Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_پنجم
#چیستایثربی
برای عاشق شدن ؛ باید معشوقی باشد...
برای سفر کردن ؛ جاده ای...
و برای زندگی ؛ هدف و مقصدی...
همیشه از سفرهای بی راه و بی هدف و از زندگی های تو خالی و بیدلیل ؛ می ترسیدم...
اما عشق ؛ حس غریبی ست.
معشوق که پیدا شود ؛ انگار دیگر به او هم بی نیازی !
فقط عشق می ماند و خودت...
حتی نام معشوق ؛ یادت می رود !
حال حامد؛ خیلی بد بود.
به طبقه پایین رفتم ؛ دراز کشیده بود ؛ مریم کنارش نشسته ؛ سعی می کرد ؛ خود را کنترل کند و اشکش جاری نشود.
دکتر آنجا بود ؛ عسل داخل اتاق نبود.
حامد گفت : می خوام باهات حرف بزنم...
اما ؛ آنقدر سخت نفس می کشید که دکتر ترسید و گفت :
پس فقط چند کلمه !
همه رفتند ؛ من ماندم و حامد.
آهسته گفت : یه مدت نیستم...
نمی دونم چقدر ؛ اما می دونی که هیچ رفتنی ؛ همیشگی نیست.
ما یه جایی ، دوباره همدیگر رو می بینیم ؛ نمی دونم کجا !
قطعا از این خونه ی قدیمی چهار طبقه ؛ با اون همسایه ی اعجوبه ی پایینش بهتره !
من دلم تنگ میشه !
و نمی دونم دیدار بعدی ما کجاست !
فقط دلم می خواد وقتی چشمامو باز کنم ؛ دوباره همه تون رو ببینم...
مریم ؛ عسل ؛ تو ؛ محسن ؛ کسایی که روزای آخر ؛ ترکم نکردن ...
دقت کردی از وقتی اومدم تو این خونه ؛ اولاش یه چند تا از همکارام ؛ توی تیم ملی میومدن دیدنم ؟
ولی بعدش حتی اونا هم دیگه نیومدن !
والیبالیستا ، حامد رو برای همیشه فراموش کردن.
حامد مردانی دیگه به دردشون نمیخوره.
متاسفانه چیزی که اینجا به درد کسی نخوره ؛ با باد میره...از یادها میره.مردم ما مرده پرستن.میدونی...
اما شما برام عزیزید. تنها کسایی که تا آخرین لحظه ، کنارم بودید ؛ حتی مادرت...که هیچوقت جز سلام ؛ یه کلمه هم با من حرف نزده !
دلم می خواد، همه تون رو دوباره ببینم !
یه خواهش ازت دارم ؛ برو دنبالش !
چرا نمیری ؟! چرا هیچی نمیپرسی؟فقط دست رو دست میذاری؟
گفتم : من ؟
گفت : آره ؛ براش مشکلی پیش اومده...مگه دلسوزش نیستی؟
هیچ وقت اینو پرسیدی ؟... یا غرورت اجازه نداد !
از من پرسیدی که چرا محسن یه دفعه غیب شد ؟ اونم روزایی که تو از صبح تاشب بیرون بودی و وقتی میآمدی ؛ با هیچکس حرف نمیزدی و میخوابیدی ...
منم ، عمدی چیزی بهت نگفتم ؛ چون محسن خواسته بود ؛ ولی منتظر بودم تا بالاخره غرورتو بشکنی ؛ و درباره ش بپرسی.
گفتم : مساله ، غرور نیست ؛ من نمی خوام آویزون کسی !...
گفت : مساله آویزون بودن نیست ، دختر خوب !...
تو اونو دوست داری ؛ اونم تو رو دوست داره.
پس مریم چی بگه که قراره من یه عمر ؛ آویزونش بشم ؟
ببین ؛ همین فردا ، شاید من به خواب برم ؛...
خوابی شبیه خواب گل سرخ ، و دوباره با بهار بیدار شم.
