Forwarded from چیستا_وان
سعید راد و نوش آفرین در نمایی دردناک از فیلم سینمایی
#خاکستری
1356
#هجده_سال_به_بالا_لطفا.
به دلیل سکانس خشونت بار
#چیستایثربی_کانال_رسمی
آدرس کانال #صورتی :
@chista_yasrebii
#خاکستری
1356
#هجده_سال_به_بالا_لطفا.
به دلیل سکانس خشونت بار
#چیستایثربی_کانال_رسمی
آدرس کانال #صورتی :
@chista_yasrebii
بیشتر مطالب کانال
#صورتی من برای 18 سال به بالا هستند.لطفا احتیاط فرمایید.ممنونم
#چیستایثربی
#لینک_کانال_صورتی
https://t.me/joinchat/AAAAAEGc5A_pweB4eDnm2Q
#صورتی من برای 18 سال به بالا هستند.لطفا احتیاط فرمایید.ممنونم
#چیستایثربی
#لینک_کانال_صورتی
https://t.me/joinchat/AAAAAEGc5A_pweB4eDnm2Q
Telegram
چیستایثربی_صورتی
این کانال خصوصی، روزشمار علایق خصوصی
#چیستایثربی است،برای یک زندگی شادترو سرشارتر.
#چیستایثربی_صورتی
این کانال اصلی
#چیستا نیست.
برای علاقه مندان خاص
#هنر و ادب است.
تماس باادمین به هر دلیل
@chychy9
کانال رسمی چیستایثربی:
@chista_yasrebi
#چیستایثربی است،برای یک زندگی شادترو سرشارتر.
#چیستایثربی_صورتی
این کانال اصلی
#چیستا نیست.
برای علاقه مندان خاص
#هنر و ادب است.
تماس باادمین به هر دلیل
@chychy9
کانال رسمی چیستایثربی:
@chista_yasrebi
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_هفتم
#چیستایثربی
چه کسی راست می گفت ؟
چه کسی دروغ ؟
اصلا مگر اهمیتی هم داشت !
برای من که چیزی یادم نمی آمد ، دروغ ، راست به نظر می آمد و راست به نظر دروغ...
ولی مادرم معذب بود ،
گفت : تو این خونه دیگه حس آرامش ندارم ، فکر می کنم همش یه نفر پشت در وایساده داره گوش می کنه.
صدای پچ پچ می شنوم ، فکر می کنم همش دارن درباره ی یه چیزی حرف می زنن که ما نمی دونیم
گفتم : اون پول اگه به برادرم هم رسیده باشه ، حقش بوده.
خب اون زن قانونیش بوده...
من زیاد برادرمو، اواخر زندگیش ، یادم نمیاد.
شما که یادتون میاد ! مثلا با اون پول چیکارکرده ؟
برده تحویل داده به یه مرکز خیریه !
به یه زن بدبخت خراب ؟
شیرخوارگاه ، یا به یه بیمارستان ، مثلا بچه های روانی ؟
یا شاید هم ، خاکشون کرده زیر خاک یه باغچه ؟
یا برده تو کوچه های فقیرنشین پایین شهر ، بین مردم تقسیم کرده !
به هر حال ما نمی دونیم اون پول کجاست !
و اونا فکر می کنن ما می دونیم !...
اینکه مریم داره راست میگه یا اینکه نازی داره راست میگه ، اصلا مهم نیست...
به نظرم هردوشون دارن دروغ میگن ، اونا فقط جای پولو میخوان.
مادرم گفت : کاش جایی بود می رفتیم ، دیگه اینجا راحت نیستم .
از اینکه فکر کنم دارن ما رو میپان ، متنفرم...
گفتم : خونه ی محسن هست.
مادرم گفت : چه جوری میشه به اون اعتماد کرد ؟
اونم مثل اینا نشه !
گفتم : اون تنها کسیه که فعلا داریم ، تازه اگه بهش اطمینانم کنیم چیزی از دست ندادیم.
ما جلوش حرفی نمی زنیم.
ما واقعا جای پولو ، نمی دونیم و خیلی زود معلوم میشه که محسن ، قابل اعتماده یا نه !
گفت : چه جوری ازجلوی اینا ، رد شیم ؟!
یه بند دارن مارو از پشت سوراخ های کلیدشون میپان !
حتی حس می کنم زن طبقه ی اول رو با خودشون ، همدست کردن ، داره گزارش هر لحظه ما رو میده .
گفتم : آسونه ، یه فکری به ذهنم رسید !
به یکی از شرکت های اسباب کشی زنگ زدم و گفتم ، ما می خوایم وسایلمونو جابجا کنیم.
گفتند : همین امروز ؟
گفتم : نه امروز فقط بسته بندی !
جایی نمی بریم و خواهش می کنم فقط کارمند خانوم بفرستید !
چون مادر من حساسیت داره و تا حد ممکن محجبه...می دونید که ؛ وسواس...خب باید محجبه و اهل وضو باشن ، وگرنه مادرم نمیذاره به وسایل دست بزنن... حتما کارگر زن برای بسته بندی دارید؟ الان جابجایی لازم نیست .
گفتند : بله ، فهمیدیم...
حدود یک ساعت بعد ، حدود پنج زن محجبه ، وارد خانه ی ما شدند ، و شروع به جمع کردن وسایل در کارتون ها کردند.
ما به آن ها گفتیم ، دو تا از چادرهای شما را می خریم ، این پولش.
حالا پنج تامون با جعبه ها با هم بیرون میریم.
ما و سه تا از شما !
جعبه ها رو بذارید دم روزنامه فروشه؛ سر کوچه !
اسم منو بگید ، قبول می کنه.
ما دستمزدتونو الان میدیم و شما انگار کارتون تموم شده ، دم در ، با ما حرف نمی زنید.
انگار ما هم ، جزو شماییم.
کارگر بسته بندی !
حدود یک ساعت دیگه ، دوتای دیگه شما که ، تو این خونه باقی موندن ، از خونه بیرون میرن ، با چادر نمازای مادرم !
نه می دونید ما کی هستیم ، نه می دونید ما کی بیرون رفتیم ! فهمیدید ؟
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_هفتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_شصت_و_هفتم
#چیستایثربی
چه کسی راست می گفت ؟
چه کسی دروغ ؟
اصلا مگر اهمیتی هم داشت !
برای من که چیزی یادم نمی آمد ، دروغ ، راست به نظر می آمد و راست به نظر دروغ...
ولی مادرم معذب بود ،
گفت : تو این خونه دیگه حس آرامش ندارم ، فکر می کنم همش یه نفر پشت در وایساده داره گوش می کنه.
صدای پچ پچ می شنوم ، فکر می کنم همش دارن درباره ی یه چیزی حرف می زنن که ما نمی دونیم
گفتم : اون پول اگه به برادرم هم رسیده باشه ، حقش بوده.
خب اون زن قانونیش بوده...
من زیاد برادرمو، اواخر زندگیش ، یادم نمیاد.
شما که یادتون میاد ! مثلا با اون پول چیکارکرده ؟
برده تحویل داده به یه مرکز خیریه !
به یه زن بدبخت خراب ؟
شیرخوارگاه ، یا به یه بیمارستان ، مثلا بچه های روانی ؟
یا شاید هم ، خاکشون کرده زیر خاک یه باغچه ؟
یا برده تو کوچه های فقیرنشین پایین شهر ، بین مردم تقسیم کرده !
به هر حال ما نمی دونیم اون پول کجاست !
و اونا فکر می کنن ما می دونیم !...
اینکه مریم داره راست میگه یا اینکه نازی داره راست میگه ، اصلا مهم نیست...
به نظرم هردوشون دارن دروغ میگن ، اونا فقط جای پولو میخوان.
مادرم گفت : کاش جایی بود می رفتیم ، دیگه اینجا راحت نیستم .
از اینکه فکر کنم دارن ما رو میپان ، متنفرم...
گفتم : خونه ی محسن هست.
مادرم گفت : چه جوری میشه به اون اعتماد کرد ؟
اونم مثل اینا نشه !
گفتم : اون تنها کسیه که فعلا داریم ، تازه اگه بهش اطمینانم کنیم چیزی از دست ندادیم.
ما جلوش حرفی نمی زنیم.
ما واقعا جای پولو ، نمی دونیم و خیلی زود معلوم میشه که محسن ، قابل اعتماده یا نه !
گفت : چه جوری ازجلوی اینا ، رد شیم ؟!
یه بند دارن مارو از پشت سوراخ های کلیدشون میپان !
حتی حس می کنم زن طبقه ی اول رو با خودشون ، همدست کردن ، داره گزارش هر لحظه ما رو میده .
گفتم : آسونه ، یه فکری به ذهنم رسید !
به یکی از شرکت های اسباب کشی زنگ زدم و گفتم ، ما می خوایم وسایلمونو جابجا کنیم.
گفتند : همین امروز ؟
گفتم : نه امروز فقط بسته بندی !
جایی نمی بریم و خواهش می کنم فقط کارمند خانوم بفرستید !
چون مادر من حساسیت داره و تا حد ممکن محجبه...می دونید که ؛ وسواس...خب باید محجبه و اهل وضو باشن ، وگرنه مادرم نمیذاره به وسایل دست بزنن... حتما کارگر زن برای بسته بندی دارید؟ الان جابجایی لازم نیست .
گفتند : بله ، فهمیدیم...
حدود یک ساعت بعد ، حدود پنج زن محجبه ، وارد خانه ی ما شدند ، و شروع به جمع کردن وسایل در کارتون ها کردند.
ما به آن ها گفتیم ، دو تا از چادرهای شما را می خریم ، این پولش.
حالا پنج تامون با جعبه ها با هم بیرون میریم.
ما و سه تا از شما !
جعبه ها رو بذارید دم روزنامه فروشه؛ سر کوچه !
اسم منو بگید ، قبول می کنه.
ما دستمزدتونو الان میدیم و شما انگار کارتون تموم شده ، دم در ، با ما حرف نمی زنید.
انگار ما هم ، جزو شماییم.
کارگر بسته بندی !
حدود یک ساعت دیگه ، دوتای دیگه شما که ، تو این خونه باقی موندن ، از خونه بیرون میرن ، با چادر نمازای مادرم !
نه می دونید ما کی هستیم ، نه می دونید ما کی بیرون رفتیم ! فهمیدید ؟
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_هفتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
برنده ی پست بهترین پاسخ :جامعه ماکدام است؟
گرچه بیشتر جوابها زیبا و منطقی بودند، اما دوست عزیز سادی 55 ؛ همه ی سخنها را در یک جاجمع کرده است و لذا برنده اعلام میشود.ممنونم از شرکت شما در بحثها.
#چیستا
گرچه بیشتر جوابها زیبا و منطقی بودند، اما دوست عزیز سادی 55 ؛ همه ی سخنها را در یک جاجمع کرده است و لذا برنده اعلام میشود.ممنونم از شرکت شما در بحثها.
#چیستا
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
وقتی تن حقیرمو به مسلخ تو میبرم
مغلوب قلب من نشو
ستیزه کن با پیکرم
#کانال_صورتی
#صورتی
@chista_yasrebii
مغلوب قلب من نشو
ستیزه کن با پیکرم
#کانال_صورتی
#صورتی
@chista_yasrebii
بهت ثابت میکنم وقتی این مردم به ظاهر متمدن ، توی یه موقعیت بحرانی قرار میگیرن ، حاضرن حتی همدیگه رو بخورن!...
دیالوگ فیلم:شوالیه شب
#کریستوفر_نولان
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
دیالوگ فیلم:شوالیه شب
#کریستوفر_نولان
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
صحنه ای از نمایش جایزه گرفته من
#برخورد_نزدیک_از_نوع_آخر
شبنم مقدمی
مجید جوزانی
دراین صحنه
بزودی پس از پانزده سال ممنوعیت ، تجدید چاپ میشود.امیدوارم
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#برخورد_نزدیک_از_نوع_آخر
شبنم مقدمی
مجید جوزانی
دراین صحنه
بزودی پس از پانزده سال ممنوعیت ، تجدید چاپ میشود.امیدوارم
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هر وقت، خیلی دلم میگیرد یا باید از یکی از آثار و نمایشنامه های
#دکتر_غلامحسین ساعدی، نویسنده، نمایشنامه نویس و روانپزشک برجسته را بخوانم ،
یا یکی از فیلمهایی که
#فیلمنامه اش را نوشته ، ببینم .
گرچه زندانی بودن مدام در رژیم گذشته ، شکنجه های شدید جسمی، و سپس تبعید در رژیم فعلی ، از کشورش و غربیانه زیستن در #فرانسه ، هرگز اجازه نداد که بیش از سه فیلمنامه ی او فیلم شود !...
اما همان سه فیلم ، فخر سینمای ایران است و بارها جایزه گرفته اند.
#گاو ،
اثر
#داریوش_مهرجویی
#دایره_مینا ،
اثر
#داریوش_مهرجویی و
#آرامش_در_حضور_دیگران ،
اثر
#ناصر_تقوایی
دکتر ساعدی باقلم جادوییش ، همیشه غریب بودو غریب زیست .
در وطن ، مدتی مثل سایر روشنفکران مخالف رژیم ، وابسته به حزب توده شد
و چون آذربایجانی بود ، میگفتند :
اول درست، فارسی حرف بزن !
ودر فرانسه ، دیگر حتی درکش هم ، نمیکردند...فرانسه را با لهجه ی ایرانی حرف میزد... و آنجا وطنش نبود. چه باید مینوشت؟ او که عاشق مردمش بود !
در 49 سالگی، پس از یک دوره اندوه مدام ، ناگهان ، خونریزی داخلی کرد ، و تمام ...
مزار او در قبرستان
#پرلاشز پاریس ، کنار مزار صادق هدایت است. دو نوبسنده ی تنهای ایرانی در آنجا ... که هرگز درک نشدند و ارجشان به جا نیامد.
فیلم
#دایره_مینا در دوره خودش ، طوفانی به پا کرد .مساله ی فرار جوانان از روستا و خرید خون معتادان ، به قیمت ناچیز ، توسط سرمایه داران بیمارستانها و بالا دستیها ، فقر و اختلاف طبقاتی شدید و فساد درونی سیستم ؛
تمثیل جامعه ای بود که خون مردم را در کیسه میکرد....
فیلم مدتها #توقیف بود.
تا سال 57 ، چند ماه قبل از انقلاب ، بالاخره اجازه ی اکران گرفت.
لیستی از بهنرین بازیگران وقت ، در آن حضور داشتند و کار در داخل و خارج از کشور، خوش درخشید. همان سال انقلاب بود.
اساتیدی چون :
عزت الله انتظامی
علی نصیریان
و بازیهای درخشان فروزان
و سعید کنگرانی تازه نفس
بارها در پیچ
#اینستاگرام خود ، درباره ی این فیلم پست گذاشته ام ، در دوران اکرانش ، هر وقت خیلی گریه میکردم و غمگین بودم ، از پدر مادرم ، تمنا میکردم مرا به دیدن این فیلم ببرند و از همه ی اقوام و دوستان ....
کتابهای ساعدی را نمیخواندم ، می نوشیدم ، چون خنکای آب زلال ...
دکتر ساعدی عزیز و تنها ، روانپزشک و
نویسنده ی مردمی و دلسوز ، از یادت نمیبریم و یادمان میماند ، خیلی چیزها را....مطمین باش ! ...
حتی اگر صدها سال بگذرد ، غصه نخور که تو در پاریس و غربت آرمیده ای.......تو در وطنت ، جاودانه ای !...و میدانیم چرا ! آگاهی رسانی کار تو بود..با حربه ی ادبیات..
وقتی همه در حال خوشی و کاباره بازی و محافل کافه های روشنفکری بودند ، تو به خاطر کلماتت زیر شکنجه بودی ، و وقتی همه ، درگیر جشن انقلاب بودند ، تو با تک چمدانت، عازم اجباری غربت... نپرسید چرا ؟! .
...دیگر هیچ چیز نمیگویم !
در داستانی خواهم نوشت .
باهم سکانسهایی از "دایره مینا " را میبینیم ....
#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی
#دایره_مینا
#داریوش_مهرجویی
#فیلم_سینمایی
سال ساخت :1353
اکران عمومی ایران.فروردین 1357
@chista_yasrebii
هر وقت، خیلی دلم میگیرد یا باید از یکی از آثار و نمایشنامه های
#دکتر_غلامحسین ساعدی، نویسنده، نمایشنامه نویس و روانپزشک برجسته را بخوانم ،
یا یکی از فیلمهایی که
#فیلمنامه اش را نوشته ، ببینم .
گرچه زندانی بودن مدام در رژیم گذشته ، شکنجه های شدید جسمی، و سپس تبعید در رژیم فعلی ، از کشورش و غربیانه زیستن در #فرانسه ، هرگز اجازه نداد که بیش از سه فیلمنامه ی او فیلم شود !...
اما همان سه فیلم ، فخر سینمای ایران است و بارها جایزه گرفته اند.
#گاو ،
اثر
#داریوش_مهرجویی
#دایره_مینا ،
اثر
#داریوش_مهرجویی و
#آرامش_در_حضور_دیگران ،
اثر
#ناصر_تقوایی
دکتر ساعدی باقلم جادوییش ، همیشه غریب بودو غریب زیست .
در وطن ، مدتی مثل سایر روشنفکران مخالف رژیم ، وابسته به حزب توده شد
و چون آذربایجانی بود ، میگفتند :
اول درست، فارسی حرف بزن !
ودر فرانسه ، دیگر حتی درکش هم ، نمیکردند...فرانسه را با لهجه ی ایرانی حرف میزد... و آنجا وطنش نبود. چه باید مینوشت؟ او که عاشق مردمش بود !
در 49 سالگی، پس از یک دوره اندوه مدام ، ناگهان ، خونریزی داخلی کرد ، و تمام ...
مزار او در قبرستان
#پرلاشز پاریس ، کنار مزار صادق هدایت است. دو نوبسنده ی تنهای ایرانی در آنجا ... که هرگز درک نشدند و ارجشان به جا نیامد.
فیلم
#دایره_مینا در دوره خودش ، طوفانی به پا کرد .مساله ی فرار جوانان از روستا و خرید خون معتادان ، به قیمت ناچیز ، توسط سرمایه داران بیمارستانها و بالا دستیها ، فقر و اختلاف طبقاتی شدید و فساد درونی سیستم ؛
تمثیل جامعه ای بود که خون مردم را در کیسه میکرد....
فیلم مدتها #توقیف بود.
تا سال 57 ، چند ماه قبل از انقلاب ، بالاخره اجازه ی اکران گرفت.
لیستی از بهنرین بازیگران وقت ، در آن حضور داشتند و کار در داخل و خارج از کشور، خوش درخشید. همان سال انقلاب بود.
اساتیدی چون :
عزت الله انتظامی
علی نصیریان
و بازیهای درخشان فروزان
و سعید کنگرانی تازه نفس
بارها در پیچ
#اینستاگرام خود ، درباره ی این فیلم پست گذاشته ام ، در دوران اکرانش ، هر وقت خیلی گریه میکردم و غمگین بودم ، از پدر مادرم ، تمنا میکردم مرا به دیدن این فیلم ببرند و از همه ی اقوام و دوستان ....
کتابهای ساعدی را نمیخواندم ، می نوشیدم ، چون خنکای آب زلال ...
دکتر ساعدی عزیز و تنها ، روانپزشک و
نویسنده ی مردمی و دلسوز ، از یادت نمیبریم و یادمان میماند ، خیلی چیزها را....مطمین باش ! ...
حتی اگر صدها سال بگذرد ، غصه نخور که تو در پاریس و غربت آرمیده ای.......تو در وطنت ، جاودانه ای !...و میدانیم چرا ! آگاهی رسانی کار تو بود..با حربه ی ادبیات..
وقتی همه در حال خوشی و کاباره بازی و محافل کافه های روشنفکری بودند ، تو به خاطر کلماتت زیر شکنجه بودی ، و وقتی همه ، درگیر جشن انقلاب بودند ، تو با تک چمدانت، عازم اجباری غربت... نپرسید چرا ؟! .
...دیگر هیچ چیز نمیگویم !
در داستانی خواهم نوشت .
باهم سکانسهایی از "دایره مینا " را میبینیم ....
#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی
#دایره_مینا
#داریوش_مهرجویی
#فیلم_سینمایی
سال ساخت :1353
اکران عمومی ایران.فروردین 1357
@chista_yasrebii
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خواب رسیدن به تو ، برای من گناهه
این بار آخرم بود ، شنیدنش مباحه
#چیستایثربی
زمان نوشتن
#فیلمنامه
#ماه_از_روی_سکو
به کارگردانی
#آرش_معیریان
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
این بار آخرم بود ، شنیدنش مباحه
#چیستایثربی
زمان نوشتن
#فیلمنامه
#ماه_از_روی_سکو
به کارگردانی
#آرش_معیریان
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
اقای داوری!اقای معیریان، شرکت فلات قاره ، سازمان ازاد کیش!تا قبل از
#پستچی،اسم من به عنوان تنها نویسنده این فیلم بالای همه سایتهابود.بخاطرش جایزه بهترین فیلمنامه ملی راگرفتم!چرا اسمم راحذف کردید؟شرم!
#پستچی،اسم من به عنوان تنها نویسنده این فیلم بالای همه سایتهابود.بخاطرش جایزه بهترین فیلمنامه ملی راگرفتم!چرا اسمم راحذف کردید؟شرم!
این فیلم #نویسنده ندارد!
رجوع به پیج دوم
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
رجوع به پیج دوم
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
این فیلم در سایتهای تهیه کنندگانش نویسنده ندارد!
خوشحالم
مثل داستان
#نیاز_علی_ندارد!زنده یاد درویشیان..
#شرم_کنید!
دست کم جلوی خودتان
هشتاد عکس دست کم بادخترکم روی سکو دارم...و این جایزه را که برده؟
خوشحالم
مثل داستان
#نیاز_علی_ندارد!زنده یاد درویشیان..
#شرم_کنید!
دست کم جلوی خودتان
هشتاد عکس دست کم بادخترکم روی سکو دارم...و این جایزه را که برده؟
شترسواری هم دولا دولا ؟
اولش میترسیدم، بعدش دیگه نه. اینجا نزدیک کویره... اونی ام که رو شتره منم...سه سال پیش !
شتره ، آدم بود،معرفت داشت والله!
فهمید من میترسم،حواسش بود! رعایتمو میکرد!
#چیستایثربی
اولش میترسیدم، بعدش دیگه نه. اینجا نزدیک کویره... اونی ام که رو شتره منم...سه سال پیش !
شتره ، آدم بود،معرفت داشت والله!
فهمید من میترسم،حواسش بود! رعایتمو میکرد!
#چیستایثربی