در این کانال🔼🔼🔼🔼🔼
فقط قصه های من از جمله
#خواب_گل_سرخ ؛ پشت هم می آید
#فقط_قصه
#چیستا_دو
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_2
فقط قصه های من از جمله
#خواب_گل_سرخ ؛ پشت هم می آید
#فقط_قصه
#چیستا_دو
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_2
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃💞💞🍃🍃🍃🍃🍃
از میان #کامنتهای پست
#روبان_بنفش
#خشونت_خانگی
خیلی سال پیش یه روز صبح زود تو راه دانشگاه یه پیرزن رو دیدم که با خودش حرف میزد وقتی از کنارش رد شدم شنیدم که میگفت "اولادم بمیره " یه لحظه بدنم یخ کرد. بهش گفتم چرا نفرین میکنی به بچه ت؟ گفت صبح به این زودی منو از خونه انداخته بیرون. هنوزم گاهی وقتا که یادم میاد ، ناراحت میشم...
#کامنت_دوستان_پیج
#چیستایثربی_کانال_رسمی
از میان #کامنتهای پست
#روبان_بنفش
#خشونت_خانگی
خیلی سال پیش یه روز صبح زود تو راه دانشگاه یه پیرزن رو دیدم که با خودش حرف میزد وقتی از کنارش رد شدم شنیدم که میگفت "اولادم بمیره " یه لحظه بدنم یخ کرد. بهش گفتم چرا نفرین میکنی به بچه ت؟ گفت صبح به این زودی منو از خونه انداخته بیرون. هنوزم گاهی وقتا که یادم میاد ، ناراحت میشم...
#کامنت_دوستان_پیج
#چیستایثربی_کانال_رسمی
🍃🍃🍃🍃🍃😂😂😂😫😫😫😷
#پاسخ_من
به کامنت بالا
یعنی عالی بود کامنتتون !!! ....
خودش فیلمه، تاتره ، قصه ست...
کامنت عالی!!!
خیلی از این موارد در خانه سالمندان کهریزک دیدم که طرف نه پیر و مریض بود نه محجور!!!!
گذاشته بودنشون بزور اونجا !! والله از من به راه تر و هشیارتر بودن!
#اولادم_بمیره باید بی ایدی شمابره کانال
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#پاسخ_من
به کامنت بالا
یعنی عالی بود کامنتتون !!! ....
خودش فیلمه، تاتره ، قصه ست...
کامنت عالی!!!
خیلی از این موارد در خانه سالمندان کهریزک دیدم که طرف نه پیر و مریض بود نه محجور!!!!
گذاشته بودنشون بزور اونجا !! والله از من به راه تر و هشیارتر بودن!
#اولادم_بمیره باید بی ایدی شمابره کانال
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺🌺🌺🌺
چگونه نمایشنامه بخوانیم و تحلیل و اجرا کنیم ، که تفکر نویسنده ، مصون بماند ؟
#هاشک در ۳۰ آوریل ۱۸۸۳ در پراگ ، متولد شد. سیزدهساله بود که پدرش درگذشت. پس از آن، تحصیلاتش به علت شرکت در درگیریها و تظاهرات خیابانی آن زمان پراگ دچار وقفه شد. سرزمین چک در آن هنگام تحت سلطهٔ امپراتوری اتریش بود و دشمنی چکها با آلمانیها و اتریشیهای مقیم پایتخت به درگیری مستقیم رسیده بود. همین مبارزه مضمون بسیاری از آثار هاشک و معاصران او را تشکیل میدهد.
اثار او اکثرا سیاسی هستند ، اما نه سیاست گل درشت و بی تناسب! بلکه طنزی سیاه و گروتسک وار...
او گرچه در نگارش رمان ؛ به ادبیات عامیانه علاقه داشت ،
ولی نه ادبیات سخیف بد دهنانه، برای خنده ی واکنشی گرفتن از مخاطبش ! ...
هدف او به تصویر کشیدن قهرمانی بیگناه وعاشق زندگی ، در جامعه ای تهی از ارزشها ، چون
#فارست_گامپ بود.
هاشک ، یک ادیب و متفکر واقعی بود !
و قهرمانش ؛ هیچکس و همه کس !
... قهرمانش ملیت پذیر نبود و نیست.
اگر میخواهی زندگی کنی ، از همه چیز لذت ببر...
و اگر میخواهی بمیری ، خوب و شایسته ، بمیر ! در شان یک انسان ...
بزودی مقاله ی من در روزنامه :
درباره ی اثر ناتمام معروف هاشک که به فنا رفت ...
در همین #کانال_رسمی من میخوانید .
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
چگونه نمایشنامه بخوانیم و تحلیل و اجرا کنیم ، که تفکر نویسنده ، مصون بماند ؟
#هاشک در ۳۰ آوریل ۱۸۸۳ در پراگ ، متولد شد. سیزدهساله بود که پدرش درگذشت. پس از آن، تحصیلاتش به علت شرکت در درگیریها و تظاهرات خیابانی آن زمان پراگ دچار وقفه شد. سرزمین چک در آن هنگام تحت سلطهٔ امپراتوری اتریش بود و دشمنی چکها با آلمانیها و اتریشیهای مقیم پایتخت به درگیری مستقیم رسیده بود. همین مبارزه مضمون بسیاری از آثار هاشک و معاصران او را تشکیل میدهد.
اثار او اکثرا سیاسی هستند ، اما نه سیاست گل درشت و بی تناسب! بلکه طنزی سیاه و گروتسک وار...
او گرچه در نگارش رمان ؛ به ادبیات عامیانه علاقه داشت ،
ولی نه ادبیات سخیف بد دهنانه، برای خنده ی واکنشی گرفتن از مخاطبش ! ...
هدف او به تصویر کشیدن قهرمانی بیگناه وعاشق زندگی ، در جامعه ای تهی از ارزشها ، چون
#فارست_گامپ بود.
هاشک ، یک ادیب و متفکر واقعی بود !
و قهرمانش ؛ هیچکس و همه کس !
... قهرمانش ملیت پذیر نبود و نیست.
اگر میخواهی زندگی کنی ، از همه چیز لذت ببر...
و اگر میخواهی بمیری ، خوب و شایسته ، بمیر ! در شان یک انسان ...
بزودی مقاله ی من در روزنامه :
درباره ی اثر ناتمام معروف هاشک که به فنا رفت ...
در همین #کانال_رسمی من میخوانید .
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
اگر میخواهید خشونت خانگی
#واقعی را بخوانید ، دو نمایشنامه دریک کتاب ، به شما پیشنهاد میکنم.
هتل عروس
که شامل دو نمایشنامه است
#چیستایثربی
#نشرقطره
حضوری درکتابفروشیها و آنلاین
اطلاعات بیشتر.
88973351
#واقعی را بخوانید ، دو نمایشنامه دریک کتاب ، به شما پیشنهاد میکنم.
هتل عروس
که شامل دو نمایشنامه است
#چیستایثربی
#نشرقطره
حضوری درکتابفروشیها و آنلاین
اطلاعات بیشتر.
88973351
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_سوم
#چیستایثربی
محسن گفت : با تعجب به خانم پرستار خیره شدم ، گفتم : چی ؟
پرستار گفت : فکر می کنی چرا دکتر علوی فراری شد ؟
چرا یه شبه ، در مطبشو بست ؟
رفت خارج گم وگور شد ؟
وقتی اون همه مریض داشت که براش میمردن؟
اون همه برو بیا...
نمی دونی چه گردن کلفتایی میامدن پیشش !
برای اینکه با این دختره ، مریم خانم رو هم ریخته بودن ، یه کاسبی حسابی راه انداخته بودن !
ظاهر ماجرا این بود که دختره داره مردمو هیپنوتیزم می کنه ، اما در عمل خود دکتر ، همه چیز رو ، هدایت می کرد.
فقط از جذابیت مریم استفاده می کرد.
مریم هم خب یه چیزایی یاد می گرفت !
می دونی چیکار می کردن ؟!
اونا اسراری رو از دهن کله گنده هایی که میامدن پیششون بیرون می کشیدن !
فقط هیپنوتیزم که نبود ، همه که نمی خواستن هیپنوتیزم شن.
دکتر روش های دیگه ای هم بلد بود که همه رو یه جایی ، توی تله مینداخت.
تست های زیادی داشت که از آدما می گرفت.
حدسایی می زد و بهشون یه دستی می زد که همه چیزو می دونه !
پس بهتره خودشون بگن ، که دکتر زودتر بتونه کمکشون کنه !
ورزشکارا ، بازیگرای معروف ، مدیرا ، حتی آدم های مهم دولتی ، یا خانواده هاشون... رازهایی رو لو می دادن ، چون دکتر رو ، محرم می دونستن !
جزو گروه خودشون ، حسابش میکردن !
حتی زن یکی از آدمای مهم ، به دکتر گفته بود که خیانت کرده، اما شوهرش نمی دونه...
خلاصه مطب دکتر شده بود محل اسرار نگو !
دکتر علوی با همه آدم گنده ها ، ارتباط نزدیک داشت ، فقط پیش اون می رفتن چون سفارش شده بود. یعنی امتحان شده بود...
به رازداریش ، شکی نداشتن.
برای همین گاهی برای درمان زودتر ، هیپنوتیزم هم قبول می کردن و وقتی که به هوش میامدن ، مریم ازشون حق السکوت می خواست !
وگرنه تهدید !
تازه موقع خواب ، جیباشونم خالی می کردن و بدون پول می فرستادنشون برن !
به دلیل ضبط کردن صداشون ، موقع هیپنوتیزم و برداشتن فیلم ، ازشون کلی آتو داشتن.
این یه کار کاملا مجرمانه ست !
تو اتاقی که فردی هیپنوتیزم میشه ، صدا ضبط کردن و فیلم برداری ممنوعه !
دکتر ، از زیبایی مریم استفاده می کرد و همه ی آدما رو یه جوری جلب می کرد ، که به هیپنوتیزم تن در بدن !
می گفت : هیپنوتیزور شما ، همین مریم خانم گله .
دستیار باهوشم !
اونا هم از ما بهترون بودن.
همه شون یه مقام گنده داشتن ، به شهرت دکتر و معصومیت صورت مریم ، اعتماد می کردن !
و بعد دکتر بلد بود چیزایی ازشون بکشه بیرون ، که همه آدم ها پنهان می کنن.
بعدا هم روشون نمیشد به کسی بگن چی شده و مجبور بودن مدام به دکتر حق السکوت بدن !
الان این دختره، نامزدت ، در خطره !
به خاطر اینکه فکر میکنم مریم ، یه کاری رو ذهن نامزدت انجام داده.
انقدر از دکتر علوی یاد گرفته که ذهن این بچه رو شستشو بده !
من نمی دونم باهاش چیکار کرده ، ولی دیدم نامزدت ، حواسش درست سر جاش نیست...
انگار ترسیده ! ولی نمیدونه از چی !
من حالت چشمای مریمو می شناسم ، وقتی داشت به اون دختر جوون ، نامزدت ، نگاه میکرد..من این حالتو قبلا هم توی صورتش دیدم.
مریم مریضه...
ازش دوری کنید !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_سوم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_شصت_و_سوم
#چیستایثربی
محسن گفت : با تعجب به خانم پرستار خیره شدم ، گفتم : چی ؟
پرستار گفت : فکر می کنی چرا دکتر علوی فراری شد ؟
چرا یه شبه ، در مطبشو بست ؟
رفت خارج گم وگور شد ؟
وقتی اون همه مریض داشت که براش میمردن؟
اون همه برو بیا...
نمی دونی چه گردن کلفتایی میامدن پیشش !
برای اینکه با این دختره ، مریم خانم رو هم ریخته بودن ، یه کاسبی حسابی راه انداخته بودن !
ظاهر ماجرا این بود که دختره داره مردمو هیپنوتیزم می کنه ، اما در عمل خود دکتر ، همه چیز رو ، هدایت می کرد.
فقط از جذابیت مریم استفاده می کرد.
مریم هم خب یه چیزایی یاد می گرفت !
می دونی چیکار می کردن ؟!
اونا اسراری رو از دهن کله گنده هایی که میامدن پیششون بیرون می کشیدن !
فقط هیپنوتیزم که نبود ، همه که نمی خواستن هیپنوتیزم شن.
دکتر روش های دیگه ای هم بلد بود که همه رو یه جایی ، توی تله مینداخت.
تست های زیادی داشت که از آدما می گرفت.
حدسایی می زد و بهشون یه دستی می زد که همه چیزو می دونه !
پس بهتره خودشون بگن ، که دکتر زودتر بتونه کمکشون کنه !
ورزشکارا ، بازیگرای معروف ، مدیرا ، حتی آدم های مهم دولتی ، یا خانواده هاشون... رازهایی رو لو می دادن ، چون دکتر رو ، محرم می دونستن !
جزو گروه خودشون ، حسابش میکردن !
حتی زن یکی از آدمای مهم ، به دکتر گفته بود که خیانت کرده، اما شوهرش نمی دونه...
خلاصه مطب دکتر شده بود محل اسرار نگو !
دکتر علوی با همه آدم گنده ها ، ارتباط نزدیک داشت ، فقط پیش اون می رفتن چون سفارش شده بود. یعنی امتحان شده بود...
به رازداریش ، شکی نداشتن.
برای همین گاهی برای درمان زودتر ، هیپنوتیزم هم قبول می کردن و وقتی که به هوش میامدن ، مریم ازشون حق السکوت می خواست !
وگرنه تهدید !
تازه موقع خواب ، جیباشونم خالی می کردن و بدون پول می فرستادنشون برن !
به دلیل ضبط کردن صداشون ، موقع هیپنوتیزم و برداشتن فیلم ، ازشون کلی آتو داشتن.
این یه کار کاملا مجرمانه ست !
تو اتاقی که فردی هیپنوتیزم میشه ، صدا ضبط کردن و فیلم برداری ممنوعه !
دکتر ، از زیبایی مریم استفاده می کرد و همه ی آدما رو یه جوری جلب می کرد ، که به هیپنوتیزم تن در بدن !
می گفت : هیپنوتیزور شما ، همین مریم خانم گله .
دستیار باهوشم !
اونا هم از ما بهترون بودن.
همه شون یه مقام گنده داشتن ، به شهرت دکتر و معصومیت صورت مریم ، اعتماد می کردن !
و بعد دکتر بلد بود چیزایی ازشون بکشه بیرون ، که همه آدم ها پنهان می کنن.
بعدا هم روشون نمیشد به کسی بگن چی شده و مجبور بودن مدام به دکتر حق السکوت بدن !
الان این دختره، نامزدت ، در خطره !
به خاطر اینکه فکر میکنم مریم ، یه کاری رو ذهن نامزدت انجام داده.
انقدر از دکتر علوی یاد گرفته که ذهن این بچه رو شستشو بده !
من نمی دونم باهاش چیکار کرده ، ولی دیدم نامزدت ، حواسش درست سر جاش نیست...
انگار ترسیده ! ولی نمیدونه از چی !
من حالت چشمای مریمو می شناسم ، وقتی داشت به اون دختر جوون ، نامزدت ، نگاه میکرد..من این حالتو قبلا هم توی صورتش دیدم.
مریم مریضه...
ازش دوری کنید !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_سوم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی
محسن گفت : احتمالا مریم ، روی ذهن حامد کار کرده !
بعضیا دوست دارن ، سرنوشت آدما رو به بازی بگیرن.
شاید به خاطر اینکه ، خودش خیانت کرده ، حالا دلش می خواد خیانت حامد رو ببینه ، که حس نکنه آدم بدیه !
در مورد تو هم ، که می خواد تو منو دیگه نخوای !
معلومه چرا... نقشه ای داره حتما.
گفتم : مریم خیانت کرده ؟!
گفت : تو خبر نداری !
اون خودش خواست با اون مرد ، عروسی کنه.
با همون استاد دانشگاه پولداری که خود مریم ، دنبالش بود !
دروغ میگه که خانواده ش ، به زور ، شوهرش دادن !
همه زندگیش این شده بود که دنبال اون استاده باشه،بالاخره هم تورش کرد !
بعدم هر کاری می گفت ، می کرد...
هر لباسی می گفت ، می پوشید...
هر جا می گفت ، می رفت !
حتی همین روانپزشکه...
اینم شوهرش بهش معرفی کرد .
شاید شوهره هم سهمی داشت ، نمی دونم !
فقط موقعی ، همه چیز ؛ لو میره که یه شاکی خصوصی پیدا میشه !
حکم جلب دکتر علوی رو که گرفتن ، مریم مجبوره فراری شه.
یه دفعه قیافه شو عوض کرد...
چادر سرش کرد ، دیگه جایی آفتابی نشد !
می دونی ، اون خیلی دلش می خواد که حامد فکر کنه به زور شوهرش دادن !...
به زور کتک یا هر چی !
مثلا حبسش کردن یا اینکه تهدیدش کردن !
نمی دونم چرا ؟
خانواده ش اینجوری نبودن ، به اون گفته بودن :
می تونی برای حامد صبر کنی ! اگه میخوای....
گفته بود : نه ، من می خوام با این استاده عروسی کنم ، حامد رو مثل برادر ، دوست دارم.
می خوام شوهرم ، منو ببره خارج ! گفته بود از اینجا بیزاره ...
استاده ، اقامت آمریکا داره !
- چرا خب ؟
- چون نمی تونست حامد رو بدوشه یا...
آدم با کسی که بزرگ شده ، رودروایسی داره.
حامد ، فقط یه والیبالیست بود ، میلیاردر نبود !
و یادت نره ، حامد می خواست ایران بمونه ،
اما این مرد خیلی پولدار بود و مهم تر از همه ، اقامت آمریکا داشت.
مریم ، اولین شرطی که گذاشت ، گفت ؛
باید یه خونه به اسمم کنی و بعد شرط های دیگه ش شروع شد !
سفرای خارج ، سرویسای طلا و...
اصلا این مریم نبود !
حامد ، تصوری که از مریم داره ، بچه گیهای مریمه.
خانواده ها سنتی بودن ، اجازه نمی دادن اینا زیاد صمیمی شن ! یا با هم تنها باشن ...
حامد ، دوران نوجوانی مریمو از دور دیده !
خودش ، همش درگیر تیم جوانان والیبال بود و اردوهای خارج از کشور !
تصوری که داره ، اون مریم پاک بچه ساله !
نمی دونه که سال های نوجوانی ، مریم کاملا عوض میشه !
معیارش ، پول میشه و رفتن از ایران و...
الانم می خواد حامد نفهمه که این ازدواج ، کاملا با میل خودش صورت گرفته !
گفتم : الان چرا ؟
گفت : حتما نقشه ی فکر شده ای داره !
یادمه اون مرده تو دادگاه هی داد می زد...
می گفت : زن ، تو دنبال من بودی !...
ما می خندیدیم !
خب ، ظاهرا راست می گفته !
گفتم : صبر کن ، گیج شدم !
خب چرا می خواد من ، به تو نرسم ؟
یعنی منو هیپنوتیزم کرده ، که تو رو از یاد ببرم ؟
گفت : نه ، فراموشی تو که کار اون نیست !
بعد از سانحه و ضربه ی مغزی ، ممکنه پیش میاد.
اون کار بدتری کرده...
حامد رو عاشق تو کرده !
حامد طفلی رو ...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی
محسن گفت : احتمالا مریم ، روی ذهن حامد کار کرده !
بعضیا دوست دارن ، سرنوشت آدما رو به بازی بگیرن.
شاید به خاطر اینکه ، خودش خیانت کرده ، حالا دلش می خواد خیانت حامد رو ببینه ، که حس نکنه آدم بدیه !
در مورد تو هم ، که می خواد تو منو دیگه نخوای !
معلومه چرا... نقشه ای داره حتما.
گفتم : مریم خیانت کرده ؟!
گفت : تو خبر نداری !
اون خودش خواست با اون مرد ، عروسی کنه.
با همون استاد دانشگاه پولداری که خود مریم ، دنبالش بود !
دروغ میگه که خانواده ش ، به زور ، شوهرش دادن !
همه زندگیش این شده بود که دنبال اون استاده باشه،بالاخره هم تورش کرد !
بعدم هر کاری می گفت ، می کرد...
هر لباسی می گفت ، می پوشید...
هر جا می گفت ، می رفت !
حتی همین روانپزشکه...
اینم شوهرش بهش معرفی کرد .
شاید شوهره هم سهمی داشت ، نمی دونم !
فقط موقعی ، همه چیز ؛ لو میره که یه شاکی خصوصی پیدا میشه !
حکم جلب دکتر علوی رو که گرفتن ، مریم مجبوره فراری شه.
یه دفعه قیافه شو عوض کرد...
چادر سرش کرد ، دیگه جایی آفتابی نشد !
می دونی ، اون خیلی دلش می خواد که حامد فکر کنه به زور شوهرش دادن !...
به زور کتک یا هر چی !
مثلا حبسش کردن یا اینکه تهدیدش کردن !
نمی دونم چرا ؟
خانواده ش اینجوری نبودن ، به اون گفته بودن :
می تونی برای حامد صبر کنی ! اگه میخوای....
گفته بود : نه ، من می خوام با این استاده عروسی کنم ، حامد رو مثل برادر ، دوست دارم.
می خوام شوهرم ، منو ببره خارج ! گفته بود از اینجا بیزاره ...
استاده ، اقامت آمریکا داره !
- چرا خب ؟
- چون نمی تونست حامد رو بدوشه یا...
آدم با کسی که بزرگ شده ، رودروایسی داره.
حامد ، فقط یه والیبالیست بود ، میلیاردر نبود !
و یادت نره ، حامد می خواست ایران بمونه ،
اما این مرد خیلی پولدار بود و مهم تر از همه ، اقامت آمریکا داشت.
مریم ، اولین شرطی که گذاشت ، گفت ؛
باید یه خونه به اسمم کنی و بعد شرط های دیگه ش شروع شد !
سفرای خارج ، سرویسای طلا و...
اصلا این مریم نبود !
حامد ، تصوری که از مریم داره ، بچه گیهای مریمه.
خانواده ها سنتی بودن ، اجازه نمی دادن اینا زیاد صمیمی شن ! یا با هم تنها باشن ...
حامد ، دوران نوجوانی مریمو از دور دیده !
خودش ، همش درگیر تیم جوانان والیبال بود و اردوهای خارج از کشور !
تصوری که داره ، اون مریم پاک بچه ساله !
نمی دونه که سال های نوجوانی ، مریم کاملا عوض میشه !
معیارش ، پول میشه و رفتن از ایران و...
الانم می خواد حامد نفهمه که این ازدواج ، کاملا با میل خودش صورت گرفته !
گفتم : الان چرا ؟
گفت : حتما نقشه ی فکر شده ای داره !
یادمه اون مرده تو دادگاه هی داد می زد...
می گفت : زن ، تو دنبال من بودی !...
ما می خندیدیم !
خب ، ظاهرا راست می گفته !
گفتم : صبر کن ، گیج شدم !
خب چرا می خواد من ، به تو نرسم ؟
یعنی منو هیپنوتیزم کرده ، که تو رو از یاد ببرم ؟
گفت : نه ، فراموشی تو که کار اون نیست !
بعد از سانحه و ضربه ی مغزی ، ممکنه پیش میاد.
اون کار بدتری کرده...
حامد رو عاشق تو کرده !
حامد طفلی رو ...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
در این کانال🔼🔼🔼🔼🔼
فقط قصه های من از جمله
#خواب_گل_سرخ ؛ پشت هم می آید
#فقط_قصه
#چیستا_دو
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_2
فقط قصه های من از جمله
#خواب_گل_سرخ ؛ پشت هم می آید
#فقط_قصه
#چیستا_دو
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_2
_گفتی ارث ؟ چقدر ؟
_خیلی زیاد...همه ی اموالش..اون خیلی پولدار بود...
_پس ....
_آره...همونکه تو فکر میکنی !
از قسمت66
#خواب_گل_سرخ
#رمان
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
_خیلی زیاد...همه ی اموالش..اون خیلی پولدار بود...
_پس ....
_آره...همونکه تو فکر میکنی !
از قسمت66
#خواب_گل_سرخ
#رمان
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی
محسن گفت : احتمالا مریم ، روی ذهن حامد کار کرده !
بعضیا دوست دارن ، سرنوشت آدما رو به بازی بگیرن.
شاید به خاطر اینکه ، خودش خیانت کرده ، حالا دلش می خواد خیانت حامد رو ببینه ، که حس نکنه آدم بدیه !
در مورد تو هم ، که می خواد تو منو دیگه نخوای !
معلومه چرا... نقشه ای داره حتما.
گفتم : مریم خیانت کرده ؟!
گفت : تو خبر نداری !
اون خودش خواست با اون مرد ، عروسی کنه.
با همون استاد دانشگاه پولداری که خود مریم ، دنبالش بود !
دروغ میگه که خانواده ش ، به زور ، شوهرش دادن !
همه زندگیش این شده بود که دنبال اون استاده باشه،بالاخره هم تورش کرد !
بعدم هر کاری می گفت ، می کرد...
هر لباسی می گفت ، می پوشید...
هر جا می گفت ، می رفت !
حتی همین روانپزشکه...
اینم شوهرش بهش معرفی کرد .
شاید شوهره هم سهمی داشت ، نمی دونم !
فقط موقعی ، همه چیز ؛ لو میره که یه شاکی خصوصی پیدا میشه !
حکم جلب دکتر علوی رو که گرفتن ، مریم مجبوره فراری شه.
یه دفعه قیافه شو عوض کرد...
چادر سرش کرد ، دیگه جایی آفتابی نشد !
می دونی ، اون خیلی دلش می خواد که حامد فکر کنه به زور شوهرش دادن !...
به زور کتک یا هر چی !
مثلا حبسش کردن یا اینکه تهدیدش کردن !
نمی دونم چرا ؟
خانواده ش اینجوری نبودن ، به اون گفته بودن :
می تونی برای حامد صبر کنی ! اگه میخوای....
گفته بود : نه ، من می خوام با این استاده عروسی کنم ، حامد رو مثل برادر ، دوست دارم.
می خوام شوهرم ، منو ببره خارج ! گفته بود از اینجا بیزاره ...
استاده ، اقامت آمریکا داره !
- چرا خب ؟
- چون نمی تونست حامد رو بدوشه یا...
آدم با کسی که بزرگ شده ، رودروایسی داره.
حامد ، فقط یه والیبالیست بود ، میلیاردر نبود !
و یادت نره ، حامد می خواست ایران بمونه ،
اما این مرد خیلی پولدار بود و مهم تر از همه ، اقامت آمریکا داشت.
مریم ، اولین شرطی که گذاشت ، گفت ؛
باید یه خونه به اسمم کنی و بعد شرط های دیگه ش شروع شد !
سفرای خارج ، سرویسای طلا و...
اصلا این مریم نبود !
حامد ، تصوری که از مریم داره ، بچه گیهای مریمه.
خانواده ها سنتی بودن ، اجازه نمی دادن اینا زیاد صمیمی شن ! یا با هم تنها باشن ...
حامد ، دوران نوجوانی مریمو از دور دیده !
خودش ، همش درگیر تیم جوانان والیبال بود و اردوهای خارج از کشور !
تصوری که داره ، اون مریم پاک بچه ساله !
نمی دونه که سال های نوجوانی ، مریم کاملا عوض میشه !
معیارش ، پول میشه و رفتن از ایران و...
الانم می خواد حامد نفهمه که این ازدواج ، کاملا با میل خودش صورت گرفته !
گفتم : الان چرا ؟
گفت : حتما نقشه ی فکر شده ای داره !
یادمه اون مرده تو دادگاه هی داد می زد...
می گفت : زن ، تو دنبال من بودی !...
ما می خندیدیم !
خب ، ظاهرا راست می گفته !
گفتم : صبر کن ، گیج شدم !
خب چرا می خواد من ، به تو نرسم ؟
یعنی منو هیپنوتیزم کرده ، که تو رو از یاد ببرم ؟
گفت : نه ، فراموشی تو که کار اون نیست !
بعد از سانحه و ضربه ی مغزی ، ممکنه پیش میاد.
اون کار بدتری کرده...
حامد رو عاشق تو کرده !
حامد طفلی رو ...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی
محسن گفت : احتمالا مریم ، روی ذهن حامد کار کرده !
بعضیا دوست دارن ، سرنوشت آدما رو به بازی بگیرن.
شاید به خاطر اینکه ، خودش خیانت کرده ، حالا دلش می خواد خیانت حامد رو ببینه ، که حس نکنه آدم بدیه !
در مورد تو هم ، که می خواد تو منو دیگه نخوای !
معلومه چرا... نقشه ای داره حتما.
گفتم : مریم خیانت کرده ؟!
گفت : تو خبر نداری !
اون خودش خواست با اون مرد ، عروسی کنه.
با همون استاد دانشگاه پولداری که خود مریم ، دنبالش بود !
دروغ میگه که خانواده ش ، به زور ، شوهرش دادن !
همه زندگیش این شده بود که دنبال اون استاده باشه،بالاخره هم تورش کرد !
بعدم هر کاری می گفت ، می کرد...
هر لباسی می گفت ، می پوشید...
هر جا می گفت ، می رفت !
حتی همین روانپزشکه...
اینم شوهرش بهش معرفی کرد .
شاید شوهره هم سهمی داشت ، نمی دونم !
فقط موقعی ، همه چیز ؛ لو میره که یه شاکی خصوصی پیدا میشه !
حکم جلب دکتر علوی رو که گرفتن ، مریم مجبوره فراری شه.
یه دفعه قیافه شو عوض کرد...
چادر سرش کرد ، دیگه جایی آفتابی نشد !
می دونی ، اون خیلی دلش می خواد که حامد فکر کنه به زور شوهرش دادن !...
به زور کتک یا هر چی !
مثلا حبسش کردن یا اینکه تهدیدش کردن !
نمی دونم چرا ؟
خانواده ش اینجوری نبودن ، به اون گفته بودن :
می تونی برای حامد صبر کنی ! اگه میخوای....
گفته بود : نه ، من می خوام با این استاده عروسی کنم ، حامد رو مثل برادر ، دوست دارم.
می خوام شوهرم ، منو ببره خارج ! گفته بود از اینجا بیزاره ...
استاده ، اقامت آمریکا داره !
- چرا خب ؟
- چون نمی تونست حامد رو بدوشه یا...
آدم با کسی که بزرگ شده ، رودروایسی داره.
حامد ، فقط یه والیبالیست بود ، میلیاردر نبود !
و یادت نره ، حامد می خواست ایران بمونه ،
اما این مرد خیلی پولدار بود و مهم تر از همه ، اقامت آمریکا داشت.
مریم ، اولین شرطی که گذاشت ، گفت ؛
باید یه خونه به اسمم کنی و بعد شرط های دیگه ش شروع شد !
سفرای خارج ، سرویسای طلا و...
اصلا این مریم نبود !
حامد ، تصوری که از مریم داره ، بچه گیهای مریمه.
خانواده ها سنتی بودن ، اجازه نمی دادن اینا زیاد صمیمی شن ! یا با هم تنها باشن ...
حامد ، دوران نوجوانی مریمو از دور دیده !
خودش ، همش درگیر تیم جوانان والیبال بود و اردوهای خارج از کشور !
تصوری که داره ، اون مریم پاک بچه ساله !
نمی دونه که سال های نوجوانی ، مریم کاملا عوض میشه !
معیارش ، پول میشه و رفتن از ایران و...
الانم می خواد حامد نفهمه که این ازدواج ، کاملا با میل خودش صورت گرفته !
گفتم : الان چرا ؟
گفت : حتما نقشه ی فکر شده ای داره !
یادمه اون مرده تو دادگاه هی داد می زد...
می گفت : زن ، تو دنبال من بودی !...
ما می خندیدیم !
خب ، ظاهرا راست می گفته !
گفتم : صبر کن ، گیج شدم !
خب چرا می خواد من ، به تو نرسم ؟
یعنی منو هیپنوتیزم کرده ، که تو رو از یاد ببرم ؟
گفت : نه ، فراموشی تو که کار اون نیست !
بعد از سانحه و ضربه ی مغزی ، ممکنه پیش میاد.
اون کار بدتری کرده...
حامد رو عاشق تو کرده !
حامد طفلی رو ...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
_تو چته ؟
_تو چته ؟
__خب من عاشقتم ..تو نیستی !...پس حرفمو باور نمیکنی ...همه ی این اتفاقا افتاد که من بفهمم ،
اعتراف عشق ، برزخه ،
اثباتش ، دوزخ ....
اما خودش ، بهشت ....
#خواب_گل_سرخ
از قسمت66
#رمان
#پاورقی_اینستاگرامی
#زیر_چاپ
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
کانال قصه که تمام قسمتها پشت هم آمده اند
@chistaa_2
_تو چته ؟
_تو چته ؟
__خب من عاشقتم ..تو نیستی !...پس حرفمو باور نمیکنی ...همه ی این اتفاقا افتاد که من بفهمم ،
اعتراف عشق ، برزخه ،
اثباتش ، دوزخ ....
اما خودش ، بهشت ....
#خواب_گل_سرخ
از قسمت66
#رمان
#پاورقی_اینستاگرامی
#زیر_چاپ
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
کانال قصه که تمام قسمتها پشت هم آمده اند
@chistaa_2
هم اکنون
در جلسه ی بانوان فیلمساز ، فیلمنامه نویس و تهیه کننده .
با کارگردان خوب ، سرکارخانم
انسیه شاه حسینی عزیز
یک روز، پر از دیدارها و قرارهای خوب
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
خبرهای جدید
در جلسه ی بانوان فیلمساز ، فیلمنامه نویس و تهیه کننده .
با کارگردان خوب ، سرکارخانم
انسیه شاه حسینی عزیز
یک روز، پر از دیدارها و قرارهای خوب
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
خبرهای جدید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
طعم شور دریا از موج موهایت،
و لبخندی که فاتحان جهان را ،
به سخره میگیرد...
خدایا من چند ساله ام ؟
چندین هزار بار عاشقت شده ام ؟!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
طعم شور دریا از موج موهایت،
و لبخندی که فاتحان جهان را ،
به سخره میگیرد...
خدایا من چند ساله ام ؟
چندین هزار بار عاشقت شده ام ؟!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
از دنیای رسانه و مطبوعات
قصه مینویسم ، پس هستم...
#چیستایثربی :
فقط قصه ی درست را کسی میتواند بنویسد که جز کلمه و ادبیات ، از همه چیز دست شسته باشد..نمیشود هم شهرت و پول را خواست ، هم قصه ی درست را!
قصه مینویسم ، پس هستم...
#چیستایثربی :
فقط قصه ی درست را کسی میتواند بنویسد که جز کلمه و ادبیات ، از همه چیز دست شسته باشد..نمیشود هم شهرت و پول را خواست ، هم قصه ی درست را!
از صفحه دیگران
#معلم_پیانو
#چیستایثربی
#نشر
کوله پشتی
این کتابم را به دلایل شخصی خیلی دوست دارم.از کتابفروشیهای معتبر یاپیج کوله پشتی میتوانید تهیه کنید
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#معلم_پیانو
#چیستایثربی
#نشر
کوله پشتی
این کتابم را به دلایل شخصی خیلی دوست دارم.از کتابفروشیهای معتبر یاپیج کوله پشتی میتوانید تهیه کنید
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی