Forwarded from AtousaDolatyari
You'll Be in My Heart (Phil Version)
Phil Collins
Come stop your crying
#موزیک_انیمیشن_تارزان_یک
#تو_همیشه_در_قلب_منی
#به_یاد_کودکی_دخترم
#چیستایثربی
بيا و گريه كردنت رو متوقف كن
It will be alright
اين درست ميشه
Just take my hand
فقط دست منو بگير
Hold it tight
و محكم نگهش دار
I will protect you
من ازت مواظبت ميكنم
From all around you
از تمام چيزهاي اطراف تو
I will be here
من اینجا خواهم بود
Don't you cry
گريه نكن
For one so small
براي يک بار هم كه شده چنان لبخند بزن
You seem so strong
كه قدرتمند به نظر برسي
My arms will hold you
من تورا در آغوش ميگيرم
Keep you safe and warm
تو رو امن و گرم نگه ميدارم
This bond between us
اين عهدي كه بين ماست
Can't be broken
نميتونه بشكنه
I will be here
من اينجا خواهم بود
Don't you cry
گريه نكن
'Cause you'll be in my heart
چون تو در قلب من خواهي ماند
Yes, you'll be in my heart
آره،تو در قلب من خواهي ماند
From this day on
از اين روز
Now and forever more
الان و براي هميشه
You'll be in my heart
تو در قلب من خواهي ماند
No matter what they say
مهم نيست كه اونا چي ميگن
You'll be here in my heart, always
تو در قلب من خواهي ماند،براي هميشه
Why can't they understand
چرا اونا نميتونن متوجه بشن
The way we feel
احساسي رو كه ما داريم
They just don't trust
اونا فقط نميتونن اعتماد كنن
What they can't explain
به چيزي كه نميتونن توضيح بدن
I know we're different but,
من ميدونم كه ما متفاوتيم
Deep inside us
درون باطن ما اينه كه
We're not that different at all
ما هميشه متفاوت نيستيم
And you'll be in my heart
و تو در قلب من خواهي ماند
Yes, you'll be in my heart
آره،تو در قلب من خواهي ماند
From this day on
از اين روز
Now and forever more
الان و براي هميشه
Don't listen to them
به حرف اونا گوش نكن
'Cause what do they know
چون چيزي كه اونا ميدونن
We need each other
اينه كه ما به هركسي نياز داريم
To have, to hold
براي داشتن،براي نگه داشتن
They'll see in time
و اونا بموقع خواهند ديد
I know
من ميدونم
When destiny calls you
وقتي كه سرنوشت صدات ميزنه
You must be strong
تو بايد قوي باشي
I may not be with you
ممكنه كه من با تو نباشم
But you've got to hold on
اما تو با من خواهي بود
They'll see in time
و اونا بموقع خواهند ديد
I know
من ميدونم
We'll show them together
ما باهم نشونشون ميديم
'Cause you'll be in my heart
چون تو در قلب من خواهي ماند
Yes, you'll be in my heart
آره تو در قلب من خواهي ماند
From this day on
از اين روز
Now and forever more
الان و براي هميشه
Oh, you'll be in my heart
اوه،تو در قلب من خواهي ماند
No matter what they say
مهم نيست كه اونا چي ميگن
You'll be here inره ده my heart, always
تو درقلب من خواهي ماند،هميشه
Always
هميشه
آهنگ متن انیمیشن
#تارزان_یک
#فیل_کالینز
#چیستایثربی
#روز_مادر_مبارک
#عشق؛ عشق است....و عشق مادرانه ؛ مقدس
چه فرقی میکند مادرت
#چیتا باشد...
#گوریلی که تارزان را بزرگ کرد و از هر مادری ؛ بیشتر ؛ عاشقش بود....
من یک عمر
#چیتا بودم.....
