چیستایثربی کانال رسمی
6.62K subscribers
6.03K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
یک #حکایت پاییزی
برای اینکه به کمک و یاری غریبه ها و خارجیها دل نبندیم
و روی پای خودمان بایستیم.

.
.

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت، سربازی را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید: «آیا سردت نیست؟ نگهبان گفت: «چرا، ای پادشاه! اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.»
پادشاه گفت: «من الان به درون قصر می‌روم و می‌گویم یک لباس گرم برایت بیاورند.

نگهبان خوشحال شد و از پادشاه تشکّر کرد. امّا پادشاه به‌محض اینکه وارد قصر شد، وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد، جسد یخ زده‌ی نگهبان را در حوالی قصر پیدا کردند، در‌حالی‌که روی دیوار کنارش با خطی ناخوانا نوشته شده بود: «ای پادشاه! من هر شب با همین لباس کم، سرما را تحمل می‌کردم! اما وعده‌ی لباسِ گرمِ تو مرا از پای در آورد!

#پایان

🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷

وصف روزگارِجهان ماست.
خودمان را #قوی کنیم
هر کس خودش را

کسی از بیرون و #خارج ؛ دلش برای ما نمی سوزد...‌.

#اینستاگرام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
🩷
🩷

.
.
https://www.instagram.com/p/CyG1LNxsu19/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
تلگرام ادمین/آیدی
@ccch999

زندگی کنید حتی یک‌بار
زیر نظر طرحواره های/ اکهارت تول/
مدرس انلاین
و تماس انفرادی👇👇👇👇👇👇🖕👇
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی


@ccch999
شعار کلاس
زندگی کنیم.حتی فقط یکبار

این کلاس برای ادمهایی است که دنبال رشدند
هنگامی که حقیقت را بشنوید ودر اعماق وجودتان احساس کنیدحس سرافرازی وافری را تجربه خواهید کرد
کلاس شناخت مهارتهای زیستن با روش کارگاهی
#اکهارت_تول
مدرس :دکتر

#چیستا_یثربی
خصوصی و گروهی

ادمین
@ccch999
🩵🩵

جسارتت به وقتِ بوسیدن،
شکوفه کردن درخت بادام است
ناگهان میان زمستان ؛

ما
در حروف سربی زندگی میکنیم

اما نفسهای بی وقفه ی تو
به وقتِ بوسیدن ؛

از سرب و زمان و مکانِ من خارج است

#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

#مینیمال
#شعر_عاشقانه
#عاشقانه

Ton courage lors que tu m'embrasses
C'est fleurir de l'amandier
En plein d'hiver

Notre vie court parmis des lettres en plomb

Mais tes respirations rapides lors de tes baisers

Ne se définit par ni lieu ni temps
Non plus, par mes lettres en plomb
.
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
.
Traduit en #français par #mahsaaghajari
.
#ترجمه‌ ی #فرانسه
#مهسا_آقاجری
@_ladyrhino_

#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#portry
#iran
#iranianpoetry
#poem
#poet
.
https://www.instagram.com/p/CyOoyXBpXXg/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
Forwarded from Chista Yasrebi official
Forwarded from Deleted Account
یادداشتی از
#داریوش_مهرجویی،درکوچ به #فرانسه
همراه دکتر ساعدی؛

دوست صمیمی و فیلمنامه نویسش ؛
این پست؛ نوری بر روح هر دو💭

داریوش‌مهرجویی :

آن روزها، دکتر ساعدی اغلب در خانه بود و دوستان و هوادارانش به او می‌رسیدند،
ولی با این حال افسرده و دل‌شکسته بود.

شکست کارهای سینمایی‌مان که دکتر ؛ روی آن‌ها زیاد حساب می‌کرد، روحیه‌اش را ضعیف و شکننده کرده بود.

همیشه هوای ایران در سر داشت
و دیگر دل و دماغی برایش باقی نمانده بود که بتواند مثل سابق به نوشتن داستان و نمایشنامه بپردازد.

وضعیت خود من و خانواده هم آنچنان چنگی به دل نمی‌زد.

در کمال خریت، پیشنهاد فیلم‌های کوتاه را،که بالاخره از نظر مالی وضعمان را تثبیت می‌کرد، رد کرده بودم و کلاً ساخت هیچ فیلمی‌ هم به سرانجام نرسیده بود و کارگزارم را مأیوس کرده بودم.

در واقع آن روزها ما همه به نوعی #گیجی و ندانم کاری دچار شده بودیم؛

تا قبل از انقلاب وضع همه‌ی ما روشن بود؛ مبارزه با رژیم شاه، برای همه‌ی روشنفکران و هنرمندانِ متعهد چه در قالب اگزیستانسیالیسم سارتری و چه در قالب چپ،

چنین مبارزه‌ای نه تنها الزامی‌که مقدس بود و خب دوره دوره‌ی تعهد هنر و استیلای اندیشه‌های سارتر و برشت و هنر متعهد بود.

و همه این‌ها به اندیشه و گزینش سوژه و فیلمنامه و فیلم‌های ما جهت و شکل می‌داد.
اما اینجا در #فرانسه چطور؟!

هنر متعهد میان این فرانسوی‌ها که خودشان مدام در حال اعتراض و اعتصاب و حق‌طلبی بودند،
آن هم از ناحیه‌ی یک جهان سومی‌ متواری چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟

این بود که برای فرار از این شرایط در نهایت تصمیم ما بر این شد تا ابتدا من به تنهایی سری به تهران بزنم و اگر دیدم شرایط مساعد بود، مهی و مینا هم برگردند.

وقتی این موضوع را به ساعدی گفتم، گریه اش گرفت.
مرا بغل کرد و گفت:

خوش به حالت، ولی کاش من را تنها نمی‌گذاشتی...
من به امید تو اینجا آمدم.

اشکم درآمد،
گفتم : من فعلاً موقتاً می‌روم تهران تا ترتیب فیلمم را بدهم، گفت: «می‌دونم که دیگه برنمی‌گردی…
من بی تو اینجا دق می‌کنم"

گریه می‌کرد و من را بغل کرده بود و نمی‌گذاشت که بروم…

ساعدی بیچاره! چه قدر احساس غربت و تنهایی می‌کرد
ونمی‌توانست مثل سابق به کار نویسندگی اش بپردازد.

البته چندی خودش را مشغول کار انتشار مجله ادبی کرد،به همان سبک و سیاق مجله‌ای که در تهران بیرون می‌داد،

ولی معلوم بود که این کار زیاد او را راضی نمی‌کرد.
آن روزها تا دلت بخواهد، مجله و روزنامه بیرون می‌آمد،
ولی خواننده‌ی زیادی نداشت که بشود روی فروش و درآمد آن حساب کرد.

#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/CyZwXI_rjnJ/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
لیلا
دایره مینا
مهمان مامان