#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
سکانسی از
#دایره_مینا
سه سال توقیف فیلم در رژیم گذشته
شاهکار دیگری از
#غلامحسین_ساعدی
کارگردان:
#داریوش_مهرجویی
ساعدی فقط میخواست دراین فیلم بگوید:
اول انسان باشیم ؛ بعد فرمانروا !
سکانسی از
#دایره_مینا
سه سال توقیف فیلم در رژیم گذشته
شاهکار دیگری از
#غلامحسین_ساعدی
کارگردان:
#داریوش_مهرجویی
ساعدی فقط میخواست دراین فیلم بگوید:
اول انسان باشیم ؛ بعد فرمانروا !
#دایره_مینا ؛ فیلم سینمایی ایرانی ساخته شده در ۱۳۵۳ به کارگردانی داریوش مهرجویی است. این فیلم پنجمین فیلم داریوش مهرجویی و نخستین فیلم رنگی او و دومین کار مشترک او و
#غلامحسین_ساعدی است. فیلم به مدت #سه_سال_توقیف بود و سرانجام در ۱۳۵۶ پروانهٔ نمایش گرفت و در جشنواره پاریس در ۱۹۷۷ (پاییز ۱۳۵۶) و سپس برلین به نمایش درآمد و جوایزی نیز از این دو جشنواره دریافت کرد. اکران عمومی آن در ایران در ۲۳ فروردین ۱۳۵۷ آغاز شد. توقیف چند ساله فیلم و موضوع متفاوت و جسورانهاش به همراه استفاده از ستارههای سینمای تجاری مانند، فروزان، «دایرهٔ مینا» را به #جنجالیترین ساختهٔ مهرجویی تا آن زمان تبدیل کرد. این فیلم محصول مشترک تلفیلم، شرکت سینمایی و فیلمبردای ایران، وزارت فرهنگ و هنر و شرکت تعاونی سینماگران ایران است.
@chista_yasrebi
#غلامحسین_ساعدی است. فیلم به مدت #سه_سال_توقیف بود و سرانجام در ۱۳۵۶ پروانهٔ نمایش گرفت و در جشنواره پاریس در ۱۹۷۷ (پاییز ۱۳۵۶) و سپس برلین به نمایش درآمد و جوایزی نیز از این دو جشنواره دریافت کرد. اکران عمومی آن در ایران در ۲۳ فروردین ۱۳۵۷ آغاز شد. توقیف چند ساله فیلم و موضوع متفاوت و جسورانهاش به همراه استفاده از ستارههای سینمای تجاری مانند، فروزان، «دایرهٔ مینا» را به #جنجالیترین ساختهٔ مهرجویی تا آن زمان تبدیل کرد. این فیلم محصول مشترک تلفیلم، شرکت سینمایی و فیلمبردای ایران، وزارت فرهنگ و هنر و شرکت تعاونی سینماگران ایران است.
@chista_yasrebi
آنونس ویدیو کلیپ فیلم دایره مینا کارگردان داریوش مهرجویی با حضور سعید کنگرانی-علی نصیریان-عزت الله انتظامی-فروزان-مرضیه برومند - نماشا
http://www.namasha.com/v/grLCnFk7
http://www.namasha.com/v/grLCnFk7
نماشا
آنونس ویدیو کلیپ فیلم دایره مینا کارگردان داریوش مهرجویی با حضور سعید کنگرانی-علی نصیریان-عزت الله انتظامی-فروزان-مرضیه برومند
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Forwarded from Love
@chista_yasrebi
در هر زن ؛
دو انسان زندگی میکند...
یکی که مثل همه ؛ کار میکند ؛
و یکی که عاشق است و منتظر....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@maryppopins
در هر زن ؛
دو انسان زندگی میکند...
یکی که مثل همه ؛ کار میکند ؛
و یکی که عاشق است و منتظر....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@maryppopins
Chista Yasrebi:
کوی نصر یا به عبارت معمول تر #گیشا که در ابتدا #کِیشا بود و به اشتباه گیشا رواج یافت (برگرفته از اول نام دو بنیانگذار آن در کی نژاد و شاپوریان)[نیازمند منبع] نام یکی از محلههای غرب تهران واقع در #منطقه_دو تهران است که از شرق به بزرگراه چمران و از غرب به بزرگراه شیخ فضلالله نوری و از شمال به بزرگراه حکیم و از جنوب به بزرگراه جلال آل احمد محدود است. خیابان اصلی گیشا با طول تقریبی ۱٫۵ کیلومتر بزرگراه جلال آل احمد را بصورت مستقیم به بزرگراه حکیم متصل می سازد.
گیشا خانهٔ
#بلندترین_برج_خاورمیانه
و
#ششمین_برج_بلند_جهان،
#برج_میلاد است. همچنین
#بازار_بزرگ_نصر یکی از مراکز بزرگ خرید تهران با طول تقریبی ۶۰۰ متر در قالب دو طبقه در این محله واقع شده است که بسیاری از پایتخت نشینان برای خرید مایحتاج خود بدان مراجعه می کنند.
#چیستایثربی
#تهرانگردی
#محله_گیشا
#تهران
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
کوی نصر یا به عبارت معمول تر #گیشا که در ابتدا #کِیشا بود و به اشتباه گیشا رواج یافت (برگرفته از اول نام دو بنیانگذار آن در کی نژاد و شاپوریان)[نیازمند منبع] نام یکی از محلههای غرب تهران واقع در #منطقه_دو تهران است که از شرق به بزرگراه چمران و از غرب به بزرگراه شیخ فضلالله نوری و از شمال به بزرگراه حکیم و از جنوب به بزرگراه جلال آل احمد محدود است. خیابان اصلی گیشا با طول تقریبی ۱٫۵ کیلومتر بزرگراه جلال آل احمد را بصورت مستقیم به بزرگراه حکیم متصل می سازد.
گیشا خانهٔ
#بلندترین_برج_خاورمیانه
و
#ششمین_برج_بلند_جهان،
#برج_میلاد است. همچنین
#بازار_بزرگ_نصر یکی از مراکز بزرگ خرید تهران با طول تقریبی ۶۰۰ متر در قالب دو طبقه در این محله واقع شده است که بسیاری از پایتخت نشینان برای خرید مایحتاج خود بدان مراجعه می کنند.
#چیستایثربی
#تهرانگردی
#محله_گیشا
#تهران
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
بیشترین تعداد حمله های هوایی طبق آمار مطبوعات ان دوران ؛
#بمباران و #موشکباران
در
#گیشا
بیشترین تعداد تلفات مردمی
#گیشا
بیشترین تعداد حمله های هوایی طبق آمار مطبوعات ان دوران ؛
#بمباران و #موشکباران
در
#گیشا
بیشترین تعداد تلفات مردمی
#گیشا