چیستایثربی کانال رسمی
6.44K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
@chista_yasrebi

مثل طعم تلخ یک قهوه در فنجان ؛
روی میز مانده ام ؛
نه کسی میخواندم ؛ نه کسی میخواهدم ؛

تو یکروز میرسی ؛
و با دستهای مهربانت ؛ مرا فال میگیری !....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
سوالاتی که از بازیگران زن روی فرش قرمز ؛ پرسیده میشود؛ فقط درباره لباس و مارک شده است و دیگر به بازیگری و هنر آنها توجهی نمیشود.از جشنواره ها فراری ام؛چون شوی لباس شده اند!کیت بلانشت
#کیت_بلانشت ؛ بازیگر برنده اسکار هالیوود در اعتراض به تمرکز بیش از اندازه رسانه‌ها به مد و لباس بازیگران زن بر فرش قرمز مراسم‌های سینمایی گفت: رسانه‌ها غافل از آنکه بازیگران زن به خاطر هنر بازیگری‌ شان، بر
#فرش_قرمز قرار گرفته‌اند، تنها به #پوشش آنها اهمیت می‌دهند.


#چیستایثربی

درباره
#کیت_بلانشت
بازیگر اسکار گرفته ی هالیوود ؛
زندگی عجیب بنجامین باتن_بابل _ملکه الیزابت _ بلو جاسمین و.....


@chista_yasrebi
@chista_yasrebi

#خواب_گل_سرخ
فردا
#قسمت_28
خب ازتمام قسمتها ؛ 28 بیشتر نگرانم میکنه...خدا کمکم کنه!
ازعدد 28 هم به دلایلی بیزارم...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi

روزهای طولانی انتظار در پارکها...
یک زن تنها و جوان ؛
منتظر یاد گرفتن اسکیت دخترش...

قسمت بیست و هشت
#خواب_گل_سرخ
به افتخار تمام آزار و اذیتها.....

#درود بر آزاردهندگان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi


تو ؛ آبی
آسمان ؛ آبی
اتاقم ؛ آبی
و تنم ، چقدر ؛
پر از آبی های مرموز اندوهگین و دلگیر .....

#چیستایثربی
@chista_yasrebi

#خواب_گل_سرخ
فردا
#قسمت_28
خب ازتمام قسمتها ؛ 28 بیشتر نگرانم میکنه...خدا کمکم کنه!
ازعدد 28 هم به دلایلی بیزارم...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi

هدیه ی ولنتاین ؛ یک نماد است.نماد روشنی.به یاد آوردن و به یاد ماندن...همدیگر را فراموش نکنیم! بخصوص کسانی که هیچکس را ندارند به آنها هدیه دهد...زن یا مرد ؛ فرقی نمیکند.

#چیستایثربی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_ششم
#چیستایثربی

اینکه چقدر طول میکشد که شام غریبان ما تمام شود ؛ اصلا مهم نیست... اتفاق بعد از آن ؛ مهم است !

اینکه مرا با استادم ؛ آقای توکلی در یک اتاق تنها بگذارند و خودشان ؛ ناپدید شوند و به طبقه ی ما بروند.

برای اولین بار در عمرم ؛ دلم خواست کسی بود که مرا می دزدید و با خودش می برد ؛...
از آن موقعیت هایی بود که اصلا دوست نداشتم !

استاد گفت : جانم دخترم ؟ من در خدمتم.

گفتم : بله ؟
گفت : گفتن میخوای با من حرف بزنی !...
اصلا برای همین دعوتم کردن !... وگرنه مریم ! عمرا منو شام دعوت کنه !

اونم وقتی از من فراریه ؛ و نمیخواد نشونیشو داشته باشم !

گرچه من میدونستم اینجاست ؛...
وکیلم دیده بودش ؛ فقط منتظر روز دادگاه بودیم که خود اینم جرمه !

اون در واقع با پسرعموش فرار کرده !
در صورتیکه قانونا ؛ یه زن شوهر داره و مال منه !

گفتم : دکتر ! مریم چون به پسرعموش ؛ محرم نبود ؛ با من زندگی میکنه ؛ هر بار هم میاد پیش پسر عموش ؛ حجاب داره.

اونا از بچگی ؛ همو می خواستن...

دکتر گفت : پس تو رو فرستادن وسط؟
زور خودشون نرسیده ؛ یه دختر بچه رو فرستادن وسط؟

گفتم : من فقط چند سال ؛ از مریم کوچیکترم ؛ گاهی زور دله که باید برسه ؛
از قانون ؛ کاری ساخته نیست !...

یا باید دل کند و رفت یا دل داد و موند ؛ تا آخرش !

