#زینب_وقاری گل
و من هنوز گیج اجرا
#شب
#با مردم
و آقای
#وحید_میرمیبینی عزیز
#همکار_سالیان
#عکسهای این سری :
#محمد_هادی_نوروزی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
و من هنوز گیج اجرا
#شب
#با مردم
و آقای
#وحید_میرمیبینی عزیز
#همکار_سالیان
#عکسهای این سری :
#محمد_هادی_نوروزی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
و هر شبی یکروز تمام میشود ؛
صبح میشود
این رسم روزگار است....
#تغییر
و سپاس از همراهان شب
#همیشه
#چیستایثربی
عکسهای امشب:
#محمد_هادی_نوروزی
@chista_yasrebi
صبح میشود
این رسم روزگار است....
#تغییر
و سپاس از همراهان شب
#همیشه
#چیستایثربی
عکسهای امشب:
#محمد_هادی_نوروزی
@chista_yasrebi
ابوذر آستانی:
نوشتاری درباره نمایش " شب "
اجرای "شب" چند شبی ست که در تالار قشقایی به پایان رسیده ... ولی من همچنان در اندیشه روایت هایی هستم که در شب نقل میشد .
وقتی بر سیر و سلوکی که از تجربه دیداری و حسی "شب" نصیبمان شد ، نیک می اندیشم ؛ در می یابم که در میان سرگذشت های تلخ زنان این دیار از نخستین پگاه دوران معاصر تا به امروز ، اگر چه همواره شاهد تغییرات ظاهری بوده و در هر دوره کوتاه تاریخی ، این اجحاف ها به شکل جدیدی نمایان گشتند ، ولی گویا هرگز چاره ای کارساز نیز برای همه این مظلومیت ها اندیشیده نشده ..
در مسیر این سیل بی توقف اجحاف ها ، نادیده گرفتن ها و بی اعتنایی ها به زنان این دیار در تمام ادوار تاریخ معاصر ، همه ما مقصریم ... آری همه ما مقصریم ... چرا که در لابیرنت بی انتهای "شب" لحظه ای مجال یافته تا با آینه ای ژرف نما که در برابرمان قرار می گیرد ، به ریشه های این بی عدالتی ها بنگریم که البته هیچ زنی را از آن گریزی نبوده ؛ از مشاهیر بزرگی همچون پروین اعتصامی گرفته تا زنان گرفتار در روزمره گی های معاصر ما که برای درمان دردهای لاعلاج فرزندانشان در انتظار معجزه ای نشسته اند . و به راستی چه معجزه ای فراتر از "آگاهی" یافتن نسبت به ریشه همه این نادیده گرفتن ها ... در سیر و سلوک ناشی از "شب" به این "آگاهی" دست یافتیم که وقتی روح آزادی خواهی را از یک زن بگیرید ، او طوری به آرامی در انزوای افسردگی و پژمردگی به سوی مرگ تدریجی پیش خواهد رفت که حتی خودش نیز از این مرگ تدریجی آگاه نمی یابد ، چه برسد به اطرافیانش ...
در تشریک مساعی شب این "آگاهی" با مخاطبان به اشتراک گذاشته میشود که روح آزادی و آزادگی را باید به دختران و زنان و مادران فرو رفته در انقیاد ما ، آنگونه که خودشان می پسندند ، باز برگرداند ، تا با تجربه "آگاهی" مسیر پر تلاطم دنیای پرآشوب خود را به سواحل آرامش برسانند و البته نیک در میابیم در این مسیر سترگ ، نابخردی ها ، استثمارها ، و قضاوت های عجولانه در مورد زنان دیار ما ، همگی ریشه در همین ناآگاهی هایی دارد که بدون شناخت از دنیای ظریف زنان ، حکم هایی ناعادلانه ای از دیرباز تا به امروز برایشان صادر شده و می شود (خواهد شد؟)
به راستی ریشه این نااگاهی ها کجاست ؟
عرف
فرهنگ
سنت
محدودیت های خانوادگی، اجتماعی و یا سیاسی ...
و یا ...
روایتگر شب در این مورد قضاوت نمیکند ، بلکه فقط تلنگری به ناخودآگاه جمعی ما میزند ...
که آگاهی ...
آگاهی ....
آگاهی ...
یابیم که چگونه مورد بی اعتنایی ها و بی مهری ها قرار گرفته اند ... و ما نسبت به این بی اعتنایی ها ، همچنان بی اعتناییم ...
اما روایت زیبای "شب" به همین جا ختم نمی شود ؛ روایتگر اصلی شب در پی آشتی دادن نسل های مختلف است ... چرا که در این کالبد شکافی ژرف از کمبودها و نقصان ها ، قصد دارد که این شکاف ها را با پرورش آزادگی و آزادی طلبی پرکرده تا دگربار روحی پرتکاپو ، تلاش گر وشاداب را به کالبدهای فرو رفته در انقیاد دیار ما بتاباند ، چرا که رسالت آگاهی یافتگان ، آشتی دادن نسل های گذشته وجدید است
و چه نیکو گفت آن منتقدی که روایتگر شب را این گونه توضیف کرد :
" یثربی خواهرخوانده ی آلام جامعه ست روانشناس جوانی نسل هایی ست که در عنفوان خویش میل به سالخوردگی می کنند و چیستا معبر و بی شک مانع ای در برابر این میل سرخورده....
او جراح واژگان اندوه مرده ریگ یک نسل نفرین شده ست و هوای تازه ای برای رمان نمایشنامه و ....است تا خوشبختی از آن خاک ادبیات این سرزمین شود و شادی از کف پای نوشتن اش قیصروار قوس بلند طاق نصرت را بر می دارد که شهرزاد معاصری ست که خلق رهایی می کند
و جنون ...
به یمن بود و در بودن هاش "
درود و دست مریزاد بر این شهرزاد بزرگ دوران ما که با سعه صدر و قدرت بی بدیل قلم و هنرش ، ریگ های انقیاد را از بستر بیمار جامعه ما ، با لطافت و ظرافت هر چه بیشتر ، می زداید ...
و البته می دانیم که چه قدر سخت است صبوری در آگاهی بخشی ، آن هم در دورانی که برای فزون بخشی "ناآگاهی" تلاش های پنهانی ، به وفور انجام میشود ...
به راستی که دوران ما به شدت نیازمند این "شهرزاد بی بدیل و ژرف نگر" بود و باید بر خود ببالیم که در چنین دورانی هم شهرزاد هایی هستند که نه افسانه های کهن و دور ، بلکه آمال های واقعی که در بطن تاریخ دیار ما ریشه دوانده را بازگو می کنند ...
می دانیم که شهرزاد دوران ما بودن ، چه قدر سخت است و صبر عجیبی می طلبد ... اما تو شهرزاد بمان .... که البته نیک می دانیم ، شهرزادی جاویدان خواهی ماند در لابه لای صفحات تاریخ معاصر ما ...
نقدو نظری بر شب
#ابوذر_آستانی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
نوشتاری درباره نمایش " شب "
اجرای "شب" چند شبی ست که در تالار قشقایی به پایان رسیده ... ولی من همچنان در اندیشه روایت هایی هستم که در شب نقل میشد .
وقتی بر سیر و سلوکی که از تجربه دیداری و حسی "شب" نصیبمان شد ، نیک می اندیشم ؛ در می یابم که در میان سرگذشت های تلخ زنان این دیار از نخستین پگاه دوران معاصر تا به امروز ، اگر چه همواره شاهد تغییرات ظاهری بوده و در هر دوره کوتاه تاریخی ، این اجحاف ها به شکل جدیدی نمایان گشتند ، ولی گویا هرگز چاره ای کارساز نیز برای همه این مظلومیت ها اندیشیده نشده ..
در مسیر این سیل بی توقف اجحاف ها ، نادیده گرفتن ها و بی اعتنایی ها به زنان این دیار در تمام ادوار تاریخ معاصر ، همه ما مقصریم ... آری همه ما مقصریم ... چرا که در لابیرنت بی انتهای "شب" لحظه ای مجال یافته تا با آینه ای ژرف نما که در برابرمان قرار می گیرد ، به ریشه های این بی عدالتی ها بنگریم که البته هیچ زنی را از آن گریزی نبوده ؛ از مشاهیر بزرگی همچون پروین اعتصامی گرفته تا زنان گرفتار در روزمره گی های معاصر ما که برای درمان دردهای لاعلاج فرزندانشان در انتظار معجزه ای نشسته اند . و به راستی چه معجزه ای فراتر از "آگاهی" یافتن نسبت به ریشه همه این نادیده گرفتن ها ... در سیر و سلوک ناشی از "شب" به این "آگاهی" دست یافتیم که وقتی روح آزادی خواهی را از یک زن بگیرید ، او طوری به آرامی در انزوای افسردگی و پژمردگی به سوی مرگ تدریجی پیش خواهد رفت که حتی خودش نیز از این مرگ تدریجی آگاه نمی یابد ، چه برسد به اطرافیانش ...
در تشریک مساعی شب این "آگاهی" با مخاطبان به اشتراک گذاشته میشود که روح آزادی و آزادگی را باید به دختران و زنان و مادران فرو رفته در انقیاد ما ، آنگونه که خودشان می پسندند ، باز برگرداند ، تا با تجربه "آگاهی" مسیر پر تلاطم دنیای پرآشوب خود را به سواحل آرامش برسانند و البته نیک در میابیم در این مسیر سترگ ، نابخردی ها ، استثمارها ، و قضاوت های عجولانه در مورد زنان دیار ما ، همگی ریشه در همین ناآگاهی هایی دارد که بدون شناخت از دنیای ظریف زنان ، حکم هایی ناعادلانه ای از دیرباز تا به امروز برایشان صادر شده و می شود (خواهد شد؟)
به راستی ریشه این نااگاهی ها کجاست ؟
عرف
فرهنگ
سنت
محدودیت های خانوادگی، اجتماعی و یا سیاسی ...
و یا ...
روایتگر شب در این مورد قضاوت نمیکند ، بلکه فقط تلنگری به ناخودآگاه جمعی ما میزند ...
که آگاهی ...
آگاهی ....
آگاهی ...
یابیم که چگونه مورد بی اعتنایی ها و بی مهری ها قرار گرفته اند ... و ما نسبت به این بی اعتنایی ها ، همچنان بی اعتناییم ...
اما روایت زیبای "شب" به همین جا ختم نمی شود ؛ روایتگر اصلی شب در پی آشتی دادن نسل های مختلف است ... چرا که در این کالبد شکافی ژرف از کمبودها و نقصان ها ، قصد دارد که این شکاف ها را با پرورش آزادگی و آزادی طلبی پرکرده تا دگربار روحی پرتکاپو ، تلاش گر وشاداب را به کالبدهای فرو رفته در انقیاد دیار ما بتاباند ، چرا که رسالت آگاهی یافتگان ، آشتی دادن نسل های گذشته وجدید است
و چه نیکو گفت آن منتقدی که روایتگر شب را این گونه توضیف کرد :
" یثربی خواهرخوانده ی آلام جامعه ست روانشناس جوانی نسل هایی ست که در عنفوان خویش میل به سالخوردگی می کنند و چیستا معبر و بی شک مانع ای در برابر این میل سرخورده....
او جراح واژگان اندوه مرده ریگ یک نسل نفرین شده ست و هوای تازه ای برای رمان نمایشنامه و ....است تا خوشبختی از آن خاک ادبیات این سرزمین شود و شادی از کف پای نوشتن اش قیصروار قوس بلند طاق نصرت را بر می دارد که شهرزاد معاصری ست که خلق رهایی می کند
و جنون ...
به یمن بود و در بودن هاش "
درود و دست مریزاد بر این شهرزاد بزرگ دوران ما که با سعه صدر و قدرت بی بدیل قلم و هنرش ، ریگ های انقیاد را از بستر بیمار جامعه ما ، با لطافت و ظرافت هر چه بیشتر ، می زداید ...
و البته می دانیم که چه قدر سخت است صبوری در آگاهی بخشی ، آن هم در دورانی که برای فزون بخشی "ناآگاهی" تلاش های پنهانی ، به وفور انجام میشود ...
