Forwarded from Love
چراغی که تو افروختی
هنوز روشن است
اما دیگر کسی در آن خانه نیست
که نور بخواهد....
همه چیز ؛ خوب یا بد ؛
فقط چند سال طول میکشد ؛
گاهی چند دقیقه
و بعد انگار ؛ هرگز چیزی نبوده است ؛
انگار هرگز به دنیا نیامده ایم....
مثل خواب گل سرخی که دیگر نیست....
#چیستایثربی
#کانال_عشق
@maryppopins
@chista_yasrebi
هنوز روشن است
اما دیگر کسی در آن خانه نیست
که نور بخواهد....
همه چیز ؛ خوب یا بد ؛
فقط چند سال طول میکشد ؛
گاهی چند دقیقه
و بعد انگار ؛ هرگز چیزی نبوده است ؛
انگار هرگز به دنیا نیامده ایم....
مثل خواب گل سرخی که دیگر نیست....
#چیستایثربی
#کانال_عشق
@maryppopins
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi یک روز
بارانی_از پنجره ی اتاق من
در باران، یاد عطر موهای تو می افتم ؛
هنوز مثل روز اول ؛ سرخ میشوم !
من بزرگ نمیشوم !
من از این عشق ؛ پیر نمیشوم ؛
باران میشوم..
#چیستایثربی
بارانی_از پنجره ی اتاق من
در باران، یاد عطر موهای تو می افتم ؛
هنوز مثل روز اول ؛ سرخ میشوم !
من بزرگ نمیشوم !
من از این عشق ؛ پیر نمیشوم ؛
باران میشوم..
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#قسمت_هشتم
#خواب_گل_سرخ
هم اکنون
اینستاگرام رسمی
#چیستایثربی
آدرس پیج ایستاگرام :
Yasrebi_chista
#قسمت_هشتم
#خواب_گل_سرخ
هم اکنون
اینستاگرام رسمی
#چیستایثربی
آدرس پیج ایستاگرام :
Yasrebi_chista
@Chista_Yasrebi
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتم
#چیستا_یثربی
نمیتوانم احساسم را توضیح دهم ؛ حس میکردم همه ی دنیا ؛ نقاب به چهره دارند ؛
دیگر سخت میشد اطمینان کرد ؛ من حتی تصورش را هم نمیکردم که حامد و مریم خواهر و برادر نباشند!
بخصوص اینکه شباهت چهره هم داشتند! حالا با داروها ؛ و وسایل مریم و عسل در دستم ؛ به خانه مان برگشته بودم.
عسل خوابش برده بود.
مریم ؛ نگران؛ منتظر من بود! وسایل را به او دادم و گفتم : نامحرمید! برای همین اومدی خونه ی ما بمونی؟درسته؟!
سرش را پایین انداخت.
گفتم :
به هرحال تو زن شوهر داری!
گفت: ما باهم بزرگ شدیم ؛ پسرعمومه! حتما گفته بهتون.....
اما دیشب؛ همه ش تو خونه ؛ با حجاب بودم !
خودش خیلی تو قید این چیزاست. امروز از صبح میگفت بیام پیش شما ؛ تا یه مدتی....
ببخشید مجبور شدم از اول بت دروغ بگم؛ ولی وضعیت ما بحرانیه!
گفتم :جالبه! هر کی اطراف منه؛ وضعیتش بحرانیه! اشکال نداره.....
ولی شوهری ؛ طبقه ی اول؛ در کار نیست! درسته؟ اینو گفتی که بتونی اینجا بمونی؟
گفت:ببخشید! سرش را دوباره پایین انداخت. پس از چند لحظه ؛ ادامه داد: هنوز پیدام نکرده ؛ ولی پیدام میکنه؛ عسل دختر آرومیه ؛ اما اگه مزاحمم ؛ خواهش میکنم بگو!
مشکل اینجاست که به زن تنها ؛ توی مسافرخونه ؛ اتاق نمیدن ؛ امنم نیست!
پولمم برای هتل ؛ کافی نیست ؛ چون نمیدونیم چقدر تا دادگاه طول میکشه! من مخارج خورد و خوراک خودم و عسل رو میدم ؛ آشپزی و نظافتم بامن !
بخواید به مادرتونم میرسم ؛ فقط چند وقتی اینجا بمونم!
همسایه ها بو نبرن! صاحبخونه باور کرده ما خواهر برادریم...
چیزی نگفتم ؛ فقط برای عسل و او ؛ پتو و بالش آوردم ؛ گفتم: ببخش؛پتو باید زیرتون بندازین. تشک اضافه نداریم .گفت:خیلی هم خوبه ؛ همینجا میخوابیم.
به اتاقم رفتم . مینا ؛ کف اتاق من ؛ روی کوسن خوابیده بود ؛ آمدم رویش پتو بیندازم ؛ دیدم دارد گریه میکند. گفتم : تو دیگه چت شده؟
گفت: من عاشقشم !
مادرم نمیذاره؛
میگه پسره اسکیت بازه؛جلفه!..چیکار کنم؟
گفتم : یعنی چی اسکیت بازه؟
گفت : شغلش ؛ مربی اسکیت تو پارکه؛ امروز گفت : تا وابسته تر نشدیم؛ باید از هم جدا شیم ؛ ولی من نمیتونم! عاشقشم!.....
گفتم : باشه.حالا گریه نکن! امشب تو این خونه ؛ همه ش حرف عشقای ممنوعه ست! صبح یه فکری میکنیم! نمیشه که همه اینجا پناه بگیرید!....ممکنه همسایه ها به صاحبخونه بگن،اصلا شک کنن اینجا چه خبره؟!
فردا بریم نشونم بده ! ببینم کیه اصلا؟ درس خونده؟
گفت: فوق دیپلم داره ؛ اما کار نمیکنه ؛ میگه پول ؛ تو اون کارا نیست ؛ با همین درس دادن اسکیت ؛ تونسته اتاق اجاره کنه ؛ چون پدر مادرش شهرستانن..
گفتم : باشه ؛ حالا بخواب ! فردا...
گفت این خانمه تا کی میخواد اینجا بمونه؟
گفتم : نمیدونم ؛ چطور؟
با صدای نجواگون گفت : این آقاحامد... از روز اول فهمیدم عاشقشه ! از نگاهاش...
گفتم : خب تو باهوشتر از منی!
گفت : یه چیز بهت بگم ؛ ناراحت نمیشی ؟! ......
تو حامد رو میبینی هل میشی.مگه نه؟!...چرا؟!
#خواب_گل_سرخ
#چیستا_یثربی
#قسمت_هشتم
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هر گونه اشتراک گذاری ؛ منوط به #ذکر_نام_نویسنده است.
#کانال_داستانهای_چیستایثربی
@chista_2
@Chista_Yasrebi
کانال رسمی🔽
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتم
#چیستا_یثربی
نمیتوانم احساسم را توضیح دهم ؛ حس میکردم همه ی دنیا ؛ نقاب به چهره دارند ؛
دیگر سخت میشد اطمینان کرد ؛ من حتی تصورش را هم نمیکردم که حامد و مریم خواهر و برادر نباشند!
بخصوص اینکه شباهت چهره هم داشتند! حالا با داروها ؛ و وسایل مریم و عسل در دستم ؛ به خانه مان برگشته بودم.
عسل خوابش برده بود.
مریم ؛ نگران؛ منتظر من بود! وسایل را به او دادم و گفتم : نامحرمید! برای همین اومدی خونه ی ما بمونی؟درسته؟!
سرش را پایین انداخت.
گفتم :
به هرحال تو زن شوهر داری!
گفت: ما باهم بزرگ شدیم ؛ پسرعمومه! حتما گفته بهتون.....
اما دیشب؛ همه ش تو خونه ؛ با حجاب بودم !
خودش خیلی تو قید این چیزاست. امروز از صبح میگفت بیام پیش شما ؛ تا یه مدتی....
ببخشید مجبور شدم از اول بت دروغ بگم؛ ولی وضعیت ما بحرانیه!
گفتم :جالبه! هر کی اطراف منه؛ وضعیتش بحرانیه! اشکال نداره.....
ولی شوهری ؛ طبقه ی اول؛ در کار نیست! درسته؟ اینو گفتی که بتونی اینجا بمونی؟
گفت:ببخشید! سرش را دوباره پایین انداخت. پس از چند لحظه ؛ ادامه داد: هنوز پیدام نکرده ؛ ولی پیدام میکنه؛ عسل دختر آرومیه ؛ اما اگه مزاحمم ؛ خواهش میکنم بگو!
مشکل اینجاست که به زن تنها ؛ توی مسافرخونه ؛ اتاق نمیدن ؛ امنم نیست!
پولمم برای هتل ؛ کافی نیست ؛ چون نمیدونیم چقدر تا دادگاه طول میکشه! من مخارج خورد و خوراک خودم و عسل رو میدم ؛ آشپزی و نظافتم بامن !
بخواید به مادرتونم میرسم ؛ فقط چند وقتی اینجا بمونم!
همسایه ها بو نبرن! صاحبخونه باور کرده ما خواهر برادریم...
چیزی نگفتم ؛ فقط برای عسل و او ؛ پتو و بالش آوردم ؛ گفتم: ببخش؛پتو باید زیرتون بندازین. تشک اضافه نداریم .گفت:خیلی هم خوبه ؛ همینجا میخوابیم.
به اتاقم رفتم . مینا ؛ کف اتاق من ؛ روی کوسن خوابیده بود ؛ آمدم رویش پتو بیندازم ؛ دیدم دارد گریه میکند. گفتم : تو دیگه چت شده؟
گفت: من عاشقشم !
مادرم نمیذاره؛
میگه پسره اسکیت بازه؛جلفه!..چیکار کنم؟
گفتم : یعنی چی اسکیت بازه؟
گفت : شغلش ؛ مربی اسکیت تو پارکه؛ امروز گفت : تا وابسته تر نشدیم؛ باید از هم جدا شیم ؛ ولی من نمیتونم! عاشقشم!.....
گفتم : باشه.حالا گریه نکن! امشب تو این خونه ؛ همه ش حرف عشقای ممنوعه ست! صبح یه فکری میکنیم! نمیشه که همه اینجا پناه بگیرید!....ممکنه همسایه ها به صاحبخونه بگن،اصلا شک کنن اینجا چه خبره؟!
فردا بریم نشونم بده ! ببینم کیه اصلا؟ درس خونده؟
گفت: فوق دیپلم داره ؛ اما کار نمیکنه ؛ میگه پول ؛ تو اون کارا نیست ؛ با همین درس دادن اسکیت ؛ تونسته اتاق اجاره کنه ؛ چون پدر مادرش شهرستانن..
گفتم : باشه ؛ حالا بخواب ! فردا...
گفت این خانمه تا کی میخواد اینجا بمونه؟
گفتم : نمیدونم ؛ چطور؟
با صدای نجواگون گفت : این آقاحامد... از روز اول فهمیدم عاشقشه ! از نگاهاش...
گفتم : خب تو باهوشتر از منی!
گفت : یه چیز بهت بگم ؛ ناراحت نمیشی ؟! ......
تو حامد رو میبینی هل میشی.مگه نه؟!...چرا؟!
#خواب_گل_سرخ
#چیستا_یثربی
#قسمت_هشتم
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هر گونه اشتراک گذاری ؛ منوط به #ذکر_نام_نویسنده است.
#کانال_داستانهای_چیستایثربی
@chista_2
@Chista_Yasrebi
کانال رسمی🔽
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتم
#فایل_صوتی
خوانش
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#قسمت_هشتم
#فایل_صوتی
خوانش
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
@chista_yasrebi
اگر بتوانیم کسی را لحظه ای شاد کنیم ؛ انگار عمر او را طولانی تر کرده ایم....
چه اصراری در غمگین کردن مردم داریم ؟ چه اصراری در کشتن مردم؟!...
#چیستایثربی
#عکس :کیت بلانشت
اگر بتوانیم کسی را لحظه ای شاد کنیم ؛ انگار عمر او را طولانی تر کرده ایم....
چه اصراری در غمگین کردن مردم داریم ؟ چه اصراری در کشتن مردم؟!...
#چیستایثربی
#عکس :کیت بلانشت
عشق؛ شکوفه ی جهان است
زن ؛ شکوفه را می چیند
و به مرد ؛ هدیه میدهد...
این همه بیرحمیها که به من کردی ؛
این همه بی رحمیها..... .
جایی درگلوی جهان ؛
بغض میشود ؛
راه بر بهار میبندد ؛
خواب گل سرخ را به هم میزند ؛
اشک را صدا میکند ؛
دیگر هیچ شکوفه ای ؛ جوانه نمیزند...
#چیستایثربی
#عاشقانه
#چیستا_یثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
زن ؛ شکوفه را می چیند
و به مرد ؛ هدیه میدهد...
این همه بیرحمیها که به من کردی ؛
این همه بی رحمیها..... .
جایی درگلوی جهان ؛
بغض میشود ؛
راه بر بهار میبندد ؛
خواب گل سرخ را به هم میزند ؛
اشک را صدا میکند ؛
دیگر هیچ شکوفه ای ؛ جوانه نمیزند...
#چیستایثربی
#عاشقانه
#چیستا_یثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