@chista_yasrebi
#موزیک_انیمیشن_تارزان_یک
#تو_همیشه_در_قلب_منی
#به_یاد_کودکی_دخترم
#چیستایثربی
بيا و گريه كردنت رو متوقف كن
It will be alright
اين درست ميشه
Just take my hand
فقط دست منو بگير
Hold it tight
و محكم نگهش دار
I will protect you
من ازت مواظبت ميكنم
From all around you
از تمام چيزهاي اطراف تو
I will be here
من اینجا خواهم بود
Don't you cry
گريه نكن
For one so small
براي يک بار هم كه شده چنان لبخند بزن
You seem so strong
كه قدرتمند به نظر برسي
My arms will hold you
من تورا در آغوش ميگيرم
Keep you safe and warm
تو رو امن و گرم نگه ميدارم
This bond between us
اين عهدي كه بين ماست
Can't be broken
نميتونه بشكنه
I will be here
من اينجا خواهم بود
Don't you cry
گريه نكن
'Cause you'll be in my heart
چون تو در قلب من خواهي ماند
Yes, you'll be in my heart
آره،تو در قلب من خواهي ماند
From this day on
از اين روز
Now and forever more
الان و براي هميشه
You'll be in my heart
تو در قلب من خواهي ماند
No matter what they say
مهم نيست كه اونا چي ميگن
You'll be here in my heart, always
تو در قلب من خواهي ماند،براي هميشه
Why can't they understand
چرا اونا نميتونن متوجه بشن
The way we feel
احساسي رو كه ما داريم
They just don't trust
اونا فقط نميتونن اعتماد كنن
What they can't explain
به چيزي كه نميتونن توضيح بدن
I know we're different but,
من ميدونم كه ما متفاوتيم
Deep inside us
درون باطن ما اينه كه
We're not that different at all
ما هميشه متفاوت نيستيم
And you'll be in my heart
و تو در قلب من خواهي ماند
Yes, you'll be in my heart
آره،تو در قلب من خواهي ماند
From this day on
از اين روز
Now and forever more
الان و براي هميشه
Don't listen to them
به حرف اونا گوش نكن
'Cause what do they know
چون چيزي كه اونا ميدونن
We need each other
اينه كه ما به هركسي نياز داريم
To have, to hold
براي داشتن،براي نگه داشتن
They'll see in time
و اونا بموقع خواهند ديد
I know
من ميدونم
When destiny calls you
وقتي كه سرنوشت صدات ميزنه
You must be strong
تو بايد قوي باشي
I may not be with you
ممكنه كه من با تو نباشم
But you've got to hold on
اما تو با من خواهي بود
They'll see in time
و اونا بموقع خواهند ديد
I know
من ميدونم
We'll show them together
ما باهم نشونشون ميديم
'Cause you'll be in my heart
چون تو در قلب من خواهي ماند
Yes, you'll be in my heart
آره تو در قلب من خواهي ماند
From this day on
از اين روز
Now and forever more
الان و براي هميشه
Oh, you'll be in my heart
اوه،تو در قلب من خواهي ماند
No matter what they say
مهم نيست كه اونا چي ميگن
You'll be here inره ده my heart, always
تو درقلب من خواهي ماند،هميشه
Always
هميشه
آهنگ متن انیمیشن
#تارزان_یک
#فیل_کالینز
#چیستایثربی
#روز_مادر_مبارک
#عشق؛ عشق است....و عشق مادرانه ؛ مقدس
چه فرقی میکند مادرت
#چیتا باشد...
#گوریلی که تارزان را بزرگ کرد و از هر مادری ؛ بیشتر ؛ عاشقش بود....
من یک عمر
#چیتا بودم.....
@chista_yasrebi
#انیمیشن_تارزان
#قسمت_اول
#سکانس_وداع_مادرگوریلی/"چیتا" و تارزان
همیشه این سکانس ؛ گریه ام میگیرد....
این لحظه ی خاص وداع ؛ برای همه ی ما پیش می آید ؛ وقتی کودکانمان بزرگ میشوند و خود باید درباره ی زندگیشان ؛ تصمیم بگیرند....اما
#عشق عظیمی در چشمان چیتاست...
#عشقی_دردناک
@chista_yasrebi
#قسمت_اول
#سکانس_وداع_مادرگوریلی/"چیتا" و تارزان
همیشه این سکانس ؛ گریه ام میگیرد....
این لحظه ی خاص وداع ؛ برای همه ی ما پیش می آید ؛ وقتی کودکانمان بزرگ میشوند و خود باید درباره ی زندگیشان ؛ تصمیم بگیرند....اما
#عشق عظیمی در چشمان چیتاست...
