@chista_yasrebi
کتاب را در مقدمه ؛ به مادرم تقدیم کردم و به تمام قلم به دستان سرزمینم!این کتاب شماست.هشت ماه؛بخاطر این کتاب با هم بودیم....کودک ما به دنیا آمده است!
نشرکوله پشتی و همه جا
66123958
کتاب را در مقدمه ؛ به مادرم تقدیم کردم و به تمام قلم به دستان سرزمینم!این کتاب شماست.هشت ماه؛بخاطر این کتاب با هم بودیم....کودک ما به دنیا آمده است!
نشرکوله پشتی و همه جا
66123958
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی
#چیستایثربی
محسن گفت : اومدم با تمام قلبم ؛ ازت خواستگاری کنم ؛ خودت اینو می دونی !
از همون لحظه ی اولی که دیدمت ، می دونستی که احساسم به تو متفاوته...
انگار ؛ با همه دنیا فرق داشتی ؛ چیزی در تو بود که منو به طرف خودش جلب می کرد...
حالا می فهمم این ؛ یه حس لحظه ای نبود ؛ هوس هم نبود ؛...
تو با دیگران فرق داری...
تو ؛ از کنار هیچ کس و هیچ چیز ؛
بی تفاوت نمی گذری....
گفتم : صبر کن محسن !...
من ازت ممنونم که انقدر ؛ منو آدم خوبی
می بینی...ولی من ؛ این حسو به تو ندارم.
گفت : یعنی چی ؟!
گفتم : ببخشید اینجور صریح میگم ؛...
ولی آدم ؛ به هر کسی که ازش تقاضای ازدواج کنه ؛ نمی تونه بگه بله !
می تونه ؟!
محسن گفت : فکر می کردم این حس ؛
دو طرفه ست !
گفتم : دوطرفه شاید ! ولی از طرف من بیشتر ؛ حس احترامه...
حس من به تو ؛ احترام و امنیته...
هر وقت میای ؛ فکر می کنم که امنیت ؛ بالا میره.
بذار من یه کم فکر کنم ؛ ببینم این احترام می تونه ؛ زمانی به عشق تبدیل بشه ؟
به اون عشق آرمانی ؛ که من همیشه تو ذهنم داشتم ؟
محسن تعجب کرد !
گفت : عشق آرمانی ؟!
اینجور عشقا ؛ فقط تو کتاباست...
ما توی قصه زندگی نمی کنیم مانا جان !...
عشق آرمانی ؛ یعنی چی ؟!
ببین ! اینکه من ؛ تو رو دوست داشته باشم و تو هم ؛ منو دوست داشته باشی ؛ همین ؛ برای یه عمر کافیه !
گفتم : نه...
ببخشید ؛ به نظر من شوهر آدم ؛ اول باید پدر خوبی برای بچه م باشه.
قراره یه عمر کنارش باشم ؛ باید باعث رشد هم بشیم ؛ و مهم تر از همه ؛ الگوی بچه ی من باشه...
بتونم برای اون ؛ مثالش بزنم !
محسن گفت : یعنی من ؛ اون آدم نیستم ؟!
گفتم : تو داری تمام تلاشتو می کنی ؛ ولی من فکر می کنم ؛ فقط بعضی از بخش های وجودت رو پرورش دادی...
من مطمئنم که تو ؛ توی رفاقت و ورزش عالی هستی ؛ ولی مطمئن نیستم که ما حرف مشترک زیادی داشته باشیم !...
گفت : مطمئن نیستی ؟!...چرا ؟!
چون دانشگاهو ول کردم ؟
گفتم : نه ؛ من نمیگم فقط دانشگاه مهمه !
گفت : پس برای چی این حرفو زدی ؟!
من چه فرقی با تو دارم ؟
مثلا ؛ چون اندازه ی تو کتاب نمی خونم ؟!
یا چون اهل حرف زدن نیستم ؟
گفتم : خب اینا مهمه ؛ نه ؟!
گفت : نه !...
آدما می تونن با هم فرق داشته باشن ؛ ولی عاشق هم و خوشبخت باشن !
گفتم : ببین ؛ حس آدما به هم از همین جاها شروع می شه...
