@chista_yasrebi از صفحه ی فالورهای کتابخوان که از خواندن؛ غافل نمیشوند.معلم پیانو در چاپ چهارم با ادیت جدیدی عرضه شده است.داستان عشق؛عشق جوانان و عشق والدینشان.
#چیستایثربی/نشر کوله پشتی
66594810
#چیستایثربی/نشر کوله پشتی
66594810
#احمد_شاملو
#وارطان_سخن_نگفت
#نازلی_سخن_نگفت
توماس سخن نگفت
صدیقه سخن نگفت
مجیدی سخن نگفت
و نوید سخن نگفت.....
به یاد همه ی آزادگان و به نام
#آزادی
فیلم
#پل_چوبی
#بهرام_رادان
#هدیه_تهرانی
#چیستایثربی
رمان
#او_یکزن
@yasrebi_chista
#وارطان_سخن_نگفت
#نازلی_سخن_نگفت
توماس سخن نگفت
صدیقه سخن نگفت
مجیدی سخن نگفت
و نوید سخن نگفت.....
به یاد همه ی آزادگان و به نام
#آزادی
فیلم
#پل_چوبی
#بهرام_رادان
#هدیه_تهرانی
#چیستایثربی
رمان
#او_یکزن
@yasrebi_chista
@chista_yasrebi .........دیدگاه مارکز این است و از نطر من درست است ؛ اما این یک انتخاب کاملا شخصیست.......
#چیستایثربی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi پرچمدار تیم ملی المپیک کشورمان بانو زهرا نعمتی است که ملی پوش تیروکمان است و قبل از ماجرای تصادفش در دو هزارو هشت در تکواندو ؛فعالیت میکرد.او؛پرچمدار برگزیده این سری المپیک شناخته شد
#زن_آزاد ؛ یک عروسک مدرن نیست که فقط ؛ آرایش کند و لباسهای بی سلیقه بپوشد!...زن آزاد کسی است که اعتقاد دارد ؛ مثل مرد ؛ #انسان است ؛ یک زن آزاده اصرار ندارد که از آزادی اش ؛ به عنوان ابزار استفاده کند!.... #غاده_السمان
#زن_آزاد قبل از ظاهر ؛ به درون میاندیشد ؛ زن آزاد ؛ #فکر میکند و فکر کردن را به فرزندانش یاد میدهد....... .
#شاعر و
#نویسنده_معاصر_عرب___برنده چندین جوایز معتبر جهانی و عربی
ترجمه:#چیستا_یثربی
#ادبیات
#غاده_السمان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#زن_آزاد قبل از ظاهر ؛ به درون میاندیشد ؛ زن آزاد ؛ #فکر میکند و فکر کردن را به فرزندانش یاد میدهد....... .
#شاعر و
#نویسنده_معاصر_عرب___برنده چندین جوایز معتبر جهانی و عربی
ترجمه:#چیستا_یثربی
#ادبیات
#غاده_السمان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
@chista_yasrebi غاده _السمان : زن آزاد ؛ برای آرایش عروسکی و لباس عجیب و غریب ؛ آزادی اش را به دست نیاورده است ؛ برای حقوق انسانی اش ؛ به جستجوی آزادی رفته است....__از نویسندگان و شاعران معروف #عرب
@chista_yasrebi چه روزی است امروز؟ امروز هر روز است دوست من _امروز ؛ همه ی زندگیست عشق من ؛_ و نمیدانیم این روز چیست ؛ _و نمیدانیم این عشق چیست؟_ ژاک.پره ور.فرانسوی
@chista_yasrebi روز عزیز خبرنگار را به همه ی همکارانم از نوجوانی تاکنون ؛ تبریک میگویم.روز خبرنگار ؛ یادآور روز آگاهی ؛ و آگاهی رسانیست.رسالتی که هر کسی را توان آن نیست.
#چیستایثربی
#چیستایثربی
گاهی باید با خودت خداحافظی کنی ؛ نه با کسی که دوستش داری.....
#چیستایثربی
#گروه_راش
#موزیک_امریکای_لاتین
#لیبر_تانگو
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#چیستایثربی
#گروه_راش
#موزیک_امریکای_لاتین
#لیبر_تانگو
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Chista Yasrebi:
#او_یکزن
#قسمت_نود_و_سه
#چیستایثربی
گفتم:شهرام بیداری؟
_اوهوم !
گفتم : تو بودی تو خواب بام حرف میزدی؟
شهرام باچشمان بسته گفت: حواسم نبود خوابت برده !
گفتم: تا صبح کابوس دیدم !
نوید کی بود؟ گفت: یه بنده ی خدا ! خدا رحمتش کنه...
گفتم: چرا به اون بچه ها کمک کرد؟ مگه نمیدونست مهرداد و دارو دسته ش ؛ دیوونه ان؟
گفت: چرا میدونست؛ کس دیگه ای نبود ! گاهی باید انتخاب کنی! باید ؛ زندگیتو قمار کنی ؛ مثل شبنم !
شاید برنده شی ؛ شایدم نه!
گفتم: یادته تو بیمارستان گفتی ؛ بیا از اینجا فرار کنیم ؟!
حالا من میگم ؛ دیگه هیچکدومشون برام ؛ مهم نیستن ! حتی پدر مادر واقعیم ! اگه دوستم داشتن ؛ تاحالا پیدام کرده بودن....
میخوام بریم یه جای دور! قبلش از پدر مادری که بزرگم کردن ؛ خداحافظی میکنم ؛ گرچه ؛ همیشه ؛ انقدر درگیرن؛ که شاید اصلا غیبت منو یه لحظه هم حس نکرده باشن!
شهرام گفت:الان نمیشه بریم !
گفتم : چرا؟!
گفت: بچه گیام ؛ به مادرم قول دادم ،خواهر کوچیکمو بذارم تو بغلش! الانم حس میکنم ؛ باید یه جوری به قولم وفا کنم !
گفتم:، خواهرت که مرده! سقط شده!
گفت: آره....ولی ممکنه تو حامله باشی! و بچه مون ؛ به دنیا بیاد ؛ اگه دخترت شکل خودت باشه!....
گفتم : بسه! پس برای این ؛ انقدر عجله داشتی بامن عروسی کنی؟! قبل از آمدن چیستا و سهراب؟!
برای مادرت؛ یه دختر کوچولو میخواستی؟! میخوای بچه مو بدی به اون؟
چون من شکل مادرت بودم ؛ انقدر سریع بام عروسی کردی؟!
پیشانی ام را بوسید و گفت:نلی خل؛ عاشقتم!.... خودتم ؛ میدونی..... ولی گیریم که بچه رو ببینه ؛ یا یه دقیقه بغلش کنه ؛ و فکر کنه بچه ی خودشه ! بده یه پیرزن دم مرگو ؛ شاد کنیم؟! اونم چند دقیقه ؟....
کسی که هیچوقت ؛ هیچی تو زندگیش نداشته؟!
گفتم،،: باشه!..ولی من میخوام از اینجا برم ! دیگه از همه چیش میترسم ؛ از کمد دیواری ؛ از در ؛ که یه دفعه میشکنه ؛ و یکی میاد تو!.. از آدماش ؛ جنگلاش ؛ برفش که گاهی، مثل خون ؛ قرمز میشه!
صدای جیغ زنا ؛ تو غروبای برفی جنگل.....فکر میکنم ؛ همه جا ؛ یکی ؛ مرده یا زنده داره ما رو میپاد !
ما اینجا هیچوقت خوشبخت نمیشیم ! هیچوقت!
در زدند ؛ شهرام گفت: حتما علیرضاست! بازمیکنی عزیز؟
شالم را سر کردم ؛ پشت در ؛ مشتعلی ایستاده بود! لبخند زد ؛ گفت : سلام شبنم خانم !
گفتم: من اسمم ؛ نلیه! گفت: مهتاب خانم بودید که! باز اسم عوض کردین؟ به حاجی گفتم ؛ مهتاب خانم ؛ چرا نمیذاره اسم خودشو بگیم؟! چرا میگه شبنمه؟!
گفتم: وا ! خب در خطر بوده ! و خواهر خونده شو ؛ دوست داشته! برای همین ؛ اسم اونو ؛ رو خودش میذاره...هنوز اون ایام ؛ از شبنم ؛ بیخبر بوده!.....
گفت: منم عاشق خودش بودم ؛ عاشق مهتاب ؛ یا همون که ؛ شبنم صداش میکردن ؛ موهای فرفری بلند داشت ؛ مثل شما...مادر شهرام کوچولو !
رفتم خواستگاری پیش حاجی سپندان بزرگ!
!گفت: مهتاب خانم ؛ عزادار شوهر اعدامیشه! دیگه این حرفو نزن !
دلم شکست ولی خوش بودم که گاهی ؛ اینجا ؛ تصادفی میبینمش ! مباشر حاجی بودم...همیشه عاشقشم! جونمو براش میدم....
اما اون زن طبقه ی بالا ؛ حالش خیلی بدتر شده....
گفتم : کیه؟
گفت: نمیدونم ! صورتشو میپوشونه ! فقط جیغ میزنه.....
گریه میکنه! میترسم یه بلایی سر خودش بیاره ؛ من غذاشو میدم ؛ حاجی گفته مراقبش باشم...حاجی کوچیک !
به مشتعلی گفتم : زنه ؛ مادر مهتابه؟
گفت: نه! اون خدا بیامرز که چند ساله مرده....اون طفلی صداش در نمیامد .....
این زن ؛ خطرناکه!
گفتم: شهرام این چی میگه؟! زن هیولا واقعا به تنفروشی افتاد؟ الان کجاست؟! دخترش چی شد؟
گفت:بله! به درموندگی افتاد!...انگار تقاص گناه مهرداد دیوونه رو؛ اون پس داد! زن بدبخت.... زود افتاد؛ زمینگیر شد و مرد؛ از بچه شم خبری ندارم؛ به هر حال؛ تو نوه ی اونا نیستی!
مشتعلی گفت : ولی این زنه ؛شبا تو رو صدا میزنه..میگه :نلی؛ نلی....!
با وحشت گفتم : منو ؟! ازکجا میشناسدم؟! شهرام تو میدونستی؟!
گفت :نه! نمیدونم کیه؟فکر میکردم حاج آقا ؛ از رو ترحم ؛ از تو خیابونا پیداش کرده و ازش نگهداری میکنه ! مال موقعی بود که من دیگه ؛از این ده رفته بودم...اهل کنجکاوی هم نیستم...مشتعلی گفت: میشنوی؟! انگار باز داره میگه : نلی! ترسیدم! گفتم : شهرام بریم ؛ خواهش میکنم ! همین الان!.....
#او_یک_زن
#قسمت_نود_و_سه
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته ازپیج رسمی اینستاگرام
#چیستا_یثربی
#اشتراک گذاری؛ بدون ذکر
#نام_نویسنده ممنوع و حرام است.
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2
@Chista_Yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_نود_و_سه
#چیستایثربی
گفتم:شهرام بیداری؟
_اوهوم !
گفتم : تو بودی تو خواب بام حرف میزدی؟
شهرام باچشمان بسته گفت: حواسم نبود خوابت برده !
گفتم: تا صبح کابوس دیدم !
نوید کی بود؟ گفت: یه بنده ی خدا ! خدا رحمتش کنه...
گفتم: چرا به اون بچه ها کمک کرد؟ مگه نمیدونست مهرداد و دارو دسته ش ؛ دیوونه ان؟
گفت: چرا میدونست؛ کس دیگه ای نبود ! گاهی باید انتخاب کنی! باید ؛ زندگیتو قمار کنی ؛ مثل شبنم !
شاید برنده شی ؛ شایدم نه!
گفتم: یادته تو بیمارستان گفتی ؛ بیا از اینجا فرار کنیم ؟!
حالا من میگم ؛ دیگه هیچکدومشون برام ؛ مهم نیستن ! حتی پدر مادر واقعیم ! اگه دوستم داشتن ؛ تاحالا پیدام کرده بودن....
میخوام بریم یه جای دور! قبلش از پدر مادری که بزرگم کردن ؛ خداحافظی میکنم ؛ گرچه ؛ همیشه ؛ انقدر درگیرن؛ که شاید اصلا غیبت منو یه لحظه هم حس نکرده باشن!
شهرام گفت:الان نمیشه بریم !
گفتم : چرا؟!
گفت: بچه گیام ؛ به مادرم قول دادم ،خواهر کوچیکمو بذارم تو بغلش! الانم حس میکنم ؛ باید یه جوری به قولم وفا کنم !
گفتم:، خواهرت که مرده! سقط شده!
گفت: آره....ولی ممکنه تو حامله باشی! و بچه مون ؛ به دنیا بیاد ؛ اگه دخترت شکل خودت باشه!....
گفتم : بسه! پس برای این ؛ انقدر عجله داشتی بامن عروسی کنی؟! قبل از آمدن چیستا و سهراب؟!
برای مادرت؛ یه دختر کوچولو میخواستی؟! میخوای بچه مو بدی به اون؟
چون من شکل مادرت بودم ؛ انقدر سریع بام عروسی کردی؟!
پیشانی ام را بوسید و گفت:نلی خل؛ عاشقتم!.... خودتم ؛ میدونی..... ولی گیریم که بچه رو ببینه ؛ یا یه دقیقه بغلش کنه ؛ و فکر کنه بچه ی خودشه ! بده یه پیرزن دم مرگو ؛ شاد کنیم؟! اونم چند دقیقه ؟....
کسی که هیچوقت ؛ هیچی تو زندگیش نداشته؟!
گفتم،،: باشه!..ولی من میخوام از اینجا برم ! دیگه از همه چیش میترسم ؛ از کمد دیواری ؛ از در ؛ که یه دفعه میشکنه ؛ و یکی میاد تو!.. از آدماش ؛ جنگلاش ؛ برفش که گاهی، مثل خون ؛ قرمز میشه!
صدای جیغ زنا ؛ تو غروبای برفی جنگل.....فکر میکنم ؛ همه جا ؛ یکی ؛ مرده یا زنده داره ما رو میپاد !
ما اینجا هیچوقت خوشبخت نمیشیم ! هیچوقت!
در زدند ؛ شهرام گفت: حتما علیرضاست! بازمیکنی عزیز؟
شالم را سر کردم ؛ پشت در ؛ مشتعلی ایستاده بود! لبخند زد ؛ گفت : سلام شبنم خانم !
گفتم: من اسمم ؛ نلیه! گفت: مهتاب خانم بودید که! باز اسم عوض کردین؟ به حاجی گفتم ؛ مهتاب خانم ؛ چرا نمیذاره اسم خودشو بگیم؟! چرا میگه شبنمه؟!
گفتم: وا ! خب در خطر بوده ! و خواهر خونده شو ؛ دوست داشته! برای همین ؛ اسم اونو ؛ رو خودش میذاره...هنوز اون ایام ؛ از شبنم ؛ بیخبر بوده!.....
گفت: منم عاشق خودش بودم ؛ عاشق مهتاب ؛ یا همون که ؛ شبنم صداش میکردن ؛ موهای فرفری بلند داشت ؛ مثل شما...مادر شهرام کوچولو !
رفتم خواستگاری پیش حاجی سپندان بزرگ!
!گفت: مهتاب خانم ؛ عزادار شوهر اعدامیشه! دیگه این حرفو نزن !
دلم شکست ولی خوش بودم که گاهی ؛ اینجا ؛ تصادفی میبینمش ! مباشر حاجی بودم...همیشه عاشقشم! جونمو براش میدم....
اما اون زن طبقه ی بالا ؛ حالش خیلی بدتر شده....
گفتم : کیه؟
گفت: نمیدونم ! صورتشو میپوشونه ! فقط جیغ میزنه.....
گریه میکنه! میترسم یه بلایی سر خودش بیاره ؛ من غذاشو میدم ؛ حاجی گفته مراقبش باشم...حاجی کوچیک !
به مشتعلی گفتم : زنه ؛ مادر مهتابه؟
گفت: نه! اون خدا بیامرز که چند ساله مرده....اون طفلی صداش در نمیامد .....
این زن ؛ خطرناکه!
گفتم: شهرام این چی میگه؟! زن هیولا واقعا به تنفروشی افتاد؟ الان کجاست؟! دخترش چی شد؟
گفت:بله! به درموندگی افتاد!...انگار تقاص گناه مهرداد دیوونه رو؛ اون پس داد! زن بدبخت.... زود افتاد؛ زمینگیر شد و مرد؛ از بچه شم خبری ندارم؛ به هر حال؛ تو نوه ی اونا نیستی!
مشتعلی گفت : ولی این زنه ؛شبا تو رو صدا میزنه..میگه :نلی؛ نلی....!
با وحشت گفتم : منو ؟! ازکجا میشناسدم؟! شهرام تو میدونستی؟!
گفت :نه! نمیدونم کیه؟فکر میکردم حاج آقا ؛ از رو ترحم ؛ از تو خیابونا پیداش کرده و ازش نگهداری میکنه ! مال موقعی بود که من دیگه ؛از این ده رفته بودم...اهل کنجکاوی هم نیستم...مشتعلی گفت: میشنوی؟! انگار باز داره میگه : نلی! ترسیدم! گفتم : شهرام بریم ؛ خواهش میکنم ! همین الان!.....
#او_یک_زن
#قسمت_نود_و_سه
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته ازپیج رسمی اینستاگرام
#چیستا_یثربی
#اشتراک گذاری؛ بدون ذکر
#نام_نویسنده ممنوع و حرام است.
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2
@Chista_Yasrebi
Forwarded from Deleted Account
@chista_yasrebi امروز پیشنهاد کتاب #پستچی
از صفحه ی دوستان اهل کتاب و مطالعه
پستچی.نشر قطره.88973351
#چیستایثربی
اعتراف دردناک یک عشق واقعی
از صفحه ی دوستان اهل کتاب و مطالعه
پستچی.نشر قطره.88973351
#چیستایثربی
اعتراف دردناک یک عشق واقعی
Forwarded from Deleted Account
@chista_yasrebi تهران خجالتی...پس کی میخواهی بگویی آسم گرفته ای؟؟ کی میخواهی بگویی نفست قطع میشود؟ کی میخواهی بگویی که عاشقی!
#چیستایثربی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi ورونیکا گورین ؛ خبرنگار ایرلندی که در اوج جوانی به دلیل فاش کردن باندهای مافیایی مواد مخدر ؛ ماشینش به صدها گلوله بسته شد.خبرنگاران
شهیدان آگاهی مردمند.با بازی کیت بلانشت.2003/فیلم
شهیدان آگاهی مردمند.با بازی کیت بلانشت.2003/فیلم
@chista_yasrebi اتاق داستایفسکی عزیز !....رنگ سبز میز تحریرش مرا کشت!..دوازده ساله بودم و جنایت و مکافات..من اهل مکافاتم، جنایت نه !اما مکافات را آموزش دیده ام!...فقط باید در زمان درست باشد!چیستایثربی
#فیلم_سینمایی
#ورونیکا_گورین
تقدیم به شعله به دستان حقیقت و آزادی
#خبر_نگاران
#سکانس_شوک_بر_انگیز
#ترور_خبرنگار
#بازی
#کیت_بلانشت
#سکانس
#سینما
روز خبرنگار ؛ بر چراغ به دستان جهان ؛ مبارک!
آگاهی مان افزون باد !
#کور_باد ؛ چشم #جهل!
#Veronica_Guerin
#director : #Joel_Schumacher
#writer :
#Carol_Doyle
#Mary_Agnes_Donoghue
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#ورونیکا_گورین
تقدیم به شعله به دستان حقیقت و آزادی
#خبر_نگاران
#سکانس_شوک_بر_انگیز
#ترور_خبرنگار
#بازی
#کیت_بلانشت
#سکانس
#سینما
روز خبرنگار ؛ بر چراغ به دستان جهان ؛ مبارک!
آگاهی مان افزون باد !
#کور_باد ؛ چشم #جهل!
#Veronica_Guerin
#director : #Joel_Schumacher
#writer :
#Carol_Doyle
#Mary_Agnes_Donoghue
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig