چیستایثربی کانال رسمی
6.39K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
یادداشتی از
#داریوش_مهرجویی،درکوچ به #فرانسه
همراه دکتر ساعدی؛

دوست صمیمی و فیلمنامه نویسش ؛
این پست؛ نوری بر روح هر دو💭

داریوشمهرجویی :

آن روزها، دکتر ساعدی اغلب در خانه بود و دوستان و هوادارانش به او می‌رسیدند،
ولی با این حال افسرده و دل‌شکسته بود.

شکست کارهای سینمایی‌مان که دکتر ؛ روی آن‌ها زیاد حساب می‌کرد، روحیه‌اش را ضعیف و شکننده کرده بود.

همیشه هوای ایران در سر داشت
و دیگر دل و دماغی برایش باقی نمانده بود که بتواند مثل سابق به نوشتن داستان و نمایشنامه بپردازد.

وضعیت خود من و خانواده هم آنچنان چنگی به دل نمی‌زد.

در کمال خریت، پیشنهاد فیلم‌های کوتاه را،که بالاخره از نظر مالی وضعمان را تثبیت می‌کرد، رد کرده بودم و کلاً ساخت هیچ فیلمی‌ هم به سرانجام نرسیده بود و کارگزارم را مأیوس کرده بودم.

در واقع آن روزها ما همه به نوعی #گیجی و ندانم کاری دچار شده بودیم؛

تا قبل از انقلاب وضع همه‌ی ما روشن بود؛ مبارزه با رژیم شاه، برای همه‌ی روشنفکران و هنرمندانِ متعهد چه در قالب اگزیستانسیالیسم سارتری و چه در قالب چپ،

چنین مبارزه‌ای نه تنها الزامی‌که مقدس بود و خب دوره دوره‌ی تعهد هنر و استیلای اندیشه‌های سارتر و برشت و هنر متعهد بود.

و همه این‌ها به اندیشه و گزینش سوژه و فیلمنامه و فیلم‌های ما جهت و شکل می‌داد.
اما اینجا در #فرانسه چطور؟!

هنر متعهد میان این فرانسوی‌ها که خودشان مدام در حال اعتراض و اعتصاب و حق‌طلبی بودند،
آن هم از ناحیه‌ی یک جهان سومی‌ متواری چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟

این بود که برای فرار از این شرایط در نهایت تصمیم ما بر این شد تا ابتدا من به تنهایی سری به تهران بزنم و اگر دیدم شرایط مساعد بود، مهی و مینا هم برگردند.

وقتی این موضوع را به ساعدی گفتم، گریه اش گرفت.
مرا بغل کرد و گفت:

خوش به حالت، ولی کاش من را تنها نمی‌گذاشتی...
من به امید تو اینجا آمدم.

اشکم درآمد،
گفتم : من فعلاً موقتاً می‌روم تهران تا ترتیب فیلمم را بدهم، گفت: «می‌دونم که دیگه برنمی‌گردی…
من بی تو اینجا دق می‌کنم"

گریه می‌کرد و من را بغل کرده بود و نمی‌گذاشت که بروم…

ساعدی بیچاره! چه قدر احساس غربت و تنهایی می‌کرد
ونمی‌توانست مثل سابق به کار نویسندگی اش بپردازد.

البته چندی خودش را مشغول کار انتشار مجله ادبی کرد،به همان سبک و سیاق مجله‌ای که در تهران بیرون می‌داد،

ولی معلوم بود که این کار زیاد او را راضی نمی‌کرد.
آن روزها تا دلت بخواهد، مجله و روزنامه بیرون می‌آمد،
ولی خواننده‌ی زیادی نداشت که بشود روی فروش و درآمد آن حساب کرد.

#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/CyZwXI_rjnJ/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
از ترجمه #داریوش_مهرجویی :

برخی از تجربه گرایان حالات نزدیک به مرگ ؛
گزارش میدهند که حتی مجبور نبوده اند پرسش کنند، تا به مخزن عظیم و بینهایت اطلاعات دستور یابند؛
ناگهان میدیده اند که همه چیز را میدانند!

.

#مایکل_تالبوت
#کتاب
#جهان_هولوگرافیک

#مترجم
#داریوش_مهرجویی

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

_.______.__________.___________________.....
https://www.instagram.com/p/CyzBLcexNxy/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
🤍🤍🤍🤍 قهرمان من ؛ #مونا_مهرجویی است.
قهرمان من یک دختر هفده ساله است.

سن و سال ؛ بی معنیست‌..‌..

هر روز دارم از منش و رفتارهای او ؛ بیشتر یاد میگیرم
و تحمل باوقار و زیبای دردش‌‌..‌.

دردی که میدانم خواب را از او گرفته است‌ ؛
و به رویش نمی آورد‌...

قهرمان من از این پس #مونا_مهرجویی است.
باید در کتابهای درسی از او نوشت‌‌.....

رمان #وقت_عاشقی را به او تقدیم میکنم

مگر میشود چنین معصومانه رفت ؟
مگر میشود چنین باوقار و استوار ؛ تحمل کرد؟

#قهرمان_من
#استاد_من
" مونا مهرجویی "

دخترِ عزیزان ما

#داریوش_مهرجویی
#وحیده_محمدی_فر

مونا جان ؛ فکر نکن نمیدانیم!

بدبختی این است که به هزار دلیل ؛ خودمان را به ندانستن زدیم.....

یکروز آفتاب حقیقت خواهد تابید و
زمانه ؛ قاضی عادلیست

و
تو

سربلندی بانوی جوان
و باعث افتخار پدر و مادرت
که ما ؛ همه دوستشان داشتیم و خواهیم داشت....

قهرمان من💥🙏🏾🙏🏾🙏🏾🙏🏾

.

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
https://www.instagram.com/p/C0J2U8cubTN/?igshid=MTRhZmU1ODE2NA==