دیالوگهای ماندگار فیلم روز واقعه -فیلم روز -RoozeVaghe
http://www.aparat.com/v/liUe8#theEnd
http://www.aparat.com/v/liUe8#theEnd
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
دیالوگهای ماندگار فیلم روز واقعه -فیلم روز -RoozeVaghe
#گپی_کوتاه_با
#چیستایثربی
در #مشهد
چرا از کانادا برگشتید؟ و.....
#چیستایثربی
#مصاحبه_کننده
#مریم_دهقان
این تنها یک دقیقه از مصاحبه است ؛ کامل آن را بزودی منتشر میکنم.کمی مشکل صدا دارد....
بااحترام و سپاس
#چیستایثربی
در #مشهد
چرا از کانادا برگشتید؟ و.....
#چیستایثربی
#مصاحبه_کننده
#مریم_دهقان
این تنها یک دقیقه از مصاحبه است ؛ کامل آن را بزودی منتشر میکنم.کمی مشکل صدا دارد....
بااحترام و سپاس
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#ایزاک_پرلمان
#تکنواز_ویولن
#موسیقی_فیلم
#فهرست_شیندلر
#آهنگساز:
#جان_ویلیامز
#کارگردان:
#اسپلبرگ
یک تک نوازی بی نظیر.موسیقی آسمانی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#تکنواز_ویولن
#موسیقی_فیلم
#فهرست_شیندلر
#آهنگساز:
#جان_ویلیامز
#کارگردان:
#اسپلبرگ
یک تک نوازی بی نظیر.موسیقی آسمانی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from Deleted Account
Schindler's List trailer-persian
http://www.aparat.com/v/IQW59#theEnd
http://www.aparat.com/v/IQW59#theEnd
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
Schindler's List trailer-persian
لیست شیندلر ساخته استیون اسپیلبرگ با هنرمندی لیام نیسون و بن کینگزلی رتبه ی 6 از 250 فیلم بر تر imdb را به خود اختصاص داده .بین آثار حماسی رتبه ی سوم را دارد . به شما دوستان پیشنهاد میکنم این فیلم رو از دست ندین .
#فهرست_شیندلر
#اسپلبرگ
هرکس انسانی را نجات دهد ؛ گویی جهان را نجات داده است و هر کس ؛ انسانی را بکشد ؛ گویی جهانی را کشته است....
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#اسپلبرگ
هرکس انسانی را نجات دهد ؛ گویی جهان را نجات داده است و هر کس ؛ انسانی را بکشد ؛ گویی جهانی را کشته است....
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi تا حالا گل سرخ رو خواب دیدی؟.....__نه! من خود گل سرخ رو دیدم!_
#خواب_گل_سرخ
#عاشقانه_ای_کوتاه
#داستان
بزودی
#چیستایثربی
#خواب_گل_سرخ
#عاشقانه_ای_کوتاه
#داستان
بزودی
#چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
@Chista_Yasrebi
#میخک_سفید
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
هدیه در اولین شب این ماه...به فالورها و دوستان عزیزم....حتی اگر نشناسمشان.....
#کپی_فقط_با_ذکر_نام......#لطفا....ممنونم
یکی از شاگردای من ؛ همیشه برام میخک سفید میاورد و لای کتابهام میذاشت. دختر مهربونی بود؛ اما نمیدونستم چرا میخک سفید؟ روم هم نمیشد بپرسم....فکر کردم لازم باشه خودش حرف میزنه؛ یه روزگفت: میتونم به شما اعتماد کنم؟
گفتم:البته !گفت:میدونید؛روز تدفین پدرم ؛من و مادرم؛ خیلی تنها بودیم؛ یکی از آقایون جوونی که مسول شستن میت بود؛ دلش به حال من و مادر و همسایه مون که فقط سه تا زن برای تشییع پدر بودیم؛ سوخت؛ خودش و دوستش ؛ با اجازه ی مادرم ؛ جنازه رو حمل کردن و برای نماز و مزاربردن ؛ بعد هم تا آخر مراسم ؛ کمی دورتر ایستادن؛ فاتحه خوندن؛ تسلیت گفتن و رفتن؛ ....
بعد از اون؛ هر وقت به بهشت زهرا میرم ؛ یه شاخه میخک سفید ؛ روی قبر باباست! من معمولا جمعه ها میرم ؛ ولی گاهی عمدا ؛ روز دیگه هم رفتم و همیشه یه شاخه گل میخک تازه روی سنگ مزار پدر بوده ! .... نمیدونم یعنی چی واقعا ؟ !
گفتم: یه پیامه.... گفت: یعنی یکی ؛ دلش برای بیکسی پدرم سوخته؟!
گفتم"حالا... پیام هرچی میتونه باشه! راستی چرا برای من میاریشون؟!
لبخند زد و گفت: پیامه!
چون مثل مادر؛ دوستتون دارم و راستش ؛ هنوز به مادرم نگفتم...
یعنی نمیدونم چطوری بگم که توی این وضعیت ؛ حساس نشه !
گفتم: فعلا نگو ! این بار یک کاغذ ببر و روش بنویس : این گل تقدیم به کسی که گل میاره!....لیلا مفتاح.
گلم بذار رو نامه و برو !
گفت: بد نیست؟ پررویی نیست؟!
گفتم: ادبه! و یه پیامه!
گفت: وای....مگه مزار بابای طفلی من ؛ گوشیه؟ هی باش پیام میدیم؟! خندیدم....او هم خندید... بعد از مدتها ؛ شاید...
شنبه بعدش ؛ حس کردم چقدر زیبا شده امروز! انگار غبار غم ؛ از صورتش رفته بود و چشماش میدرخشید.
تو دلم گفتم : زیبا شدن ؛ خودش یه
#پیامه.... زنگ خورد.
گفتم: خب؟!
با هیجان گفت: نامه رو گذاشتم ؛ زود رفتم ؛ دنبالم دوید؛ از خجالت زمین رو نگاه میکرد ؛ وقتی فامیلمو صدا کرد! ؛ بعد عینکش رو صاف کرد؛ گل و نامه تو دستش بود ؛ گفت: سلام؛ اینو جا گذاشتید!
همون جوون مرده شورخونه بود ! تعجب کردم با شلوار جین سر کار اومده بود!
گفتم:
جانذاشتم! هدیه گرفتم و هدیه ش دادم ؛ از طرف پدر خدا بیامرزم!
گفت:شاید پدر خدا بیامرزتون راضی نباشن ؛ منطورم اینه شاید نخوان ؛ هدیه ش به یه جوون مرده شور برسه!
گفتم: پدر من راضیه! میشناسمش؛ مگر اون جوون ؛ این هدیه رو نخواد !
گفت:کار دوممه ؛ دانشجوی ادبیاتم ؛ هنوز شغلی پیدا نکردم ؛ نمیخوام و نمیتونم از پدرم خرجی بگیرم ! یه روز ؛ خیلی دلم گرفته بود؛ اومدم اینجا....دیدم چه صفایی داره شستن میت!
مثل آخرین حموم دامادی برای خداحافظی با دنیاست ؛ باخوبیها و بدیهاش ؛ و بعد ؛ مثل بذر یه گیاه تو پارچه ؛ به خاک تحویل داده میشی؛ تا جوونه بزنی! آفتاب و بارون بیاد ؛ سبز بشی و روحت به نور برسه....
یه مدت ؛ داوطلبی کمکشون کردم ؛ دیدن دستم تنده و درآمدی هم ندارم ؛ خودشون پیشنهاد کار دادن؛ سه روز دانشگام ؛ سه روز اینجا !
به دوستم سپردم روزایی که من نیستم ؛ اون گل بذاره رو مزار پدر خدا بیامرزتون. شیفتی کار دل میکنیم... تا گل تن سیر کنیم....چه کنیم؟
گفتم :میخکا؟! از کجا میاد؟
گفت:
چیزی که اینجا زیاده گله...
انقدر که نمیدونیم باشون چیکارکنیم ؛ گفتم : و این هدیه ؛ برای منه یا پدرم؟!
گفت: ناراحت شدین گل میت بتون دادم؟
گفتم: برای کیه؟ گفت: پیامه! اجازه از یه پدر برای دخترش!
گفتم:چرا میخک؟! اینجا گلای زیادی میاد...رز ؛ گلایول...
گفت: میخک ؛ مثل قلبه ؛ لایه لایه ؛ پر از درد عشق و صداقت....دردشم ببینی ؛ چون بوی خاصی نداره ؛ عشقشو نمیبینی !
یه جور غریب افتاده این گل! ....مثل بعضی آدما... یا بعضی شغلا...
لپهای لیلا گل انداخت...زمین را نگاه کرد ؛ خجالت کشیده بود...
گفتم: دیدی مزار پدرت هم ؛ به خواست خدا ؛ محل پیامه؟!
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
#میخک_سفید
هر گونه #اشتراک_گذاری لطفا با ذکر نام نویسنده..سپاس
هدیه ی ویژه کانال و اینستاگرام
#چیستایثربی
برای شروع این ماه #پر_طپش...
#یا_علی
#چیستا
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#میخک_سفید
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
هدیه در اولین شب این ماه...به فالورها و دوستان عزیزم....حتی اگر نشناسمشان.....
#کپی_فقط_با_ذکر_نام......#لطفا....ممنونم
یکی از شاگردای من ؛ همیشه برام میخک سفید میاورد و لای کتابهام میذاشت. دختر مهربونی بود؛ اما نمیدونستم چرا میخک سفید؟ روم هم نمیشد بپرسم....فکر کردم لازم باشه خودش حرف میزنه؛ یه روزگفت: میتونم به شما اعتماد کنم؟
گفتم:البته !گفت:میدونید؛روز تدفین پدرم ؛من و مادرم؛ خیلی تنها بودیم؛ یکی از آقایون جوونی که مسول شستن میت بود؛ دلش به حال من و مادر و همسایه مون که فقط سه تا زن برای تشییع پدر بودیم؛ سوخت؛ خودش و دوستش ؛ با اجازه ی مادرم ؛ جنازه رو حمل کردن و برای نماز و مزاربردن ؛ بعد هم تا آخر مراسم ؛ کمی دورتر ایستادن؛ فاتحه خوندن؛ تسلیت گفتن و رفتن؛ ....
بعد از اون؛ هر وقت به بهشت زهرا میرم ؛ یه شاخه میخک سفید ؛ روی قبر باباست! من معمولا جمعه ها میرم ؛ ولی گاهی عمدا ؛ روز دیگه هم رفتم و همیشه یه شاخه گل میخک تازه روی سنگ مزار پدر بوده ! .... نمیدونم یعنی چی واقعا ؟ !
گفتم: یه پیامه.... گفت: یعنی یکی ؛ دلش برای بیکسی پدرم سوخته؟!
گفتم"حالا... پیام هرچی میتونه باشه! راستی چرا برای من میاریشون؟!
لبخند زد و گفت: پیامه!
چون مثل مادر؛ دوستتون دارم و راستش ؛ هنوز به مادرم نگفتم...
یعنی نمیدونم چطوری بگم که توی این وضعیت ؛ حساس نشه !
گفتم: فعلا نگو ! این بار یک کاغذ ببر و روش بنویس : این گل تقدیم به کسی که گل میاره!....لیلا مفتاح.
گلم بذار رو نامه و برو !
گفت: بد نیست؟ پررویی نیست؟!
گفتم: ادبه! و یه پیامه!
گفت: وای....مگه مزار بابای طفلی من ؛ گوشیه؟ هی باش پیام میدیم؟! خندیدم....او هم خندید... بعد از مدتها ؛ شاید...
شنبه بعدش ؛ حس کردم چقدر زیبا شده امروز! انگار غبار غم ؛ از صورتش رفته بود و چشماش میدرخشید.
تو دلم گفتم : زیبا شدن ؛ خودش یه
#پیامه.... زنگ خورد.
گفتم: خب؟!
با هیجان گفت: نامه رو گذاشتم ؛ زود رفتم ؛ دنبالم دوید؛ از خجالت زمین رو نگاه میکرد ؛ وقتی فامیلمو صدا کرد! ؛ بعد عینکش رو صاف کرد؛ گل و نامه تو دستش بود ؛ گفت: سلام؛ اینو جا گذاشتید!
همون جوون مرده شورخونه بود ! تعجب کردم با شلوار جین سر کار اومده بود!
گفتم:
جانذاشتم! هدیه گرفتم و هدیه ش دادم ؛ از طرف پدر خدا بیامرزم!
گفت:شاید پدر خدا بیامرزتون راضی نباشن ؛ منطورم اینه شاید نخوان ؛ هدیه ش به یه جوون مرده شور برسه!
گفتم: پدر من راضیه! میشناسمش؛ مگر اون جوون ؛ این هدیه رو نخواد !
گفت:کار دوممه ؛ دانشجوی ادبیاتم ؛ هنوز شغلی پیدا نکردم ؛ نمیخوام و نمیتونم از پدرم خرجی بگیرم ! یه روز ؛ خیلی دلم گرفته بود؛ اومدم اینجا....دیدم چه صفایی داره شستن میت!
مثل آخرین حموم دامادی برای خداحافظی با دنیاست ؛ باخوبیها و بدیهاش ؛ و بعد ؛ مثل بذر یه گیاه تو پارچه ؛ به خاک تحویل داده میشی؛ تا جوونه بزنی! آفتاب و بارون بیاد ؛ سبز بشی و روحت به نور برسه....
یه مدت ؛ داوطلبی کمکشون کردم ؛ دیدن دستم تنده و درآمدی هم ندارم ؛ خودشون پیشنهاد کار دادن؛ سه روز دانشگام ؛ سه روز اینجا !
به دوستم سپردم روزایی که من نیستم ؛ اون گل بذاره رو مزار پدر خدا بیامرزتون. شیفتی کار دل میکنیم... تا گل تن سیر کنیم....چه کنیم؟
گفتم :میخکا؟! از کجا میاد؟
گفت:
چیزی که اینجا زیاده گله...
انقدر که نمیدونیم باشون چیکارکنیم ؛ گفتم : و این هدیه ؛ برای منه یا پدرم؟!
گفت: ناراحت شدین گل میت بتون دادم؟
گفتم: برای کیه؟ گفت: پیامه! اجازه از یه پدر برای دخترش!
گفتم:چرا میخک؟! اینجا گلای زیادی میاد...رز ؛ گلایول...
گفت: میخک ؛ مثل قلبه ؛ لایه لایه ؛ پر از درد عشق و صداقت....دردشم ببینی ؛ چون بوی خاصی نداره ؛ عشقشو نمیبینی !
یه جور غریب افتاده این گل! ....مثل بعضی آدما... یا بعضی شغلا...
لپهای لیلا گل انداخت...زمین را نگاه کرد ؛ خجالت کشیده بود...
گفتم: دیدی مزار پدرت هم ؛ به خواست خدا ؛ محل پیامه؟!
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
#میخک_سفید
هر گونه #اشتراک_گذاری لطفا با ذکر نام نویسنده..سپاس
هدیه ی ویژه کانال و اینستاگرام
#چیستایثربی
برای شروع این ماه #پر_طپش...
#یا_علی
#چیستا
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@Chista_Yasrebi
یادداشت دوستان بر کتاب
#پستچی در پیجهایشان
با سپاس از توجه عموم ؛ از هر سنی به این کتاب ....
یادداشت خانم نازنین⬇️
می خواستم داد بزنم دوستت دارم . کودکانه بود . خودش می دانست . عشق اتفاقی ست که دلت را بهاری می کند و بهار من به جان او هم ریخته بود . دستش را جلو آورد . گفت :" دست بدیم ؟" خنده ام گرفت . دست برای چی ؟ گفت :" به هم قول بدیم هر اتفاقی که برای هر کدوم مون بیافته ، اون یکی باید زندگی کنه . جای هر دومون . مثل حرف محسن ." دستم را جلو بردم . جهان ایستاد . دستش گرم و سوزان ، دست من سرد و لرزان . گریه ام گرفت . یعنی داشت می رفت ؟ سرم را روی سینه اش گذاشتم . معذب بود . اما اشک من که روی پیراهنش ریخت ، یادش آمد که عاشق ترینش کنارش ایستاده و گریه می کند . حاضر بودم بمیرم اما سحر نرسد . دستش را دور گردنم انداخت گفت :" بیینمت " گفتم :" باز می خوای خداحافظی کنی ؟" گفت :" نه " و پیشانی ام را بوسید . سوختم . دستانش را بوسیدم . گفت :" نکن خاتون " گفتم :" این دست ها نوازش کردن بلده . این دست ها ماشه کشیدن بلده . دستای پیک منه ." اشک عشقش را ندیده بودم که دیدم . گفتم :" برمی گردی ، می دونم .
پ ن : آنقدر بغض دارم که اگر از ترس اطرافم نبود آزادانه رهایش میکردم تا صدایم به ناکجا آبادها برود . خدای من شکرت که مراجعه کننده ای نداشتم تا اشک های منو ببینه و حتما خنده ای بر من بکنه . خدایا به جبران تمام روزهایی که حالم بد بود الان حالم خوب است و سبک . دلم میخواد بدووم در امتداد یک مسیر بی پایان . راه بی پایانی میخواهم برای نرسیدن . راهی که هنگام دویدن اشک هایم را رها رها رها رها رها کنم . جمله ی آخر را می گویم و اون اینکه : انقلابی نو در تمام عاشقانه هایی که دیده بودم و خوانده . عاشقانه ای که خواندش چند ساعت بیشتر زمان نبرد ولی ولی ولی درکش زمان ها میبرد ز م ا ن ه ا
چیستا یثربی خوب تر از هر خوبی عاشقانه هایت پردوام تر از هر وقتی @yasrebi_chista
همین
تمام
والسلام
نقطه ته خط #نازنین_فروغی
#پستچی#چیستا_یثربی#نشر_قطره#رمان_کوتاه#رمان#داستان_ایرانی#داستان_های_فارسی#ادبیات_داستانی#ادبیات#عاشقانه_ای_جاویدان
#سپاس از توجه شما
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
یادداشت دوستان بر کتاب
#پستچی در پیجهایشان
با سپاس از توجه عموم ؛ از هر سنی به این کتاب ....
یادداشت خانم نازنین⬇️
می خواستم داد بزنم دوستت دارم . کودکانه بود . خودش می دانست . عشق اتفاقی ست که دلت را بهاری می کند و بهار من به جان او هم ریخته بود . دستش را جلو آورد . گفت :" دست بدیم ؟" خنده ام گرفت . دست برای چی ؟ گفت :" به هم قول بدیم هر اتفاقی که برای هر کدوم مون بیافته ، اون یکی باید زندگی کنه . جای هر دومون . مثل حرف محسن ." دستم را جلو بردم . جهان ایستاد . دستش گرم و سوزان ، دست من سرد و لرزان . گریه ام گرفت . یعنی داشت می رفت ؟ سرم را روی سینه اش گذاشتم . معذب بود . اما اشک من که روی پیراهنش ریخت ، یادش آمد که عاشق ترینش کنارش ایستاده و گریه می کند . حاضر بودم بمیرم اما سحر نرسد . دستش را دور گردنم انداخت گفت :" بیینمت " گفتم :" باز می خوای خداحافظی کنی ؟" گفت :" نه " و پیشانی ام را بوسید . سوختم . دستانش را بوسیدم . گفت :" نکن خاتون " گفتم :" این دست ها نوازش کردن بلده . این دست ها ماشه کشیدن بلده . دستای پیک منه ." اشک عشقش را ندیده بودم که دیدم . گفتم :" برمی گردی ، می دونم .
پ ن : آنقدر بغض دارم که اگر از ترس اطرافم نبود آزادانه رهایش میکردم تا صدایم به ناکجا آبادها برود . خدای من شکرت که مراجعه کننده ای نداشتم تا اشک های منو ببینه و حتما خنده ای بر من بکنه . خدایا به جبران تمام روزهایی که حالم بد بود الان حالم خوب است و سبک . دلم میخواد بدووم در امتداد یک مسیر بی پایان . راه بی پایانی میخواهم برای نرسیدن . راهی که هنگام دویدن اشک هایم را رها رها رها رها رها کنم . جمله ی آخر را می گویم و اون اینکه : انقلابی نو در تمام عاشقانه هایی که دیده بودم و خوانده . عاشقانه ای که خواندش چند ساعت بیشتر زمان نبرد ولی ولی ولی درکش زمان ها میبرد ز م ا ن ه ا
چیستا یثربی خوب تر از هر خوبی عاشقانه هایت پردوام تر از هر وقتی @yasrebi_chista
همین
تمام
والسلام
نقطه ته خط #نازنین_فروغی
#پستچی#چیستا_یثربی#نشر_قطره#رمان_کوتاه#رمان#داستان_ایرانی#داستان_های_فارسی#ادبیات_داستانی#ادبیات#عاشقانه_ای_جاویدان
#سپاس از توجه شما
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