این بهار شاید یه بهار ابدی باشه ؛ یه بهار دل انگیز عاشقانه...شایدم بهار تاریکی باشه... یه بهار دلگیر و غریب....
ولی ما ، دوباره همو می بینیم ؛ شاید تو یه دنیای دیگه...
من مطمینم که همو میببینیم ؛ چون اینهمه حس ؛ نمیتونه تموم شه ! ماالان مثل یه خانواده اییم...
ولی تو و محسن ؛ تو همین دنیا همو پیداکنید ؛ ؛...چرا سپردید به سرنوشت؟ سرنوشت گاهی بیرحمه و تصمیمی براتون میگیره که فکرشم نمیکردید...
تا دیر نشده ! قرارتونو بذارید. من از روز اولی که شما رو باهم دیدم ؛ موج مشترکتونو ، حس کردم ؛ میدونستم به هم تعلق دارید ...
گفتم : خب محسن چش شده ؟!
مریم را صدا کرد.
مریم ، تقویم بالای سر حامد را برداشت و به من داد...
گفت : این آدرسشه ؛ خیلی دوره ؛
حال مادرش بده ، یه کم موضوع جدیه....مجبور شد نصفه شبی بره... میخواست برات چیزی بنویسه ؛ پشیمون شد....این اواخر ؛ همه ش ازش فرار میکردی...
برای یک لحظه ، جا خوردم !
@chista_yasrebi_official
یعنی در تمام این مدت ؛ هرگز به فکرم خطور نکرده بود ؛ که ممکن است مشکلی برایش پیش آمده باشد ... که از تیم ملی و پیست اسکیت و من کناره گیری کرده باشد ؟
آدرس ، آنقدر دور بود که فکر می کردم ، همان ابدیت است اصلا...
پیش به سوی ابدیت ! قطار ابدیت ؛ برگشت ندارد...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_پنجم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_چهل_و_پنجم
#چیستایثربی
برای عاشق شدن ؛ باید معشوقی باشد...
برای سفر کردن ؛ جاده ای...
و برای زندگی ؛ هدف و مقصدی...
همیشه از سفرهای بی راه و بی هدف و از زندگی های تو خالی و بیدلیل ؛ می ترسیدم...
اما عشق ؛ حس غریبی ست.
معشوق که پیدا شود ؛ انگار دیگر به او هم بی نیازی !
فقط عشق می ماند و خودت...
حتی نام معشوق ؛ یادت می رود !
حال حامد؛ خیلی بد بود.
به طبقه پایین رفتم ؛ دراز کشیده بود ؛ مریم کنارش نشسته ؛ سعی می کرد ؛ خود را کنترل کند و اشکش جاری نشود.
دکتر آنجا بود ؛ عسل داخل اتاق نبود.
حامد گفت : می خوام باهات حرف بزنم...
اما ؛ آنقدر سخت نفس می کشید که دکتر ترسید و گفت :
پس فقط چند کلمه !
همه رفتند ؛ من ماندم و حامد.
آهسته گفت : یه مدت نیستم...
نمی دونم چقدر ؛ اما می دونی که هیچ رفتنی ؛ همیشگی نیست.
ما یه جایی ، دوباره همدیگر رو می بینیم ؛ نمی دونم کجا !
قطعا از این خونه ی قدیمی چهار طبقه ؛ با اون همسایه ی اعجوبه ی پایینش بهتره !
من دلم تنگ میشه !
و نمی دونم دیدار بعدی ما کجاست !
فقط دلم می خواد وقتی چشمامو باز کنم ؛ دوباره همه تون رو ببینم...
مریم ؛ عسل ؛ تو ؛ محسن ؛ کسایی که روزای آخر ؛ ترکم نکردن ...
دقت کردی از وقتی اومدم تو این خونه ؛ اولاش یه چند تا از همکارام ؛ توی تیم ملی میومدن دیدنم ؟
ولی بعدش حتی اونا هم دیگه نیومدن !
والیبالیستا ، حامد رو برای همیشه فراموش کردن.
حامد مردانی دیگه به دردشون نمیخوره.
متاسفانه چیزی که اینجا به درد کسی نخوره ؛ با باد میره...از یادها میره.مردم ما مرده پرستن.میدونی...
اما شما برام عزیزید. تنها کسایی که تا آخرین لحظه ، کنارم بودید ؛ حتی مادرت...که هیچوقت جز سلام ؛ یه کلمه هم با من حرف نزده !
دلم می خواد، همه تون رو دوباره ببینم !
یه خواهش ازت دارم ؛ برو دنبالش !
چرا نمیری ؟! چرا هیچی نمیپرسی؟فقط دست رو دست میذاری؟
گفتم : من ؟
گفت : آره ؛ براش مشکلی پیش اومده...مگه دلسوزش نیستی؟
هیچ وقت اینو پرسیدی ؟... یا غرورت اجازه نداد !
از من پرسیدی که چرا محسن یه دفعه غیب شد ؟ اونم روزایی که تو از صبح تاشب بیرون بودی و وقتی میآمدی ؛ با هیچکس حرف نمیزدی و میخوابیدی ...
منم ، عمدی چیزی بهت نگفتم ؛ چون محسن خواسته بود ؛ ولی منتظر بودم تا بالاخره غرورتو بشکنی ؛ و درباره ش بپرسی.
گفتم : مساله ، غرور نیست ؛ من نمی خوام آویزون کسی !...
گفت : مساله آویزون بودن نیست ، دختر خوب !...
تو اونو دوست داری ؛ اونم تو رو دوست داره.
پس مریم چی بگه که قراره من یه عمر ؛ آویزونش بشم ؟
ببین ؛ همین فردا ، شاید من به خواب برم ؛...
خوابی شبیه خواب گل سرخ ، و دوباره با بهار بیدار شم.
این بهار شاید یه بهار ابدی باشه ؛ یه بهار دل انگیز عاشقانه...شایدم بهار تاریکی باشه... یه بهار دلگیر و غریب....
ولی ما ، دوباره همو می بینیم ؛ شاید تو یه دنیای دیگه...
من مطمینم که همو میببینیم ؛ چون اینهمه حس ؛ نمیتونه تموم شه ! ماالان مثل یه خانواده اییم...
ولی تو و محسن ؛ تو همین دنیا همو پیداکنید ؛ ؛...چرا سپردید به سرنوشت؟ سرنوشت گاهی بیرحمه و تصمیمی براتون میگیره که فکرشم نمیکردید...
تا دیر نشده ! قرارتونو بذارید. من از روز اولی که شما رو باهم دیدم ؛ موج مشترکتونو ، حس کردم ؛ میدونستم به هم تعلق دارید ...
گفتم : خب محسن چش شده ؟!
مریم را صدا کرد.
مریم ، تقویم بالای سر حامد را برداشت و به من داد...
گفت : این آدرسشه ؛ خیلی دوره ؛
حال مادرش بده ، یه کم موضوع جدیه....مجبور شد نصفه شبی بره... میخواست برات چیزی بنویسه ؛ پشیمون شد....این اواخر ؛ همه ش ازش فرار میکردی...
برای یک لحظه ، جا خوردم !
@chista_yasrebi_official
یعنی در تمام این مدت ؛ هرگز به فکرم خطور نکرده بود ؛ که ممکن است مشکلی برایش پیش آمده باشد ... که از تیم ملی و پیست اسکیت و من کناره گیری کرده باشد ؟
آدرس ، آنقدر دور بود که فکر می کردم ، همان ابدیت است اصلا...
