Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_یکم
#چیستایثربی
آن معبر نورانی در کنج کوه بلند ؛ همیشه به من آرامش می داد.
برای همه دعا کردم ، حتی برای خودم !
کمی سبک شدم.
از پیچ کوه پایین آمدم ؛ پایم را به خیابان گذاشتم.
باز هم زندگی عادی...
ناگهان ، ماشین محسن را آن سوی خیابان دیدم...
یعنی منتظرم بود ؟
از کی ؟
چیزی در قلبم ، فرو ریخت.
شاید حس خوب اینکه یکی ، منتظرت باشد ، ساعتها !
چه حس عزیزی بود !
هرگز تجربه اش نکرده بودم !
برای اولین بار ، بدون ترس و دغدغه ، پایم را در خیابان تاریک گذاشتم.
می دانستم تردد ماشین و موتور ، به این سمت ، ممنوع است.
از آن سوی محسن ، ماشین ها شروع می شد و زندگی و تمام جهان...
می خواستم به او بگویم که چقدر عزیز است !
محسن ، در ماشین را ، ناگهان ، باز کرد.
انگار داشت داد می کشید !
انگار سر جهان داد می کشید !
نفهمیدم چرا ؟!
چه شده ؟!....
این منم ؟!
این منم که کف خیابان افتاده ام ؟....
این خون من است که روی سنگفرش شب ؛ به رنگ سیاه دیده می شود ؟
نه رنگ گل سرخ ؟
به خودم نهیب می زنم :
" بلندشو دختر !
آدم با یک افتادن که نمی میرد ؛ بلند می شود ! ..."
به خودم می گویم : یه کم ، خونه....
نترس !
ولی از کجا ؟!
این همه خون ؟
از من ؟!... چرا ؟
من که فقط رفته بودم دعا بخوانم !
آخرین چیزی که یادم می آید ، فریاد های محسن است :
" نفس بکش !...
نفس بکش مانا !
یا ابوالفضل !
بمون مانا !
نفس بکش"...
چیزی نیست دخترم !...
انگار صدای پدرم است که از زبان محسن به گوشم می رسد...
"چیزی نیست. نترس !..."
و صدای کسی که داد می زند :
" موتوره ممنوع آمد... مغز دختره رو له کرد !
خوبه گرفتنش !"
و دیگری : "طفلی داره جون میده کف خیابون !
به اورژانس نمی کشه کارش..."
و سومی : " آقا ببرینش بیمارستان ؛ اورژانس اینجا دیر میاد ! میمیره ها !" ....
دیگر ، چیزی یادم نیست ، جز صدای قل قل کتری ، تاریکی ؛ سکوت ؛ خواب...خواب خوب...
با بوی دست های محسن ، عطر گل سرخ...
کسی صدایم کرد ، سلام...
حامد بود !
گفتم : سلام !
من مردم ؟!
گفت : نه هنوز !
گفتم : سردمه !
گفت : تازه اولشه.
گرم میشی... چشماتو ببند !
بستم...
.
محسن داد می زد : نخواب ؛ نخواب !...
داریم میرسیم بیمارستان.
نخواب گلم !...
نخواب مانا جان !
" گل سرخ ؛ زمستان ها می خوابد ، محسن جان ! بگذار کمی بخوابم...
من خیلی کم خوابیده ام "
"یا خدا ؛ یا خدا... نخواب ! "
دیگر صدای محسن را نمی شنیدم ؛ پدرم گفت :
"شب به خیر گلم !" .
و در اتاقم را بست ، و همه جا تاریک شد.
پدر که شب به خیر بگوید ؛ یعنی باید خوابید ؛ دیگر سردم نبود ؛ دیگر صدای حامد هم نبود ؛ گل سرخ ، به خواب رفته بود.
این قسمت را به #مادرم تقدیم می کنم #دخترت_چیستا
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_پنجاه_و_یکم
#چیستایثربی
آن معبر نورانی در کنج کوه بلند ؛ همیشه به من آرامش می داد.
برای همه دعا کردم ، حتی برای خودم !
کمی سبک شدم.
از پیچ کوه پایین آمدم ؛ پایم را به خیابان گذاشتم.
باز هم زندگی عادی...
ناگهان ، ماشین محسن را آن سوی خیابان دیدم...
یعنی منتظرم بود ؟
از کی ؟
چیزی در قلبم ، فرو ریخت.
شاید حس خوب اینکه یکی ، منتظرت باشد ، ساعتها !
چه حس عزیزی بود !
هرگز تجربه اش نکرده بودم !
برای اولین بار ، بدون ترس و دغدغه ، پایم را در خیابان تاریک گذاشتم.
می دانستم تردد ماشین و موتور ، به این سمت ، ممنوع است.
از آن سوی محسن ، ماشین ها شروع می شد و زندگی و تمام جهان...
می خواستم به او بگویم که چقدر عزیز است !
محسن ، در ماشین را ، ناگهان ، باز کرد.
انگار داشت داد می کشید !
انگار سر جهان داد می کشید !
نفهمیدم چرا ؟!
چه شده ؟!....
این منم ؟!
این منم که کف خیابان افتاده ام ؟....
این خون من است که روی سنگفرش شب ؛ به رنگ سیاه دیده می شود ؟
نه رنگ گل سرخ ؟
به خودم نهیب می زنم :
" بلندشو دختر !
آدم با یک افتادن که نمی میرد ؛ بلند می شود ! ..."
به خودم می گویم : یه کم ، خونه....
نترس !
ولی از کجا ؟!
این همه خون ؟
از من ؟!... چرا ؟
من که فقط رفته بودم دعا بخوانم !
آخرین چیزی که یادم می آید ، فریاد های محسن است :
" نفس بکش !...
نفس بکش مانا !
یا ابوالفضل !
بمون مانا !
نفس بکش"...
چیزی نیست دخترم !...
انگار صدای پدرم است که از زبان محسن به گوشم می رسد...
"چیزی نیست. نترس !..."
و صدای کسی که داد می زند :
" موتوره ممنوع آمد... مغز دختره رو له کرد !
خوبه گرفتنش !"
و دیگری : "طفلی داره جون میده کف خیابون !
به اورژانس نمی کشه کارش..."
و سومی : " آقا ببرینش بیمارستان ؛ اورژانس اینجا دیر میاد ! میمیره ها !" ....
دیگر ، چیزی یادم نیست ، جز صدای قل قل کتری ، تاریکی ؛ سکوت ؛ خواب...خواب خوب...
با بوی دست های محسن ، عطر گل سرخ...
کسی صدایم کرد ، سلام...
حامد بود !
گفتم : سلام !
من مردم ؟!
گفت : نه هنوز !
گفتم : سردمه !
گفت : تازه اولشه.
گرم میشی... چشماتو ببند !
بستم...
.
محسن داد می زد : نخواب ؛ نخواب !...
داریم میرسیم بیمارستان.
نخواب گلم !...
نخواب مانا جان !
" گل سرخ ؛ زمستان ها می خوابد ، محسن جان ! بگذار کمی بخوابم...
من خیلی کم خوابیده ام "
"یا خدا ؛ یا خدا... نخواب ! "
دیگر صدای محسن را نمی شنیدم ؛ پدرم گفت :
"شب به خیر گلم !" .
و در اتاقم را بست ، و همه جا تاریک شد.
پدر که شب به خیر بگوید ؛ یعنی باید خوابید ؛ دیگر سردم نبود ؛ دیگر صدای حامد هم نبود ؛ گل سرخ ، به خواب رفته بود.
این قسمت را به #مادرم تقدیم می کنم #دخترت_چیستا
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
من عادت به سکوت دارم ؛
اما کسی که سکوتمو بشکنه ،
دیگه با خدا طرفه !
انسانها به میزانی که وقیح ترن ؛
حق به جانب ترن....
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
اما کسی که سکوتمو بشکنه ،
دیگه با خدا طرفه !
انسانها به میزانی که وقیح ترن ؛
حق به جانب ترن....
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
#سامرست_موام
در دنیا هیچ چیزی پایدار نیست ، و اگر انسان توقع بقای چیزی را داشته باشد ،
احمق است !
اما اگر از آنچه که برای مدت کوتاهی دارد لذت نبرد ، از آن هم احمق تر است .
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
در دنیا هیچ چیزی پایدار نیست ، و اگر انسان توقع بقای چیزی را داشته باشد ،
احمق است !
اما اگر از آنچه که برای مدت کوتاهی دارد لذت نبرد ، از آن هم احمق تر است .
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
"همیشه فکر می کردم بدترین چیز زندگی آن است که در تنهایی تمام شود، اما بدترین چیز، تمام شدن زندگی در میان مردمی ست که به تو احساس تنهایی می دهند."
#رابین_ویلیامز
بازیگر هالیوود
بازیگر فیلم "انجمن شاعران مرده "
که دو سال پیش ؛ در نهایت ناباوری ، در کنار خانواده ی پر جمعیتش از دنیا رفت.
آنها گفتند :
#خودکشی است ؛ اما تشخیص پزشکان افسردگی حاد بود و مسایلی که هرگز فاش نشد ! بازی خوب او را در
#ویل_هانتینگ_خوب از یاد نمیبرم....
و همه ی آثارش
روحش شاد.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
#رابین_ویلیامز
بازیگر هالیوود
بازیگر فیلم "انجمن شاعران مرده "
که دو سال پیش ؛ در نهایت ناباوری ، در کنار خانواده ی پر جمعیتش از دنیا رفت.
آنها گفتند :
#خودکشی است ؛ اما تشخیص پزشکان افسردگی حاد بود و مسایلی که هرگز فاش نشد ! بازی خوب او را در
#ویل_هانتینگ_خوب از یاد نمیبرم....
و همه ی آثارش
روحش شاد.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
چقدر دوست داشتنی اند ، انسان هایی که شبیه حرف هایشان هستند.
#میلان_کوندرا
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
#میلان_کوندرا
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
چشمان باز بسته
ترجمه:
#چیستایثربی
سمیه نوری زنوز
از صفحه ی دیگران
ناشر: #قطره
ممنون از این پست
هنوز عاشق این کتابم، همانگونه که کوبریک را دوست دارم و تام کروز و نیکول کیدمن.
@chistaa_yasrebii
ترجمه:
#چیستایثربی
سمیه نوری زنوز
از صفحه ی دیگران
ناشر: #قطره
ممنون از این پست
هنوز عاشق این کتابم، همانگونه که کوبریک را دوست دارم و تام کروز و نیکول کیدمن.
@chistaa_yasrebii
#چارلز_بوکوفسکی
چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی،
اما سالها طول میکشد تا این را بفهمی!
وقتی هم که آخر سر میفهمی اش،
دیگر خیلی دیر شده !
و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر شدن نیست...
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی،
اما سالها طول میکشد تا این را بفهمی!
وقتی هم که آخر سر میفهمی اش،
دیگر خیلی دیر شده !
و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر شدن نیست...
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
فرازی از رمان
#خواب_گل_سرخ
نویسنده:
#چیستایثربی
طراحی تصویر
#آمنه
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
#خواب_گل_سرخ
نویسنده:
#چیستایثربی
طراحی تصویر
#آمنه
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii