چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
لطف تعمیرکاران به چکش به دستان سرماخورده.......

#چکش که برای زدن نیست...برای
#تاتره

#چیستایثربی
به امید دیدار شما در تاتر شهر
#چیستایثربی

من #روبراهم.....

#با_امیر_مسعود_چه_کردی؟
#این نمایش جدید من ؛ نمایش
#اینستاگرام بیست نفره نیست.ولی نام جدید نمایش
#من_آناکارنینا_نیستم ؛ هست....
آبان | چیستا یثربی: من لطافت زنانه ندارم،مثل زلزله هستم

برنامه آبان ویژه زنان ایران زمین ، هر هفته شنبه ها راس ساعت 20 - پخش اختصاصی از آپارات

www.aparat.com/v/A6XaY
@chista_yasrebi این دفعه ممکنه
برنگردم..اگه بابا منو ببره__
دیگه نمیذاره همو ببینیم.... دلم تنگ میشه برات مامان

#خواب_گل_سرخ
امشب
نیمه شب
#قسمت_هفتم
#پیج_رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi از صفحه دیگران
.

#مصطفی_یغما

قبل از اینکه این مطلب رو بخونید بازم اینو میگم که افتخار من در حوزه ی ادبیات همراهی با خانم دکتر
#چیستا_یثربی هستش ایشان مایه مباهات بنده هستند

امشب تا همین دقیقه برای چندمین بار این برنامه رو دیدم

اول که دلم واسه خانم نامداری سوخت چون بنده خدا انقدر تعجب کرد مثه علامت سوال کمرش خم شد

دوم اینکه چقدر دلم واسه خانم دکتر تنگ شد

سوم اینکه عاشق طرز تفکر خانم دکتر شدم

چهارم فهمیدم که غیر من کس دیگری هم هست که از همسایه شانس نداره با این تفاوت که من چند بار خونه عوض کردم ولی باز روز از نو روزی از نو

ولی از تمام این حرف ها لذت بردم بجز یه قسمتش که شدیدا به خودم گرفتم
اونجایی که خانم دکتر گفت : اینا فالوورن دوستای من نیستن
خانم دکتر رک بگم بهم بر خورد
من اون وقت که هفته ایی 50 تومن پول تو جیبی می گرفتم بعد 5 هفته پول جمع کردم که کتاب #سرخ_سوزان رو بخرم به قیمت 250 تومن که اصلن موبایل درست و حسابی وارد ایران نشده بود چه برسه به اینساگرام

من فالوور نیستم
من دوستم دوست دوست دوست
و حاضرم بیام همسایه هاتونو بکشممممم🔪

تازه خودتونم که منو فالو کردید
پس شما هم فالوورید ؟ دوست نیستید؟

ولی از نظر من بهترین دوستید

#مصطفی_یغما
🌷💎
.
حالا بگذریم این برنامه رو از دست ندید
http://www.aparat.com/v/A6XaY
پیشنهادهای #آپارات


#پر_بازدیدها
خوشبختانه مصاحبه ی آبان ما هم ؛ جزو آن است.....

سومین روز پیاپی....

یک خسته نباشید بلند برای همه ی دست اندر کاران برنامه
#آبان این هفته که گذشت...
#چیستایثربی

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
چیستایثربی:
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتم
#چیستایثربی

در اتاق ؛ با مریم و عسل نشسته بودیم و منتظر کوچکترین صدایی از طبقه ی پایین بودیم !


در آپارتمانشان بسته بود. آن دو مرد چه میگفتند؟ چرا صدایی نمیامد؟! و همین نگرانی ما را بیشتر میکرد.

درست ؛ یک ربع بعد ؛ زنگ در به صدا درآمد. مینا بود ؛ خدا را شکر ! در پایین را باز کردم ؛ و بعد در بالا را.
مینا خیلی ویران به نظر میآمد...عمدی جلوی مریم چیزی نپرسیدم ؛ گفت ؛ میرود دوش بگیرد و بخوابد ؛
حس میکردم همه ی عمرم ؛ همیشه حواسم به همه ی آدمها بوده ؛ جز خودم!
نه ناهار خورده بودم ؛ نه شام ! و الان برای استرس تنهایی آقا حامد ؛ حالم بد بود!

چند دقیقه بعد گوشی مریم زنگ خورد؛ حامد بود؛ مریم به اتاق دیگر رفت تا عسل نشنود ؛ زود برگشت ؛ ساکت بود. گفتم : چی شده؟

گفت: رفته! گفتم : چه طور راحت قبول کرد؟!

گفت:طبقه ی اول اینجا رو اجاره کرده! گفتم : یعنی میخواد اینجا بمونه؟


گفت:شما نمیشناسیش! هیچکی نمیشناستش به جز من ؛ که میدونم چه موجود خطرناکیه !
گفتم : پس مطمین باشین برای شما جاسوس میذاره که مدام چکتون کنه ! باید یه مدت ؛ همینجا بمونین ؛ دست کم تا دادگاه !

گفت: آخه شما خودتم ؛ هزار تا مشکل داری!

گفتم :چیزی نیست که! شاید یه روزم من به شما احتیاج پیدا کردم...

گفت: فقط یه چیز کوچیک! نمیدونم چطوری بگم....
گفتم : راحت باش ؛

گفت:من نباید از این خونه بیرون برم فعلا....اون حتما منو میپاد ؛ وسایل ما و پولام...

همه چیز تو خونه ؛ پیش حامده... انداختشون تو انباری ؛ تا شوهرم نبینه....

شما میتونی خرد خرد چیزایی رو که میخوام ؛ از حامد بگیری؟

گفتم : اگه پول بخواین؛ من فعلا دارم!

گفت: نه! لباسای عسل ؛ مدارک و داروهامو میخوام !

گفتم : امشب که نه؟!

گفت:من قرصامو کلا جاگذاشتم با کیفم... ببخش تو رو خدا !
حاضر بودم بمیرم و دوباره ؛ طبقه ی پایین نروم ! دلم نمیخواست حتی یک دقیقه با حامد تنها باشم ؛ حس غریبی بود؛ اما حال مریم را بدون قرص دیده بودم ؛ باید میرفتم ؛ و رفتم...

در را آهسته زدم ؛ میدانستم طول میکشد تا با ویلچرش برسد؛ در را باز کرد؛ سلام دادم و گفتم : اومدم دنبال کیف و داروهای مریم.

گفت: میدونم...
و در را پشت سرم بست و قفل کرد.
گفتم: چرا در رو قفل کردید؟!
لبخند تلخی زد ؛ دستش را به دیوار تکیه داد.انگار عرق سردی کرده بود.
گفت: یه کم باید حرف بزنیم !

گفتم: درباره ی چی؟
گفت: سکوت میکنی تا حرف من تموم شه ؛ حتی اگه مخالف بودی ؛ لطفا حرف نزن ! بعد از من ؛ نوبت حرف زدن تو !
مریم ؛ خواهر من نیست! گفتم: خب کی شماست؟
گفت: دختر عموی منه و کسی رو توی این دنیا نداره...من میخوام ازش محافظت کنم ؛ کاری که از بچه گیش میکردم ؛ فقط یه سال ایران نبودم ؛ شوهرش دادن ؛ من...عاشقشم!
حرفی نداشتم....به دیوار تکیه دادم که نیفتم!

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتم
#چیستایثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی



هرگونه اشتراک گذاری ؛ با ذکر نام
#نویسنده ؛ امکان پذیر است.

کانال رسمی چیستایثربی
@chista_yasrebi



https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ



#کانال_قصه_های_چیستایثربی
@chista_2