از حس ها و نگاه های مشترک...
ما زیاد ؛ حس مشترکی نداریم...من این مدت متوجه شدم.
گفت : مرسی ! جوابمو گرفتم !
گفتم : نه ؛ این جواب آخر من نیست !...
یه کم به من مهلت بده !
گفت : من فکر می کنم جواب آخرت بود ؛...
حتما روش فکر کرده بودی که الان انقدر آماده ؛ جواب دادی ؛...
وگرنه انقدر همه چیز برات ؛ حل و فصل شده نبود !
گفتم : وقت می خوام...
گفت : تو با حامد مشترکات داری ! درسته ؟!
اونم ورزشکاره ؛ ولی کتاب می خونه...
شاید مثل تو مطالعه نداشته باشه ؛ ولی بلده خیلی خوب حرف بزنه ؛...
اتفاقات روز جهانو می شناسه.
من فکر می کنم مشترکات تو با اون ؛ خیلی بیشتره !
دوسش داری ؟
گفتم :چه ربطی داره ؟ چرا پای حامد رو کشیدی وسط ؟
ببین ؛ ازدواج ؛ زمین خوردن توی اسکیت نیستا....زمین بخوری ؛ دیگه راحت بلند
نمی شی !....میفهمی که!...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#قسمت_سی
#چیستایثربی
محسن گفت : اومدم با تمام قلبم ؛ ازت خواستگاری کنم ؛ خودت اینو می دونی !
از همون لحظه ی اولی که دیدمت ، می دونستی که احساسم به تو متفاوته...
انگار ؛ با همه دنیا فرق داشتی ؛ چیزی در تو بود که منو به طرف خودش جلب می کرد...
حالا می فهمم این ؛ یه حس لحظه ای نبود ؛ هوس هم نبود ؛...
تو با دیگران فرق داری...
تو ؛ از کنار هیچ کس و هیچ چیز ؛
بی تفاوت نمی گذری....
گفتم : صبر کن محسن !...
من ازت ممنونم که انقدر ؛ منو آدم خوبی
می بینی...ولی من ؛ این حسو به تو ندارم.
گفت : یعنی چی ؟!
گفتم : ببخشید اینجور صریح میگم ؛...
ولی آدم ؛ به هر کسی که ازش تقاضای ازدواج کنه ؛ نمی تونه بگه بله !
می تونه ؟!
محسن گفت : فکر می کردم این حس ؛
دو طرفه ست !
گفتم : دوطرفه شاید ! ولی از طرف من بیشتر ؛ حس احترامه...
حس من به تو ؛ احترام و امنیته...
هر وقت میای ؛ فکر می کنم که امنیت ؛ بالا میره.
بذار من یه کم فکر کنم ؛ ببینم این احترام می تونه ؛ زمانی به عشق تبدیل بشه ؟
به اون عشق آرمانی ؛ که من همیشه تو ذهنم داشتم ؟
محسن تعجب کرد !
گفت : عشق آرمانی ؟!
اینجور عشقا ؛ فقط تو کتاباست...
ما توی قصه زندگی نمی کنیم مانا جان !...
عشق آرمانی ؛ یعنی چی ؟!
ببین ! اینکه من ؛ تو رو دوست داشته باشم و تو هم ؛ منو دوست داشته باشی ؛ همین ؛ برای یه عمر کافیه !
گفتم : نه...
ببخشید ؛ به نظر من شوهر آدم ؛ اول باید پدر خوبی برای بچه م باشه.
قراره یه عمر کنارش باشم ؛ باید باعث رشد هم بشیم ؛ و مهم تر از همه ؛ الگوی بچه ی من باشه...
بتونم برای اون ؛ مثالش بزنم !
محسن گفت : یعنی من ؛ اون آدم نیستم ؟!
گفتم : تو داری تمام تلاشتو می کنی ؛ ولی من فکر می کنم ؛ فقط بعضی از بخش های وجودت رو پرورش دادی...
من مطمئنم که تو ؛ توی رفاقت و ورزش عالی هستی ؛ ولی مطمئن نیستم که ما حرف مشترک زیادی داشته باشیم !...
گفت : مطمئن نیستی ؟!...چرا ؟!
چون دانشگاهو ول کردم ؟
گفتم : نه ؛ من نمیگم فقط دانشگاه مهمه !
گفت : پس برای چی این حرفو زدی ؟!
من چه فرقی با تو دارم ؟
مثلا ؛ چون اندازه ی تو کتاب نمی خونم ؟!
یا چون اهل حرف زدن نیستم ؟
گفتم : خب اینا مهمه ؛ نه ؟!
گفت : نه !...
آدما می تونن با هم فرق داشته باشن ؛ ولی عاشق هم و خوشبخت باشن !
گفتم : ببین ؛ حس آدما به هم از همین جاها شروع می شه...
از حس ها و نگاه های مشترک...
ما زیاد ؛ حس مشترکی نداریم...من این مدت متوجه شدم.
گفت : مرسی ! جوابمو گرفتم !
گفتم : نه ؛ این جواب آخر من نیست !...
یه کم به من مهلت بده !
گفت : من فکر می کنم جواب آخرت بود ؛...
حتما روش فکر کرده بودی که الان انقدر آماده ؛ جواب دادی ؛...
وگرنه انقدر همه چیز برات ؛ حل و فصل شده نبود !
گفتم : وقت می خوام...
گفت : تو با حامد مشترکات داری ! درسته ؟!
اونم ورزشکاره ؛ ولی کتاب می خونه...
شاید مثل تو مطالعه نداشته باشه ؛ ولی بلده خیلی خوب حرف بزنه ؛...
اتفاقات روز جهانو می شناسه.
من فکر می کنم مشترکات تو با اون ؛ خیلی بیشتره !
دوسش داری ؟
گفتم :چه ربطی داره ؟ چرا پای حامد رو کشیدی وسط ؟
ببین ؛ ازدواج ؛ زمین خوردن توی اسکیت نیستا....زمین بخوری ؛ دیگه راحت بلند
نمی شی !....میفهمی که!...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
نذر کرده ام که اگر آرزویم برآورده شود ؛ تو را نذر جهان کنم....حال تو خوب شود ؛ مال من مباش ؛ از آن جهان باش !
#چیستایثربی
نذر کرده ام که اگر آرزویم برآورده شود ؛ تو را نذر جهان کنم....حال تو خوب شود ؛ مال من مباش ؛ از آن جهان باش !
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
فیلم :سایه های تیره_
#تیم_برتون با بازی
#جانی_دپ
عاشق این جمله ام....عاشق آدمهایی ام که برای خودشان و دیگران ؛ حرمت قایلند..و زندگی دیگران را به هم نمیزنند!انسانند....
.
#چیستایثربی
فیلم :سایه های تیره_
#تیم_برتون با بازی
#جانی_دپ
عاشق این جمله ام....عاشق آدمهایی ام که برای خودشان و دیگران ؛ حرمت قایلند..و زندگی دیگران را به هم نمیزنند!انسانند....
.
#چیستایثربی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستایثربی
گفتم : چرا انقدر بیخودی ؛ پای حامد رو وسط می کشی؟ حامد مال من نیست.
گفت : یعنی چی ؟!
اگه مریمو دوست نداشت چی ؟!
گفتم : ما با اگرها زندگی نمی کنیم.
از روزی که فهمیدم ؛ چقدر همو دوست دارن ؛ لحظه ای هم ؛ احساسی جز حس برادری بهش نداشتم.
نمی تونم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
حتی نمی تونم توی ناخودآگاهم و خلوتم جور دیگه ای بهش فکر کنم ؛...
اون مال من نیست !
من تعجب می کنم که آدم ؛ ممکنه به آدمایی دل ببنده که مال اون نیستن ! دلبستن عادی منظورم نیست...یعنی بخواد کسی رو تصاحب کنه که بهش تعلق نداره....عشق و تعهد دیگه ای داره!
گفت : تو چی ؟!...تو مال کی هستی ؟
گفتم : من فعلا صاحبم خداست...
فقط ازت وقت بیشتری می خوام ؛...باشه ؟!
می خوام ببینم همین قصه ی خواب گل سرخ رو که میگی چیه !
گفت : کمه ؛ چند خطه !
گل سرخ وقتی به خواب میره ؛ تموم زمستونو می خوابه ؛ تا بتونه دوباره توی بهار ؛ غنچه بزنه و شکوفه بده ؛...
یه زندگی تازه !
فقط زمانی این اتفاق می افته ؛ که یه نفر ؛ تو گلخونه ازش مراقبت کنه ؛...
با تمام وجود ؛ با قلبش ؛...
با حسش ؛...دوسش داشته باشه.
گل سرخ خیلی حساسه ؛...
اگه احساس کنه دوسش ندارن ؛ بهار بعدی ؛ شکوفه نمیده ؛...
میمیره ؛ یخ میزنه...توی خودش یخ میزنه ؛...
و اگه حس کنه که منتظرشن که شکوفه بده ؛
بیدار میشه و شکوفه میده !
داستانی که مادربزرگ من تعریف کرد ؛ راجع به دو تا دختر بود ؛
دختر زمستون و دختر گل سرخ.
اونی که فکر می کردن بیدار میشه ؛ دختر گل سرخ بود ،...
اما برعکس ؛ اون هیچوقت بیدارنشد ؛...
چون باور نکرد کسی دوستش داره یا کسی منتظرشه.
گفتم : حالا کسی منتظرش بود ؟!
لبخند زد و گفت : جوابشو باید خودت پیدا کنی.
به نظر تو ؛ برای دختر گل سرخ ؛ هیچ منتظری نبود ؟
هیچ عاشقی نداشت ؟
حتی یه عاشق به درد نخور ؛ مثل من ؟!
هیچکس نبوده که حاضر باشه به خاطرش بمیره ؟!
گفتم : مردن ؟!
مردن مال قصه هاست ؛ محسن !
چیزی که فعلا لازم داریم ، زندگیه !
خودت گفتی این حرفای رمانتیک ؛ مثل عشق آرمانی ؛ یا مردن بخاطر عشق ؛ توی افسانه ها اتفاق می افته...
بیا به واقعیت برگردیم !
الان تو ؛ محسن ؛ یه معلم اسکیت خوبی و یه رفیق بهتر !
منم یه دختر با هزارتا بدبختی...
مادر مریض ؛ برادر مرده و مینا که الان ؛ مسئولش منم !
کمک لازم دارم محسن !
حامدم که هر روز داره ؛ وضعش بدتر میشه ؛... واقعیت اینه !
الان ؛ تنها کاری که می تونیم بکنیم ؛ اینه که کنارهم ؛ پا به پای هم ؛ دوش به دوش هم ؛ به هم کمک کنیم...
من الان عشق و ازدواج نمی خوام محسن جان !
ازدواج الان چه دردی از من و تو دوا می کنه ؟
من ؛ بودن تو رو می خوام ؛ کمکتو
می خوام...
من الان ؛ یه دوست واقعی می خوام...
یه کسی که بشه بهش اعتماد کرد ؛...
یا جلوش گریه کرد !
اگه هستی ؛ منم هستم ؛ تا آخرش...
و بعد ؛ معلوم میشه گل سرخ این قصه کیه ؟!...
کی فصل بعد ، با امید ؛ چشماشو باز می کنه ؟!
گفت : هستم مانا !
جایی که تو باشی ؛ و به کمک نیاز داشته باشی ؛ منم هستم.
قول میدم زیاد جلو نیام !
همیشه یه قدم ؛ پشتت باشم !...
فقط یه خواهش !
وقتی که باید برم ؛...خودت بهم بگو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
سکانسی از
#دایره_مینا
سه سال توقیف فیلم در رژیم گذشته
شاهکار دیگری از
#غلامحسین_ساعدی
کارگردان:
#داریوش_مهرجویی
ساعدی فقط میخواست دراین فیلم بگوید:
اول انسان باشیم ؛ بعد فرمانروا !
سکانسی از
#دایره_مینا
سه سال توقیف فیلم در رژیم گذشته
شاهکار دیگری از
#غلامحسین_ساعدی
کارگردان:
#داریوش_مهرجویی
ساعدی فقط میخواست دراین فیلم بگوید:
اول انسان باشیم ؛ بعد فرمانروا !