#عشقی_دردناک
@chista_yasrebi
Forwarded from AtousaDolatyari
Track01
Sample from www.musicabona.com
Forwarded from AtousaDolatyari
Track03
Sample from www.musicabona.com
#Beethoven
#بتهون
#فور_الیز
#برای
#الیز
دختری که بتهون دوست داشت ؛ اما هرگز به او ؛ با صراحت ؛ ابراز نکرد...
این آهنگساز تا آخر عمرش ؛ ازدواج نکرد و در سالهای آخر زندگی ؛ ناشنواشد....و با وجود ناشنوایی به کار موسیقی ادامه داد....
آهنگساز.رهبر ارکستر و نوازنده ای که خود ؛ ناشنوا بود!...
#معلم_پیانو
#داستان
#چیستایثربی
#نیمه_شب_هر_شب
#سایت_طاقچه
آدرس
#طاقچه در کانال و اینستاگرام چیستایثربی آمده است.
#Fur_elise
@chista_yasrebi
#بتهون
#فور_الیز
#برای
#الیز
دختری که بتهون دوست داشت ؛ اما هرگز به او ؛ با صراحت ؛ ابراز نکرد...
این آهنگساز تا آخر عمرش ؛ ازدواج نکرد و در سالهای آخر زندگی ؛ ناشنواشد....و با وجود ناشنوایی به کار موسیقی ادامه داد....
آهنگساز.رهبر ارکستر و نوازنده ای که خود ؛ ناشنوا بود!...
#معلم_پیانو
#داستان
#چیستایثربی
#نیمه_شب_هر_شب
#سایت_طاقچه
آدرس
#طاقچه در کانال و اینستاگرام چیستایثربی آمده است.
#Fur_elise
@chista_yasrebi
#آمادئوس
#Amadeus
#کارگردان : #میلوش_فورمن
#Milos_Forman
بر اساس زندگی اهنگساز و نوازنده ی معروف
#ولفکانگ_امادیوس_موتسارت
محصول_1984
برنده
#هشت_جایزه_اسکار
ترکیب بی نطیری از سینما ؛موسیقی ؛ بازیگری و هنر تاتر
#سکانس به خاک سپاری موتسارت
او در جوانی پس از به پایان رساندن آهنگ #رکوییم یا
#مارش عزا
میمیرد.چون معتقد است که این سفارش برای مرگ خودش صادر شده است..... و اتفاقا با همین رکوییم به خاک سپرده میشود ..
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#Amadeus
#کارگردان : #میلوش_فورمن
#Milos_Forman
بر اساس زندگی اهنگساز و نوازنده ی معروف
#ولفکانگ_امادیوس_موتسارت
محصول_1984
برنده
#هشت_جایزه_اسکار
ترکیب بی نطیری از سینما ؛موسیقی ؛ بازیگری و هنر تاتر
#سکانس به خاک سپاری موتسارت
او در جوانی پس از به پایان رساندن آهنگ #رکوییم یا
#مارش عزا
میمیرد.چون معتقد است که این سفارش برای مرگ خودش صادر شده است..... و اتفاقا با همین رکوییم به خاک سپرده میشود ..
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
مثل اینکه حالش خوب نیست!
#داستان_کوتاه_سه_قسمتی
#چیستا_یثربی
#قسمت_اول
برگرفته از اینستاگرام چیستا_یثربی
@yasrebi_chistaاینستاگرام
پسرو دختر ؛ روی نیمکتی در بلندترین نقطه ی پارک نشسته بودند.همه ی شهر زیر پایشان بود.پسر به ابرهای دور خیره بود.دختر لبخندی زد و گفت:نگفتی مبارک باشه! پسر انگار از خواب عمیقی بلند شده باشد، گفت :چی؟دختر گفت:موهامو آبی کردم!...پسر به چتریهای آبی دخترک نگاهی انداخت وگفت :مبارک! عزیز...برای عیده دیگه؟دختر گفت:حالا!..پسر گفت ؛ آخه بعد تعطیلات که اینطوری نمیتونی بری دانشگاه..رات نمیدن..دختر گفت:مقنعمو میارم جلو.یه کاریش میکنم...تو حالا نگران اون نباش.مشکل منه...ابروهامم بورکردم.خوبه؟ پسر دوباره نگاهی انداخت وگفت:واسه تنوع خوبه!...دختر گفت :برای تو آرایشگاه رفتم....یعنی خوشت نیومد؟ فکر میکردم این تیپی دوست داری! پسر گفت؛ من مرامتو دوست دارم.حالا باموی آبی یا قهوه ای..گرچه دوست ندارم خیلی تو چشم باشی!..دختر گفت :واقعا که!...کلی پس اندازمو خرج کردم سورپرایزت کنم..اصلا حواست به من نیست! مانتومو ببین!..عین مال مهناز افشاره..کلی طرح کشیدم تا برام دوختن.یه تومنی آب خورد.پسر گفت؛تو هنوز دانشجویی!همه ش برای بچه ها ترجمه میکنی...چندرغاز در میاری...یه تومن مانتو میخری ؟ مهناز افشار تا صبح نمیشینه پایان نامه ی مردمو بنویسه تا یه پول کمی بش بدن..دخترگفت ؛ تو چت شده؟ اصلا حواست به من نیست ! چیه؟ زل زدی به اون دختره نیمکت روبرو! با اون کفشای فیکش و کوله پشتی ارزون قیمتش! خوبه خوشگلم نیست! به چیش زل زدی؟پسر گفت :حواسم به اون نبود! به سال جدید فکر میکردم...امسال درسم تموم میشه.اگه ارشدقبول نشم ؛ باید برم سربازی...دختر گفت : نخیرم! اول عقد میکنیم بعد!...پسر گفت :چی میخونه؛ این دختره؟! حواسش تو این عالم نیست! من هیجوقت نمیتونم چیزی رو با این علاقه بخونم!....خیلی دلم میخواد بدونم چی میخونه که از اطرافش غافل شده... دخترک مو آبی؛ نگاهی پر از نفرت، به نیمکت روبرو کرد و گفت :به ماچه! حالا از کجا میدونی غافله؟....شایدم همه ش حواسش به تویه؟....کتاب اداست!..سلاحشه..چه میدونم نقابشه..ببین حتما داره حرفامونم گوش میده!... بلند شو......بلند شو بریم... ..هنوز عروسی نکرده ؛ به جای اینکه ؛ مو و ابروی نامزدشو ببینه؛ رفته تو خط یکی دیگه! چی میخونه؟!!!!..کوفت میخونه!....به تو چه!..برو یه کاره ازش بپرس دیگه!...سر صحبتم باز میشه...!بعدم ردو بدل کردن شماره و هر شب به بهانه ی کتاب ؛ هره و کره و.....فکر کردی من بچه ام ؟....لعنت به همه ی شما مردا....تا چشمتون به یه جدید میافته ...قدیمیه سوت!....از حاج آقای صدسال پیش تا دانشجوی امروزیش؛ همه تون ؛ سر و ته یه کرباسین!...مرغ همسایه براتون غازه....اون نه خوشگله.نه شیک !لباساشم؛ شنبه یکشنبه ست .ژاکت قرمز رو مانتوی آبی..اه...بلند شوبریم!حالمو گرفتی بد.....پسر گفت: بابا بیخیال... جدیتش جذبم کرد یه لحظه...این غرق شدنش تو کتاب.......همین....
تو چته امروز ؟من که گفتم تو همه جوره خوشگلی....نمیخواست پول خرج کنی...ببین!
انگار مهم ترین مطلب دنیا رو میخونه..ما داریم با صدای بلند حرف میزنیم ؛ سرشم بالا نمیکنه...همین برام جالب بود فقط...به خدا.......
دخترمو آبی گفت : باشه..خوش به حالش....من سردمه.بریم یه کم راه بریم...اون هر چی بخونه ؛با این ریختی که زده ؛ هیچوقت ؛ هیچی نمیشه.این روزا همه عقلشون به چشمشونه...نه مو رنگ کرده.نه تیپ زده! نه لباس مارکدار.مثل بدبختا نشسته اونجا.حالا تا آخر عمرش هی بخونه...اصلا انقدر بخونه که همینجا بمیره...یخ بزنه همین جا!من که فعلا فقط میخوام پول دربیارم تا زودتر عروسی کنیم ! پسر گفت :عاشقتم! عصبانی نشو ./ادامه_دارد/⬇️پست بعدی...
#چیستایثربی
#داستان_سه_قسمتی
#ادبیات
#قسمت_اول
#مثل_اینکه_حالش_خوب_نیست
هر گونه برداشت یا اشتراک گذاری ؛ باید با ذکر نام نویسنده و ذکر لینک تلگرام یا اینستاگرام او باشد.سپاس
@chista_yasrebi
#داستان_کوتاه_سه_قسمتی
#چیستا_یثربی
#قسمت_اول
برگرفته از اینستاگرام چیستا_یثربی
@yasrebi_chistaاینستاگرام
پسرو دختر ؛ روی نیمکتی در بلندترین نقطه ی پارک نشسته بودند.همه ی شهر زیر پایشان بود.پسر به ابرهای دور خیره بود.دختر لبخندی زد و گفت:نگفتی مبارک باشه! پسر انگار از خواب عمیقی بلند شده باشد، گفت :چی؟دختر گفت:موهامو آبی کردم!...پسر به چتریهای آبی دخترک نگاهی انداخت وگفت :مبارک! عزیز...برای عیده دیگه؟دختر گفت:حالا!..پسر گفت ؛ آخه بعد تعطیلات که اینطوری نمیتونی بری دانشگاه..رات نمیدن..دختر گفت:مقنعمو میارم جلو.یه کاریش میکنم...تو حالا نگران اون نباش.مشکل منه...ابروهامم بورکردم.خوبه؟ پسر دوباره نگاهی انداخت وگفت:واسه تنوع خوبه!...دختر گفت :برای تو آرایشگاه رفتم....یعنی خوشت نیومد؟ فکر میکردم این تیپی دوست داری! پسر گفت؛ من مرامتو دوست دارم.حالا باموی آبی یا قهوه ای..گرچه دوست ندارم خیلی تو چشم باشی!..دختر گفت :واقعا که!...کلی پس اندازمو خرج کردم سورپرایزت کنم..اصلا حواست به من نیست! مانتومو ببین!..عین مال مهناز افشاره..کلی طرح کشیدم تا برام دوختن.یه تومنی آب خورد.پسر گفت؛تو هنوز دانشجویی!همه ش برای بچه ها ترجمه میکنی...چندرغاز در میاری...یه تومن مانتو میخری ؟ مهناز افشار تا صبح نمیشینه پایان نامه ی مردمو بنویسه تا یه پول کمی بش بدن..دخترگفت ؛ تو چت شده؟ اصلا حواست به من نیست ! چیه؟ زل زدی به اون دختره نیمکت روبرو! با اون کفشای فیکش و کوله پشتی ارزون قیمتش! خوبه خوشگلم نیست! به چیش زل زدی؟پسر گفت :حواسم به اون نبود! به سال جدید فکر میکردم...امسال درسم تموم میشه.اگه ارشدقبول نشم ؛ باید برم سربازی...دختر گفت : نخیرم! اول عقد میکنیم بعد!...پسر گفت :چی میخونه؛ این دختره؟! حواسش تو این عالم نیست! من هیجوقت نمیتونم چیزی رو با این علاقه بخونم!....خیلی دلم میخواد بدونم چی میخونه که از اطرافش غافل شده... دخترک مو آبی؛ نگاهی پر از نفرت، به نیمکت روبرو کرد و گفت :به ماچه! حالا از کجا میدونی غافله؟....شایدم همه ش حواسش به تویه؟....کتاب اداست!..سلاحشه..چه میدونم نقابشه..ببین حتما داره حرفامونم گوش میده!... بلند شو......بلند شو بریم... ..هنوز عروسی نکرده ؛ به جای اینکه ؛ مو و ابروی نامزدشو ببینه؛ رفته تو خط یکی دیگه! چی میخونه؟!!!!..کوفت میخونه!....به تو چه!..برو یه کاره ازش بپرس دیگه!...سر صحبتم باز میشه...!بعدم ردو بدل کردن شماره و هر شب به بهانه ی کتاب ؛ هره و کره و.....فکر کردی من بچه ام ؟....لعنت به همه ی شما مردا....تا چشمتون به یه جدید میافته ...قدیمیه سوت!....از حاج آقای صدسال پیش تا دانشجوی امروزیش؛ همه تون ؛ سر و ته یه کرباسین!...مرغ همسایه براتون غازه....اون نه خوشگله.نه شیک !لباساشم؛ شنبه یکشنبه ست .ژاکت قرمز رو مانتوی آبی..اه...بلند شوبریم!حالمو گرفتی بد.....پسر گفت: بابا بیخیال... جدیتش جذبم کرد یه لحظه...این غرق شدنش تو کتاب.......همین....
تو چته امروز ؟من که گفتم تو همه جوره خوشگلی....نمیخواست پول خرج کنی...ببین!
انگار مهم ترین مطلب دنیا رو میخونه..ما داریم با صدای بلند حرف میزنیم ؛ سرشم بالا نمیکنه...همین برام جالب بود فقط...به خدا.......
دخترمو آبی گفت : باشه..خوش به حالش....من سردمه.بریم یه کم راه بریم...اون هر چی بخونه ؛با این ریختی که زده ؛ هیچوقت ؛ هیچی نمیشه.این روزا همه عقلشون به چشمشونه...نه مو رنگ کرده.نه تیپ زده! نه لباس مارکدار.مثل بدبختا نشسته اونجا.حالا تا آخر عمرش هی بخونه...اصلا انقدر بخونه که همینجا بمیره...یخ بزنه همین جا!من که فعلا فقط میخوام پول دربیارم تا زودتر عروسی کنیم ! پسر گفت :عاشقتم! عصبانی نشو ./ادامه_دارد/⬇️پست بعدی...
#چیستایثربی
#داستان_سه_قسمتی
#ادبیات
#قسمت_اول
#مثل_اینکه_حالش_خوب_نیست
هر گونه برداشت یا اشتراک گذاری ؛ باید با ذکر نام نویسنده و ذکر لینک تلگرام یا اینستاگرام او باشد.سپاس
@chista_yasrebi
مثل اینکه حالش خوب نیست
#چیستا_یثربی
#داستان_کوتاه_سه_قسمتی
#قسمت_دوم
پسر گفت : عاشقتم! عصبانی نشو... رنگ آبی موهاتم خیلی بت میاد! دختر با خوشحالی و شرم دخترانه ؛ کمی شالش را عقب زد و گفت ؛ مرسی..میدونی که فقط واسه تو بود..فکر کردم خوشت میاد یه تنوع ببینی.......اما خیلی خرجش شد.خوب درمیارن این آرایشگاهها...هر چی آخر سال کار کرده بودم ؛ رفت !......پسرلبخند زد و به موی آبی دختر که سیخ سیخ از زیر شالش بیرون زده بود زل زد.... گفت:بریم یه چای بخوریم؟ دختر گفت: آره سردمه....من ؛ قهوه.....از کافی شاپ کوهستانی بیرون آمده بودند و معلوم بود که حسابی حالشان خوب است وهمدیگر را دوست دارند....مثل دو مرغ عاشق ؛ شانه به شانه ی هم راه میرفتند و میخندیدند....دختر گفت؛ من میرم دستشویی.....کیفش را به پسر داد.از دستشویی که بیرون آمد تا دستش را بشوید ؛ صدای گریه ای شنید...انگار یک نفر میلرزید و گریه میکرد.دختری سرش را داخل کاسه ی دستشویی کرده بود و سعی میکرد خون دماغش راقطع کند.....همه جا ؛ حتی روی زمین ؛ تا دم در...پر از لکه های درشت خون بود...شبیه خون دماغ عادی نبود!....نصف سینک پراز خون شده بود و دخترک ؛ هر چقدر صورت و بینی اش را آب میزد ؛ خون قطع نمیشد.این همه خون از یک نفر!....
دختر پاهایش میلرزید.گریه میکرد.گویی درد میکشید؛ ولی به روی خودش نمی آورد.معلوم نبود از خون دماغش ترسیده یا واقعا درد میکشد.... سعی میکرد بینی اش را فشار دهد ؛ ولی خونریزی ؛ قطع نمیشد.آن یکی دختر مو آبی ؛ تابه حال این همه خون آدمیزاد ندیده بود!....جلو رفت و گفت ؛ چی شده؟خم نشو.بیشتر خون میاد!...سرتو صاف بگیر ؛ خون نره تو دهنت...دخترک؛ همان کتابخوان روبرویشان ؛ با کفش فیک بود که حالا کفشهایش هم پراز خون شده بود...از شوک ؛ درد؛ ترس و شدت خونریزی؛ میلرزید... گریه اش گرفته بود.دختر مو آبی ؛ کتش را در آورد و روی شانه های او انداخت....پرسید؛ آخه..چی شد؟ زمین خوردی؟دخترک ؛ با دستهای خونی که جلوی بینی اش گرفته بود ؛ گفت :نه...یه ماهه داره میاد.امروز یه کم سردم شد ؛ شدید شد...دختر مو آبی گفت :دکتر رفتی؟ دختر با چشمان اشکی گفت: اخه چیزی نیست که...یه کم خون دماغه ..فقط الان یه کم ترسیدم....چون هر کاری میکنم ؛ امروز قطع نمیشه!....پسر و دختر میخواستند بعد از پارک ؛ برای دیدن و انتخاب حلقه ازدواجشان بروند... اما دختر مو آبی ؛ دیگر به چیزی فکر نمیکرد....پسر راصدا زد.پسر اوضاع را دید!
دختر مو آبی او را بیرون کشید و گفت: اینجا کسی نیست.....اینم تنهاست.مثل اینکه حالش خوب نیست!....خون دماغش قطع نمیشه....ببریمش بیمارستان بهتره.....با این حالش ؛ از این بالا ؛ نمیتونه بره پایین.... باید تا ماشین زیر بغلشو بگیریم.شایدم پول نداره ...؛ روش نمیشه بره بیمارستان..نمیدونم....این همه خون ازش رفته....نمیشه ولش کرد همینجا......کمک میکنی؟ پسر گفت :آره..ولی مگه نمیخواستی امروز ؛ حلقه ببینی؟ دختر گفت :الان فقط خون میبینم! بروکوله شو از زمین بردار.وای چه خونی شده....اینو دیگه نمیشه شست !
...بیا ؛ زیر یه بغلشو تو بگیر ! منم اونورو میگیرم ؛.... ببریمش زودتر تو ماشین......یه شال اضافی ؛ تو ماشینت هست...باید محکم ببندیم به بینیش...بیا دیگه !.....پسر آمد وسایل دختر را بردارد..../⬇️
#ادامه_دارد
#پست_بعدی
#داستان_سه_قسمتی
#داستان
#قسمت_دوم
#مثل_اینکه_حالش_خوب_نیست
#چیستایثربی
برگرفته از اینستاگرام رسمی چیستایثریی
@yasrebi_chista
اینستاگرام
هرگونه برداشت و اشتراک گذاری منوط به ذکر نام نویسنده است....
@chista_yasrebi
تنها کانال رسمی تلگرام
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان_کوتاه_سه_قسمتی
#قسمت_دوم
پسر گفت : عاشقتم! عصبانی نشو... رنگ آبی موهاتم خیلی بت میاد! دختر با خوشحالی و شرم دخترانه ؛ کمی شالش را عقب زد و گفت ؛ مرسی..میدونی که فقط واسه تو بود..فکر کردم خوشت میاد یه تنوع ببینی.......اما خیلی خرجش شد.خوب درمیارن این آرایشگاهها...هر چی آخر سال کار کرده بودم ؛ رفت !......پسرلبخند زد و به موی آبی دختر که سیخ سیخ از زیر شالش بیرون زده بود زل زد.... گفت:بریم یه چای بخوریم؟ دختر گفت: آره سردمه....من ؛ قهوه.....از کافی شاپ کوهستانی بیرون آمده بودند و معلوم بود که حسابی حالشان خوب است وهمدیگر را دوست دارند....مثل دو مرغ عاشق ؛ شانه به شانه ی هم راه میرفتند و میخندیدند....دختر گفت؛ من میرم دستشویی.....کیفش را به پسر داد.از دستشویی که بیرون آمد تا دستش را بشوید ؛ صدای گریه ای شنید...انگار یک نفر میلرزید و گریه میکرد.دختری سرش را داخل کاسه ی دستشویی کرده بود و سعی میکرد خون دماغش راقطع کند.....همه جا ؛ حتی روی زمین ؛ تا دم در...پر از لکه های درشت خون بود...شبیه خون دماغ عادی نبود!....نصف سینک پراز خون شده بود و دخترک ؛ هر چقدر صورت و بینی اش را آب میزد ؛ خون قطع نمیشد.این همه خون از یک نفر!....
دختر پاهایش میلرزید.گریه میکرد.گویی درد میکشید؛ ولی به روی خودش نمی آورد.معلوم نبود از خون دماغش ترسیده یا واقعا درد میکشد.... سعی میکرد بینی اش را فشار دهد ؛ ولی خونریزی ؛ قطع نمیشد.آن یکی دختر مو آبی ؛ تابه حال این همه خون آدمیزاد ندیده بود!....جلو رفت و گفت ؛ چی شده؟خم نشو.بیشتر خون میاد!...سرتو صاف بگیر ؛ خون نره تو دهنت...دخترک؛ همان کتابخوان روبرویشان ؛ با کفش فیک بود که حالا کفشهایش هم پراز خون شده بود...از شوک ؛ درد؛ ترس و شدت خونریزی؛ میلرزید... گریه اش گرفته بود.دختر مو آبی ؛ کتش را در آورد و روی شانه های او انداخت....پرسید؛ آخه..چی شد؟ زمین خوردی؟دخترک ؛ با دستهای خونی که جلوی بینی اش گرفته بود ؛ گفت :نه...یه ماهه داره میاد.امروز یه کم سردم شد ؛ شدید شد...دختر مو آبی گفت :دکتر رفتی؟ دختر با چشمان اشکی گفت: اخه چیزی نیست که...یه کم خون دماغه ..فقط الان یه کم ترسیدم....چون هر کاری میکنم ؛ امروز قطع نمیشه!....پسر و دختر میخواستند بعد از پارک ؛ برای دیدن و انتخاب حلقه ازدواجشان بروند... اما دختر مو آبی ؛ دیگر به چیزی فکر نمیکرد....پسر راصدا زد.پسر اوضاع را دید!
دختر مو آبی او را بیرون کشید و گفت: اینجا کسی نیست.....اینم تنهاست.مثل اینکه حالش خوب نیست!....خون دماغش قطع نمیشه....ببریمش بیمارستان بهتره.....با این حالش ؛ از این بالا ؛ نمیتونه بره پایین.... باید تا ماشین زیر بغلشو بگیریم.شایدم پول نداره ...؛ روش نمیشه بره بیمارستان..نمیدونم....این همه خون ازش رفته....نمیشه ولش کرد همینجا......کمک میکنی؟ پسر گفت :آره..ولی مگه نمیخواستی امروز ؛ حلقه ببینی؟ دختر گفت :الان فقط خون میبینم! بروکوله شو از زمین بردار.وای چه خونی شده....اینو دیگه نمیشه شست !
...بیا ؛ زیر یه بغلشو تو بگیر ! منم اونورو میگیرم ؛.... ببریمش زودتر تو ماشین......یه شال اضافی ؛ تو ماشینت هست...باید محکم ببندیم به بینیش...بیا دیگه !.....پسر آمد وسایل دختر را بردارد..../⬇️
#ادامه_دارد
#پست_بعدی
#داستان_سه_قسمتی
#داستان
#قسمت_دوم
#مثل_اینکه_حالش_خوب_نیست
#چیستایثربی
برگرفته از اینستاگرام رسمی چیستایثریی
@yasrebi_chista
اینستاگرام
هرگونه برداشت و اشتراک گذاری منوط به ذکر نام نویسنده است....
@chista_yasrebi
تنها کانال رسمی تلگرام
#چیستایثربی