پیش به سوی ابدیت ! قطار ابدیت ؛ برگشت ندارد...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_پنجم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#خواب_گل_سرخ
#فایل_صوتی
#قسمت44
خوانش مجدد
#چیستایثربی
ببخشید .با یک گوشی کهنه و بدون میکروفون ؛ ضبط شده است.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
#فایل_صوتی
#قسمت44
خوانش مجدد
#چیستایثربی
ببخشید .با یک گوشی کهنه و بدون میکروفون ؛ ضبط شده است.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
کلمه ها از زندگی ماعقبتر هستند
تو همیشه از آنچه فکر میکردم ؛ جلوتر بودی
تو همیشه غیر منتظره بودی...
#کریستین_بوبن
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
تو همیشه از آنچه فکر میکردم ؛ جلوتر بودی
تو همیشه غیر منتظره بودی...
#کریستین_بوبن
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست را بفهمد ؛ بی آنکه مجبورش کنی!
#زویا_پیرزاد
#نویسنده_معاصر
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_fashion
#زویا_پیرزاد
#نویسنده_معاصر
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_fashion
همیشه میشود جهان را ؛ از زوایای جدیدی دید و چیزهای جدیدی درباره ی خودمان و آدمها کشف کرد.
آنها را نوشت و به چاپ رساند.
#کلاسهای_مجازی_نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
مسول ثبت نام
خانم یگانه
@yeganehadmin
آنها را نوشت و به چاپ رساند.
#کلاسهای_مجازی_نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
مسول ثبت نام
خانم یگانه
@yeganehadmin
اگردلت گرفته سکوت کن.
این روزها دیگر کسی ؛ معنای دلتنگی را نمیفهمد
#زویا_پیرزاد
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
این روزها دیگر کسی ؛ معنای دلتنگی را نمیفهمد
#زویا_پیرزاد
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
23 میلیون مسلمان در چین وجود دارد که تعداد آنها بین دانشجویان ؛ مدام بیشتر میشود.آنها اخیرا نامهای چینی خود را عوض و نام اسلامی برای خود انتخاب میکنند و سعی میکنند در جامعه و دانشگاه سوء تفاهماتی را که راجع به #اسلام وجود دارد ؛ از بین ببرند...بسیاری از آنها ؛ با ورود به دانشگاه ؛ محجبه میشوند...اما معتقدند اسلام راستین را مردم کمتر میشناسند ؛ و باید در این زمینه ؛ تحقیق و کار کرد.
#منبع
#bbc
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
#منبع
#bbc
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
اخبارهنری دشتی.استان بوشهر.خورموج
http://dashti.farhang.gov.ir/fa/news/292101/درخشش-مدیر-باشگاه-کتاب-خوانی-چیستا-کاکی-در-جشنواره-تجارب-برتر-تربیتی
http://dashti.farhang.gov.ir/fa/news/292101/درخشش-مدیر-باشگاه-کتاب-خوانی-چیستا-کاکی-در-جشنواره-تجارب-برتر-تربیتی
dashti.farhang.gov.ir
درخشش مدیر باشگاه کتاب خوانی چیستا کاکی در جشنواره تجارب برتر تربیتی
لیلی زارعی مدیر باشگاه کتاب خوانی چیستا دبستان دخترانه فاطمیه ریگدان کاکی در ششمین جشنواره تجارب برتر تربیتی استان بوشهر خوش درخشید و به مرحله کشوری راه یافت.
این باشگاه را به افتخار شما اسمش را #چیستا گذاشتیم
#اخبار_دشتی
#خورموج
#استان_بوشهر
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#chista_yasrebi_official
#اخبار_دشتی
#خورموج
#استان_بوشهر
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#chista_yasrebi_official
زندگی ؛ همین امروز است...
همین امروز مرا دریاب !
فردا ؛ همیشه رهگذری غریبه است ،
همین امروز،تنهایم نگذار!
همین امروز،بگو :
"دوستت دارم"
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
همین امروز مرا دریاب !
فردا ؛ همیشه رهگذری غریبه است ،
همین امروز،تنهایم نگذار!
همین امروز،بگو :
"دوستت دارم"
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
@Chista_Yasrebi_official
#ادیت_پیاف
#Édith_Piaf
#marion_cotillard
#La_Vie_en_Rose
2007
تولد ؛ ۱۹ دسامبر ۱۹۱۵ - وداع: ۱۰ اکتبر ۱۹۶۳
خواننده برجسته تاریخِ موسیقی فرانسه است.از پدری فرانسوی و مادری ایتالیایی. . او از چهرههای شاخص این کشور در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ بود. دو ترانهٔ «زندگی بهرنگ رز » ؛ و "من پشیمان نیستم" یا "حسرت چیزی را نمیخورم " ،او دارای شهرت جهانی است.
پیاف زندگی دردناکی داشت.در کودکی به خاطر مادرش ؛ در روسپیخانه بزرگ شده بود ، و به قول خودش ، به جز خواندن ؛ کاری بلد نبود...
پس از مرگش ؛ به دلایلی ، کلیسا هم از تدفین او ، در گورستان رسمی شهروندان مومن و عادی ؛ سر باز زد ؛ تابالاخره ، در قبرستان #پرلاشز ؛ قبرستان صادق هدایت و غلامحسین ساعدی عزیزمان ؛ به خاک سپرده شد ؛ و امروز ؛ طرفدارانش ؛ در تمام جهان ؛ هر روز روی مزار او ، گل میگذارند، و ترانه های او شهرت جهانی دارند و هنوز ؛ هیچکس نتوانسته ؛ مثل خودش ؛ آنها را اجرا کند!
فیلم " زندگی مانند گل سرخ " ؛ برشهایی از رنجها و شادیهای پیاف را به شکلی خلاقانه و با ترکیب موسیقی و صدای او ؛ نشان میدهد. و بخصوص ؛ واکاوی دلایل مرگ زود هنگام پیاف ؛ دردهه ی چهل زندگی ؛ بخاطر افسردگی شدید ؛ مصرف شدید دارو و مخدر ؛ و درد سوگ معشوقش ، بر اثر سانحه هوایی ؛ که او را به مرز جنون ؛ و رها کردن همه چیز ؛ نزدیک کرد.
همیشه میگفت :
"اگر دیگر نتوانم بخوانم ، میمیرم! " ؛ و دقیقا ؛ همین شد !
ماریون #کوتیار ؛ #بازیگر_مطرح_فرانسوی ؛ با گریمی متفاوت ؛ نقش ادیت پیاف را ، بسیار ماهرانه بازی کرد و دومین زن خارجی است ، که بعد از
#سوفیا_لورن ؛
جایزه ی
#بهترین_بازیگر_زن
#اسکار را برای این نقش دریافت کرد.
#ترانه :
من حسرت چیزی را نمیخورم.
#ماریون_کوتیار با صدای ادیت پیاف و درنقش او
#زندگی_مانند_گل_سرخ
#فیلم_سینمایی
#سکانس
#سینما
#فیلم
#موزیک
#کلیپ
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#ترجمه_ی_ترانه :
#non_je_ne_regrette_rien
#نه_من_حسرت_هیچ_چیز_را_نمی_خورم
هیچ، هیچ
من حسرت هیچ چیز را نمی خورم.
نه خوبی ها،
و نه بدی هایی
که با من شد؛
همه برایم یکیست.
هیچ، هیچ
من حسرت هیچ چیز را نمی خورم.
بهایش را داده ام،
و آن را فراموش کرده ام
برای همیشه
این گذشته ای که از آن بیزارم
آتشی روشن کردم،
به کمک خاطراتم.
غم هایم،
آرزو هایم،
دیگر به آن ها نیازی ندارم.
عشق هایم
و همگی آشفتگی هایش
آن ها را به آتش انداختم،
تا همیشه؛
و به صفر رسیدم.
