#عروسی_خون
نمایشی که شهرت جهانی ، برای لورکا به ارمغان آورد.
بزودی
صحنه هایی از آن ، به همراه تحلیل
اینستاگرام و دو کانال اصلی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
نمایشی که شهرت جهانی ، برای لورکا به ارمغان آورد.
بزودی
صحنه هایی از آن ، به همراه تحلیل
اینستاگرام و دو کانال اصلی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
داستان کوتاه
#دو_مرده
#جلال_آل_احمد
از کتاب
#دید_و_بازدید
شرح داستان: شما هم اگر آن روز صبح از خیابان باریکی که باب همایون را به ناصرخسرو وصل می کند می گذشتید، حتماً لاشه ی او را می دیدید. کنار جوی آب، نزدیک هشتی گودی که سه در خانه در آن باز می شود، افتاده بود. یک دست و یک پایش هنوز توی جوی آب بود. و مردم دور او جمع شده بودند و پرحرفی می کردند.
دو نفر پاسبان، با دو ورق کاغذ بزرگ، از راه رسیدند و مردم را کنار زدند.
اول گونی پاره ای را که به جز شلوارش، تنها لباس او بود از روی دوشش برداشتند؛ تکانش دادند و چون چیزی از آن نیفتاد به کنارش نهادند و آن پاسبانی که کاغذ و قلم را به دست گرفته بود، پس از نوشتن جمله های فورمول مانند گزارش، چنین افزود:
– یک گونی پاره.
پاسبان دیگر به جستجو پرداخته بود و آن اولی، زیر هم و ردیف می نوشت:
– یک کبریت آمریکایی نیمه کاره.
– پنج تا سیگار له شده، لای کاغذ روزنامه.
– دو ریال و نیم پول.
– یک شناسنامه ی دفترچه ای بدون عکس.
– یک تیغه ی قلم تراش زنگ زده. – همین؟ و خواست زیر گزارش را امضا کند که آن دیگری همان طور که سرش پایین بود و هنوز جیب های شلوار مرده را می گشت، گفت:
– و یک شلوار.
یک شلوار هم اضافه کردند و بعد زیر گزارش را هر دو امضا کردند و… و به این طریق، دفتر زندگی یک آدم را فرو بستند.
نه سیاه شده بود و نه چشمش باز مانده بود. با قیافه ای آسوده و سیمایی مطمئن، هنوز کنار جوی آب دراز کشیده بود. گویا خواب بود.
– چند نفر که کنار هشتی ایستاده بودند؛ با زنی که لای در یکی از خانه ها را باز کرده بود، صحبت می کردند. آن زن می گفت: دیشب که می خواسته آب بندازه؛ توی هشتی آن ها قدم می زده و هر چه به او گفته بوده: عمو چی کار داری؟ جواب نداده بوده. بعد که آمده بوده آب را ببندد؛ کنار جوی آب نشسته بوده و دست و پای خود را می شسته و بعد هم که می خواسته کوزه را از سر جو آب کند، دیده بوده که همون جا، مثل این که خوابش برده …همین.
اتوبوسی که از آن خیابان تنگ می خواست بگذرد، مردم را وادار می کرد که از سر راه کنار بروند. عده ای دور او حلقه زده بودند. دیگران که بیشتر کار داشتند فقط سر خود را چند ثانیه بر می گرداندند؛ بعضی چشم خود را به هم می گذاشتند و زیر لب چیزی می گفتند و بعضی دیگر قدم تندتر می کردند؛ گویا می خواستند از مرگ فرار کنند. بعضی هم کوچک ترین تغییری در خود نشان نمی دادند و خونسرد و بی اعتنا می گذشتند.
