@Chista_Yasrebi
#میخک_سفید
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
هدیه در اولین شب این ماه...به فالورها و دوستان عزیزم....حتی اگر نشناسمشان.....
#کپی_فقط_با_ذکر_نام......#لطفا....ممنونم
یکی از شاگردای من ؛ همیشه برام میخک سفید میاورد و لای کتابهام میذاشت. دختر مهربونی بود؛ اما نمیدونستم چرا میخک سفید؟ روم هم نمیشد بپرسم....فکر کردم لازم باشه خودش حرف میزنه؛ یه روزگفت: میتونم به شما اعتماد کنم؟
گفتم:البته !گفت:میدونید؛روز تدفین پدرم ؛من و مادرم؛ خیلی تنها بودیم؛ یکی از آقایون جوونی که مسول شستن میت بود؛ دلش به حال من و مادر و همسایه مون که فقط سه تا زن برای تشییع پدر بودیم؛ سوخت؛ خودش و دوستش ؛ با اجازه ی مادرم ؛ جنازه رو حمل کردن و برای نماز و مزاربردن ؛ بعد هم تا آخر مراسم ؛ کمی دورتر ایستادن؛ فاتحه خوندن؛ تسلیت گفتن و رفتن؛ ....
بعد از اون؛ هر وقت به بهشت زهرا میرم ؛ یه شاخه میخک سفید ؛ روی قبر باباست! من معمولا جمعه ها میرم ؛ ولی گاهی عمدا ؛ روز دیگه هم رفتم و همیشه یه شاخه گل میخک تازه روی سنگ مزار پدر بوده ! .... نمیدونم یعنی چی واقعا ؟ !
گفتم: یه پیامه.... گفت: یعنی یکی ؛ دلش برای بیکسی پدرم سوخته؟!
گفتم"حالا... پیام هرچی میتونه باشه! راستی چرا برای من میاریشون؟!
لبخند زد و گفت: پیامه!
چون مثل مادر؛ دوستتون دارم و راستش ؛ هنوز به مادرم نگفتم...
یعنی نمیدونم چطوری بگم که توی این وضعیت ؛ حساس نشه !
گفتم: فعلا نگو ! این بار یک کاغذ ببر و روش بنویس : این گل تقدیم به کسی که گل میاره!....لیلا مفتاح.
گلم بذار رو نامه و برو !
گفت: بد نیست؟ پررویی نیست؟!
گفتم: ادبه! و یه پیامه!
گفت: وای....مگه مزار بابای طفلی من ؛ گوشیه؟ هی باش پیام میدیم؟! خندیدم....او هم خندید... بعد از مدتها ؛ شاید...
شنبه بعدش ؛ حس کردم چقدر زیبا شده امروز! انگار غبار غم ؛ از صورتش رفته بود و چشماش میدرخشید.
تو دلم گفتم : زیبا شدن ؛ خودش یه
#پیامه.... زنگ خورد.
گفتم: خب؟!
با هیجان گفت: نامه رو گذاشتم ؛ زود رفتم ؛ دنبالم دوید؛ از خجالت زمین رو نگاه میکرد ؛ وقتی فامیلمو صدا کرد! ؛ بعد عینکش رو صاف کرد؛ گل و نامه تو دستش بود ؛ گفت: سلام؛ اینو جا گذاشتید!
همون جوون مرده شورخونه بود ! تعجب کردم با شلوار جین سر کار اومده بود!
گفتم:
جانذاشتم! هدیه گرفتم و هدیه ش دادم ؛ از طرف پدر خدا بیامرزم!
گفت:شاید پدر خدا بیامرزتون راضی نباشن ؛ منطورم اینه شاید نخوان ؛ هدیه ش به یه جوون مرده شور برسه!
گفتم: پدر من راضیه! میشناسمش؛ مگر اون جوون ؛ این هدیه رو نخواد !
گفت:کار دوممه ؛ دانشجوی ادبیاتم ؛ هنوز شغلی پیدا نکردم ؛ نمیخوام و نمیتونم از پدرم خرجی بگیرم ! یه روز ؛ خیلی دلم گرفته بود؛ اومدم اینجا....دیدم چه صفایی داره شستن میت!
مثل آخرین حموم دامادی برای خداحافظی با دنیاست ؛ باخوبیها و بدیهاش ؛ و بعد ؛ مثل بذر یه گیاه تو پارچه ؛ به خاک تحویل داده میشی؛ تا جوونه بزنی! آفتاب و بارون بیاد ؛ سبز بشی و روحت به نور برسه....
یه مدت ؛ داوطلبی کمکشون کردم ؛ دیدن دستم تنده و درآمدی هم ندارم ؛ خودشون پیشنهاد کار دادن؛ سه روز دانشگام ؛ سه روز اینجا !
به دوستم سپردم روزایی که من نیستم ؛ اون گل بذاره رو مزار پدر خدا بیامرزتون. شیفتی کار دل میکنیم... تا گل تن سیر کنیم....چه کنیم؟
گفتم :میخکا؟! از کجا میاد؟
گفت:
چیزی که اینجا زیاده گله...
انقدر که نمیدونیم باشون چیکارکنیم ؛ گفتم : و این هدیه ؛ برای منه یا پدرم؟!
گفت: ناراحت شدین گل میت بتون دادم؟
گفتم: برای کیه؟ گفت: پیامه! اجازه از یه پدر برای دخترش!
گفتم:چرا میخک؟! اینجا گلای زیادی میاد...رز ؛ گلایول...
گفت: میخک ؛ مثل قلبه ؛ لایه لایه ؛ پر از درد عشق و صداقت....دردشم ببینی ؛ چون بوی خاصی نداره ؛ عشقشو نمیبینی !
یه جور غریب افتاده این گل! ....مثل بعضی آدما... یا بعضی شغلا...
لپهای لیلا گل انداخت...زمین را نگاه کرد ؛ خجالت کشیده بود...
گفتم: دیدی مزار پدرت هم ؛ به خواست خدا ؛ محل پیامه؟!
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
#میخک_سفید
هر گونه #اشتراک_گذاری لطفا با ذکر نام نویسنده..سپاس
هدیه ی ویژه کانال و اینستاگرام
#چیستایثربی
برای شروع این ماه #پر_طپش...
#یا_علی
#چیستا
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#میخک_سفید
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
هدیه در اولین شب این ماه...به فالورها و دوستان عزیزم....حتی اگر نشناسمشان.....
#کپی_فقط_با_ذکر_نام......#لطفا....ممنونم
یکی از شاگردای من ؛ همیشه برام میخک سفید میاورد و لای کتابهام میذاشت. دختر مهربونی بود؛ اما نمیدونستم چرا میخک سفید؟ روم هم نمیشد بپرسم....فکر کردم لازم باشه خودش حرف میزنه؛ یه روزگفت: میتونم به شما اعتماد کنم؟
گفتم:البته !گفت:میدونید؛روز تدفین پدرم ؛من و مادرم؛ خیلی تنها بودیم؛ یکی از آقایون جوونی که مسول شستن میت بود؛ دلش به حال من و مادر و همسایه مون که فقط سه تا زن برای تشییع پدر بودیم؛ سوخت؛ خودش و دوستش ؛ با اجازه ی مادرم ؛ جنازه رو حمل کردن و برای نماز و مزاربردن ؛ بعد هم تا آخر مراسم ؛ کمی دورتر ایستادن؛ فاتحه خوندن؛ تسلیت گفتن و رفتن؛ ....
بعد از اون؛ هر وقت به بهشت زهرا میرم ؛ یه شاخه میخک سفید ؛ روی قبر باباست! من معمولا جمعه ها میرم ؛ ولی گاهی عمدا ؛ روز دیگه هم رفتم و همیشه یه شاخه گل میخک تازه روی سنگ مزار پدر بوده ! .... نمیدونم یعنی چی واقعا ؟ !
گفتم: یه پیامه.... گفت: یعنی یکی ؛ دلش برای بیکسی پدرم سوخته؟!
گفتم"حالا... پیام هرچی میتونه باشه! راستی چرا برای من میاریشون؟!
لبخند زد و گفت: پیامه!
چون مثل مادر؛ دوستتون دارم و راستش ؛ هنوز به مادرم نگفتم...
یعنی نمیدونم چطوری بگم که توی این وضعیت ؛ حساس نشه !
گفتم: فعلا نگو ! این بار یک کاغذ ببر و روش بنویس : این گل تقدیم به کسی که گل میاره!....لیلا مفتاح.
گلم بذار رو نامه و برو !
گفت: بد نیست؟ پررویی نیست؟!
گفتم: ادبه! و یه پیامه!
گفت: وای....مگه مزار بابای طفلی من ؛ گوشیه؟ هی باش پیام میدیم؟! خندیدم....او هم خندید... بعد از مدتها ؛ شاید...
شنبه بعدش ؛ حس کردم چقدر زیبا شده امروز! انگار غبار غم ؛ از صورتش رفته بود و چشماش میدرخشید.
تو دلم گفتم : زیبا شدن ؛ خودش یه
#پیامه.... زنگ خورد.
گفتم: خب؟!
با هیجان گفت: نامه رو گذاشتم ؛ زود رفتم ؛ دنبالم دوید؛ از خجالت زمین رو نگاه میکرد ؛ وقتی فامیلمو صدا کرد! ؛ بعد عینکش رو صاف کرد؛ گل و نامه تو دستش بود ؛ گفت: سلام؛ اینو جا گذاشتید!
همون جوون مرده شورخونه بود ! تعجب کردم با شلوار جین سر کار اومده بود!
گفتم:
جانذاشتم! هدیه گرفتم و هدیه ش دادم ؛ از طرف پدر خدا بیامرزم!
گفت:شاید پدر خدا بیامرزتون راضی نباشن ؛ منطورم اینه شاید نخوان ؛ هدیه ش به یه جوون مرده شور برسه!
گفتم: پدر من راضیه! میشناسمش؛ مگر اون جوون ؛ این هدیه رو نخواد !
گفت:کار دوممه ؛ دانشجوی ادبیاتم ؛ هنوز شغلی پیدا نکردم ؛ نمیخوام و نمیتونم از پدرم خرجی بگیرم ! یه روز ؛ خیلی دلم گرفته بود؛ اومدم اینجا....دیدم چه صفایی داره شستن میت!
مثل آخرین حموم دامادی برای خداحافظی با دنیاست ؛ باخوبیها و بدیهاش ؛ و بعد ؛ مثل بذر یه گیاه تو پارچه ؛ به خاک تحویل داده میشی؛ تا جوونه بزنی! آفتاب و بارون بیاد ؛ سبز بشی و روحت به نور برسه....
یه مدت ؛ داوطلبی کمکشون کردم ؛ دیدن دستم تنده و درآمدی هم ندارم ؛ خودشون پیشنهاد کار دادن؛ سه روز دانشگام ؛ سه روز اینجا !
به دوستم سپردم روزایی که من نیستم ؛ اون گل بذاره رو مزار پدر خدا بیامرزتون. شیفتی کار دل میکنیم... تا گل تن سیر کنیم....چه کنیم؟
گفتم :میخکا؟! از کجا میاد؟
گفت:
چیزی که اینجا زیاده گله...
انقدر که نمیدونیم باشون چیکارکنیم ؛ گفتم : و این هدیه ؛ برای منه یا پدرم؟!
گفت: ناراحت شدین گل میت بتون دادم؟
گفتم: برای کیه؟ گفت: پیامه! اجازه از یه پدر برای دخترش!
گفتم:چرا میخک؟! اینجا گلای زیادی میاد...رز ؛ گلایول...
گفت: میخک ؛ مثل قلبه ؛ لایه لایه ؛ پر از درد عشق و صداقت....دردشم ببینی ؛ چون بوی خاصی نداره ؛ عشقشو نمیبینی !
یه جور غریب افتاده این گل! ....مثل بعضی آدما... یا بعضی شغلا...
لپهای لیلا گل انداخت...زمین را نگاه کرد ؛ خجالت کشیده بود...
گفتم: دیدی مزار پدرت هم ؛ به خواست خدا ؛ محل پیامه؟!
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
#میخک_سفید
هر گونه #اشتراک_گذاری لطفا با ذکر نام نویسنده..سپاس
هدیه ی ویژه کانال و اینستاگرام
#چیستایثربی
برای شروع این ماه #پر_طپش...
#یا_علی
#چیستا
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@Chista_Yasrebi
ناگفتههای «سیمین بهبهانی» درباره شعر پس از کودتا - آکا
http://www.akairan.com/maghalat-honar/mobile/shear-dastan-adabiat/20154516448.html
ناگفتههای «سیمین بهبهانی» درباره شعر پس از کودتا - آکا
http://www.akairan.com/maghalat-honar/mobile/shear-dastan-adabiat/20154516448.html
Akairan
ناگفتههای «سیمین بهبهانی» درباره شعر پس از کودتا - آکا
وقتی آدم به شرایطی می رسد که بیچارگی اش محرز و غیرقابل اجتناب است,راهی را می رود که اخوان در شعرش پس از کودتا رفت,
Forwarded from Deleted Account
ایبنا - گفته های تازه رضا براهني درباره شعر شاملو، نیما، سیمین و فروغ/ وقتی کتاب «غربزدگي» آل احمد چاپ شد ما دفاع کردیم
http://www.ibna.ir/fa/doc/shortint/213115/%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%8A-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84%D9%88-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%BA%D8%B1%D8%A8-%D8%B2%D8%AF%DA%AF%D9%8A-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%DA%86%D8%A7%D9%BE-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%85
http://www.ibna.ir/fa/doc/shortint/213115/%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%8A-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84%D9%88-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%BA%D8%B1%D8%A8-%D8%B2%D8%AF%DA%AF%D9%8A-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%DA%86%D8%A7%D9%BE-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%85
خبرگزاری کتاب ايران (IBNA)
ایبنا - گفته های تازه رضا براهني درباره شعر شاملو، نیما، سیمین و فروغ/ وقتی کتاب «غربزدگي» آل احمد چاپ شد ما دفاع کردیم
21 آذر، سالورز تولد رضا براهني و احمد شاملو است. رضا براهني براي كساني كه حتي اندك آشنايي با ادبيات دارند، به واسطه نظرات متفاوتش در نقد ادبی نامي آشناست. این منتقد شاملو را به دلیل تسلطش بر زبان و ادبیات فارسی شاعری موفق در شعر سپید و شعر منثور می داند و…
@Chista_Yasrebi
با حضور سیما وزیرنیا، چیستا یثربی و منصوره نیکو گفتار «شعر و کودکی» قیصر امین پور نقد می شود
http://www.ghatreh.com/news/nn779387/%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%A7-%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%A7-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7-%DB%8C%D8%AB%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%86%DB%8C%DA%A9%D9%88-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C
این خبر تقریبا ؛ متعلق به نه سال پیش است! فقط خواستم بگویم از طرف خود استادم ؛
#دکتر_قیصر_امین_پور ؛ افتخار داشتم یکی از منتقدان اخرین کتاب ایشان ؛ در شهر کتاب مرکزی باشم ؛ دعوت من صرفا از سمت ایشان بود و نه شهر کتاب ! .....
افتخار بزرگی که هرگز فراموش نمیکنم و تلفن #دعوت_ایشان_از_من ؛ به عنوان منتقد آثار خودشان !!! باعث #مباهات من بود و هست....
شبکه چهار سیما نیز تا به حال چندین بار آن جلسه ی نقد و بررسی را پخش کرده است.
این آخرین دیدار من با استادم بود و بانو و دختر گرامی شان نیز ؛ در جلسه ؛ حضور داشتند.........آنقدر خاطره ی خوبی بود که نمیخواهم آن را با دنیایی عوض کنم؛ تو میدانی استاد....مطمینم که مثل همیشه ؛ همه چیز را میدانی.....
او #زنده_است و از ما زنده تر.....چون شعرش ؛ در رگ برگ حیات جاری است.....و مگر شاعران راستین میمیرند ؟!
#قیصر_همیشه_زنده_است
و چه افتخاری بود برای من ؛ که یکی از منتقدین و تحلیل گران #آخرین_کتاب_ایشان باشم و دعوت از سمت خود ایشان باشد! نه شهر کتاب مرکزی یا هر ارگان دیگر....
استادم #دعوتم کرده بود!
کجا بودیم و به کجا رسیدیم ! ...
استاد...من عوض نشدم...من همان
#چیستای_ساده_دلی هستم که شما از هفده ساگی من میشناختید....و شما هم ؛
#قیصر_همیشه_جوان_و_قدرتمند_شعر_ایرانید.
#حالا_و_همیشه !
نمادی از خلاقیت ؛ شاعرانگی و انسانیت به تمام معنا
#چیستایثربی
#یاد_استاد
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
با حضور سیما وزیرنیا، چیستا یثربی و منصوره نیکو گفتار «شعر و کودکی» قیصر امین پور نقد می شود
http://www.ghatreh.com/news/nn779387/%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%A7-%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%A7-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7-%DB%8C%D8%AB%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%86%DB%8C%DA%A9%D9%88-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C
این خبر تقریبا ؛ متعلق به نه سال پیش است! فقط خواستم بگویم از طرف خود استادم ؛
#دکتر_قیصر_امین_پور ؛ افتخار داشتم یکی از منتقدان اخرین کتاب ایشان ؛ در شهر کتاب مرکزی باشم ؛ دعوت من صرفا از سمت ایشان بود و نه شهر کتاب ! .....
افتخار بزرگی که هرگز فراموش نمیکنم و تلفن #دعوت_ایشان_از_من ؛ به عنوان منتقد آثار خودشان !!! باعث #مباهات من بود و هست....
شبکه چهار سیما نیز تا به حال چندین بار آن جلسه ی نقد و بررسی را پخش کرده است.
این آخرین دیدار من با استادم بود و بانو و دختر گرامی شان نیز ؛ در جلسه ؛ حضور داشتند.........آنقدر خاطره ی خوبی بود که نمیخواهم آن را با دنیایی عوض کنم؛ تو میدانی استاد....مطمینم که مثل همیشه ؛ همه چیز را میدانی.....
او #زنده_است و از ما زنده تر.....چون شعرش ؛ در رگ برگ حیات جاری است.....و مگر شاعران راستین میمیرند ؟!
#قیصر_همیشه_زنده_است
و چه افتخاری بود برای من ؛ که یکی از منتقدین و تحلیل گران #آخرین_کتاب_ایشان باشم و دعوت از سمت خود ایشان باشد! نه شهر کتاب مرکزی یا هر ارگان دیگر....
استادم #دعوتم کرده بود!
کجا بودیم و به کجا رسیدیم ! ...
استاد...من عوض نشدم...من همان
#چیستای_ساده_دلی هستم که شما از هفده ساگی من میشناختید....و شما هم ؛
#قیصر_همیشه_جوان_و_قدرتمند_شعر_ایرانید.
#حالا_و_همیشه !
نمادی از خلاقیت ؛ شاعرانگی و انسانیت به تمام معنا
#چیستایثربی
#یاد_استاد
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
موتور جستجوی قطره
با حضور سیما وزیرنیا، چیستا یثربی و منصوره نیکو گفتار «شعر و کودکی» قیصر امین پور نقد می شود
آخرین کتاب منتشر شده قیصر امین پور با حضور سیما وزیرنیا، چیستا یثربی و منصوره نیکوگفتار روز سه شنبه اول خرداد
@chista_yasrebi تو جلو میایی_من عقب میروم_خیلی هم جلو نیا ! __پشت من دیوار نیست__از جهان به بیرون پرت میشوم
#چیستایثربی
#چیستایثربی
#مونولوگی از
نمایش
محاله که فکر کنید اینطوری هم ممکنه بشه
#نویسنده :
#چیستایثربی
برنده ی جایزه ی اول نمایشنامه نویسی در جشنواره ی گفتگوی تمدنها
و جایزه ی بهترین بازیگر زن در
#فجر 82
#سیما_تیرانداز
کتاب با مقدمه ای از استاد :
#محمود_دولت_آبادی
#چاپ_سوم
#نشر_قطره
#بزودی
نام اصلی کتاب شامل دو نمایش
#هتل_عروس
نمایش
محاله که فکر کنید اینطوری هم ممکنه بشه
#نویسنده :
#چیستایثربی
برنده ی جایزه ی اول نمایشنامه نویسی در جشنواره ی گفتگوی تمدنها
و جایزه ی بهترین بازیگر زن در
#فجر 82
#سیما_تیرانداز
کتاب با مقدمه ای از استاد :
#محمود_دولت_آبادی
#چاپ_سوم
#نشر_قطره
#بزودی
نام اصلی کتاب شامل دو نمایش
#هتل_عروس
عروسک مو قرمز که به من دادی ؛
میخندد ؛ همیشه میخندد؛
به من ؛
به فاجعه ؛
به صبح ؛
به یوگا ؛
به گریپ فروت ؛
به روزنامه ؛
به عکسهای دیوار ؛
به شب ؛
به کرم زیر چشم ؛
کودکی که به من دادی ؛ هرگز نخندید ؛
هرگز نگریید ؛ او میخندد ؛ همیشه میخندد ؛
عروسک مو قرمز که به من دادی... #طاهره_صفار_زاده .
1315_1387
#شاعر؛ پژوهشگر؛ مدرس و
#مترجم_قرآن_کریم
شعر او حدیث نفس زمان خود است...بسیاری از اشعار او وحشت و فاجعه ی زمانه را ؛ به زیبایی و گاهی با شوک برانگیزی ؛ به تصویر میکشند....
#چیستایثربی
یکی از اشعار مورد علاقه ام
#ادبیات_معاصر_ایران
میخندد ؛ همیشه میخندد؛
به من ؛
به فاجعه ؛
به صبح ؛
به یوگا ؛
به گریپ فروت ؛
به روزنامه ؛
به عکسهای دیوار ؛
به شب ؛
به کرم زیر چشم ؛
کودکی که به من دادی ؛ هرگز نخندید ؛
هرگز نگریید ؛ او میخندد ؛ همیشه میخندد ؛
عروسک مو قرمز که به من دادی... #طاهره_صفار_زاده .
1315_1387
#شاعر؛ پژوهشگر؛ مدرس و
#مترجم_قرآن_کریم
شعر او حدیث نفس زمان خود است...بسیاری از اشعار او وحشت و فاجعه ی زمانه را ؛ به زیبایی و گاهی با شوک برانگیزی ؛ به تصویر میکشند....
#چیستایثربی
یکی از اشعار مورد علاقه ام
#ادبیات_معاصر_ایران
چيستا يثربي نمايشنامه نويس و کارگردان برجسته تئاتر به مشهد مي آيد
تاریخ انتشار: 95/07/14 16:56
www.akharinkhabar.com/Pages/News.aspx?id=3003220
تاریخ انتشار: 95/07/14 16:56
www.akharinkhabar.com/Pages/News.aspx?id=3003220
آخرین خبر | در کوتاهترین زمان بروزترین باشید
آخرین خبر | چیستا یثربی نمایشنامه نویس و کارگردان برجسته تئاتر به مشهد می آید
چیستا یثربی، نمایشنامه نویس و کارگردان برجسته تئاتر کشور آخر این هفته به مشهد می آید.کارگاه داستان نویسی خلاق چیستا یثربی، نمایشنامه ...
Forwarded from Chista Yasrebi official
Koocheye Shahre Delam
Fereidoon Foroughi
Chista Yasrebi:
#کوچه_شهر_دل
#خواننده : #فریدون_فروغی
#ترانه_سرا : #حسین_نجفیان
#آهنگساز : #کوروش_یغمایی
#یادش_و_صدایش_و_مرامش
#جاودان
فریدون فروغی
1329_1380
چقدر کم ؛ چقدر کوتاه.....ولی در یادها ماندی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#کوچه_شهر_دل
#خواننده : #فریدون_فروغی
#ترانه_سرا : #حسین_نجفیان
#آهنگساز : #کوروش_یغمایی
#یادش_و_صدایش_و_مرامش
#جاودان
فریدون فروغی
1329_1380
چقدر کم ؛ چقدر کوتاه.....ولی در یادها ماندی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@Chista_Yasrebi
#درد و صندوق
#قرض_الحسنه_در_پیج_اینستاگرام_من
داشتم صفحه ی یکی از بازیگران این روزها ؛ کم کار سینما را ؛ تصادفی میدیدم ؛ که در سرچ اینستا ؛ ناگهانی پیدا
شد ؛ لباسش شبیه لباسهای ما نبود! شبیه لباس شب جشن #سیندرلا بود...یا لباس #اسکارلت_اوهارا ! تا اینجایش مهم نیست ؛
آمدم از پست بگذرم ؛ که متوجه دعوای شدید طرفداران و مخالفان ؛ در زیر پست شدم! تعجب کردم! .مگر پوشیدن لباس سیندرلایی ؛ آن همه کامنت ؛ لازم داشت؟
و دیدم زیر دعوا برسر این است که اول این لباس را #ترانه پوشیده یا این خانم ؛ که بازیگر کم کاری است این روزها !!!....
همه به هم ناسزا میگفتند ...اما در این میان ؛ چیزی ؛ توجهم را جلب کرد! حدود ده کامنت ؛ یاهشت کامنت یکبار ، کامنتی از سوی دختر و یا شاید خانمی جوان ؛ تکرار میشد!
مینوشت : دارم دو ماهه از درد دندون میمیرم....پول ندارم برم دندونپرشکی !
واقعا چه میتوان گفت؟! دلم به درد آمد ؛ نه برای لباسی که احتمالا چند میلیون بود و دعوا بر سر این بود که چه کسی ؛ اول آن را پوشیده است؟ و حق با ترانه بود یا آن بازیگر پولدار
دیگر؟
دلم برای کامتتهای این خانم جوان سوخت...که اصلا کسی به او توجه نمیکرد!.... انگار اصلا
#وجود_نداشت !
حتی یک نفر هم جوابش را نداده بود! در صفحه ی خودم ؛
#هرگز این اتفاق نمیافتد.دوستان به هم؛ جواب میدهند...
یادم است ؛ نیمه شبی ؛ از شبهای نوشتن داستان ؛ خانمی در پیج من ؛ سراسیمه از بقیه کمک میخواست! چون خانم دیگری در روستا زایمان داشت و دکتر بهداری نبود!
و دوستان او را همه گونه راهنمایی کردند !
کاش درهر شهری یک
#خیریه_ی_پزشکی وجود داشته باشد ؛ به عنوان زکات دانش پزشکان... که افراد بی بضاعت ؛ از درد به خود نپیچند و نمیرند ! کافیست هر پزشک عزیز داوطلب ؛ فقط هفته ای ؛ دو یا سه ساعت خود را ؛ به آن درمانگاه خیریه ؛ اختصاص دهد...همانطور که من روانشناس باید چنین کنم !....میدانید چه اجر عظیمی دارد ؛ رفع دردهای دیگران؟
دعوا سر لباس سبز پف دار ترانه و آن خانم بازیگر دیگر ؛ همچنان ادامه داشت که دیدم خانم جوان خسته شد و دیگر کامنتی ننوشت! ...
شاید از درد دندان ؛ شاید از دیده و #شنیده_نشدن ! شاید از شکستن
#عزت_نفس و شاید برای اینکه میدانست فایده ای ندارد !
کسی کمکی نخواهد کرد ؛ حتی در حد یک کلام یا همدردی ساده !...کسی نخواهد خواند؛ کسی نخواهد پرسید !
جریان لباس گران دو بازیگر ؛ برایشان مهمتر است !....کسی او را از درد ؛ رهایی نخواهد بخشید! کسی نخواهد آمد!...کسی که مثل هیچکس نیست ؛ کجاست؟! و آن دختر جوان ؛ امشب هم با درد کشنده ی دندان ؛ تا صبح بیدار است؛ و من چون اطرافیان عزیزم ؛ تحت پوشش #بیمه_نیستند ؛ خوب میدانم چه میکشد ! و تازه بسیاری از دندانپزشکان ؛ بیمه را قبول نمیکنند !....و من از خودم ؛ به عنوان یک انسان شرم دارم !
کاش #صندوق_قرض_الحسنه_ای ؛ زیر نظر چند بانو و آقای نیکو کار محترم #فالور ؛ در این پیج راه میانداختیم ؛ تا گاهی به داد هم برسیم! البته با شناسایی و تحقیق اولیه که مطمین باشیم سوء استفاده ای در کار نیست!...میخندید؟! اما جدی میگویم! درد دندان ؛ اصلا شوخی ندارد!...
#چیستایثربی
#درد
#پیشنهادی_برای_پیج_اینستاگرام
عکس این پست در پیج
#اینستاگرام_چیستایثربی
من و دوست بازیگرم ؛ مهناز غمخوار....
#پشت_صحنه
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#درد و صندوق
#قرض_الحسنه_در_پیج_اینستاگرام_من
داشتم صفحه ی یکی از بازیگران این روزها ؛ کم کار سینما را ؛ تصادفی میدیدم ؛ که در سرچ اینستا ؛ ناگهانی پیدا
شد ؛ لباسش شبیه لباسهای ما نبود! شبیه لباس شب جشن #سیندرلا بود...یا لباس #اسکارلت_اوهارا ! تا اینجایش مهم نیست ؛
آمدم از پست بگذرم ؛ که متوجه دعوای شدید طرفداران و مخالفان ؛ در زیر پست شدم! تعجب کردم! .مگر پوشیدن لباس سیندرلایی ؛ آن همه کامنت ؛ لازم داشت؟
و دیدم زیر دعوا برسر این است که اول این لباس را #ترانه پوشیده یا این خانم ؛ که بازیگر کم کاری است این روزها !!!....
همه به هم ناسزا میگفتند ...اما در این میان ؛ چیزی ؛ توجهم را جلب کرد! حدود ده کامنت ؛ یاهشت کامنت یکبار ، کامنتی از سوی دختر و یا شاید خانمی جوان ؛ تکرار میشد!
مینوشت : دارم دو ماهه از درد دندون میمیرم....پول ندارم برم دندونپرشکی !
واقعا چه میتوان گفت؟! دلم به درد آمد ؛ نه برای لباسی که احتمالا چند میلیون بود و دعوا بر سر این بود که چه کسی ؛ اول آن را پوشیده است؟ و حق با ترانه بود یا آن بازیگر پولدار
دیگر؟
دلم برای کامتتهای این خانم جوان سوخت...که اصلا کسی به او توجه نمیکرد!.... انگار اصلا
#وجود_نداشت !
حتی یک نفر هم جوابش را نداده بود! در صفحه ی خودم ؛
#هرگز این اتفاق نمیافتد.دوستان به هم؛ جواب میدهند...
یادم است ؛ نیمه شبی ؛ از شبهای نوشتن داستان ؛ خانمی در پیج من ؛ سراسیمه از بقیه کمک میخواست! چون خانم دیگری در روستا زایمان داشت و دکتر بهداری نبود!
و دوستان او را همه گونه راهنمایی کردند !
کاش درهر شهری یک
#خیریه_ی_پزشکی وجود داشته باشد ؛ به عنوان زکات دانش پزشکان... که افراد بی بضاعت ؛ از درد به خود نپیچند و نمیرند ! کافیست هر پزشک عزیز داوطلب ؛ فقط هفته ای ؛ دو یا سه ساعت خود را ؛ به آن درمانگاه خیریه ؛ اختصاص دهد...همانطور که من روانشناس باید چنین کنم !....میدانید چه اجر عظیمی دارد ؛ رفع دردهای دیگران؟
دعوا سر لباس سبز پف دار ترانه و آن خانم بازیگر دیگر ؛ همچنان ادامه داشت که دیدم خانم جوان خسته شد و دیگر کامنتی ننوشت! ...
شاید از درد دندان ؛ شاید از دیده و #شنیده_نشدن ! شاید از شکستن
#عزت_نفس و شاید برای اینکه میدانست فایده ای ندارد !
کسی کمکی نخواهد کرد ؛ حتی در حد یک کلام یا همدردی ساده !...کسی نخواهد خواند؛ کسی نخواهد پرسید !
جریان لباس گران دو بازیگر ؛ برایشان مهمتر است !....کسی او را از درد ؛ رهایی نخواهد بخشید! کسی نخواهد آمد!...کسی که مثل هیچکس نیست ؛ کجاست؟! و آن دختر جوان ؛ امشب هم با درد کشنده ی دندان ؛ تا صبح بیدار است؛ و من چون اطرافیان عزیزم ؛ تحت پوشش #بیمه_نیستند ؛ خوب میدانم چه میکشد ! و تازه بسیاری از دندانپزشکان ؛ بیمه را قبول نمیکنند !....و من از خودم ؛ به عنوان یک انسان شرم دارم !
کاش #صندوق_قرض_الحسنه_ای ؛ زیر نظر چند بانو و آقای نیکو کار محترم #فالور ؛ در این پیج راه میانداختیم ؛ تا گاهی به داد هم برسیم! البته با شناسایی و تحقیق اولیه که مطمین باشیم سوء استفاده ای در کار نیست!...میخندید؟! اما جدی میگویم! درد دندان ؛ اصلا شوخی ندارد!...
#چیستایثربی
#درد
#پیشنهادی_برای_پیج_اینستاگرام
عکس این پست در پیج
#اینستاگرام_چیستایثربی
من و دوست بازیگرم ؛ مهناز غمخوار....
#پشت_صحنه
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