گفت : یعنی چی تا آخرش ؟

گفتم : خودتونم میدونید؛ .... اونا از هم جدا نمیشن.

حامد وقت زیادی نداره ؛ چه برای زنده موندن ؛ چه عاشقی !

زندگی این نیست که فقط نفس بکشی ؛ اگه حامد ؛ کاملا لمس بشه ؛ دیگه ازدواج با مریم رو قبول نمیکنه ؛...

فکر میکنه ؛ آینده ی اون دختر رو تباه میکنه.

دکتر توکلی گفت : خب تباه میکنه دیگه !

من از مریم ؛ بچه دارم ؛ کنار من خوشبخت بود ؛ موقع ازدواجش مخالفتی نکرد !

مادرم ؛ تو یه مهمونی دیدش ؛ منم دیدمش. به نظرم زن آروم ؛ ساده و باشعوری بود...

از وقتی حامد ؛ از خارج برگشت ؛ از این رو به اون رو شد !

من نمیذارم کسی ؛ زندگیمو به هم بزنه !

گفتم : خب شاید شما رفتاری کردین ؛ که اون زندگی ؛ ویران شد!

مثلا از کسی خوشتون اومده ؛ یا زنی رو صیغه کردین؟!

گفت : پس به تو اینو گفتن ؟
گفتم : نکردین ؟!

گفت : اولا ؛ تو فامیل ما نیستی و نمیفهمم چرا دخالت میکنی !...
دوما نکردم ...
سوما صیغه کنم ؛ حق منه ! دین من ؛ این اجازه رو به من داده...

بعضی مردا تنوع طلب ؛ زاده شدن ؛...
گاهی اگه شرعی ؛ با کسی باشن ؛ چه اشکالی داره ؟

احترام و حقوق مریم ؛ به عنوان زن رسمی من ؛ که سر جاشه !

گفتم پس اینکارو کردین !
گفت : به تو چه ؟
تو فقط شاگرد منی ؛ نه بیشتر !

با تحکم گفتم : طلاقش بدید !
برنمیگرده... حتی اگه رگ دستشو بزنه ؛ که بمیره ؛ میزنه ؛ ولی برنمیگرده !

دکتر گفت : چه غلطا ! مملکت ، قانون داره !

گفتم : دلی که بشکنه ؛ قانون حالیش نیست !

گفت : این وسط ؛ چی به تو میرسه که نخود آش اینا شدی ؟!

فکر کردم هنوز با سوگ برادرت کنار نیومدی !

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_ششم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_هفتم
#چیستایثربی

دکتر توکلی صدایش را بلند کرد ؛ و گفت :
اصلا من صیغه کرده باشم ؛ آقا اشتباه کردم ؛ تموم شد ؛ رفت...

گفتم : و مریم ؛ چطور دیگه به چنین مردی ؛ دل ببنده ؟

گفت : به یه گیاه عنین دل میبنده !
به من که مرد حسابی ام ؛ بچه ازم داره ؛ غلط میکنه دل نبنده !

میدونی حکم این زن ؛ سنگساره ؟!

دیگر نفهمیدم چه شد.

فقط اصطلاح "گیاه عنین" در گوشم می پیچید ! و چه طنین زشت و ناجوانمردانه ای داشت.

توهین به حامد ؛ با این کلمات چندش آور ؛ برایم غیر قابل تحمل بود !

دیگر یادم نیست چگونه از این سوی میز ؛ به آنسو پریدم ؛ و تفی در صورتش انداختم !

لگدهای او را هم ؛ روی کمر و ریه هایم یادم نیست...

فقط درد ، یادم مانده...درد ؛ درد.....

پشت هم میزد ؛... حتی نفسم در نمیامد که داد بزنم و کمک بخواهم !...

تا اینکه تمام شد !

یک نفر محکم ؛ او را روی زمین خواباند ؛ و تا میخورد کتکش زد ؛

و مدام می گفت :

زورت به زنا رسیده جونور؟ منو بزن ببینم !...
یالله منو بزن ؛ اگه مردی !...


از لای چشمان نیم بسته ام ؛ سایه ی قد بلندش را می دیدم.

توکلی روی زمین افتاده بود ، میگفت :
تو دیگه کی هستی لعنتی ؟... اصلا به تو چه ؟!

میدم پدر همه تونو درآرن !
تا حالا کوتاه اومدم ؛ دیگه نمیام !...

لگدی به کمرش خورد ؛ و فریادش بلند شد.

داد زد : سگ پدر ! خودنویسمو شکستی ! طلا بود !

صدا گفت : خوب کردم ؛ خودتم میشکنم !
نامزد صیغه خونده ی منو ؛ به حد مرگ زدی ؟!

واسه چی رو نامحرم ؛ دست بلند کردی مردک ؟
اونم زن من !...غلط کردی ! جات تو دیوونه خونه ست !

فکر کردی شهر هرته ؛ که با کتک زدن زنا ؛ کارتو جلو میبری؟!

مریم ؛ از همه ش ؛ فیلم برداشته روانی !
حرفاتون ؛...کتک زدن نامزد من !

توکلی از درد لگد سایه ؛ به خودش می پیچید.

سایه ؛ به سمت من برگشت...

محسن بود !
نشست ؛ با دستمالش ؛ خون کنار لب مرا پاک کرد...

انگار نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده ؛...
آهسته ؛ زیر لب گفت : کارش تمومه !

تنفس مصنوعی بهت نمیدم !
میدونم خوشت نمیاد نامزد جون !

اورژانس تو راهه ؛ یه راست پزشک قانونی !
ضرب و شتم زن غریبه ؛ جرمش کم نیست !

ببخش زودتر نیامدم ؛ داشتم خون میخوردم...


مریم ، فیلمو لازم داشت ؛ حامد دستمو محکم گرفته بود؛ خواهش میکرد یه کم تحمل کنم ؛ ...

حالا تموم شد قهرمان !
میتونی نفس بکشی ؟!

گفتم : مرسی ! .... نفس کشیده بودم !

نمیدانم قطره اشک لعنتی چه بود که از گوشه ی چشمم روان شد ؛...

با دستمال ؛ برش داشت و گفت :
این دستمال مروارید رو نگه می دارم ؛...

از درد گریه میکنی ؟!
بعید میدونم !... تو و درد و گریه ؟

گفتم : برای زنا گریه میکنم ؛...
زنای بی کسی مثل مریم !

گفت : مریم خدا رو داره ؛ وگرنه
همه ی ما رو ؛ زیر یه سقف جمع نمی کرد اینجا..

صدای بوق اورژانس آمد.
زن همسایه ی پایینی ؛ راه را نشانشان داد ...

دو مرد ؛ با تجهیزات وارد شدند ؛
گفتند :
مضروب کجاست ؟

توکلی گفت : منم ! من...
محسن پوزخند زد !
زیر لب گفت :بدبخت ترسو !

مامور اورژانس گفت : به ما گفتن ؛ یه زنه !
به او نگاهی انداختند ؛معاینه ی سطحی کردند و گفتند :
شما که چیزیت نیست آقا ! بلند شو! ...و به سمت من آمدند...

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_هفتم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi

http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
یادآوری
@chista_yasrebi

چرا من ؟!...دیگر حوصله ندارم بپرسم ؛ تو بپرس!!!


#خواب_گل_سرخ
#قسمت_28
اینستاگرام رسمی
#چیستایثربی
تا ساعتی دیگر

ادرس اینستاگرام رسمی
yasrebi_chista اینستاگرام من
@chista_yasrebi

خیلی دوست داشتم همه ی عمر در حال بازی ؛ و فعالیت هنری باشم ؛ ولی فعلا برای باقی ماندن در عرصه ی بازار ؛ باید عطر
#جورجیو_آرمانی تبلیغ کنم !...
#کیت_بلانشت

#چیستایثربی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آشنایی_با_اصطلاحات_ادبی

داستان
#شخصیت_محور چیست ؟
گا هی اصطلاح
#فیلم_شخصیت_محور ؛ یا داستان شخصیت محور رامیشنویم....

داستان شخصیت محور چیست؟ مجموعه‌ای از اتفاقات و اقدامات
#شخصیت‌ها ست که داستان را به جلو هدایت می‌کند. آیا شکل دیگری هم ؛ در داستان وجود دارد ؟ بله !
نقطه‌ی مقابل این شکل را می‌توانیم آثار #داستان_محور بنامیم. مجموعه‌ای از #رفتارها و
#موقعیتها و #کنشها ‌که سرنوشت شخصیتها را مشخص می‌کنند. درواقع، بسیاری از داستان‌ها ترکیبی از این دو شکل نوشتن است.

حالا اگر گفتید
#خواب_گل_سرخ کدام یکیست؟

#چیستایثربی

@chista_yasrebi


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi زیبایی پشت جنون

از اسم و طرح جلد این کتاب خوشم آمد. به فارسی ؛ هنوز ترجمه نشده است ....پشت هر جنونی ؛ شاید نوعی زیبایی نهفته باشد که ما نمیفهمیم...مثل یک عصیان زیبا
#چیستایثربی