– ظهر همان روز، یکی دو خیابان آن طرف تر، نعش یک آدم دیگر را روی دوش می بردند. میت و جمعیت انبوه مشایعت کنندگان به قدری می رفتند که انگار کوه احد را به دوش داشتند. شاید ثواب های میت بود و شاید پول های او که به صورت جمعیت بیرون از شمار مشایعان در آمده بود و میت را سنگین به جلو می برد. جمعیت شانه به شانه لای هم وول می زدند . بی شک اگر مرده ثواب کار بود و اگر ملائکه ای چند، از عالم اعلی به تشییع او فرمان یافته بودند؛ جز این که قدم بر سر مردم دیگر بگذارند، چاره ای نداشتند. عبور و مرور بند آمده بود.
دو سه نفر زن، با چادر نمازهای رنگ و رو رفته کنار خیابان خود را به دیوار چسبانده بودند. یکیشان گفت:
– چندتا بچه داره؟ – دیگری جواب داد:
– ده تا پسر و یه دونه دختر شوهردار. دوتام زن داره.
– وصیت کرده؟
– نه؟ گور به گور شده ناغافل سکته کرد.
و همان زن اولی با قیافه ای تأثربار افزود:
– بیچ چاره ها ! من دلم برا بچه هاش می سوزه.
– واسه ی چی؟ برو دلت برای بابا مرده های خودت بسوزه! چه صاف صادق!
– آخه، یتیم چه ها، تا حالا راحت و آسوده می خوردن و راه می رفتن، حالا این همه ملک و املاک رو کی ضبط و ربط کنه؟
جمعیت هنوز از جلوی دکان ها و ساختمان های اجاره ای خود میت عبور می کرد. مستأجران او بعضی دم در دکان آمده بودند و همان جا برای حساب های پس افتاده ی خود که باید با وارث های او برسند، نقشه های تازه می ریختند. و آن دیگران که خیال های دیگری هم داشتند شانه به زیر تابوت داده بودند و حاضر نشده بودند صاحب ملک خود را به ماشین نعش کش بسپارند. پاسبان ها هم برای حفظ انتظامات دخالت کرده بودند.
– بیچاره پاسبان ها! کسی نفهمید برای کاغذی که گزارش آن مرده ی کنار جوی را در آن نوشتند چه قدر مایه گذاشته بودند؟ آیا از دو ریال و نیم بیشتر بود؟! شاید.
و شاید کاغذها را هم تلکه شده بودند!
و به هر جهت اگر رییس شان بازخواست نمی کرد، پول دوتا چایی در آمده بود.
#جلال_آل_احمد
#دو_مرده
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original و
#کانال_صورتی /کانال فرهیختگان من
#صورتی
https://t.me/joinchat/AAAAAEGc5A_pweB4eDnm2Q
داستان کوتاه
#دو_مرده
#جلال_آل_احمد
از کتاب
#دید_و_بازدید
شرح داستان: شما هم اگر آن روز صبح از خیابان باریکی که باب همایون را به ناصرخسرو وصل می کند می گذشتید، حتماً لاشه ی او را می دیدید. کنار جوی آب، نزدیک هشتی گودی که سه در خانه در آن باز می شود، افتاده بود. یک دست و یک پایش هنوز توی جوی آب بود. و مردم دور او جمع شده بودند و پرحرفی می کردند.
دو نفر پاسبان، با دو ورق کاغذ بزرگ، از راه رسیدند و مردم را کنار زدند.
اول گونی پاره ای را که به جز شلوارش، تنها لباس او بود از روی دوشش برداشتند؛ تکانش دادند و چون چیزی از آن نیفتاد به کنارش نهادند و آن پاسبانی که کاغذ و قلم را به دست گرفته بود، پس از نوشتن جمله های فورمول مانند گزارش، چنین افزود:
– یک گونی پاره.
پاسبان دیگر به جستجو پرداخته بود و آن اولی، زیر هم و ردیف می نوشت:
– یک کبریت آمریکایی نیمه کاره.
– پنج تا سیگار له شده، لای کاغذ روزنامه.
– دو ریال و نیم پول.
– یک شناسنامه ی دفترچه ای بدون عکس.