به راستی که دوران ما به شدت نیازمند این "شهرزاد بی بدیل و ژرف نگر" بود و باید بر خود ببالیم که در چنین دورانی هم شهرزاد هایی هستند که نه افسانه های کهن و دور ، بلکه آمال های واقعی که در بطن تاریخ دیار ما ریشه دوانده را بازگو می کنند ...
می دانیم که شهرزاد دوران ما بودن ، چه قدر سخت است و صبر عجیبی می طلبد ... اما تو شهرزاد بمان .... که البته نیک می دانیم ، شهرزادی جاویدان خواهی ماند در لابه لای صفحات تاریخ معاصر ما ...
نقدو نظری بر شب
#ابوذر_آستانی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Forwarded from چیستا_دو
@chista_yasrebi
خب تو هم یکی از همانها ؛ که دوستشان دارم....
خب تو هم یکی از همانها ؛ که دوستم ندارد......
برگرد ببینمت !
حالا برو !.................................
#چیستایثربی
#برای_یکنفر
خب تو هم یکی از همانها ؛ که دوستشان دارم....
خب تو هم یکی از همانها ؛ که دوستم ندارد......
برگرد ببینمت !
حالا برو !.................................
#چیستایثربی
#برای_یکنفر
@chista_yasrebi بانو شهین؛خیلی مهربان است و یکرنگ_از پارک لاله گرفته تا
هر جاکه برنامه داشته باشم؛ بتواند میاید و با دلش همه جارانورمیبخشد.من باگریم مژه ی سفید؛ حس بیماران را داشتم ؛اما دوست داشتم.
هر جاکه برنامه داشته باشم؛ بتواند میاید و با دلش همه جارانورمیبخشد.من باگریم مژه ی سفید؛ حس بیماران را داشتم ؛اما دوست داشتم.
@Chista_Yasrebi
زندگی در فضای پر خطر
حس عدم امنیت و ناکارآمدی.....
بسیاری از افسردگیها ؛ از همینجا شروع میشود
شهروند| رئیس جمعیت هلالاحمر با تأکید بر اینکه حوادثی چون ریزش ساختمان پلاسکو باید درسآموختهای برای مدیران باشد، عنوان کرد:
«فارغ از تمامي غم و اندوه حادثه پلاسکو؛ بايد اين واقعیت مهم را پذيرفت که ما در یک #فضای_پرخطر زندگی میکنیم و پلاسکو نمونه بسیار کوچک آن است.»
#روزنامه
#شهروند
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
زندگی در فضای پر خطر
حس عدم امنیت و ناکارآمدی.....
بسیاری از افسردگیها ؛ از همینجا شروع میشود
شهروند| رئیس جمعیت هلالاحمر با تأکید بر اینکه حوادثی چون ریزش ساختمان پلاسکو باید درسآموختهای برای مدیران باشد، عنوان کرد:
«فارغ از تمامي غم و اندوه حادثه پلاسکو؛ بايد اين واقعیت مهم را پذيرفت که ما در یک #فضای_پرخطر زندگی میکنیم و پلاسکو نمونه بسیار کوچک آن است.»
#روزنامه
#شهروند
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
رضا رشید پور در برنامه ی زنده بیهوش شد.ولی طی گفتگوی تلفنی از بیمارستان اعلام شد فشار عصبی بوده ؛ به سی سی یو رفته و حالش بهتر است.
@chista_yasrebi
چاپ سوم
#چشمهایش_میخندد
شاید یکی از بهترین نمایشنامه های من
یک بار بخشی از آن،با بازی بانو افسراسدی و فرزاد حسنی روی صحنه رفت ؛ولی کامل آن هرگز اجرا نشده است.
عشقها و دروغها
نشر #قطره
چاپ سوم
#چشمهایش_میخندد
شاید یکی از بهترین نمایشنامه های من
یک بار بخشی از آن،با بازی بانو افسراسدی و فرزاد حسنی روی صحنه رفت ؛ولی کامل آن هرگز اجرا نشده است.
عشقها و دروغها
نشر #قطره