#بوی_گندم
#شعر:
#شهیار_قنبری
#موسیقی و
#تنظیم :
#واروژان
#خواننده :
#داریوش_اقبالی
#به یاد خوبی های آرش در #شیداوصوفی
و فداکاری بزرگی که میکند
نسل چهارم ؛ نسلی است که خودش ، الگو و اسطوره ی خود است....
#داستان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شعر:
#شهیار_قنبری
#موسیقی و
#تنظیم :
#واروژان
#خواننده :
#داریوش_اقبالی
#به یاد خوبی های آرش در #شیداوصوفی
و فداکاری بزرگی که میکند
نسل چهارم ؛ نسلی است که خودش ، الگو و اسطوره ی خود است....
#داستان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#یکی_هست
#مرتضی_پاشایی_جاودان_صدا
هر وقت دلم میگیرد ، من هم با خودم می گویم :
#یکی_هست
#مخلص_دلتان
#چیستا
به قول حاج علی عزیز :
#هستیم....
#تا_آخرش_هستیم......
@chista_yasrebi
#مرتضی_پاشایی_جاودان_صدا
هر وقت دلم میگیرد ، من هم با خودم می گویم :
#یکی_هست
#مخلص_دلتان
#چیستا
به قول حاج علی عزیز :
#هستیم....
#تا_آخرش_هستیم......
@chista_yasrebi
#دیوانه_ای_از_قفس_پرید
#کارگردان:
#احمد_رضا_معتمدی
#محصول1381
#عاشق فیلمهایی هستم که در آنها از
#ضرب_المثلهای_ایرانی به جا استفاده شده است.....
و این چند ضرب_المثل در این فیلم نمونه ای عالی از آنهاست.به خصوص دیالوگهای آقایان
#انتظامی و
#نصیریان
هزار معنی دارند
#چیستایثربی
#دیالوگ
#سینما
@chista_yasrebi
#کارگردان:
#احمد_رضا_معتمدی
#محصول1381
#عاشق فیلمهایی هستم که در آنها از
#ضرب_المثلهای_ایرانی به جا استفاده شده است.....
و این چند ضرب_المثل در این فیلم نمونه ای عالی از آنهاست.به خصوص دیالوگهای آقایان
#انتظامی و
#نصیریان
هزار معنی دارند
#چیستایثربی
#دیالوگ
#سینما
@chista_yasrebi
#قصه از کجا شروع شد ؟
#اندی
به یاد قصه
#شیداوصوفی
#موسیقی شروع سکانسی در
#خانه_ای_از_شن_و_مه
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#اندی
به یاد قصه
#شیداوصوفی
#موسیقی شروع سکانسی در
#خانه_ای_از_شن_و_مه
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#خانه_ای_از_شن_و_مه
#وادیم_پرلمان
شهره_آغداشلو
#بن_کینگزلی
#جنیفر_کانلی
#موسیقی :جاودان یاد
#جیمز_هورنر
2003.House of sand and fog.....
غم و غربت این فیلم و نماهایش ، هر بار منقلبم میکند.گرچه رمانش را بیشتر دوست دارم
#رمان :
#آندره_دوباس
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#وادیم_پرلمان
شهره_آغداشلو
#بن_کینگزلی
#جنیفر_کانلی
#موسیقی :جاودان یاد
#جیمز_هورنر
2003.House of sand and fog.....
غم و غربت این فیلم و نماهایش ، هر بار منقلبم میکند.گرچه رمانش را بیشتر دوست دارم
#رمان :
#آندره_دوباس
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شهره_آغداشلو
برای این فیلم کاندید بهترین بازیگر مکمل نقش زن اسکار شد....
فیلم داستان غربت مهاجران و عشق به خانواده است
@chista_yasrebi
برای این فیلم کاندید بهترین بازیگر مکمل نقش زن اسکار شد....
فیلم داستان غربت مهاجران و عشق به خانواده است
@chista_yasrebi
برنده
#اسکار_بهترین_موسیقی
#جیمز _هورنر
#خالق_موسیقی_تایتانیک
که چند ماه پیش بر اثر سانحه هوایی با هواپیمای شخصی اش به آسمان پیوست
@chista_yasrebi
#اسکار_بهترین_موسیقی
#جیمز _هورنر
#خالق_موسیقی_تایتانیک
که چند ماه پیش بر اثر سانحه هوایی با هواپیمای شخصی اش به آسمان پیوست
@chista_yasrebi
#تقاطع
#ابوالحسن_داودی
#سکانس_معروف
#سکانس_تصادف_در_ابتدای_فیلم
#بهرام_رادان
#باران_کوثری
#السا_فیروز_آذر
#گاهی یک شوخی یا لجبازی کودکانه به فاجعه ای برای چند نسل تبدیل میشود
این
#سکانس از لحاظ
#جلوه_های_ویژه در دوران خودش در ایران بی نظیر بود و صحنه ی تصادف، واقعی گرفته شده و از کامپیوتر استفاده نشده است....
و اساسا
#سینما یعنی همین :
#پویایی
و دانستن اینکه
#تا_کجا_جلو_برویم
گاهی، زمان شوخی و لجبازی کودکانه نیست...
#تقاطع همان فیلمی بود که گفتم ؛ ساختارش را خیلی دوست دارم و با وجود اینکه همه نقش اصلی هستند، اما بازی
#آفرین و
#بیژن_امکانیان در آن از یاد نرفتنی است
و البته
#بهرام _رادان
که یکی از بهترین بازیهایش را در این فیلم ارایه می کند...
#سینما
#دیالوگ
#سکانس
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#ابوالحسن_داودی
#سکانس_معروف
#سکانس_تصادف_در_ابتدای_فیلم
#بهرام_رادان
#باران_کوثری
#السا_فیروز_آذر
#گاهی یک شوخی یا لجبازی کودکانه به فاجعه ای برای چند نسل تبدیل میشود
این
#سکانس از لحاظ
#جلوه_های_ویژه در دوران خودش در ایران بی نظیر بود و صحنه ی تصادف، واقعی گرفته شده و از کامپیوتر استفاده نشده است....
و اساسا
#سینما یعنی همین :
#پویایی
و دانستن اینکه
#تا_کجا_جلو_برویم
گاهی، زمان شوخی و لجبازی کودکانه نیست...
#تقاطع همان فیلمی بود که گفتم ؛ ساختارش را خیلی دوست دارم و با وجود اینکه همه نقش اصلی هستند، اما بازی
#آفرین و
#بیژن_امکانیان در آن از یاد نرفتنی است
و البته
#بهرام _رادان
که یکی از بهترین بازیهایش را در این فیلم ارایه می کند...
#سینما
#دیالوگ
#سکانس
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#ماموریت_غیر_ممکن_یک
#تام_کروز
#کارگردان:
#برایان_دی_پالما
#اکشن
ریتم تند برخی فیلمها را دوست دارم ، بخصوص ، وقتی بازیگر بدل ندارد و خودش عملیات ویژه را انجام میدهد.مثل
#تام_کروز1996
که دوستم در آمریکا به او ارادت خاصی دارد......این ویدیو را به او تقدیم میکنم
#برای
#یاسمن_عزیز در آمریکا
#تام_کروز
#کارگردان:
#برایان_دی_پالما
#اکشن
ریتم تند برخی فیلمها را دوست دارم ، بخصوص ، وقتی بازیگر بدل ندارد و خودش عملیات ویژه را انجام میدهد.مثل
#تام_کروز1996
که دوستم در آمریکا به او ارادت خاصی دارد......این ویدیو را به او تقدیم میکنم
#برای
#یاسمن_عزیز در آمریکا
سلام
ببخشيد كه مزاحم صفحه شخصيتون شدم ببخشيد كه اصول رو رعايت نكردم و وارد حريم خصوصيتون شدم ولي ترسيدم از اينكه بخوام اين حرف رو اين حرفهارو با همه در ميون بذارم...
امروز براي اولين بار به صداي شما گوش دادم نمي دونم چي شد كه زدم گوش كنم اما وقتي به خودم اومدم ديدم توي كانال دنبال يه پست ديگه از صداي شما ميگردم
ميدونم شما خيلي درگيري داريد و ميدونم احتمال خونده شدن اين پيام از ديد من خيلي كمه ولي من براي دل خودم براي ادا كردن حق كلمه مي نويسم
خيلي خوبه كه ميتونم با عشق آشنا بشم، من هميشه از اطرافيام مي پرسيدم مگه واقعاً عشق وجود داره؟ مگه ميشه كسي عاشق باشه؟ مگه داريم كسي رو كه حس دوست داشتنش اونقدر زياد باشه كه همه چي رو بتونه براي اون دوست داشتن فدا كنه؟ و بين دوستهام بين اطرافيانم اگر كسي اين حالت رو داشت ازش فاصله ميگرفتم، فاصله ام رو هم زياد و زيادتر ميكردم تا اين كه ديگه نباشن. چون حس من نسبت به عشق نسبت به دوست داشتن هميشه منفي بود. فكر ميكردم هركسي كه بگه عاشقه داره خودش رو مدعي حس كردن به چيزي ميكنه كه وجود نداره؛ داره احساسي رو بيان ميكنه كه به اصطلاح عام تو فيلما ديده ميشه و بس. ميخواد بگه چقدر خوبه چقدر خوشوقته.
تا اينكه يه روز رفته بودم مطب يكي از دوستان عزيزم، كسي كه ديد من رو به خيلي موارد زندگي عوض كرده، داشتيم صحبت ميكرديم يادمم نيست از چي، گوشيشون دستشون بود و يهو گفت نوگل پستچي رو ميخوني؟ گفتم نه خانم دكتر چي هست؟ گفت به! كجاي كاري؟ داستان چيستا! گفتم چيستا؟ گفت بله جانم چيستا، چيستا يثربي. مردم همه منتظرن كه هر روز ببينن چي ميشه چه اتفاقي ميفته. گفتم مگه روزانه مي نويسن؟ گفت بله، بگذار برات بفرستم. خانم دكتر ميگفت دورادور ميدونه كه چيستا هميشه عجيب بوده حتي تو دبيرستان همكلاسي يكي از دوستانش بوده و اون شخص مدعي چيستا اينقدر فضاي ذهني خودش رو داشته و اونقدر باهوش بوده كه حتي همون موقع با بقيه متفاوت بوده. و من و ٥ قسمت از پستچي... از مطب كه بيرون اومدم تا شب اونقدر درگير كارهاي روزمره شدم كه يادم رفت. شب داشتم ميخوابيدم براي اين كه خانم دكتر از من ناراحت نشن و پيام ها توي تلگرام seen بشه گفتم بذار بخونمشون ببينم چيه كه خانم دكتر اين همه ازش تعريف ميكنن آخه ايشون آدم بسيار سخت پسند و خاص پسندي هستن! بيشتر به خاطر اين كه ببينم اين چيه كه خانم دكتر اين همه دوست داره شروع كردم به خوندن.
قسمت اول تموم شد دوم، سوم، چهارم و پنجم رو مثل بااااد خوندم اينستا رو باز كردم همون موقع ديدم پست ششم اومده اون رو هم خوندم و براي خانم دكتر هم فرستادم بعد اين من شدم و گشتن به دنبال ادامه داستان. اول فكر ميكردم فقط داستانه يه داستان كه از ذهن يه نويسنده خلاق داره طراوش ميشه. بعد حس فضولي بهم چيره شد گشتم و گشتم و البته شما هم نوشتيد...
نه نوگل انگاري اين داستان اين دفعه راستكيه! ديگه يه جوري شده بود كه مني كه تمام قسمت جستجوي اينستاگرامم فقط يه دوست بود، چيستا هم بهش اضافه شده بود. شده بودم مشوق مردم براي خوندن داستان. يه روز داشتم با يكي از داروسازها حرف ميزدم گفتم فلاني تو هم ميخوني؟ گفت همون كه از عشق بچگيش داره ميگه؟ اه اين چجور نوشتنيه؟ اينقدر بدم مياد كه نگو! كل اون شيفت رو با اون شخص ديگه حرف نزدم مگه ميشه كسي كه مهم ترين قسمت زندگيشو داره جسورانه تعريف ميكنه، كسي كه با اين جسارتش يا اصلاً به قول من كل شق بازيش داره ثابت مي كنه كه عشق هست حالا اگر من تا امروز كه ٢٦ سال رو ديدم نچشيدمش الزاماً نميشه انكارش كرد، بياد و بخواد ادا و اطوار در بياره و بخواد خودش رو تو دل مردم جا كنه! اصلاً مگه احتياج داره؟ به اندازه كافي براي خودش معروف هست.
من اما خوندم، خوندم و تموم شد داستان و من اما نگران خودم شدم و متاسف. كه چرا تا امروز نتونستم اين حس شيرين رو جذب كنم نتونستم لمس كنم. من شدم و افسوس فاصله گرفتن از تمام اونهايي كه با من بودند و عاشق بودن و از عشقشون تعريف ميكردن. و من چه كودكانه باور نمي كردم.....
شايد براي من تجربه اين حس دير شده، شايد هيچ وقت به هزاران دليل اين حس رو نتونم زير پوستم لمس كنم اما از صميم دل خوشحالم كه با زواياي اين حس آشنا شدم. درست كه خودم تجربه ش نكردم اما شنيدن آنچه كه شما نوشتيد آنچه كه شما با تمام وجود زندگي كرديد به من يه حس جديد اضافه كرد. به من كه ميگفتم زندگي مسخره ست وقتي قرار آخرش مرد و همه چيز رو گذاشت و رفت...
اين همه پرچونگي كردم كه نهايتاً بگم مرسي از اينكه يه حس خوب رو در من متولد كرديد هرچند كه تجربه ش براي من نباشه. ميدونم نوشتن اين زندگي چقدر براتون دردسر داشته و چه چيزها كه شنيده و نشنيده ايد. اما من از سمت خودم، يه فالوور يه نفر بين اين جمعيت ميليوني ازتون ممنونم و مديون
#فالورها
@chista_yasrebi
ببخشيد كه مزاحم صفحه شخصيتون شدم ببخشيد كه اصول رو رعايت نكردم و وارد حريم خصوصيتون شدم ولي ترسيدم از اينكه بخوام اين حرف رو اين حرفهارو با همه در ميون بذارم...
امروز براي اولين بار به صداي شما گوش دادم نمي دونم چي شد كه زدم گوش كنم اما وقتي به خودم اومدم ديدم توي كانال دنبال يه پست ديگه از صداي شما ميگردم
ميدونم شما خيلي درگيري داريد و ميدونم احتمال خونده شدن اين پيام از ديد من خيلي كمه ولي من براي دل خودم براي ادا كردن حق كلمه مي نويسم
خيلي خوبه كه ميتونم با عشق آشنا بشم، من هميشه از اطرافيام مي پرسيدم مگه واقعاً عشق وجود داره؟ مگه ميشه كسي عاشق باشه؟ مگه داريم كسي رو كه حس دوست داشتنش اونقدر زياد باشه كه همه چي رو بتونه براي اون دوست داشتن فدا كنه؟ و بين دوستهام بين اطرافيانم اگر كسي اين حالت رو داشت ازش فاصله ميگرفتم، فاصله ام رو هم زياد و زيادتر ميكردم تا اين كه ديگه نباشن. چون حس من نسبت به عشق نسبت به دوست داشتن هميشه منفي بود. فكر ميكردم هركسي كه بگه عاشقه داره خودش رو مدعي حس كردن به چيزي ميكنه كه وجود نداره؛ داره احساسي رو بيان ميكنه كه به اصطلاح عام تو فيلما ديده ميشه و بس. ميخواد بگه چقدر خوبه چقدر خوشوقته.
تا اينكه يه روز رفته بودم مطب يكي از دوستان عزيزم، كسي كه ديد من رو به خيلي موارد زندگي عوض كرده، داشتيم صحبت ميكرديم يادمم نيست از چي، گوشيشون دستشون بود و يهو گفت نوگل پستچي رو ميخوني؟ گفتم نه خانم دكتر چي هست؟ گفت به! كجاي كاري؟ داستان چيستا! گفتم چيستا؟ گفت بله جانم چيستا، چيستا يثربي. مردم همه منتظرن كه هر روز ببينن چي ميشه چه اتفاقي ميفته. گفتم مگه روزانه مي نويسن؟ گفت بله، بگذار برات بفرستم. خانم دكتر ميگفت دورادور ميدونه كه چيستا هميشه عجيب بوده حتي تو دبيرستان همكلاسي يكي از دوستانش بوده و اون شخص مدعي چيستا اينقدر فضاي ذهني خودش رو داشته و اونقدر باهوش بوده كه حتي همون موقع با بقيه متفاوت بوده. و من و ٥ قسمت از پستچي... از مطب كه بيرون اومدم تا شب اونقدر درگير كارهاي روزمره شدم كه يادم رفت. شب داشتم ميخوابيدم براي اين كه خانم دكتر از من ناراحت نشن و پيام ها توي تلگرام seen بشه گفتم بذار بخونمشون ببينم چيه كه خانم دكتر اين همه ازش تعريف ميكنن آخه ايشون آدم بسيار سخت پسند و خاص پسندي هستن! بيشتر به خاطر اين كه ببينم اين چيه كه خانم دكتر اين همه دوست داره شروع كردم به خوندن.
قسمت اول تموم شد دوم، سوم، چهارم و پنجم رو مثل بااااد خوندم اينستا رو باز كردم همون موقع ديدم پست ششم اومده اون رو هم خوندم و براي خانم دكتر هم فرستادم بعد اين من شدم و گشتن به دنبال ادامه داستان. اول فكر ميكردم فقط داستانه يه داستان كه از ذهن يه نويسنده خلاق داره طراوش ميشه. بعد حس فضولي بهم چيره شد گشتم و گشتم و البته شما هم نوشتيد...
نه نوگل انگاري اين داستان اين دفعه راستكيه! ديگه يه جوري شده بود كه مني كه تمام قسمت جستجوي اينستاگرامم فقط يه دوست بود، چيستا هم بهش اضافه شده بود. شده بودم مشوق مردم براي خوندن داستان. يه روز داشتم با يكي از داروسازها حرف ميزدم گفتم فلاني تو هم ميخوني؟ گفت همون كه از عشق بچگيش داره ميگه؟ اه اين چجور نوشتنيه؟ اينقدر بدم مياد كه نگو! كل اون شيفت رو با اون شخص ديگه حرف نزدم مگه ميشه كسي كه مهم ترين قسمت زندگيشو داره جسورانه تعريف ميكنه، كسي كه با اين جسارتش يا اصلاً به قول من كل شق بازيش داره ثابت مي كنه كه عشق هست حالا اگر من تا امروز كه ٢٦ سال رو ديدم نچشيدمش الزاماً نميشه انكارش كرد، بياد و بخواد ادا و اطوار در بياره و بخواد خودش رو تو دل مردم جا كنه! اصلاً مگه احتياج داره؟ به اندازه كافي براي خودش معروف هست.
من اما خوندم، خوندم و تموم شد داستان و من اما نگران خودم شدم و متاسف. كه چرا تا امروز نتونستم اين حس شيرين رو جذب كنم نتونستم لمس كنم. من شدم و افسوس فاصله گرفتن از تمام اونهايي كه با من بودند و عاشق بودن و از عشقشون تعريف ميكردن. و من چه كودكانه باور نمي كردم.....
شايد براي من تجربه اين حس دير شده، شايد هيچ وقت به هزاران دليل اين حس رو نتونم زير پوستم لمس كنم اما از صميم دل خوشحالم كه با زواياي اين حس آشنا شدم. درست كه خودم تجربه ش نكردم اما شنيدن آنچه كه شما نوشتيد آنچه كه شما با تمام وجود زندگي كرديد به من يه حس جديد اضافه كرد. به من كه ميگفتم زندگي مسخره ست وقتي قرار آخرش مرد و همه چيز رو گذاشت و رفت...
اين همه پرچونگي كردم كه نهايتاً بگم مرسي از اينكه يه حس خوب رو در من متولد كرديد هرچند كه تجربه ش براي من نباشه. ميدونم نوشتن اين زندگي چقدر براتون دردسر داشته و چه چيزها كه شنيده و نشنيده ايد. اما من از سمت خودم، يه فالوور يه نفر بين اين جمعيت ميليوني ازتون ممنونم و مديون
#فالورها
@chista_yasrebi