Forwarded from Chista Yasrebi official
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در حضور شما زبانم میگرفت و به لکنت میافتادم و نمیتوانستم حرف بزنم و فکر کنم…»
#کافکا
خطاب به پدرش
بعدها
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کافکا
خطاب به پدرش
بعدها
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همایون+شجریان.mp4
Forwarded from Chista Yasrebi official
شاهکاره.روح جری گلد اسمیت شاد.....موسیقی زبان خداست
Forwarded from Chista Yasrebi official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Chista Yasrebi official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تلقین. موسیقی فیلم. اثر هانس زیمر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر ژاله آموزگار
آری جانمی.
مادربزرگم ؛ خانمی بی جهت نمیگفت.
خانه روح دارد، جان دارد. همین خانه ای که ما در آن زندگی میکنیم، هنوز هیچکس در آن زندگی نمیکرد که پدرم با یک نگاه عاشقش شد و گفت میخواهم بچه هایم در این خانه بدنیا بیایند.
حالا تو فکر میکنی این خانه بگذارد بچه های نسل های دیگران هم در این خانه رشد کنند؟
چرانمیگذارد!
برای اینکه قانون یکیست،هررفتاری که با آن بچه ها شده، با بچه های دیگران هم میشود.
اگر بچه ای از دیدن تلویزیون محروم شده، به شخصیتش اهانت شده، به او و شخصیتش؛حمله شده، کلی بلوک گچ در حمام بر سرش ریخته و در جواب اعتراضش گفته اند: بمیر!آنهم به دردانه ی نوه ی پدر که دکترای اقتصاد داشت و اینخانه رابرای آرامش بچه ها و نوه هایش خرید؟
و هیچ نمیدانست روزی درِ خانه اش شکسته شده، و هیکلی درشت بالگد وارد آرزوهایش میشود!
تمام این اتفاقات سر بچه های نسل بعد که در این خانه بزرگ شوند می آید.
آری، جانمی
مادربزرگم راست میگفت، من تابه حال چند بچه دیدم که در خانه ای که در آن ظلم بود و بیداد، مظلوم واقع شدند.
این رسم به ارث میرسد.دختر من موهای مشکی داشت که شبها؛ مثل نقره میدرخشید. انگار برف روی موهایش پاشیده باشند.
مظلوم بود مثل قاصدکی بی زبان.
حتی گوشتی بر بدن نداشت که آن را ببرد و جایی پنهان کند.
چون قاصدک همانگونه خودش با باد میرفت و اذیت میشد. به حریمش در این خانه توسط همسایه ؛ تجاوز میشد.
حالا تو فکر میکنی این خانه حافظه ی تاریخی ندارد؟!
البته که دارد.
عین اتفاقاتی که برای دختر من افتاد؛
سرنوشت دختر من، سرنوشت او میشود.
اگر دختر من ناچار شد که تقدیر را برگزیند و راهی غربت شود و از اینجا بگریزد، همه شان خواهند گریخت.
اگر دختر من حق دیدن یک برنامه تلویزیون نداشت، برنامه ای ساده، مثل فوتبال
چون اجازه زدن انتن در پشت بام نداشتیم،بچه ای دیگر که وارد این خانه شود، هم نخواهد داشت.
اگر دختر من هرروز ویرانی های ماشینش بیشتر میشد و کسی از همسایه ها؛ مدام شخصیت او را له میکرد بچه ی دیگر هم ناهفتنسلش در این خانه به همین سرنوشت مبتلا میشود.
خانه گوشت دارد، دندان دارد، میجود، فکر میکند، حتی گاهی بالا می آورد و من دلم میخواهد بالا آوردن این خانه را بدون دخترم ببینم و میبینم.
میدانم این خانه آنقدر باهوش است که میداند قاصدکی چون دختر من جایش اینجا نبود اما آنقدر عذابش دادند که رفت.
دیروز با او حرف میزدم و میگفت: یادته
در با خشونت باز میشد و یک گنده وک؛خودش را داخل واحد ما می انداخت؟
همین بلا ها سر هفت نسلشان میاید
این جهان کوه است وفعل ما ندا
#خانه_پدری
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/reel/C-qSweei3CaYlTaFP_Cy-xPQYmffZzIF5fn9h00/?igsh=Z3FjeW11bTdjNGs0
مادربزرگم ؛ خانمی بی جهت نمیگفت.
خانه روح دارد، جان دارد. همین خانه ای که ما در آن زندگی میکنیم، هنوز هیچکس در آن زندگی نمیکرد که پدرم با یک نگاه عاشقش شد و گفت میخواهم بچه هایم در این خانه بدنیا بیایند.
حالا تو فکر میکنی این خانه بگذارد بچه های نسل های دیگران هم در این خانه رشد کنند؟
چرانمیگذارد!
برای اینکه قانون یکیست،هررفتاری که با آن بچه ها شده، با بچه های دیگران هم میشود.
اگر بچه ای از دیدن تلویزیون محروم شده، به شخصیتش اهانت شده، به او و شخصیتش؛حمله شده، کلی بلوک گچ در حمام بر سرش ریخته و در جواب اعتراضش گفته اند: بمیر!آنهم به دردانه ی نوه ی پدر که دکترای اقتصاد داشت و اینخانه رابرای آرامش بچه ها و نوه هایش خرید؟
و هیچ نمیدانست روزی درِ خانه اش شکسته شده، و هیکلی درشت بالگد وارد آرزوهایش میشود!
تمام این اتفاقات سر بچه های نسل بعد که در این خانه بزرگ شوند می آید.
آری، جانمی
مادربزرگم راست میگفت، من تابه حال چند بچه دیدم که در خانه ای که در آن ظلم بود و بیداد، مظلوم واقع شدند.
این رسم به ارث میرسد.دختر من موهای مشکی داشت که شبها؛ مثل نقره میدرخشید. انگار برف روی موهایش پاشیده باشند.
مظلوم بود مثل قاصدکی بی زبان.
حتی گوشتی بر بدن نداشت که آن را ببرد و جایی پنهان کند.
چون قاصدک همانگونه خودش با باد میرفت و اذیت میشد. به حریمش در این خانه توسط همسایه ؛ تجاوز میشد.
حالا تو فکر میکنی این خانه حافظه ی تاریخی ندارد؟!
البته که دارد.
عین اتفاقاتی که برای دختر من افتاد؛
سرنوشت دختر من، سرنوشت او میشود.
اگر دختر من ناچار شد که تقدیر را برگزیند و راهی غربت شود و از اینجا بگریزد، همه شان خواهند گریخت.
اگر دختر من حق دیدن یک برنامه تلویزیون نداشت، برنامه ای ساده، مثل فوتبال
چون اجازه زدن انتن در پشت بام نداشتیم،بچه ای دیگر که وارد این خانه شود، هم نخواهد داشت.
اگر دختر من هرروز ویرانی های ماشینش بیشتر میشد و کسی از همسایه ها؛ مدام شخصیت او را له میکرد بچه ی دیگر هم ناهفتنسلش در این خانه به همین سرنوشت مبتلا میشود.
خانه گوشت دارد، دندان دارد، میجود، فکر میکند، حتی گاهی بالا می آورد و من دلم میخواهد بالا آوردن این خانه را بدون دخترم ببینم و میبینم.
میدانم این خانه آنقدر باهوش است که میداند قاصدکی چون دختر من جایش اینجا نبود اما آنقدر عذابش دادند که رفت.
دیروز با او حرف میزدم و میگفت: یادته
در با خشونت باز میشد و یک گنده وک؛خودش را داخل واحد ما می انداخت؟
همین بلا ها سر هفت نسلشان میاید
این جهان کوه است وفعل ما ندا
#خانه_پدری
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/reel/C-qSweei3CaYlTaFP_Cy-xPQYmffZzIF5fn9h00/?igsh=Z3FjeW11bTdjNGs0
اینکه یکی از بزرگترین رمانهای جهان ؛ #قصر باید
نصفه کاره بماند و هرگز تمام نشود، خود حکمت این زندگیست....
.
شاید همه چیز نباید لزوما تمام شود.
گرچه کافکا بیماری و ملالش را علت عدم اتمام رمان قصر میداند،
ولی به نظر من ؛ او تمام حرفهایش را در این رمان زده و هیچ حرف نگفته ای باقی نمانده است.
انسان. فقط، یکبار زنده است و نمیداند کِی میمیرد.
پس هر پایان محتملی بر زندگی اش؛ همان است که باید باشد ؛
هر جا قلم را زمین گذاشتی ؛ همان جا؛ جای درست است.
تمام رمان حول محور " قصر" ی میگردد که شخصیت اصلی ما قرار است به عنوان مساح؛ یکی از کارمندانش باشد و طنز تلخ و زیبای ماجرا اینجاست ؛
که او هرگز اجازه یا امکان ورود به قصر را نخواهد یافت!
و اصلا هدف تمثیلی آمدنش به این مکان ؛ نه ورود به قصر ؛ که یادگرفتن و لذت از زندگی ؛ بدون امید به قصر است....
قصر فقط برای وسوسه کردن است
امادنیاهای دیگری هم وجود دارند
و زندگیهای دیگری
که شاید از قصر؛ واقعی تر و زیباترند...
امروزه دیگر ؛ "قصر" ؛ همچون در آثار کافکا ؛ نماد بوروکراسی و مکانی اداری شده است؛
و نه آن تصوری رویایی که در کودکی از قصر داشتیم...
زندگی فقط با کار کردن و خودرا جزیی از مردم عادی دیدن ؛ لذت بخش است.
خوشحالم که ،" ماکس برود " ؛ رفیق کافکا ؛ وصیتش راعملی نکرد و رمانهای نیمه کاره اش را نسوزاند!
#قصر
#رمان
#کافکا
#فرانتس_کافکا
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
.
https://www.instagram.com/p/C-3EtMvCn3evbcvWvxgpb7X1ruksJfibrHffL00/?igsh=MTQ4Y245aXRjZnNkMg==
نصفه کاره بماند و هرگز تمام نشود، خود حکمت این زندگیست....
.
شاید همه چیز نباید لزوما تمام شود.
گرچه کافکا بیماری و ملالش را علت عدم اتمام رمان قصر میداند،
ولی به نظر من ؛ او تمام حرفهایش را در این رمان زده و هیچ حرف نگفته ای باقی نمانده است.
انسان. فقط، یکبار زنده است و نمیداند کِی میمیرد.
پس هر پایان محتملی بر زندگی اش؛ همان است که باید باشد ؛
هر جا قلم را زمین گذاشتی ؛ همان جا؛ جای درست است.
تمام رمان حول محور " قصر" ی میگردد که شخصیت اصلی ما قرار است به عنوان مساح؛ یکی از کارمندانش باشد و طنز تلخ و زیبای ماجرا اینجاست ؛
که او هرگز اجازه یا امکان ورود به قصر را نخواهد یافت!
و اصلا هدف تمثیلی آمدنش به این مکان ؛ نه ورود به قصر ؛ که یادگرفتن و لذت از زندگی ؛ بدون امید به قصر است....
قصر فقط برای وسوسه کردن است
امادنیاهای دیگری هم وجود دارند
و زندگیهای دیگری
که شاید از قصر؛ واقعی تر و زیباترند...
امروزه دیگر ؛ "قصر" ؛ همچون در آثار کافکا ؛ نماد بوروکراسی و مکانی اداری شده است؛
و نه آن تصوری رویایی که در کودکی از قصر داشتیم...
زندگی فقط با کار کردن و خودرا جزیی از مردم عادی دیدن ؛ لذت بخش است.
خوشحالم که ،" ماکس برود " ؛ رفیق کافکا ؛ وصیتش راعملی نکرد و رمانهای نیمه کاره اش را نسوزاند!
#قصر
#رمان
#کافکا
#فرانتس_کافکا
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
.
https://www.instagram.com/p/C-3EtMvCn3evbcvWvxgpb7X1ruksJfibrHffL00/?igsh=MTQ4Y245aXRjZnNkMg==
.
پشت آخرین درخت جهان نشسته ام
و گیسوان شب را نوازش میکنم
شب هرگز
وزش دست مرا
بر رود جاری گیسوانش نمیفهمد
مهم نیست
یکی همیشه عاشقتر است
و این چه غمگین است
و چه زیبا....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#مینیمال
#شعر_عاشقانه
#شعر_کوتاه
#ویدئو توسط
شیما احمدی عزیز
@_shi.ima
#موزیک_ویدئو
#تکست
https://www.instagram.com/reel/C-7_u5eCBHJ/?igsh=MXZjNGU1cTk5dDJzMw==
پشت آخرین درخت جهان نشسته ام
و گیسوان شب را نوازش میکنم
شب هرگز
وزش دست مرا
بر رود جاری گیسوانش نمیفهمد
مهم نیست
یکی همیشه عاشقتر است
و این چه غمگین است
و چه زیبا....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#مینیمال
#شعر_عاشقانه
#شعر_کوتاه
#ویدئو توسط
شیما احمدی عزیز
@_shi.ima
#موزیک_ویدئو
#تکست
https://www.instagram.com/reel/C-7_u5eCBHJ/?igsh=MXZjNGU1cTk5dDJzMw==