علی لبخند خدا بود ؛
من بلد نیستم جواب لبخند خدا را بدهم....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
من بلد نیستم جواب لبخند خدا را بدهم....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
جهان را به آتش کشیدن آسان است...
جهان را باغ و گلستان کردن ؛ سخت است....
دل شکستن آسانترین کار دنیاست...
من از کار آسان بیزارم....
اگر راست میگویی و خیلی باور داری که انسانی ؛
دلی را شاد کن
نه دل ؛ بشکن.....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
جهان را باغ و گلستان کردن ؛ سخت است....
دل شکستن آسانترین کار دنیاست...
من از کار آسان بیزارم....
اگر راست میگویی و خیلی باور داری که انسانی ؛
دلی را شاد کن
نه دل ؛ بشکن.....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi
دوستان اصفهانی عزیز من اکنون اصفهان نیستم
اما بسیار دورم ؛ بسیار دورتر از اصفهان !
بسیار دورتر از خودم به خودم
....
#چیستایثربی
این عکس یادگاری مربوط به چند ماه گذشته است.....
دوستان اصفهانی عزیز من اکنون اصفهان نیستم
اما بسیار دورم ؛ بسیار دورتر از اصفهان !
بسیار دورتر از خودم به خودم
....
#چیستایثربی
این عکس یادگاری مربوط به چند ماه گذشته است.....
@chista_yasrebi شاعر در سفر هم ؛ لبخند زدن را از یاد برده است_شاملوی عزیز!.بیماران ؛ حتی وارد صفحه ی قفل من میشوند! مرا رها کنید.... چه میکشید از حسادت و نفرت گنگی که از کودکی نثارتان کرده اند...
@Chista_Yasrebi
#Titanic
#Director : #James_Cameron
#Writer : #James_Cameron
#Music : #James_Horner
#Starring :
#Leonardo_DiCaprio
#Kate_Winslet
#Release_date : 1997
#تایتانیک
#کارگردان : #جیمز_کامرون
#نویسنده : #جیمز_کامرون
#موسیقی : #جیمز_هورنر
#بازیگران :
#لئوناردو_دی_کاپریو
#کیت_وینسلت
هیچکدام کوتاهی زمان و زندگی را از یاد نمیبریم...
#تایتانیک؛ مثال خوبی است....عشق ؛ مرگ؛ حب و بغض ؛ مهربانی و تلاش برای بقا ؛ کینه و خصومت ؛ تا دم مرگ ؛ کمک به همنوع و گذشتن از جان خویش....همه ی اینها ؛ فقط در عرض چند ساعت...#زندگی ما هر لحظه؛ حس تایتانیک رادارد.
#قدم_بعدی ؟
آیاهستیم ؟
تلاش کنیم......
...
#کشتی_تایتانیک ؛ مثال خوبی برای این دنیاست....
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#Titanic
#Director : #James_Cameron
#Writer : #James_Cameron
#Music : #James_Horner
#Starring :
#Leonardo_DiCaprio
#Kate_Winslet
#Release_date : 1997
#تایتانیک
#کارگردان : #جیمز_کامرون
#نویسنده : #جیمز_کامرون
#موسیقی : #جیمز_هورنر
#بازیگران :
#لئوناردو_دی_کاپریو
#کیت_وینسلت
هیچکدام کوتاهی زمان و زندگی را از یاد نمیبریم...
#تایتانیک؛ مثال خوبی است....عشق ؛ مرگ؛ حب و بغض ؛ مهربانی و تلاش برای بقا ؛ کینه و خصومت ؛ تا دم مرگ ؛ کمک به همنوع و گذشتن از جان خویش....همه ی اینها ؛ فقط در عرض چند ساعت...#زندگی ما هر لحظه؛ حس تایتانیک رادارد.
#قدم_بعدی ؟
آیاهستیم ؟
تلاش کنیم......
...
#کشتی_تایتانیک ؛ مثال خوبی برای این دنیاست....
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
Forwarded from Chista Yasrebi official
@chista_yasrebi دختر تام کروز از
کتی هولمز..قبل و بعد از طلاق والدینش....به حالت چهره در دو وضعیت دقت کنید !
کتی هولمز..قبل و بعد از طلاق والدینش....به حالت چهره در دو وضعیت دقت کنید !
خدایا در این دنیا مرا به کاری بگمار
که هیچ فراموشی ؛ نتواند اهمیت آن را از یادم ببرد.....
و هیچ بادی نتواند ؛ ریشه ی آن را از جا بر کند....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
که هیچ فراموشی ؛ نتواند اهمیت آن را از یادم ببرد.....
و هیچ بادی نتواند ؛ ریشه ی آن را از جا بر کند....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi میدونم پیچیده ست..ولی زندگی ؛ گاهی پیچیده ست....فقط باور کن عشق من به تو ساده و قلبیه...
#او_یکزن..امشب اخر وقت....قسمت نود_ اینستاگرام چیستایثربی و سپس کانال تلگرام
#او_یکزن..امشب اخر وقت....قسمت نود_ اینستاگرام چیستایثربی و سپس کانال تلگرام
@chista_yasrebi خانواده ی پر جمعیت و نظامی شاملو_حتما حدس میزنید شاملو کدامیکیست؟ پسر کوچک کنار مادرش_چیستایثربی
#ممنون از همراهی عزیزانم تا اینجا
#نسخه_مجازی #او_یکزن در قسمت صد به پایان میرسد.قطعا کانال آن پابرجا خواهد بود.....
اما خواندن رمان بدون حذفیات و به شکل پیوسته لذتی دارد که قطعا با #پاورقی_خوانی متفاوت است....انشالله در کتاب ؛ همراه هم خواهیم بود.ده شب دیگر فقط ؛ این قصه مهمان شماست....
#ده_شب_نفس_گیر
#چیستا_یثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#نسخه_مجازی #او_یکزن در قسمت صد به پایان میرسد.قطعا کانال آن پابرجا خواهد بود.....
اما خواندن رمان بدون حذفیات و به شکل پیوسته لذتی دارد که قطعا با #پاورقی_خوانی متفاوت است....انشالله در کتاب ؛ همراه هم خواهیم بود.ده شب دیگر فقط ؛ این قصه مهمان شماست....
#ده_شب_نفس_گیر
#چیستا_یثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Chista Yasrebi:
#او_یکزن
#قسمت_نود
#چیستایثربی
من و شهرام ؛ به اتاقکمان در کوه برگشتیم. از جهنم سرد گریخته بودیم ؛ روز بعد ؛ مثل جادو شده ها ؛ تا عصرخوابیدیم ؛ دنده های شهرام درد میکرد ؛ عصر ؛ صدای زنگ گوشی شهرام ؛ هردویمان راپراند.
چیستا بود؛ از پیش کشیش میامد؛ کشیش یوحنای خودمان ؛ که تقریبا همسن علیرضای خودمان بود.فقط با موی جو گندمی.....مردی که فکر میکردم پدرمن است!
دیگر آماده بودم که عجیبترین چیزها را بشنوم ولی؛علیرضا ؛ پسر شبنم؟! باور کردنش سخت بود! از موجودی به آن لطافت و زیبایی ؛ آذر ؛ یا علیرضا به دنیا آمده بود که این همه دروغ میگفت!یا شاید من فکر میکردم دروغ میگوید...
هر دو ؛ چند لحظه ساکت بودیم ؛ ناگهان شهرام خندید ؛ گفت : پس من و اون ؛ آخرش پسر خاله در اومدیم!
میدیدم چقدر ؛ با بچه های دیگه ی حاجی سپندان فرق داره! گفتم : چرا بچه رو از شبنم، دزدیدنش؟ چرا آوردن اینجا؟
گفت: چیستا خلاصه و تند تند ؛ مثل همیشه ؛ یه چیزایی گفت ؛یه چیزایی دستم اومد.اما گمونم داستانش مفصله.....
ظاهرا شبنم ؛ همبندی داشته به نام صدیقه پرورش. قبل از زایمان که هنوز ؛ توی بخش بوده.....پیش زندانیای دیگه......نه تو انفرادی!
صدیقه از دانشجویان
طرفدار امام بود ؛شوهرشم تو حوزه ی علمیه قم ؛ درس میخوند ؛ هر دوشون ؛ اعلامیه های امامو پخش میکردن ؛ یکی توی حوزه؛ اون یکی تو دانشگاه ! خیلی فعال بودن! تقریبا رییس گروهشون بودن ؛ وقتی اول صدیقه رو میگیرن ؛ دو ماهه از شوهرش حامله بوده ؛ زیر شکنجه ؛ نم پس نمیده ؛ دکتر زندان بشون میگه صدیقه حامله ست ؛ هر روز میزدنش ؛ اما نه توی شکمش!
بچه تو زندان ؛ همیشه گروگان خوبیه.... اونم برا یه مادر!
میذارن بچه به دنیا بیاد ؛ یه پسر !صدیقه اسمشو میذاره حسین!
چند ماه بعدش؛ شبنم ؛ آذرو به دنیا میاره.....آذرخش آوانسیان ! دختر توماس؛ چریک فدایی خلق... ؛ اینا هم سلول بودن. یکی دانشجوی گروه امام ؛ اون یکی مجاهد؛ اما باهم دوست میشن ؛ همه ی مبارزا ؛ اون موقع باهم دوست بودن!
شوهر شبنم ؛ توماس اعدام شده بود ؛ اما شوهر صدیقه رو ؛ هنوز پیدا نکرده بودن؛
بعد از زایمان ؛ خیلی شکنجه ش میدن؛ میگن به بچه ی اونم ؛ شبنم شیر میداده ؛ به حسین! تاصدیقه ؛ حکم اعدامش میاد! هیچوقت زیر شکنجه حرف نمیزده ؛ دیگه به دردشون نمیخورده!
میگن شب اعدام ؛ فقط حسین کوچیکشو میبوسه و بش میگه: هر چی میشی؛ هر کاری میکنی؛ فقط آدم خوبی باش و مادرتو ؛ از یاد نبر! و بعد صدای الله اکبر بوده که تو بند صدیقق و شبنم ؛ میپیچه.همه ی زنا باهم.....
شبنم به صدیقه قول میده ؛ اگه زنده بمونه؛ یه روز؛ همه چیز رو براش بگه!
صدای گلوله که میاد ؛ صدیقه برای همیشه میره ؛
فرداش بچه رو میبرن ؛ هر چی شبنم داد میزنه ؛ که اون بچه شیر خوره ست؛ گوش نمیدن!
دستور،از بالا اومده....بچه رو نگهدارین..... تا باباش پیدا شه!
و میشه!.....محمود مجیدی ؛ حزب اللهی طرفدار امام ؛ زود خودشو میرسونه ؛ زنشو که اعدام کردن ؛ میخواد دست کم بچه شو ؛ نجات بده ؛ معامله میکنن !
اون بیاد ؛ بچه رو میدن خانواده ی مجیدی!
اما رییس زندان به یه چیزی شک میکنه!
حرف هیولا : میگه بچه ها رو باید نگه داشت! تنها نقطه ضعف این چریکای الکی ؛ بچه هاشونه! باید جلوشون بچه رو تو هوای سرد گذاشت ! باید اونا رو ترسوند! باید حتی وقتی اعدام شدن ؛ بچه رو در ازای اطلاعات و مدارک ؛ با خانواده هاشون ؛ عوض کرد. نه مفتی..... رییس زندان ؛ نگران شبنم و بچه هاست ؛ اون ادم بدی نبود..... تنهایی تصمیمی ترسناک میگیره!
تصمیمی که به یه دستیار احتیاج داشته ؛یه دستیار باهوش و راز نگه دار ! رییس حسابداری زندان...تنها کسی که بش اطمینان داشته.!...یه پسر با شخصیت بیست و پنج ساله ی تحصیل کرده که تازه استخدام شده بود....نوید!...پسر یه خانواده ی فرهنگی...
و نوید باید کار خطرناکی انجام میداد..... دور از چشم همه...
.
تنهایی.....
#او_یک_زن
#قسمت_نود
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#ایینستاگرام_چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#او_یکزن
#قسمت_نود
#چیستایثربی
من و شهرام ؛ به اتاقکمان در کوه برگشتیم. از جهنم سرد گریخته بودیم ؛ روز بعد ؛ مثل جادو شده ها ؛ تا عصرخوابیدیم ؛ دنده های شهرام درد میکرد ؛ عصر ؛ صدای زنگ گوشی شهرام ؛ هردویمان راپراند.
چیستا بود؛ از پیش کشیش میامد؛ کشیش یوحنای خودمان ؛ که تقریبا همسن علیرضای خودمان بود.فقط با موی جو گندمی.....مردی که فکر میکردم پدرمن است!
دیگر آماده بودم که عجیبترین چیزها را بشنوم ولی؛علیرضا ؛ پسر شبنم؟! باور کردنش سخت بود! از موجودی به آن لطافت و زیبایی ؛ آذر ؛ یا علیرضا به دنیا آمده بود که این همه دروغ میگفت!یا شاید من فکر میکردم دروغ میگوید...
هر دو ؛ چند لحظه ساکت بودیم ؛ ناگهان شهرام خندید ؛ گفت : پس من و اون ؛ آخرش پسر خاله در اومدیم!
میدیدم چقدر ؛ با بچه های دیگه ی حاجی سپندان فرق داره! گفتم : چرا بچه رو از شبنم، دزدیدنش؟ چرا آوردن اینجا؟
گفت: چیستا خلاصه و تند تند ؛ مثل همیشه ؛ یه چیزایی گفت ؛یه چیزایی دستم اومد.اما گمونم داستانش مفصله.....
ظاهرا شبنم ؛ همبندی داشته به نام صدیقه پرورش. قبل از زایمان که هنوز ؛ توی بخش بوده.....پیش زندانیای دیگه......نه تو انفرادی!
صدیقه از دانشجویان
طرفدار امام بود ؛شوهرشم تو حوزه ی علمیه قم ؛ درس میخوند ؛ هر دوشون ؛ اعلامیه های امامو پخش میکردن ؛ یکی توی حوزه؛ اون یکی تو دانشگاه ! خیلی فعال بودن! تقریبا رییس گروهشون بودن ؛ وقتی اول صدیقه رو میگیرن ؛ دو ماهه از شوهرش حامله بوده ؛ زیر شکنجه ؛ نم پس نمیده ؛ دکتر زندان بشون میگه صدیقه حامله ست ؛ هر روز میزدنش ؛ اما نه توی شکمش!
بچه تو زندان ؛ همیشه گروگان خوبیه.... اونم برا یه مادر!
میذارن بچه به دنیا بیاد ؛ یه پسر !صدیقه اسمشو میذاره حسین!
چند ماه بعدش؛ شبنم ؛ آذرو به دنیا میاره.....آذرخش آوانسیان ! دختر توماس؛ چریک فدایی خلق... ؛ اینا هم سلول بودن. یکی دانشجوی گروه امام ؛ اون یکی مجاهد؛ اما باهم دوست میشن ؛ همه ی مبارزا ؛ اون موقع باهم دوست بودن!
شوهر شبنم ؛ توماس اعدام شده بود ؛ اما شوهر صدیقه رو ؛ هنوز پیدا نکرده بودن؛
بعد از زایمان ؛ خیلی شکنجه ش میدن؛ میگن به بچه ی اونم ؛ شبنم شیر میداده ؛ به حسین! تاصدیقه ؛ حکم اعدامش میاد! هیچوقت زیر شکنجه حرف نمیزده ؛ دیگه به دردشون نمیخورده!
میگن شب اعدام ؛ فقط حسین کوچیکشو میبوسه و بش میگه: هر چی میشی؛ هر کاری میکنی؛ فقط آدم خوبی باش و مادرتو ؛ از یاد نبر! و بعد صدای الله اکبر بوده که تو بند صدیقق و شبنم ؛ میپیچه.همه ی زنا باهم.....
شبنم به صدیقه قول میده ؛ اگه زنده بمونه؛ یه روز؛ همه چیز رو براش بگه!
صدای گلوله که میاد ؛ صدیقه برای همیشه میره ؛
فرداش بچه رو میبرن ؛ هر چی شبنم داد میزنه ؛ که اون بچه شیر خوره ست؛ گوش نمیدن!
دستور،از بالا اومده....بچه رو نگهدارین..... تا باباش پیدا شه!
و میشه!.....محمود مجیدی ؛ حزب اللهی طرفدار امام ؛ زود خودشو میرسونه ؛ زنشو که اعدام کردن ؛ میخواد دست کم بچه شو ؛ نجات بده ؛ معامله میکنن !
اون بیاد ؛ بچه رو میدن خانواده ی مجیدی!
اما رییس زندان به یه چیزی شک میکنه!
حرف هیولا : میگه بچه ها رو باید نگه داشت! تنها نقطه ضعف این چریکای الکی ؛ بچه هاشونه! باید جلوشون بچه رو تو هوای سرد گذاشت ! باید اونا رو ترسوند! باید حتی وقتی اعدام شدن ؛ بچه رو در ازای اطلاعات و مدارک ؛ با خانواده هاشون ؛ عوض کرد. نه مفتی..... رییس زندان ؛ نگران شبنم و بچه هاست ؛ اون ادم بدی نبود..... تنهایی تصمیمی ترسناک میگیره!
تصمیمی که به یه دستیار احتیاج داشته ؛یه دستیار باهوش و راز نگه دار ! رییس حسابداری زندان...تنها کسی که بش اطمینان داشته.!...یه پسر با شخصیت بیست و پنج ساله ی تحصیل کرده که تازه استخدام شده بود....نوید!...پسر یه خانواده ی فرهنگی...
و نوید باید کار خطرناکی انجام میداد..... دور از چشم همه...
.
تنهایی.....
#او_یک_زن
#قسمت_نود
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#ایینستاگرام_چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
@chista_yasrebi رمان "پستچی "برای کتابخوانهاست...خواندن از کتاب کامل با نسخه ی دانلودی و مجازی آن تفاوت دارد.فرهنگ کتابخوانی ما را بالا میبرد.فروش: نشر قطره و انلاین و کتابفروشیهای معتبر/88973351
#Spente_Le_Stelle
#Singer : #Emma_Shapplin
#اما_چاپلین
تقدیم به هم وطنان مسیحی و سایر اقلیتهای دینی ؛ قومی و نژادی ایران.همه جای جهان که باشند.....
ما اول همه #ایرانی هستیم ؛ با
#تفاوتهایی.......
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#Singer : #Emma_Shapplin
#اما_چاپلین
تقدیم به هم وطنان مسیحی و سایر اقلیتهای دینی ؛ قومی و نژادی ایران.همه جای جهان که باشند.....
ما اول همه #ایرانی هستیم ؛ با
#تفاوتهایی.......
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig