه آغاز شد و هموطنان در این زمینه هر چه در توان داشتند در اختیار مردم زلزله زده کرمانشاه قرار دارند.
اما در این بین خانوادههایی بودند که در پی تخریب خانههایشان و به دلیل مستاجری شرایط سختتری را تحمل کردند و حتی مکان مناسبی را برای استقرار و ادامه زندگی نداشتند.
عفونت شدید در روستاها و مناطق زلزله زده شرایط سخت و دشورای را برای اهالی منطقه ایجاد کرده بود و در این بین کودکان در معرض آسیب بیشتری قرار داشتند.
در روزهای اخیر خبری مبنی بر فوت یک کودک دو ساله در پی سرما، تب و تشنج در فضای مجازی منتشر شد که در همین زمینه برای بررسی موضوع و صحت و سقم آن مصاحبهای توسط خبرگزاری تسنیم با پدر سارینا کودک دو ساله انجام گرفت.
بهروز ذهابی، پدر سارینا در خصوص اتفاقات صورت گرفته برای خانوادهاش پس از زلزله اظهار کرد: بنده به همراه دخترم سارینا، پسر 8 سالهام نیما و همسرم قبل از وقوع زلزله در شهر سرپل ذهاب در خانهای مستاجر بودیم.
وی تصریح کرد: پس از این حادثه و تخریب خانهام و بی دلیل بی خانمانی و نداشتن سرپناه ، به روستای "ناوه فره" از استان کرمانشاه رفتیم و در چادری در آنجا مستقر شدیم که در همین روستا نیز 7 نفر از اهالی جان خود را در پی وقوع زلزله از دست دادهبودند.
ذهابی بیان کرد: شرایط زندگی در روستا بسیار سخت و دشوار بود و وضعیت به گونهای بود که با توجه به زلزلهای که صورت گرفته بود امکاناتی برای زندگی وجود نداشت و سرپناهی هم نبود و علی رغم درخواست #کانکس هم به ما تحویل #داده_نشد.
وی اضافه کرد: در همین شرایط بودم که دخترم سارینا به شدت سرما خورده بود و چون مکانی را برای زندگی نداشتیم بیماری وی هر روز تشدید میشد و کاری هم از دستم بر نمیآمد.
ذهابی افزود: تب شدید و تشنجهای پی در پی وضعیت سارینا را هر لحظه بدتر میکرد و این در حالی بود که دکتر متخصص نیز در مرکز درمانی شهر سر پل ذهاب نبود.
وی گفت: 27 دی ماه ساعت 22 حال سارینا به شدت وخیم و بیهوش شد و به همراه همسر و پسرم وی را با وانت به بیمارستان سرپل ذهاب بردیم، اما در بیمارستان به دلیل نبود امکانات و پزشک متخصص نتواستند کاری برای دخترم کنند و عنوان کردند که باید سارینا به بیمارستان امام رضا (ع) در کرمانشاه منتقل شود.
ذهابی بیان کرد: روز بعد (28 دی) دخترم را با همان حال به بیمارستان کرمانشاه بردم اما بعد از گذشت حدود 2 ساعت دختر دوساله ام روی دستهایم جان داد.
پدر سارینا با تاکید بر اینکه دخترش به دلیل سرما و نداشتن سرپناهی جان خود را از دست داد،گفت: هیچ وقت کسانی که به ما قول دادند که کمک میکنند و دریغ کردند را نمیبخشم و باید جوابگوی مرگ دخترم باشند.
وی همچنین به حضور جهانگیری معاون اول رئیس جمهور در روستای ناوه فره اشاره کرد و گفت: اگر چه وی در این روستا حضور پیدا کرد اما هیچ اقدامی برای رفع مشکلات نشد.
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
"سارینا" دو ساله در پی تب شدید و تشنج و نداشتن سرپناه در منطقه زلزله زده روستای ناوه فره از استان کرمانشاه جان خود را از دست داد.
۰۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۸ اجتماعی شهری
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، در پی وقوع زلزله شدید 7.3 ریشتری در کرمانشاه و روستاهای اطراف آن و در ادامه پس لرزههای آن در تاریخ 21 آبان امسال، تعدادی از هموطنان در روستاهای کرمانشاه جان را خود را از دست دادند و تعدادی نیز در پی تخریب خانههایشان بی خانمان شدند.
این در حالی بود که پس از این اتفاق سیل کمکها به مردم آسیب دیده از سراسر کشور به استان کرمانشاه آغاز شد و هموطنان در این زمینه هر چه در توان داشتند در اختیار مردم زلزله زده کرمانشاه قرار دارند.
اما در این بین خانوادههایی بودند که در پی تخریب خانههایشان و به دلیل مستاجری شرایط سختتری را تحمل کردند و حتی مکان مناسبی را برای استقرار و ادامه زندگی نداشتند.
عفونت شدید در روستاها و مناطق زلزله زده شرایط سخت و دشورای را برای اهالی منطقه ایجاد کرده بود و در این بین کودکان در معرض آسیب بیشتری قرار داشتند.
در روزهای اخیر خبری مبنی بر فوت یک کودک دو ساله در پی سرما، تب و تشنج در فضای مجازی منتشر شد که در همین زمینه برای بررسی موضوع و صحت و سقم آن مصاحبهای توسط خبرگزاری تسنیم با پدر سارینا کودک دو ساله انجام گرفت.
بهروز ذهابی، پدر سارینا در خصوص اتفاقات صورت گرفته برای خانوادهاش پس از زلزله اظهار کرد: بنده به همراه دخترم سارینا، پسر 8 سالهام نیما و همسرم قبل از وقوع زلزله در شهر سرپل ذهاب در خانهای مستاجر بودیم.
وی تصریح کرد: پس از این حادثه و تخریب خانهام و بی دلیل بی خانمانی و نداشتن سرپناه ، به روستای "ناوه فره" از استان کرمانشاه رفتیم و در چادری در آنجا مستقر شدیم که در همین روستا نیز 7 نفر از اهالی جان خود را در پی وقوع زلزله از دست دادهبودند.
ذهابی بیان کرد: شرایط زندگی در روستا بسیار سخت و دشوار بود و وضعیت به گونهای بود که با توجه به زلزلهای که صورت گرفته بود امکاناتی برای زندگی وجود نداشت و سرپناهی هم نبود و علی رغم درخواست #کانکس هم به ما تحویل #داده_نشد.
وی اضافه کرد: در همین شرایط بودم که دخترم سارینا به شدت سرما خورده بود و چون مکانی را برای زندگی نداشتیم بیماری وی هر روز تشدید میشد و کاری هم از دستم بر نمیآمد.
ذهابی افزود: تب شدید و تشنجهای پی در پی وضعیت سارینا را هر لحظه بدتر میکرد و این در حالی بود که دکتر متخصص نیز در مرکز درمانی شهر سر پل ذهاب نبود.
وی گفت: 27 دی ماه ساعت 22 حال سارینا به شدت وخیم و بیهوش شد و به همراه همسر و پسرم وی را با وانت به بیمارستان سرپل ذهاب بردیم، اما در بیمارستان به دلیل نبود امکانات و پزشک متخصص نتواستند کاری برای دخترم کنند و عنوان کردند که باید سارینا به بیمارستان امام رضا (ع) در کرمانشاه منتقل شود.
ذهابی بیان کرد: روز بعد (28 دی) دخترم را با همان حال به بیمارستان کرمانشاه بردم اما بعد از گذشت حدود 2 ساعت دختر دوساله ام روی دستهایم جان داد.
پدر سارینا با تاکید بر اینکه دخترش به دلیل سرما و نداشتن سرپناهی جان خود را از دست داد،گفت: هیچ وقت کسانی که به ما قول دادند که کمک میکنند و دریغ کردند را نمیبخشم و باید جوابگوی مرگ دخترم باشند.
وی همچنین به حضور جهانگیری معاون اول رئیس جمهور در روستای ناوه فره اشاره کرد و گفت: اگر چه وی در این روستا حضور پیدا کرد اما هیچ اقدامی برای رفع مشکلات نشد.
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#یادش_نور
#حبیب
#ببار_ای_برف
دنیا کوتاه است . آدمها را با دل شکسته روانه ی ابدیت نکنیم .
او با دل شکسته رفت .
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#حبیب
#ببار_ای_برف
دنیا کوتاه است . آدمها را با دل شکسته روانه ی ابدیت نکنیم .
او با دل شکسته رفت .
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#چیستایثربی
بعضی وقت ها زمان ، زود می گذرد ، آنقدر که ناگهان می بینی مهلتت تمام شد !
بعضی وقت ها ، زمان ورق نمی خورد ، ساعت جلو نمی رود ، عقربه ها همه شکسته اند و انگار سال هاست که در جوانی پیر شده ای یا به سنگی ، صخره ای ، دریایی بدل شده ای...
نمی دانی چند سال داری !
من حس دوم را داشتم...
نمی دانستم از کجا آمده ام و به کجا می روم !
در ماشین محسن به سمت خانه ، فکر می کردم ، یعنی این مرد ، شوهر من است ؟
یعنی ما داریم به جایی می رویم که ممکن است دیگر از آن برنگردیم !
ما حتی پلیس را خبر نکرده بودیم ، ما اشتباه کردیم !
اشتباه ، ویژگی انسان است.
محسن گفت :
حتی اگه اشتباه کنیم ، بهتر از اینه که دست رو دست بذاریم.
تو راست گفتی ، ما نباید مادرتو با اونا تنها می ذاشتیم...
بازم هوش تو بود که منو به این فکر انداخت برگردیم.
در خانه ، سکوت مطلق فرمانروا بود ، هیچکس نبود!
عجیب بود...
مادر ، در اتاقش نبود ، هیچ جا نبود !
حتی ساکش ، آنجا نبود ، معلوم بود وسایلش را با عجله در ساکش ریخته اند و او را با خود برده اند !
داشتم از ترس ، روی زمین می افتادم...
داروهایش همه ، جا مانده بود.
مادر ، بدون داروهایش نمی توانست زیاد دوام بیاورد ، حالش بهم می خورد.
داروهایش را با خودشان ، نبرده بودند !
در حمام ، روی پیشخوان دستشویی ، همه جا ، پر از داروی او بود !
و فقط خودش ، نظم و ترتیبشان را ، دقیق میدانست.
گفتم : مینا کجاست ؟
محسن زنگ زد ،
"مشترک مورد نظر ،در دسترس نمی باشد".
از مینا هم خبری نبود...
به فرید زنگ زد :
"مشترک مورد نظر در دسترس ..."
دیگر زمان نگران شدن بود !
روی مبلی افتادم و گفتم :
اصلا نباید تنهاش می ذاشتم ! باید قانعش میکردم با ما بمونه...
چطوری اعتمادکردم !
چطور به یک گله گرگ اعتماد کردم ؟
چطور فکر کردم که می تونه از خودش دفاع کنه ؟!
محسن گفت :
با اون کاری ندارن ! تازه میدونی که باحرف تو قانع نمیشد ،
اون یه زن عاقل و بالغه...تصمیم ، تصمیم خودشه.... میدونی که چقدر قاطعه !
نترس ، این به نظرم ، فقط ، یه زهر چشمه !
الان ، به پلیس زنگ می زنیم ، بعد هم می ریم دنبالشون !
داشت تلفن می زد ، من چیزی نمی شنیدم.
زمان در آن لحظه ، برای من منجمد شده بود.
صداهای دوری در گوشم می پیچید ، صداهایی از دور ،
شاید سیزده ، چهارده سالگی...
پدر زنده بود و می گفت :
مواظب مادرتون باشین ...
و بعد صدای دور دیگری که می گفت :
" خواهرت خیلی خوشگله ! "
و صدای برادرم که می گفت :
خوشگلیش به چه دردی می خوره ؟
زن یه احمق فقیر می شه و ...!
این جمله ی برادر منه ؟
مطمینی مانا ؟
نمی دانم این صداها ، از کجا می آمد !
ولی حس می کردم حافظه ی دورم دارد برمی گردد.
محسن گفت : می تونی تنها باشی ؟
گفتم : اینجا !
گفت : فقط چند دقیقه ...
گفتم : کجا میری ؟
گفت : به پلیس ، خبر دادم ، البته جزو وظایف پلیس صدو ده نیست.
باید رفت کلانتری... و کارای دیگه ...یعنی جاهای دیگه !
ولی من اول ، باید یه دقیقه برم کارناوال !
گفتم : منم باهات میام !
گفت : نه ! هر لحظه ممکنه ، مادرتو برگردونن ، به خاطر داروهاش !
یا هر چی! ما که نمیدونیم جریان چیه !...
فقط خودش ، جای همه داروها و نسخه ها رو می دونه ! نه ؟
اگه ببینن تو نیستی ، شاید باز ببرنش ، ممکنه موقتی برده باشنش !
اینا تو کار معامله ان ! نه آدم دزدی !
گوش بده !
من همه ی بچه های کارناوال رو باید اجیر کنم ،
بفرستم جاهایی ، باید برن دنبال اینا ...
گفتم : مگه سرنخی پیدا کردی ؟!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#چیستایثربی
بعضی وقت ها زمان ، زود می گذرد ، آنقدر که ناگهان می بینی مهلتت تمام شد !
بعضی وقت ها ، زمان ورق نمی خورد ، ساعت جلو نمی رود ، عقربه ها همه شکسته اند و انگار سال هاست که در جوانی پیر شده ای یا به سنگی ، صخره ای ، دریایی بدل شده ای...
نمی دانی چند سال داری !
من حس دوم را داشتم...
نمی دانستم از کجا آمده ام و به کجا می روم !
در ماشین محسن به سمت خانه ، فکر می کردم ، یعنی این مرد ، شوهر من است ؟
یعنی ما داریم به جایی می رویم که ممکن است دیگر از آن برنگردیم !
ما حتی پلیس را خبر نکرده بودیم ، ما اشتباه کردیم !
اشتباه ، ویژگی انسان است.
محسن گفت :
حتی اگه اشتباه کنیم ، بهتر از اینه که دست رو دست بذاریم.
تو راست گفتی ، ما نباید مادرتو با اونا تنها می ذاشتیم...
بازم هوش تو بود که منو به این فکر انداخت برگردیم.
در خانه ، سکوت مطلق فرمانروا بود ، هیچکس نبود!
عجیب بود...
مادر ، در اتاقش نبود ، هیچ جا نبود !
حتی ساکش ، آنجا نبود ، معلوم بود وسایلش را با عجله در ساکش ریخته اند و او را با خود برده اند !
داشتم از ترس ، روی زمین می افتادم...
داروهایش همه ، جا مانده بود.
مادر ، بدون داروهایش نمی توانست زیاد دوام بیاورد ، حالش بهم می خورد.
داروهایش را با خودشان ، نبرده بودند !
در حمام ، روی پیشخوان دستشویی ، همه جا ، پر از داروی او بود !
و فقط خودش ، نظم و ترتیبشان را ، دقیق میدانست.
گفتم : مینا کجاست ؟
محسن زنگ زد ،
"مشترک مورد نظر ،در دسترس نمی باشد".
از مینا هم خبری نبود...
به فرید زنگ زد :
"مشترک مورد نظر در دسترس ..."
دیگر زمان نگران شدن بود !
روی مبلی افتادم و گفتم :
اصلا نباید تنهاش می ذاشتم ! باید قانعش میکردم با ما بمونه...
چطوری اعتمادکردم !
چطور به یک گله گرگ اعتماد کردم ؟
چطور فکر کردم که می تونه از خودش دفاع کنه ؟!
محسن گفت :
با اون کاری ندارن ! تازه میدونی که باحرف تو قانع نمیشد ،
اون یه زن عاقل و بالغه...تصمیم ، تصمیم خودشه.... میدونی که چقدر قاطعه !
نترس ، این به نظرم ، فقط ، یه زهر چشمه !
الان ، به پلیس زنگ می زنیم ، بعد هم می ریم دنبالشون !
داشت تلفن می زد ، من چیزی نمی شنیدم.
زمان در آن لحظه ، برای من منجمد شده بود.
صداهای دوری در گوشم می پیچید ، صداهایی از دور ،
شاید سیزده ، چهارده سالگی...
پدر زنده بود و می گفت :
مواظب مادرتون باشین ...
و بعد صدای دور دیگری که می گفت :
" خواهرت خیلی خوشگله ! "
و صدای برادرم که می گفت :
خوشگلیش به چه دردی می خوره ؟
زن یه احمق فقیر می شه و ...!
این جمله ی برادر منه ؟
مطمینی مانا ؟
نمی دانم این صداها ، از کجا می آمد !
ولی حس می کردم حافظه ی دورم دارد برمی گردد.
محسن گفت : می تونی تنها باشی ؟
گفتم : اینجا !
گفت : فقط چند دقیقه ...
گفتم : کجا میری ؟
گفت : به پلیس ، خبر دادم ، البته جزو وظایف پلیس صدو ده نیست.
باید رفت کلانتری... و کارای دیگه ...یعنی جاهای دیگه !
ولی من اول ، باید یه دقیقه برم کارناوال !
گفتم : منم باهات میام !
گفت : نه ! هر لحظه ممکنه ، مادرتو برگردونن ، به خاطر داروهاش !
یا هر چی! ما که نمیدونیم جریان چیه !...
فقط خودش ، جای همه داروها و نسخه ها رو می دونه ! نه ؟
اگه ببینن تو نیستی ، شاید باز ببرنش ، ممکنه موقتی برده باشنش !
اینا تو کار معامله ان ! نه آدم دزدی !
گوش بده !
من همه ی بچه های کارناوال رو باید اجیر کنم ،
بفرستم جاهایی ، باید برن دنبال اینا ...
گفتم : مگه سرنخی پیدا کردی ؟!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
یادآوری برای قسمت 78 , 79
عکس:صندلی نمایش توقیف شده
رضا میرزاده عشقی
#اتاق_تاریک
هنوز در بالکن خانه ی ما
خانه ی ما=آرشیو خاطرات تاتر کشور هم هست....
و خاطرات #توقیفات
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
عکس:صندلی نمایش توقیف شده
رضا میرزاده عشقی
#اتاق_تاریک
هنوز در بالکن خانه ی ما
خانه ی ما=آرشیو خاطرات تاتر کشور هم هست....
و خاطرات #توقیفات
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دوستان در مسابقه ی کتاب
#کوتاه_کردن_موی_مرده یا
#من_آناکارنینا_نیستم
شرکت کنید .
جایزه ی
آن ،علاوه بر جایزه ی مادی ، معرفی پیج ، کانال، یا کار شما در #کانال_رسمی من است.
کسانی که از تاریخ سی دیماه ۹۶ ، تا
سی بهمن ماه ۹۶ کتاب را خریداری کنند ،و به سوال زیر پاسخ دهند ،وارد مسابقه میشوند.حتما فاکتور خرید بگیرید که تاریخ خرید کتاب معلوم شود.
سوال:تم اصلی اکثر داستانهای این کتاب چیست؟(هر کدام از این دو مجموعه قصه را که خریده اید فروش:کلیه کتابفروشیهای معتبر و نشر قطره
۸۸۹۷۳۳۵۱_۳
ساعات اداری
جوابها را به
@chychy0
بفرستید
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کوتاه_کردن_موی_مرده یا
#من_آناکارنینا_نیستم
شرکت کنید .
جایزه ی
آن ،علاوه بر جایزه ی مادی ، معرفی پیج ، کانال، یا کار شما در #کانال_رسمی من است.
کسانی که از تاریخ سی دیماه ۹۶ ، تا
سی بهمن ماه ۹۶ کتاب را خریداری کنند ،و به سوال زیر پاسخ دهند ،وارد مسابقه میشوند.حتما فاکتور خرید بگیرید که تاریخ خرید کتاب معلوم شود.
سوال:تم اصلی اکثر داستانهای این کتاب چیست؟(هر کدام از این دو مجموعه قصه را که خریده اید فروش:کلیه کتابفروشیهای معتبر و نشر قطره
۸۸۹۷۳۳۵۱_۳
ساعات اداری
جوابها را به
@chychy0
بفرستید
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی شوم. یا یک چیز دیگر.
ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
#چارلز_بوکوفسکی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
#چارلز_بوکوفسکی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستا_دو (Chista Yasrebi)
عکس بالا رو همین الان ، همکارم ، آقای نظرزاده نویسنده و منتقد سینما برایم فرستاد . این هم از محل زندگی و محل مراسم ترحیم غنچه ی دو ساله...
#سارینا_ذهابی که به دلیل تب و تشنج و سرماخوردگی... نور شد و رفت !
آن همه پول که جمع کردید، یک کانکس هم نشد آقایان ؟! و خانمها...
بر انسانیت باید گریست!
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#بچه_ها_و_سالمندان_میمیرند
#سارینا_ذهابی که به دلیل تب و تشنج و سرماخوردگی... نور شد و رفت !
آن همه پول که جمع کردید، یک کانکس هم نشد آقایان ؟! و خانمها...
بر انسانیت باید گریست!
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#بچه_ها_و_سالمندان_میمیرند
نیستم
مدتی کوتاه
باید تکلیف کاری را مشخص کنم
دلم با شماست
کسی از طرف من
پستها را در اینستاگرام میگذارد
به دعای خیرتان نیازمندم
و به ...
هر چیز....
#عشق
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
مدتی کوتاه
باید تکلیف کاری را مشخص کنم
دلم با شماست
کسی از طرف من
پستها را در اینستاگرام میگذارد
به دعای خیرتان نیازمندم
و به ...
هر چیز....
#عشق
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
مرگ ،کامنت نمیگذارد .
شعری از :
#چیستا_یثربی
ادای دینی به زنان ادیب، هنرمند و متفکر ایران
ساخت کلیپ: #سبا_ادیب
میکس موسیقی : مژگان بانو
#زنان_ایرانی
#ادبیات_معاصر_ایران
#زنان_ادبیات_ایران
#هنرمندان
#اندیشمندان
#نظریه_پردازان
#مادران
#عاشقان
بانوان کلیپ :
#جاودانان ، یا
بانوان هنوز فعال
□ تقدیم به هر کس که
#میخواند...
صدای دکلمه ی شعر :
#چیستا یثربی
#chista_yasrebi
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
اصل شعر چند پست قبلتر ، همراه فایل صوتی موجود است.
مرگ ،کامنت نمیگذارد .
شعری از :
#چیستا_یثربی
ادای دینی به زنان ادیب، هنرمند و متفکر ایران
ساخت کلیپ: #سبا_ادیب
میکس موسیقی : مژگان بانو
#زنان_ایرانی
#ادبیات_معاصر_ایران
#زنان_ادبیات_ایران
#هنرمندان
#اندیشمندان
#نظریه_پردازان
#مادران
#عاشقان
بانوان کلیپ :
#جاودانان ، یا
بانوان هنوز فعال
□ تقدیم به هر کس که
#میخواند...
صدای دکلمه ی شعر :
#چیستا یثربی
#chista_yasrebi
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
اصل شعر چند پست قبلتر ، همراه فایل صوتی موجود است.
مراهرگز فرصت آن پیش نیامدکه گامی پیشتر بگذارم که اودختر رویای من بود و من به تصویراو در دلم،دلخوش بودم، اواز آن من بود و مرا زبان آن نبود که این راز بااو باز گویم
زنان مهتابی،مرد آفتابی
#چیستایثربی
زنان مهتابی،مرد آفتابی
#چیستایثربی