قضاوت کردن آدمها و اینکه گمان میکنیم با سرکوب و تحقیر دیگران، خود را بهتر و برتر نشان خواهیم داد، تنها یک دلیل دارد: در وجود آن آدمها چیزهایی را میبینیم که آرزوی ماست یا حسرت داشتنش را کشیدهایم. چیزی را در آن آدمها میبینیم که خواهان دستیابی بدان بودهایم و نتوانستهایم و نشده است! حالا تنها کاری که در توانمان است و با قدرت انجام میدهیم، حقیر شمردن آن ویژگی و آن فرد برای ارضای حس ناتوانی خویش در تحقق رؤیایمان است... انگشت اشارهمان را به سمت کسی نگیریم اگر در پاکی دستهای خود تردید داریم...
#سبا_دشتی
@chista_yasrebi
#سبا_دشتی
@chista_yasrebi
آحرین دفاعیات#سهروردی قبل از بر دار شدن و اعدام.....در سی و هفت سالگی.
شما چرا میخواهید شراب خوری کسی روشن شود ؟ پیامبر شما بر کتمان اسرار مومنان ؛ چقدر تاکید کرده است؟ هر گاه چیزی از اصحاب را به او میگفتند ؛ اعتنایی نمیکرد و میگفت :
"من برای نقب زدن و رفتن به درون دل مردم ؛ دستور ندارم..." او تلاش میکرد که مردم مسلمان باشند ؛ و هرگز به اثبات کفر و فساد کسی نمیکوشید....اما بر عکس جانشینانش را میبینم که همه ی هم و غمشان آن است که کفر و فساد دیگران را اثبات کنند !!! این که شخصی مرتکب فلان گناه شده یا نه؛ به شما مربوط نیست !... #شیخ_شهاب_الدین_سهروردی؛
. فیلسوف؛ عارف ؛ حکیم و نویسنده ی به نام ایرانی و صاحب کتب و مقالات ارزشمندی است.متعصبان دوران به محبوبیت او نزد مردم ؛ حسادت کردند و سعی کردند او را کافر جلوه دهند.در صورتی که عارف؛ حکیم و معلم دین و اشراق بود....او رادر سی و هفت سالگی به دار آویختند.شرح صحنه ی دادگاه و مرگ او در نمایشنامه ی#چنگیزخان من به تفصیل آمده است.
.
.
اما متن فوق را از کتاب بی نظیر ؛#قلندر_و_قلعه
تالیف#دکتر_سید_یحیی_یثربی؛ نویسنده و مدرس دانشگاه انتخاب کرده ام که تا سال نود ؛ نه چاپ داشته و هنوز هم تجدید چاپ میشود.برنده ی کتاب سال و یکی از بهترین رمانهای تاریخی و عرفانی ست که تا به حال خوانده ام #چیستا_یثربی
.
#دکتر_سید_یحیی_یثربی
#سهروردی
#عارف_بزرگ_قرن_ششم_هجری
#گناه
#مستوری
#پیامبر
#تعصب
#دین
#اعدام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
.
..
شما چرا میخواهید شراب خوری کسی روشن شود ؟ پیامبر شما بر کتمان اسرار مومنان ؛ چقدر تاکید کرده است؟ هر گاه چیزی از اصحاب را به او میگفتند ؛ اعتنایی نمیکرد و میگفت :
"من برای نقب زدن و رفتن به درون دل مردم ؛ دستور ندارم..." او تلاش میکرد که مردم مسلمان باشند ؛ و هرگز به اثبات کفر و فساد کسی نمیکوشید....اما بر عکس جانشینانش را میبینم که همه ی هم و غمشان آن است که کفر و فساد دیگران را اثبات کنند !!! این که شخصی مرتکب فلان گناه شده یا نه؛ به شما مربوط نیست !... #شیخ_شهاب_الدین_سهروردی؛
. فیلسوف؛ عارف ؛ حکیم و نویسنده ی به نام ایرانی و صاحب کتب و مقالات ارزشمندی است.متعصبان دوران به محبوبیت او نزد مردم ؛ حسادت کردند و سعی کردند او را کافر جلوه دهند.در صورتی که عارف؛ حکیم و معلم دین و اشراق بود....او رادر سی و هفت سالگی به دار آویختند.شرح صحنه ی دادگاه و مرگ او در نمایشنامه ی#چنگیزخان من به تفصیل آمده است.
.
.
اما متن فوق را از کتاب بی نظیر ؛#قلندر_و_قلعه
تالیف#دکتر_سید_یحیی_یثربی؛ نویسنده و مدرس دانشگاه انتخاب کرده ام که تا سال نود ؛ نه چاپ داشته و هنوز هم تجدید چاپ میشود.برنده ی کتاب سال و یکی از بهترین رمانهای تاریخی و عرفانی ست که تا به حال خوانده ام #چیستا_یثربی
.
#دکتر_سید_یحیی_یثربی
#سهروردی
#عارف_بزرگ_قرن_ششم_هجری
#گناه
#مستوری
#پیامبر
#تعصب
#دین
#اعدام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
.
..
دوستان به دلیل مشکل شخصی؛ او؛ یکزن را فردا میخوانید.امشب امکان تایپ نیست.ممنون که درک میکنید.... من هم انسانم با مشکلات خاص خودش
#چیستایثربی
#او_یک_زن
#فردا
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
#او_یک_زن
#فردا
@chista_yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_بیست_و_سوم
#چیستا_یثربی
اتاق سهراب؛ پر از نور و آرامش بود. دو تا تخم مرغ ؛ توی ماهیتابه گذاشته بود که برای من املت درست کند.گفتم: مطمینی چیزیش نمیشه؟ گفت: آره،میخوابه... با این وضع روحیش؛ فعلا صلاح نیست اونجا باشی ! گفتم: نمیدونستم خاطره ای به این تلخی داره!...سهراب گفت:حتما برای یه بچه ی شش ساله خیلی سخت بوده، اما همه خاطرات تلخ داریم؛ شما نداری؟ نفس عمیقی کشیدم؛ دلم نمیخواست چیزی یادم بیاید! کاش فراموشی میگرفتم؛ باز درد آمد؛ آنقدر شدید بود که راه سینه ات رامیبست؛ حتی نمیتوانستی فریاد بزنی...روی استخوانهایم ؛ پتک میکوبیدند ؛ بدون قرصهایم گریخته بودم. سهراب؛ظرف املت را با نان و سبزی تازه؛ در سینی ؛ مقابلم گذاشت. میدانستم متوجه حالم میشود؛ گفت:عرق کردی؟ مگه گرمه؟ گفتم ؛ چیزی نیست؛ سرما خوردم! به پنجره نگاه کرد و گفت: داره برف میاد.گفتم: تو این فصل؟ گفت:اینجا همیشه سرده.بفرما نوش جان!
اشتها نداشتم؛ گفتم: ببخشید ؛شما قرص داری؟ گفت:چه قرصی ؟گفتم: هر چی؛آرام بخش، گفت:نه! آنتی بیوتیک ؛استامینوفن، با قرص سرما خوردگی.گفتم: همون کدیین خوبه.یک کدیین آورد ،گفتم سه تا لطفا! عادتمه!
با تعجب نگاه کرد؛ ولی چیزی نگفت،درد در شقیقه؛ دل و حتی زیر ناخنهایم جیغ میکشید! گفت:چرا تشنج؟ گفتم: قرص دارم.تو کلبه موند؛ دکتر داده؛ گفت: میخوای برم وسایلتو بیارم؟ گفتم: اگه درو باز کنه! گفت: نمیترسی اینجا تنها باشی؟ زود برمیگردم؛
گفتم:من همه جا تنها بودم ؛درو قفل میکنم؛ شما برگشتی اسمتو بگو و سه بار بزن به در! گفت:سریع میام؛ رفت...برف شدیدتر شده بود.پرده را کنار زدم ؛ انگار از آسمان شیر میبارید. وسایل سهراب ساده بود. جز یک جانماز و مهر ؛ یک دست رختخواب ؛ و یک قرآن کوچک ؛ چیزی نداشت.با یک رادیوی قدیمی. حتی تلویزیون نداشت، وقت گذشت؛ نفهمیدم چقدر؛ ولی خیلی؛ خیلی بیشتر از سالهای بودنم در خانه ی پدر ؛ خیلی بیشتر از یکسال سیدنی...خیلی بیشتر از تحمل اهانهای مردم به ما بعد از طلاق!
قرنی گذشت؛ کم کم برف طوری سنگین شد که درختان و زمین سفید شدند؛ شبیه عروسی رانده و دل شکسته که گریخته باشد! حسی دلشوره ای به جانم افتاد.تلفن هم نداشتم که زنگ بزنم!
تنها عبایی نازکم؛ تنم بود. پتوی سفری سهراب را دورم پیچیدم ؛ برف و مهتاب راه را روشن کرده بود.خانه را دیدم.مثل خانه اموات، اما نه!کمی روشنتر !در نیمه باز بود؛ وارد شدم. دختری با لباس راحتی،کنار نیکان بود، با موهای طلایی رنگ شده و آرایش زیاد.... کنارچراغی ؛ دارویی را از شیشه را به او میداد. نیکان گفت: وسایلت رو مبله ؛ بردار و برو؛ نبیینمت! زود گمشو!
گفتم: سهراب کو؟ گفت:قبرباباش!
...من چه میدونم؟برو بیرون! با پتوی سهراب؛ زیر ماه ایستادم و صدایش کردم.سهراب!.... انگار هرگز نبود! من بودم و آن غربتکده و برف؛سهراب ناپدید شده بود!....
#او_یک_زن
#قسمت_بیست_و_سوم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
#ادبیات
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام
#یثربی_چیستا/به انگلیسی
دوستان عزیز ؛ اشتراک گذاری این مطلب؛ با ذکر نام و لینک تلگرام نویسنده ؛ بلامانع است.کار؛ شابک دارد و ثبت شده است.حقوق معنوی نویسندگان؛ مثل سایراصناف ؛ محترم است.ممنون که رعایت میفرمایید.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
کانال رسمی من
@chista_2
کانال قصه ی
#او_یکزن..../دومی
برای کسانی که میخواهند همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشند
#قسمت_بیست_و_سوم
#چیستا_یثربی
اتاق سهراب؛ پر از نور و آرامش بود. دو تا تخم مرغ ؛ توی ماهیتابه گذاشته بود که برای من املت درست کند.گفتم: مطمینی چیزیش نمیشه؟ گفت: آره،میخوابه... با این وضع روحیش؛ فعلا صلاح نیست اونجا باشی ! گفتم: نمیدونستم خاطره ای به این تلخی داره!...سهراب گفت:حتما برای یه بچه ی شش ساله خیلی سخت بوده، اما همه خاطرات تلخ داریم؛ شما نداری؟ نفس عمیقی کشیدم؛ دلم نمیخواست چیزی یادم بیاید! کاش فراموشی میگرفتم؛ باز درد آمد؛ آنقدر شدید بود که راه سینه ات رامیبست؛ حتی نمیتوانستی فریاد بزنی...روی استخوانهایم ؛ پتک میکوبیدند ؛ بدون قرصهایم گریخته بودم. سهراب؛ظرف املت را با نان و سبزی تازه؛ در سینی ؛ مقابلم گذاشت. میدانستم متوجه حالم میشود؛ گفت:عرق کردی؟ مگه گرمه؟ گفتم ؛ چیزی نیست؛ سرما خوردم! به پنجره نگاه کرد و گفت: داره برف میاد.گفتم: تو این فصل؟ گفت:اینجا همیشه سرده.بفرما نوش جان!
اشتها نداشتم؛ گفتم: ببخشید ؛شما قرص داری؟ گفت:چه قرصی ؟گفتم: هر چی؛آرام بخش، گفت:نه! آنتی بیوتیک ؛استامینوفن، با قرص سرما خوردگی.گفتم: همون کدیین خوبه.یک کدیین آورد ،گفتم سه تا لطفا! عادتمه!
با تعجب نگاه کرد؛ ولی چیزی نگفت،درد در شقیقه؛ دل و حتی زیر ناخنهایم جیغ میکشید! گفت:چرا تشنج؟ گفتم: قرص دارم.تو کلبه موند؛ دکتر داده؛ گفت: میخوای برم وسایلتو بیارم؟ گفتم: اگه درو باز کنه! گفت: نمیترسی اینجا تنها باشی؟ زود برمیگردم؛
گفتم:من همه جا تنها بودم ؛درو قفل میکنم؛ شما برگشتی اسمتو بگو و سه بار بزن به در! گفت:سریع میام؛ رفت...برف شدیدتر شده بود.پرده را کنار زدم ؛ انگار از آسمان شیر میبارید. وسایل سهراب ساده بود. جز یک جانماز و مهر ؛ یک دست رختخواب ؛ و یک قرآن کوچک ؛ چیزی نداشت.با یک رادیوی قدیمی. حتی تلویزیون نداشت، وقت گذشت؛ نفهمیدم چقدر؛ ولی خیلی؛ خیلی بیشتر از سالهای بودنم در خانه ی پدر ؛ خیلی بیشتر از یکسال سیدنی...خیلی بیشتر از تحمل اهانهای مردم به ما بعد از طلاق!
قرنی گذشت؛ کم کم برف طوری سنگین شد که درختان و زمین سفید شدند؛ شبیه عروسی رانده و دل شکسته که گریخته باشد! حسی دلشوره ای به جانم افتاد.تلفن هم نداشتم که زنگ بزنم!
تنها عبایی نازکم؛ تنم بود. پتوی سفری سهراب را دورم پیچیدم ؛ برف و مهتاب راه را روشن کرده بود.خانه را دیدم.مثل خانه اموات، اما نه!کمی روشنتر !در نیمه باز بود؛ وارد شدم. دختری با لباس راحتی،کنار نیکان بود، با موهای طلایی رنگ شده و آرایش زیاد.... کنارچراغی ؛ دارویی را از شیشه را به او میداد. نیکان گفت: وسایلت رو مبله ؛ بردار و برو؛ نبیینمت! زود گمشو!
گفتم: سهراب کو؟ گفت:قبرباباش!
...من چه میدونم؟برو بیرون! با پتوی سهراب؛ زیر ماه ایستادم و صدایش کردم.سهراب!.... انگار هرگز نبود! من بودم و آن غربتکده و برف؛سهراب ناپدید شده بود!....
#او_یک_زن
#قسمت_بیست_و_سوم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
#ادبیات
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام
#یثربی_چیستا/به انگلیسی
دوستان عزیز ؛ اشتراک گذاری این مطلب؛ با ذکر نام و لینک تلگرام نویسنده ؛ بلامانع است.کار؛ شابک دارد و ثبت شده است.حقوق معنوی نویسندگان؛ مثل سایراصناف ؛ محترم است.ممنون که رعایت میفرمایید.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
کانال رسمی من
@chista_2
کانال قصه ی
#او_یکزن..../دومی
برای کسانی که میخواهند همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشند
پست و یادداشت بانو
#پریسا_شمس
#نویسنده
#نمایشنامه_نویس و
#منتقد_ادبی
درباره
#نهضت_پستچی
#امروز
سال قبل در يكي از پستهايم نوشتم كه چيستا يثربي با داستان دنباله دار و عامه پسند پستچي، كاربري اينستاگرام را
تغيير داد. وبعد از آن پست كه در فضاي مجازي اساسي دست به دست شد، خيلي سايتها و روزنامه ها از اين حركت خانم يثربي ستايش كردند. حالا كتاب پستچي در نمايشگاه كتاب امسال ركورد دار تجديد چاپ ميشود و ظرف چند روز به چاپ سوم ميرسد. اين اتفاق در بازار راكد و بيجان چاپ بيشتر به يك معجزه شبيه است. مخاطبين چيستا براي ملاقات با نويسنده راهي نمايشگاهي ميشوند كه در پرت ترين نقطه نقشه قرار دارد، آنها نه فقط پستچي بلكه ساير آثار يثربي را ميخرند و ترديد نكنيد كه در كنارش كتابهاي ديگر هم به كيسه خريدشان روانه ميشود و اين يعني رونق گرفتن بازار . چيستا يثربي نبض مخاطب را در دست دارد. او با هوش و درايتي مثال زدني بخشي از جامعه خاموش مخاطبين كتاب را بيدار كرده كه دلشان قصه ميخواهد اما از داستان هاي ساختارگرا و روشنفكرمآب روگردانند. به اعتقاد من يثربي موج جديدي از كتاب خوان ها را برانگيخته كه اين حركت بسيار ارزشمند است. حالا مردمي دست به كتاب برده اند كه با هر ميزان از تحصيلات، در هر طيف سني و از هر قشر طبقاتي عطش خواندن دارند ، اميدوارم چيستا يثربي هرگز از راهي كه در پيش گرفته خسته نشود و اميدوارترم كه باقي نويسندگان هم از برچسب عام پسند نوشتن نترسند و براي توده مردم توليد اثر كنند چراكه گام اول فرهنگسازي نفوذ به اذهان مردم است، كتاب هاي كم تيراژ كه كنج انبارهاي كتابفروشي ها خاك مي خورند، هرچند كه ارزشمند و حاوي انديشه اي سترگ باشند اما در نهايت رسالت ناكامي را بين صفحات خود تا ابد مي كشانند.
#چيستا#يثربي#پستچي
پ.ن: تصوير چيستا يثربي در حال امضاي كتابش در نمايشگاه
#ازپیج
#پریسا_شمس
#نویسنده و
#منتقد_ادبی
#امروز
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
.
#پریسا_شمس
#نویسنده
#نمایشنامه_نویس و
#منتقد_ادبی
درباره
#نهضت_پستچی
#امروز
سال قبل در يكي از پستهايم نوشتم كه چيستا يثربي با داستان دنباله دار و عامه پسند پستچي، كاربري اينستاگرام را
تغيير داد. وبعد از آن پست كه در فضاي مجازي اساسي دست به دست شد، خيلي سايتها و روزنامه ها از اين حركت خانم يثربي ستايش كردند. حالا كتاب پستچي در نمايشگاه كتاب امسال ركورد دار تجديد چاپ ميشود و ظرف چند روز به چاپ سوم ميرسد. اين اتفاق در بازار راكد و بيجان چاپ بيشتر به يك معجزه شبيه است. مخاطبين چيستا براي ملاقات با نويسنده راهي نمايشگاهي ميشوند كه در پرت ترين نقطه نقشه قرار دارد، آنها نه فقط پستچي بلكه ساير آثار يثربي را ميخرند و ترديد نكنيد كه در كنارش كتابهاي ديگر هم به كيسه خريدشان روانه ميشود و اين يعني رونق گرفتن بازار . چيستا يثربي نبض مخاطب را در دست دارد. او با هوش و درايتي مثال زدني بخشي از جامعه خاموش مخاطبين كتاب را بيدار كرده كه دلشان قصه ميخواهد اما از داستان هاي ساختارگرا و روشنفكرمآب روگردانند. به اعتقاد من يثربي موج جديدي از كتاب خوان ها را برانگيخته كه اين حركت بسيار ارزشمند است. حالا مردمي دست به كتاب برده اند كه با هر ميزان از تحصيلات، در هر طيف سني و از هر قشر طبقاتي عطش خواندن دارند ، اميدوارم چيستا يثربي هرگز از راهي كه در پيش گرفته خسته نشود و اميدوارترم كه باقي نويسندگان هم از برچسب عام پسند نوشتن نترسند و براي توده مردم توليد اثر كنند چراكه گام اول فرهنگسازي نفوذ به اذهان مردم است، كتاب هاي كم تيراژ كه كنج انبارهاي كتابفروشي ها خاك مي خورند، هرچند كه ارزشمند و حاوي انديشه اي سترگ باشند اما در نهايت رسالت ناكامي را بين صفحات خود تا ابد مي كشانند.
#چيستا#يثربي#پستچي
پ.ن: تصوير چيستا يثربي در حال امضاي كتابش در نمايشگاه
#ازپیج
#پریسا_شمس
#نویسنده و
#منتقد_ادبی
#امروز
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
.
#کلیپی_کوتاه
#پستچی
در نمایشگاه
#نمایشگاه_کتاب
#کاری از آقای
#نیکان
#هدیه ای از سوی گروه موسیقی پستچی
تنظیم ارکستر موسیقی پستچی
#پستچی
#چیستایثربی
#کلیپ
@chista_yasrebi
#پستچی
در نمایشگاه
#نمایشگاه_کتاب
#کاری از آقای
#نیکان
#هدیه ای از سوی گروه موسیقی پستچی
تنظیم ارکستر موسیقی پستچی
#پستچی
#چیستایثربی
#کلیپ
@chista_yasrebi
#مسابقه_فرهنگی#پستچی
به برنده ی این مسابقه؛ هدیه نفیسی؛ تقدیم خواهد شد.
علت موفقیت پستچی........بود...
جای خالی را بایکی از این گزینه ها پر بفرمایید
یک_ ورود ادبیات یک نویسنده ی حرفه ای به طور رایگان در شبکه های مجازی و جذابیت داستان....برای اولین بار...رمانی قبل از چاپ ؛ دست به دست ؛ میچرخد.
دو_ صداقت و پاکی عشقی نوستالژیک که دوست داشتن را به یاد ما میآورد....و عظمت حقیقتی گمشده به نام
#عشق.....که از یادمان گاهی میرود.
سه_ بازگویی زندگی نسلی فراموش شده که عشق و زندگی متفاوتی داشتند و جذابیت ویژگیهای این نسل برای جوانان و حتی بزرگترهای امروز
چهار_ ادبیات شاعرانه و لطیف رمان؛ در تضاد با اهانتها ؛ توهینها و نسبتهای ناروای برخی مغرضان که اسم #پستچی را بیشتر در شبکه های مجازی ؛ فراگیر کرد...
لطفا پاسخ گزینه ی مورد نظر خود را زیر آخرین پست پیج اینستاگرام رسمی #یثربی_چیستا/بنویسید .تا آخر نمایشگاه؛ یعنی پایان روز شنبه فرصت دارید که پاسخ ها را بفرستید و در قرعه کشی شرکت داده شوید....آخرین پست پیج یثربی_چیستا در اینستاگرام یک کلیپ است.زیر آن گزینه ی دلخواهتان را بنویسید
مسابقه ی آسانی نیست و برنده ی آن ؛ یک دوست نمونه خواهد بود.
درود
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
به برنده ی این مسابقه؛ هدیه نفیسی؛ تقدیم خواهد شد.
علت موفقیت پستچی........بود...
جای خالی را بایکی از این گزینه ها پر بفرمایید
یک_ ورود ادبیات یک نویسنده ی حرفه ای به طور رایگان در شبکه های مجازی و جذابیت داستان....برای اولین بار...رمانی قبل از چاپ ؛ دست به دست ؛ میچرخد.
دو_ صداقت و پاکی عشقی نوستالژیک که دوست داشتن را به یاد ما میآورد....و عظمت حقیقتی گمشده به نام
#عشق.....که از یادمان گاهی میرود.
سه_ بازگویی زندگی نسلی فراموش شده که عشق و زندگی متفاوتی داشتند و جذابیت ویژگیهای این نسل برای جوانان و حتی بزرگترهای امروز
چهار_ ادبیات شاعرانه و لطیف رمان؛ در تضاد با اهانتها ؛ توهینها و نسبتهای ناروای برخی مغرضان که اسم #پستچی را بیشتر در شبکه های مجازی ؛ فراگیر کرد...
لطفا پاسخ گزینه ی مورد نظر خود را زیر آخرین پست پیج اینستاگرام رسمی #یثربی_چیستا/بنویسید .تا آخر نمایشگاه؛ یعنی پایان روز شنبه فرصت دارید که پاسخ ها را بفرستید و در قرعه کشی شرکت داده شوید....آخرین پست پیج یثربی_چیستا در اینستاگرام یک کلیپ است.زیر آن گزینه ی دلخواهتان را بنویسید
مسابقه ی آسانی نیست و برنده ی آن ؛ یک دوست نمونه خواهد بود.
درود
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
استاد عزیز ،،تبریک،،پستچی عزیزم بهترین دوست کتاب من به چاپ سوم رسید، برای اولین بار در فضای مجازی یک داستان جذاب از نویسنده معروف را به طور رایگان دیدم، نوستالژی عشقی که از یادمان رفته یود ونسلی فراموش شده با ادبیاتی شاعرانه ولطیف که در تضاد با توهین های ناروای برخی مغرضان شبکه های مجازی را فراگیر شد. ودر زمان کوتاهی پیوند دهنده دوستیهای عمیق مجازی وواقعی شد ودنیای دیگری از عشق را برویمان گشود وتولدی دیگر را اغاز کرد،،،دوست پستچی من راهت پر ره رو ،، ، وروز به روز موفق تر باشی ،
#پروین_اسماعیلی
@chista_yasrebi
#پروین_اسماعیلی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi/وقتی تک درختان دشت را تیشه میزنند ؛تو بیا روی شانه ام آشیان کن! تو باشی؛ مرا تیشه نمیزنند...دخیل میبندد/چیستایثربی
@chista_yasrebi/تمام شعرهایم به گریه افتادند؛/ لحظه های خداحافظی چه بدند/چیستایثربی
@chista_yasrebi
#بانو_پوری_بنایی
#بازیگر
نقش نامزد قیصر در فیلم
#قیصر_کیمیایی
#پوری_بنایی
و از بازیگرانی خوبی که در وطن ماند.اما متاسفانه دیگر کار بازیگری نکرد
#چیستایثربی
#بانو_پوری_بنایی
#بازیگر
نقش نامزد قیصر در فیلم
#قیصر_کیمیایی
#پوری_بنایی
و از بازیگرانی خوبی که در وطن ماند.اما متاسفانه دیگر کار بازیگری نکرد
#چیستایثربی
@chista_yasrebi/ساعت پنج امروز عصر بالاخره ؛ به نمایشگاه رسید! /مجموعه اشعار جدید چیستایثربی/نشر کوله پشتی/نگاهت همیشه دوشنبه ست/چیستایثربی
@chista_yasrebi/معلم پیانو به چاپ دوم رسید! معلم پیانو ؛ داستان عشق پر شور دو مادر و دو فرزند؛ عصر امروز در نمایشگاه؛ به چاپ دوم رسید/نشر کوله پشتی/چیستایثربی