چیستایثربی کانال رسمی
6.38K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
چاپ شد.....
@chista_yasrebi


کتاب را در مقدمه ؛ به مادرم تقدیم کردم و به تمام قلم به دستان سرزمینم!این کتاب شماست.هشت ماه؛بخاطر این کتاب با هم بودیم....کودک ما به دنیا آمده است!
نشرکوله پشتی و همه جا
66123958
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی
#چیستایثربی

محسن گفت : اومدم با تمام قلبم ؛ ازت خواستگاری کنم ؛ خودت اینو می دونی !

از همون لحظه ی اولی که دیدمت ، می دونستی که احساسم به تو متفاوته...

انگار ؛ با همه دنیا فرق داشتی ؛ چیزی در تو بود که منو به طرف خودش جلب می کرد...

حالا می فهمم این ؛ یه حس لحظه ای نبود ؛ هوس هم نبود ؛...
تو با دیگران فرق داری...

تو ؛ از کنار هیچ کس و هیچ چیز ؛
بی تفاوت نمی گذری....

گفتم : صبر کن محسن !...

من ازت ممنونم که انقدر ؛ منو آدم خوبی
می بینی...ولی من ؛ این حسو به تو ندارم.

گفت : یعنی چی ؟!

گفتم : ببخشید اینجور صریح میگم ؛...
ولی آدم ؛ به هر کسی که ازش تقاضای ازدواج کنه ؛ نمی تونه بگه بله !
می تونه ؟!

محسن گفت : فکر می کردم این حس ؛
دو طرفه ست !

گفتم : دوطرفه شاید ! ولی از طرف من بیشتر ؛ حس احترامه...
حس من به تو ؛ احترام و امنیته...
هر وقت میای ؛ فکر می کنم که امنیت ؛ بالا میره.

بذار من یه کم فکر کنم ؛ ببینم این احترام می تونه ؛ زمانی به عشق تبدیل بشه ؟
به اون عشق آرمانی ؛ که من همیشه تو ذهنم داشتم ؟

محسن تعجب کرد !
گفت : عشق آرمانی ؟!

اینجور عشقا ؛ فقط تو کتاباست...
ما توی قصه زندگی نمی کنیم مانا جان !...

عشق آرمانی ؛ یعنی چی ؟!
ببین ! اینکه من ؛ تو رو دوست داشته باشم و تو هم ؛ منو دوست داشته باشی ؛ همین ؛ برای یه عمر کافیه !

گفتم : نه...
ببخشید ؛ به نظر من شوهر آدم ؛ اول باید پدر خوبی برای بچه م باشه.

قراره یه عمر کنارش باشم ؛ باید باعث رشد هم بشیم ؛ و مهم تر از همه ؛ الگوی بچه ی من باشه...
بتونم برای اون ؛ مثالش بزنم !

محسن گفت : یعنی من ؛ اون آدم نیستم ؟!

گفتم : تو داری تمام تلاشتو می کنی ؛ ولی من فکر می کنم ؛ فقط بعضی از بخش های وجودت رو پرورش دادی...

من مطمئنم که تو ؛ توی رفاقت و ورزش عالی هستی ؛ ولی مطمئن نیستم که ما حرف مشترک زیادی داشته باشیم !...

گفت : مطمئن نیستی ؟!...چرا ؟!
چون دانشگاهو ول کردم ؟

گفتم : نه ؛ من نمیگم فقط دانشگاه مهمه !
گفت : پس برای چی این حرفو زدی ؟!
من چه فرقی با تو دارم ؟

مثلا ؛ چون اندازه ی تو کتاب نمی خونم ؟!
یا چون اهل حرف زدن نیستم ؟

گفتم : خب اینا مهمه ؛ نه ؟!
گفت : نه !...
آدما می تونن با هم فرق داشته باشن ؛ ولی عاشق هم و خوشبخت باشن !

گفتم : ببین ؛ حس آدما به هم از همین جاها شروع می شه...

از حس ها و نگاه های مشترک...
ما زیاد ؛ حس مشترکی نداریم...من این مدت متوجه شدم.

گفت : مرسی ! جوابمو گرفتم !

گفتم : نه ؛ این جواب آخر من نیست !...
یه کم به من مهلت بده !

گفت : من فکر می کنم جواب آخرت بود ؛...

حتما روش فکر کرده بودی که الان انقدر آماده ؛ جواب دادی ؛...
وگرنه انقدر همه چیز برات ؛ حل و فصل شده نبود !

گفتم : وقت می خوام...

گفت : تو با حامد مشترکات داری ! درسته ؟!
اونم ورزشکاره ؛ ولی کتاب می خونه...

شاید مثل تو مطالعه نداشته باشه ؛ ولی بلده خیلی خوب حرف بزنه ؛...
اتفاقات روز جهانو می شناسه.

من فکر می کنم مشترکات تو با اون ؛ خیلی بیشتره !

دوسش داری ؟
گفتم :چه ربطی داره ؟ چرا پای حامد رو کشیدی وسط ؟
ببین ؛ ازدواج ؛ زمین خوردن توی اسکیت نیستا....زمین بخوری ؛ دیگه راحت بلند
نمی شی !....میفهمی که!...


#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi

http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi

نذر کرده ام که اگر آرزویم برآورده شود ؛ تو را نذر جهان کنم....حال تو خوب شود ؛ مال من مباش ؛ از آن جهان باش !

#چیستایثربی
@chista_yasrebi

فیلم :سایه های تیره_
#تیم_برتون با بازی
#جانی_دپ
عاشق این جمله ام....عاشق آدمهایی ام که برای خودشان و دیگران ؛ حرمت قایلند..و زندگی دیگران را به هم نمیزنند!انسانند....
.

#چیستایثربی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم

#چیستایثربی

گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.

گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!

گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.

نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !

من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!

گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟

گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!

می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !

گفت : کمه ؛ چند خطه !

گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !

فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.

گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...

و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !

داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.

اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.

گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!

لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.

به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟

هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!

گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !

خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...

بیا به واقعیت برگردیم !


الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !

منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !

کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !

الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...

من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟

من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...

من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !

اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...

و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!

گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.

قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...

فقط یه خواهش !

وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !


#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi

http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@chista_yasrebi

از صفحه ی دیگران
صفحه ی دوست خوب
اعظم_ابراهیمی
مرسی از پست....عزیزم
#چیستایثربی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم

#چیستایثربی

گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.

گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!

گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.

نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !

من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!

گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟

گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!

می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !

گفت : کمه ؛ چند خطه !

گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !

فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.

گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...

و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !

داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.

اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.

گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!

لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.

به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟

هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!

گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !

خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...

بیا به واقعیت برگردیم !


الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !

منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !

کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !

الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...

من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟

من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...

من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !

اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...

و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!

گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.

قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...

فقط یه خواهش !

وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !


#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi

http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
سکانسی از
#دایره_مینا
سه سال توقیف فیلم در رژیم گذشته
شاهکار دیگری از
#غلامحسین_ساعدی

کارگردان:
#داریوش_مهرجویی
ساعدی فقط میخواست دراین فیلم بگوید:

اول انسان باشیم ؛ بعد فرمانروا !