– یک تیغه ی قلم تراش زنگ زده. – همین؟ و خواست زیر گزارش را امضا کند که آن دیگری همان طور که سرش پایین بود و هنوز جیب های شلوار مرده را می گشت، گفت:
– و یک شلوار.
یک شلوار هم اضافه کردند و بعد زیر گزارش را هر دو امضا کردند و… و به این طریق، دفتر زندگی یک آدم را فرو بستند.
نه سیاه شده بود و نه چشمش باز مانده بود. با قیافه ای آسوده و سیمایی مطمئن، هنوز کنار جوی آب دراز کشیده بود. گویا خواب بود.
– چند نفر که کنار هشتی ایستاده بودند؛ با زنی که لای در یکی از خانه ها را باز کرده بود، صحبت می کردند. آن زن می گفت: دیشب که می خواسته آب بندازه؛ توی هشتی آن ها قدم می زده و هر چه به او گفته بوده: عمو چی کار داری؟ جواب نداده بوده. بعد که آمده بوده آب را ببندد؛ کنار جوی آب نشسته بوده و دست و پای خود را می شسته و بعد هم که می خواسته کوزه را از سر جو آب کند، دیده بوده که همون جا، مثل این که خوابش برده …همین.
اتوبوسی که از آن خیابان تنگ می خواست بگذرد، مردم را وادار می کرد که از سر راه کنار بروند. عده ای دور او حلقه زده بودند. دیگران که بیشتر کار داشتند فقط سر خود را چند ثانیه بر می گرداندند؛ بعضی چشم خود را به هم می گذاشتند و زیر لب چیزی می گفتند و بعضی دیگر قدم تندتر می کردند؛ گویا می خواستند از مرگ فرار کنند. بعضی هم کوچک ترین تغییری در خود نشان نمی دادند و خونسرد و بی اعتنا می گذشتند.
– ظهر همان روز، یکی دو خیابان آن طرف تر، نعش یک آدم دیگر را روی دوش می بردند. میت و جمعیت انبوه مشایعت کنندگان به قدری می رفتند که انگار کوه احد را به دوش داشتند. شاید ثواب های میت بود و شاید پول های او که به صورت جمعیت بیرون از شمار مشایعان در آمده بود و میت را سنگین به جلو می برد. جمعیت شانه به شانه لای هم وول می زدند . بی شک اگر مرده ثواب کار بود و اگر ملائکه ای چند، از عالم اعلی به تشییع او فرمان یافته بودند؛ جز این که قدم بر سر مردم دیگر بگذارند، چاره ای نداشتند. عبور و مرور بند آمده بود.
دو سه نفر زن، با چادر نمازهای رنگ و رو رفته کنار خیابان خود را به دیوار چسبانده بودند. یکیشان گفت:
– چندتا بچه داره؟ – دیگری جواب داد:
– ده تا پسر و یه دونه دختر شوهردار. دوتام زن داره.
– وصیت کرده؟
– نه؟ گور به گور شده ناغافل سکته کرد.
و همان زن اولی با قیافه ای تأثربار افزود:
– بیچ چاره ها ! من دلم برا بچه هاش می سوزه.
– واسه ی چی؟ برو دلت برای بابا مرده های خودت بسوزه! چه صاف صادق!
– آخه، یتیم چه ها، تا حالا راحت و آسوده می خوردن و راه می رفتن، حالا این همه ملک و املاک رو کی ضبط و ربط کنه؟
جمعیت هنوز از جلوی دکان ها و ساختمان های اجاره ای خود میت عبور می کرد. مستأجران او بعضی دم در دکان آمده بودند و همان جا برای حساب های پس افتاده ی خود که باید با وارث های او برسند، نقشه های تازه می ریختند. و آن دیگران که خیال های دیگری هم داشتند شانه به زیر تابوت داده بودند و حاضر نشده بودند صاحب ملک خود را به ماشین نعش کش بسپارند. پاسبان ها هم برای حفظ انتظامات دخالت کرده بودند.
– بیچاره پاسبان ها! کسی نفهمید برای کاغذی که گزارش آن مرده ی کنار جوی را در آن نوشتند چه قدر مایه گذاشته بودند؟ آیا از دو ریال و نیم بیشتر بود؟! شاید.
و شاید کاغذها را هم تلکه شده بودند!
و به هر جهت اگر رییس شان بازخواست نمی کرد، پول دوتا چایی در آمده بود.
#جلال_آل_احمد
#دو_مرده
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original و
#کانال_صورتی /کانال فرهیختگان من
#صورتی
https://t.me/joinchat/AAAAAEGc5A_pweB4eDnm2Q
Telegram
چیستایثربی_صورتی
این کانال خصوصی، روزشمار علایق خصوصی
#چیستایثربی است،برای یک زندگی شادترو سرشارتر.
#چیستایثربی_صورتی
این کانال اصلی
#چیستا نیست.
برای علاقه مندان خاص
#هنر و ادب است.
تماس باادمین به هر دلیل
@chychy9
کانال رسمی چیستایثربی:
@chista_yasrebi
#چیستایثربی است،برای یک زندگی شادترو سرشارتر.
#چیستایثربی_صورتی
این کانال اصلی
#چیستا نیست.
برای علاقه مندان خاص
#هنر و ادب است.
تماس باادمین به هر دلیل
@chychy9
کانال رسمی چیستایثربی:
@chista_yasrebi
هر آدمی سنگی است بر گور پدرش
#جلال_آل_احمد
کتاب
#سنگی_بر_گوری
کتاب
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#جلال_آل_احمد
کتاب
#سنگی_بر_گوری
کتاب
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#جلال_آل_احمد ،
#نویسنده،
#مترجم، و فعال اجتماعی ، همسر بانو #سیمین_دانشور ، در فصل هفتم کتاب غربزدگی مینویسد:
«... از واجبات غرب زدگی یا مستلزمات آن،
#آزادی_دادن_به_زنان است. ظاهراً احساس کردهبودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم ،که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند، تا قافلهٔ نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسایل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک ،حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ ! همین بسشان است؟!
#قضاوت که از زن برنمیآید ، #شهادت هم که نمیتواند بدهد ،رای و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست #مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست.
#طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرّجال قوّامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر میکنیم!
پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهٔ #تظاهر_در_اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی ! یعنی زن را که #حافظ_سنت_و_خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. . آخر #کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً !
یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا #ارزش_خدمات_اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن ، #همدوش_مرد مسئولیت ادارهٔ گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا #مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار #آزادی_صوری_زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ #مصرف_کنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم؛» .
#جلال_آل_احمد
#کتاب
#غرب_زدگی
از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#chista_yasrebi
#Iranian_literature
#جلال_آل_احمد ،
#نویسنده،
#مترجم، و فعال اجتماعی ، همسر بانو #سیمین_دانشور ، در فصل هفتم کتاب غربزدگی مینویسد:
«... از واجبات غرب زدگی یا مستلزمات آن،
#آزادی_دادن_به_زنان است. ظاهراً احساس کردهبودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم ،که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند، تا قافلهٔ نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسایل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک ،حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ ! همین بسشان است؟!
#قضاوت که از زن برنمیآید ، #شهادت هم که نمیتواند بدهد ،رای و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست #مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست.
#طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرّجال قوّامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر میکنیم!
پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهٔ #تظاهر_در_اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی ! یعنی زن را که #حافظ_سنت_و_خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. . آخر #کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً !
یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا #ارزش_خدمات_اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن ، #همدوش_مرد مسئولیت ادارهٔ گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا #مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار #آزادی_صوری_زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ #مصرف_کنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم؛» .
#جلال_آل_احمد
#کتاب
#غرب_زدگی
از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#chista_yasrebi
#Iranian_literature
عکس کمتر چاپ شده ای از
#جلال_آل_احمد /نویسنده ، مترجم
در ییلاقات
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#جلال_آل_احمد /نویسنده ، مترجم
در ییلاقات
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
هیچ وقت متوجه لحظات واقعا مهم در زندگی نمی شوی، تا وقتی که دیگر خیلی دیر شده است.
#آگاتا_کریستی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#آگاتا_کریستی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#والکیری
#Valkyrie
فیلمی در مورد #تاریخ_آلمان_نازی در طول جنگ جهانی دوم است که اواخر سال ۲۰۰۸ اکران شدهاست. داستان فیلم در مورد توطئه (کودتای نافرجام) ۲۰ ژوئیه است که در مورد تصمیم افسران ارتش نازی مبنی بر ترور هیتلر و بعد از آن کنترل کشور از طریق عملیات والکیری است. این فیلم توسط برایان سینگر کارگردانی شدهاست و #تام_کروز در این فیلم در نقش
سرهنگ کلاوس فون #اشتاوفنبرگ طراح ترور هیتلر نقش آفرینی کردهاست.
به نظر بنده و بسیاری از منتقدان جهانی ، تام کروز چنان ماهرانه این نقش را بازی کرد ، که به راستی شایسته ی اسکار بود.
مردی که وقتی فهمید اشتباه کرده است ، نترسید ، راهش را عوض کرد ، نقشه ی ترور هیتلر را کشید و جانش را در این راه از دست داد. او آگاهانه و هدفمند اقدام کرد و میدانست ریسک مرگ ، وجود دارد.
هنوز مردم آلمان و جهان ؛ از سرهنگ اشتاوفنبرگ و همراهانش ، که دسته جمعی اعدام شدند ، با احترام یاد میکنند .
یکی از فیلمهای محبوب من
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#Valkyrie
فیلمی در مورد #تاریخ_آلمان_نازی در طول جنگ جهانی دوم است که اواخر سال ۲۰۰۸ اکران شدهاست. داستان فیلم در مورد توطئه (کودتای نافرجام) ۲۰ ژوئیه است که در مورد تصمیم افسران ارتش نازی مبنی بر ترور هیتلر و بعد از آن کنترل کشور از طریق عملیات والکیری است. این فیلم توسط برایان سینگر کارگردانی شدهاست و #تام_کروز در این فیلم در نقش
سرهنگ کلاوس فون #اشتاوفنبرگ طراح ترور هیتلر نقش آفرینی کردهاست.
به نظر بنده و بسیاری از منتقدان جهانی ، تام کروز چنان ماهرانه این نقش را بازی کرد ، که به راستی شایسته ی اسکار بود.
مردی که وقتی فهمید اشتباه کرده است ، نترسید ، راهش را عوض کرد ، نقشه ی ترور هیتلر را کشید و جانش را در این راه از دست داد. او آگاهانه و هدفمند اقدام کرد و میدانست ریسک مرگ ، وجود دارد.
هنوز مردم آلمان و جهان ؛ از سرهنگ اشتاوفنبرگ و همراهانش ، که دسته جمعی اعدام شدند ، با احترام یاد میکنند .
یکی از فیلمهای محبوب من
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیارخوب. این یک واقعیت است. اما آیا کار به همینجا ختم میشود؟ اصلاً همین است که آدم را کلافه میکند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساختهاند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان میدهند که چرا کمیت واقعیت لنگ است. عین کمیت ما. چهارده سال است که من و زنم مرتب این سؤال را به سکوت از خودمان کردهایم؛ و به نگاه؛ و گاهی با به روی خود نیاوردن. نشستهای به کاری؛ و روزی است خوش؛ و دور برداشتهای که هنوز کلهات کار میکند؛ و یک مرتبه احساس میکنی که خانه بدجوری خالی است؛ و یاد گفتهٔ آن زن میافتی – دختر خالهٔ مادرم – که نمیدانم چند سال پیش آمده بود سراغمان و از زبانش دررفت که:
- تو شهر، بچهها توی خانههای فسقلی نمیتوانند بلولند و شما حیاط به این گندگی را خالی گذاشتهاید… و حیاط به این گندگی چهارصد و بیست متر مربع است. اما چه فرق میکند؟ چه چهل متر چه چهل هزار متر. وقتی خالی است، خالی است دیگر. واقعیت یعنی همین! و آنوقت بچههای همسایه توی خاک و خل میلولند و مهمترین بازیهاشان گشت و گذاری روزانه سر خاکروبه دانی محل که یک قاشق پیدا کنند.
#جلال_آل_احمد
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیارخوب. این یک واقعیت است. اما آیا کار به همینجا ختم میشود؟ اصلاً همین است که آدم را کلافه میکند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساختهاند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان میدهند که چرا کمیت واقعیت لنگ است. عین کمیت ما. چهارده سال است که من و زنم مرتب این سؤال را به سکوت از خودمان کردهایم؛ و به نگاه؛ و گاهی با به روی خود نیاوردن. نشستهای به کاری؛ و روزی است خوش؛ و دور برداشتهای که هنوز کلهات کار میکند؛ و یک مرتبه احساس میکنی که خانه بدجوری خالی است؛ و یاد گفتهٔ آن زن میافتی – دختر خالهٔ مادرم – که نمیدانم چند سال پیش آمده بود سراغمان و از زبانش دررفت که:
- تو شهر، بچهها توی خانههای فسقلی نمیتوانند بلولند و شما حیاط به این گندگی را خالی گذاشتهاید… و حیاط به این گندگی چهارصد و بیست متر مربع است. اما چه فرق میکند؟ چه چهل متر چه چهل هزار متر. وقتی خالی است، خالی است دیگر. واقعیت یعنی همین! و آنوقت بچههای همسایه توی خاک و خل میلولند و مهمترین بازیهاشان گشت و گذاری روزانه سر خاکروبه دانی محل که یک قاشق پیدا کنند.
#جلال_آل_احمد
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
وقتی چیزی را بفهمیم ، دیگر جایی برای ترس نمیماند.
#ماری_کوری
اصلیت :لهستانی
اقامت :فرانسه
#دانشمند .برنده جایزه نوبل شیمی و فیزیک
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#ماری_کوری
اصلیت :لهستانی
اقامت :فرانسه
#دانشمند .برنده جایزه نوبل شیمی و فیزیک
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#عروسی_خون
اثر جاودان
#فدریکو_گارسیا_لورکا
هم اکنون در
#اینستاگرام_چیستایثربی
#پیج_رسمی
نسخه ی کاملتر درکانال صورتی خواهد آمد.برخی صحنه ها ، خشونت دارد و مناسب کانال رسمی و عمومی نیست.
#چیستایثربی
اثر جاودان
#فدریکو_گارسیا_لورکا
هم اکنون در
#اینستاگرام_چیستایثربی
#پیج_رسمی
نسخه ی کاملتر درکانال صورتی خواهد آمد.برخی صحنه ها ، خشونت دارد و مناسب کانال رسمی و عمومی نیست.
#چیستایثربی
خبرگزاری دانشجو/
نقد و بررسی کتاب «زنی که تابستان گذشته رسید» اثر #چیستا_یثربی با حضور سپیده بهزادی، مدرس کارگاه فیلمنامه نویسی و جمعی از علاقه مندان برگزار شد .
سپیده بهزادی به #اهمیت_دیالوگ در نمایشنامه پرداخته گفت: این کتاب سرشار از #دیالوگهای_روان است که نویسنده ی آن توانسته در قالب دیالوگ های روزمره ،
#شخصیت_پردازیهای_خوبی خلق نماید.
وی افزود: با وجود آنکه امروزه اتکای صرف به دیالوگ چندان مقبول نیست اما با این وجود همچنان دیالوگ در قالب نمایشنامه ها رکن اصلی در شکل گیری درام ایفا می نماید،
بهزادی خاطرنشان کرد: در این اثر نویسنده توانسته اطلاعات خوبی را نه فقط در قالب گفت وگو و گفت و شنود ارائه کنند، بلکه حالات و صدای درونی شخصیت های نمایشنامه را قابل شنیدن نماید؛ به گونه ای که دیالوگ ها متأثر از روان شناسی شخصیت ها تنظیم و مدون گردیده و بیانگر حالات روانی شخصیت های نمایشنامه است.
وی یادآورشد: با وجود آنکه گفتگوها در این اثر متعلق به یک خانواده متوسط ایرانی است که دچار آشفتگی شده اند اما نویسنده توانسته از خلال همین گفتگوهای روزمره، خالق فضای سومی باشد و ذهنیت انسان را به نقد و چالش بکشاند.
در این کارگاه بخش هایی از نمایشنامه «زنی که تابستان گذشته رسید» قرائت و مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
گفتنی است، این نمایشنامه روایتگر زندگی یک خانواده چهار نفره است که در سوگ فرزند خود عزادارند که با ورود مستأجری که دختر جوان دارد با اتفاقاتی مواجه می شوند.
«زنی که تابستان گذشته رسید» در قطع رقعی، جلد شومیز در 108 صفحه توسط انتشارات قطره چاپ و منتشر شده است.
#خبرگزاریها
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#نمایشنامه
زنی که تابستان گذشته رسید
تحسین شده ی چند جشنواره
هم اکنون در نشر قطره و کتابفروشیهای معتبر
88973351قطره_ساعات اداری
@chista_yasrebi_original
نقد و بررسی کتاب «زنی که تابستان گذشته رسید» اثر #چیستا_یثربی با حضور سپیده بهزادی، مدرس کارگاه فیلمنامه نویسی و جمعی از علاقه مندان برگزار شد .
سپیده بهزادی به #اهمیت_دیالوگ در نمایشنامه پرداخته گفت: این کتاب سرشار از #دیالوگهای_روان است که نویسنده ی آن توانسته در قالب دیالوگ های روزمره ،
#شخصیت_پردازیهای_خوبی خلق نماید.
وی افزود: با وجود آنکه امروزه اتکای صرف به دیالوگ چندان مقبول نیست اما با این وجود همچنان دیالوگ در قالب نمایشنامه ها رکن اصلی در شکل گیری درام ایفا می نماید،
بهزادی خاطرنشان کرد: در این اثر نویسنده توانسته اطلاعات خوبی را نه فقط در قالب گفت وگو و گفت و شنود ارائه کنند، بلکه حالات و صدای درونی شخصیت های نمایشنامه را قابل شنیدن نماید؛ به گونه ای که دیالوگ ها متأثر از روان شناسی شخصیت ها تنظیم و مدون گردیده و بیانگر حالات روانی شخصیت های نمایشنامه است.
وی یادآورشد: با وجود آنکه گفتگوها در این اثر متعلق به یک خانواده متوسط ایرانی است که دچار آشفتگی شده اند اما نویسنده توانسته از خلال همین گفتگوهای روزمره، خالق فضای سومی باشد و ذهنیت انسان را به نقد و چالش بکشاند.
در این کارگاه بخش هایی از نمایشنامه «زنی که تابستان گذشته رسید» قرائت و مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
گفتنی است، این نمایشنامه روایتگر زندگی یک خانواده چهار نفره است که در سوگ فرزند خود عزادارند که با ورود مستأجری که دختر جوان دارد با اتفاقاتی مواجه می شوند.
«زنی که تابستان گذشته رسید» در قطع رقعی، جلد شومیز در 108 صفحه توسط انتشارات قطره چاپ و منتشر شده است.
#خبرگزاریها
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#نمایشنامه
زنی که تابستان گذشته رسید
تحسین شده ی چند جشنواره
هم اکنون در نشر قطره و کتابفروشیهای معتبر
88973351قطره_ساعات اداری
@chista_yasrebi_original
دوستان
شعرها و قصه های خودم را در کانالها و پیجها میبینم ، بی اسم خودم ! ....
انگیزه ی انتشار مطالب خودم را ابدا ندارم ، من هم مثل برخی ها ، انگار فقط عکس بگذارم ، بهتر است.
نگاه عمومی ، وقتی دزدی است ، تک تک شما باید پاسبان باشد.
شعر و قصه های بی نام را در صفحه هایتان به اشتراک نگذارید.
برای همین دزدیها ، ادبیات مارا در جهان ، جدی نمیگیرند! چه پستچی ، چه کلیدر ، چه سووشون ....
میگویند :از #ایران است ...
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
شعرها و قصه های خودم را در کانالها و پیجها میبینم ، بی اسم خودم ! ....
انگیزه ی انتشار مطالب خودم را ابدا ندارم ، من هم مثل برخی ها ، انگار فقط عکس بگذارم ، بهتر است.
نگاه عمومی ، وقتی دزدی است ، تک تک شما باید پاسبان باشد.
شعر و قصه های بی نام را در صفحه هایتان به اشتراک نگذارید.
برای همین دزدیها ، ادبیات مارا در جهان ، جدی نمیگیرند! چه پستچی ، چه کلیدر ، چه سووشون ....
میگویند :از #ایران است ...
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
از صفحه دیگران
#شعر من که در کانالهایی بی نام منتشر میشود .البته دوستان جبران میکنند،ولی بدانید اکثر کانالهای سبک، فقط دنبال جذب عضو هستند وکارشان سرک کشیدن به کانالهای دیگران و سرقت است.
#چیستایثربی
#شعر من که در کانالهایی بی نام منتشر میشود .البته دوستان جبران میکنند،ولی بدانید اکثر کانالهای سبک، فقط دنبال جذب عضو هستند وکارشان سرک کشیدن به کانالهای دیگران و سرقت است.
#چیستایثربی
Forwarded from چیستا_وان
#شکارچی_گوزن
با بازی
#مریل_استریپ
#رابرت_دنیرو و جمعی از بهترینها
هر چی این کلیپ را میبینم سیر نمیشوم.
بازی نگاه ها در سکوت ، بین استریپ و دنیرو عالیست. .... اصل بازیگریست...درخشش آن ،پایدار!
و این شادی اولیه ، چگونه با جنگ و بازی وحشیانه ی رولت روسی ، به ماتم و خون کشیده میشود....
یاد پدر عزیزم افتادم....
بیهوده نبود این فیلم را تقریبا دو شب یکبار در ویدیوی قدیمیمان میدید ...
زیبایی شناس خوبی بود. قدر ندانستیم تا از دستش دادیم ،خیلی زود ...حالا نیست ! دیگر نمیبینمش ! دیگر باهم فیلم نمیبینیم !
بچه ها والدینتان شاید فردا نباشند ، قدر بدانید ، دوستشان داشته باشید ...چون دوستتان دارند ،بیش از هر کسی ...
#چیستا_وان
@chista_1
با بازی
#مریل_استریپ
#رابرت_دنیرو و جمعی از بهترینها
هر چی این کلیپ را میبینم سیر نمیشوم.
بازی نگاه ها در سکوت ، بین استریپ و دنیرو عالیست. .... اصل بازیگریست...درخشش آن ،پایدار!
و این شادی اولیه ، چگونه با جنگ و بازی وحشیانه ی رولت روسی ، به ماتم و خون کشیده میشود....
یاد پدر عزیزم افتادم....
بیهوده نبود این فیلم را تقریبا دو شب یکبار در ویدیوی قدیمیمان میدید ...
زیبایی شناس خوبی بود. قدر ندانستیم تا از دستش دادیم ،خیلی زود ...حالا نیست ! دیگر نمیبینمش ! دیگر باهم فیلم نمیبینیم !
بچه ها والدینتان شاید فردا نباشند ، قدر بدانید ، دوستشان داشته باشید ...چون دوستتان دارند ،بیش از هر کسی ...
#چیستا_وان
@chista_1