ترجمه :
#مهسا_آقاجری
از #پیج_رسمی_اینستاگرام_چیستایثربی
#هم اکنون
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
#ادیت_پیاف
#Édith_Piaf
#marion_cotillard
#La_Vie_en_Rose
2007
تولد ؛ ۱۹ دسامبر ۱۹۱۵ - وداع: ۱۰ اکتبر ۱۹۶۳
خواننده برجسته تاریخِ موسیقی فرانسه است.از پدری فرانسوی و مادری ایتالیایی. . او از چهرههای شاخص این کشور در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ بود. دو ترانهٔ «زندگی بهرنگ رز » ؛ و "من پشیمان نیستم" یا "حسرت چیزی را نمیخورم " ،او دارای شهرت جهانی است.
پیاف زندگی دردناکی داشت.در کودکی به خاطر مادرش ؛ در روسپیخانه بزرگ شده بود ، و به قول خودش ، به جز خواندن ؛ کاری بلد نبود...
پس از مرگش ؛ به دلایلی ، کلیسا هم از تدفین او ، در گورستان رسمی شهروندان مومن و عادی ؛ سر باز زد ؛ تابالاخره ، در قبرستان #پرلاشز ؛ قبرستان صادق هدایت و غلامحسین ساعدی عزیزمان ؛ به خاک سپرده شد ؛ و امروز ؛ طرفدارانش ؛ در تمام جهان ؛ هر روز روی مزار او ، گل میگذارند، و ترانه های او شهرت جهانی دارند و هنوز ؛ هیچکس نتوانسته ؛ مثل خودش ؛ آنها را اجرا کند!
فیلم " زندگی مانند گل سرخ " ؛ برشهایی از رنجها و شادیهای پیاف را به شکلی خلاقانه و با ترکیب موسیقی و صدای او ؛ نشان میدهد. و بخصوص ؛ واکاوی دلایل مرگ زود هنگام پیاف ؛ دردهه ی چهل زندگی ؛ بخاطر افسردگی شدید ؛ مصرف شدید دارو و مخدر ؛ و درد سوگ معشوقش ، بر اثر سانحه هوایی ؛ که او را به مرز جنون ؛ و رها کردن همه چیز ؛ نزدیک کرد.
همیشه میگفت :
"اگر دیگر نتوانم بخوانم ، میمیرم! " ؛ و دقیقا ؛ همین شد !
ماریون #کوتیار ؛ #بازیگر_مطرح_فرانسوی ؛ با گریمی متفاوت ؛ نقش ادیت پیاف را ، بسیار ماهرانه بازی کرد و دومین زن خارجی است ، که بعد از
#سوفیا_لورن ؛
جایزه ی
#بهترین_بازیگر_زن
#اسکار را برای این نقش دریافت کرد.
#ترانه :
من حسرت چیزی را نمیخورم.
#ماریون_کوتیار با صدای ادیت پیاف و درنقش او
#زندگی_مانند_گل_سرخ
#فیلم_سینمایی
#سکانس
#سینما
#فیلم
#موزیک
#کلیپ
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#ترجمه_ی_ترانه :
#non_je_ne_regrette_rien
#نه_من_حسرت_هیچ_چیز_را_نمی_خورم
هیچ، هیچ
من حسرت هیچ چیز را نمی خورم.
نه خوبی ها،
و نه بدی هایی
که با من شد؛
همه برایم یکیست.
هیچ، هیچ
من حسرت هیچ چیز را نمی خورم.
بهایش را داده ام،
و آن را فراموش کرده ام
برای همیشه
این گذشته ای که از آن بیزارم
آتشی روشن کردم،
به کمک خاطراتم.
غم هایم،
آرزو هایم،
دیگر به آن ها نیازی ندارم.
عشق هایم
و همگی آشفتگی هایش
آن ها را به آتش انداختم،
تا همیشه؛
و به صفر رسیدم.
ترجمه :
#مهسا_آقاجری
از #پیج_رسمی_اینستاگرام_چیستایثربی
#هم اکنون
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official