Historia De Un Amor | Vidao
Guadalupe Pineda | Vidao
Historia De Un Amor اثر خواننده مشهور مکزیکی Guadalupe Pineda./داستان یک عشق
موسیقی قسمت چهارم
#رمان
#نوشتن_در_تاریکی
اثر
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
موسیقی قسمت چهارم
#رمان
#نوشتن_در_تاریکی
اثر
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Forwarded from Chista Yasrebi official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوشتن در تاریکی_ قسمت پنجم/ تا دقایقی دیگر /رمانی از #چیستا_یثربی
آداجیو.با صدای #لارا_فابین
برای قسمت پنجم رمان
#نوشتن_در_تاریکی
اثر
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#رمان
#داستان
#قصه
ادمین
@ccch999
برای قسمت پنجم رمان
#نوشتن_در_تاریکی
اثر
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#رمان
#داستان
#قصه
ادمین
@ccch999
اگر هر سخنی بود زیر اخرین پست اینستاگرام اصلی من....که دو خط از متن این قسمت را شامل میشود....ممنونم که بامنید و میخوانید. .این یک داستان معمولی نیست. #چیستا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاش تعداد بیشتری این قصه را میخواندند و میفهمیدند؛ از جهاتی چقدر مهم است.
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
رمان
#نوشتن_در_تاریکی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
رمان
#نوشتن_در_تاریکی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
👇
سخت ترین روز برای شروع یا ترک کسی یا کاری، روز دوم است. خاطرات خنجرت میزنند و مدام دنبال دلیل میگردی یا منتظر وقوع معجزه ای هستی!
روز سوم اما فرق دارد. از روز سوم دیگر طبق اصول روانشناختی ، هرگونه سمی ؛ از بدن خارج میشود و دیگر منتظر وقوع اتفاق خاصی نیستی.
میدانی قرار نیست معجزه ای رخ دهد. میدانی خودت هستی و تنها خودت.
آن وقت شاید آدم دیگری شوی،
آدمی بدتر یا بهتر، اما دیگر هرگز آدم قبلی نمیشوی. #هرگز
شاید عده ای، دیگر تو را نشناسند. مهم نیست.
تو سه روز طوفانی را پشت سر گذاشته ای و به قول آن نویسنده ژاپنی:
" کسی که پا به طوفان میگذارد ؛ همان کسی نیست که از طوفان بیرون می آید. "
امروز روز سوم من است.
تغییر کرده ام.
شب بر سنگ لخت و سرد آشپزخانه خوابیدم.
دیگر منتظر شکایت یا الهام گرفتن از چیزی نیستم.
حتی انتظار معجزه ندارم!
خودم را دارم
خودم را قوی تر میکنم.
کلمات بیشتر می آموزم؛
زبانهای بیشتری یاد میگیرم؛
و آدمهای بیشتری را دوست خواهم داشت...
بی چشمداشت
اصلا به آنها نخواهم گفت که دوستشان دارم
ولی حواسم به آنهاست.
دیگر منتظر نیستم کسی به من بگوید قصه ات را بنویس یا ننویس!
یا حق نداری بخشهایی از آن را بنویسی! وگرنه...
منتظر نیستم اعترافهایم را پنهان یا حذف کنم.
دیگر خودم را شماتت نمیکنم که با مردی ازدواج کردم که تا ۳۵ سالگی زیر لحاف بود؛
از ترس رفتن به سربازی...
و حتی پایان نامه ارشدش را رضاعباسی؛ دوستش نوشت.
و درنتیجه تمام خرج خانه ؛حتی پول آژانس ایشان برای دیدن#فلانی؛ روی دوش من بود!
و اگر قانون عفو برای سربازان پیر فراری به او نمیخورد ؛ شاید از ۳۵ سالگی به بعد هم زیر لحاف بود.
یادم است که میگفت غذا را در سینی برای من بیار و خودت برو.من پای تلفنم....
پول تلفن ما در سال ۷۷ (قبضش را دارم)، هفتاد هزار تومان آمده بود.
هفتاد هزار تومان سال هفتادو هفت!!!!!!
یعنی ببینید چقدر ....
یعنی از صبح تا شب با یکی حرف زدن....
قبضش را هنوز دارم...
و من نوزاد بزرگ میکردم و سوگوار پدر بودم و از تلفن بیزارم.
همیشه هستم...
خداحافظ پسر بچه !
اینها نشخوارهای خاطرات ؛ روز دوم من بود در تنهایی مطلق...
روزِ دومِ گذشت.
حالا که روز سوم است
زنی تنها
بر تارک نور ایستاده است...
زنی که دوست داشتنها و نداشتنهای کوچک،
دیگر آزارش نمیدهد.
زنی که رنج ؛ رفیقش است؛ و گاهی دلتنگش میشود...
وقتی که اندوه ؛ به مدت طولانی؛
دستش را لای به لای گیسوانت میکند و طولانی میبوسدت، زیبا میشوی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#زن_ایرانی
#آدم_دیگر
https://www.instagram.com/p/Cp0Bi2oNZwS/?igshid=MDJmNzVkMjY=
سخت ترین روز برای شروع یا ترک کسی یا کاری، روز دوم است. خاطرات خنجرت میزنند و مدام دنبال دلیل میگردی یا منتظر وقوع معجزه ای هستی!
روز سوم اما فرق دارد. از روز سوم دیگر طبق اصول روانشناختی ، هرگونه سمی ؛ از بدن خارج میشود و دیگر منتظر وقوع اتفاق خاصی نیستی.
میدانی قرار نیست معجزه ای رخ دهد. میدانی خودت هستی و تنها خودت.
آن وقت شاید آدم دیگری شوی،
آدمی بدتر یا بهتر، اما دیگر هرگز آدم قبلی نمیشوی. #هرگز
شاید عده ای، دیگر تو را نشناسند. مهم نیست.
تو سه روز طوفانی را پشت سر گذاشته ای و به قول آن نویسنده ژاپنی:
" کسی که پا به طوفان میگذارد ؛ همان کسی نیست که از طوفان بیرون می آید. "
امروز روز سوم من است.
تغییر کرده ام.
شب بر سنگ لخت و سرد آشپزخانه خوابیدم.
دیگر منتظر شکایت یا الهام گرفتن از چیزی نیستم.
حتی انتظار معجزه ندارم!
خودم را دارم
خودم را قوی تر میکنم.
کلمات بیشتر می آموزم؛
زبانهای بیشتری یاد میگیرم؛
و آدمهای بیشتری را دوست خواهم داشت...
بی چشمداشت
اصلا به آنها نخواهم گفت که دوستشان دارم
ولی حواسم به آنهاست.
دیگر منتظر نیستم کسی به من بگوید قصه ات را بنویس یا ننویس!
یا حق نداری بخشهایی از آن را بنویسی! وگرنه...
منتظر نیستم اعترافهایم را پنهان یا حذف کنم.
دیگر خودم را شماتت نمیکنم که با مردی ازدواج کردم که تا ۳۵ سالگی زیر لحاف بود؛
از ترس رفتن به سربازی...
و حتی پایان نامه ارشدش را رضاعباسی؛ دوستش نوشت.
و درنتیجه تمام خرج خانه ؛حتی پول آژانس ایشان برای دیدن#فلانی؛ روی دوش من بود!
و اگر قانون عفو برای سربازان پیر فراری به او نمیخورد ؛ شاید از ۳۵ سالگی به بعد هم زیر لحاف بود.
یادم است که میگفت غذا را در سینی برای من بیار و خودت برو.من پای تلفنم....
پول تلفن ما در سال ۷۷ (قبضش را دارم)، هفتاد هزار تومان آمده بود.
هفتاد هزار تومان سال هفتادو هفت!!!!!!
یعنی ببینید چقدر ....
یعنی از صبح تا شب با یکی حرف زدن....
قبضش را هنوز دارم...
و من نوزاد بزرگ میکردم و سوگوار پدر بودم و از تلفن بیزارم.
همیشه هستم...
خداحافظ پسر بچه !
اینها نشخوارهای خاطرات ؛ روز دوم من بود در تنهایی مطلق...
روزِ دومِ گذشت.
حالا که روز سوم است
زنی تنها
بر تارک نور ایستاده است...
زنی که دوست داشتنها و نداشتنهای کوچک،
دیگر آزارش نمیدهد.
زنی که رنج ؛ رفیقش است؛ و گاهی دلتنگش میشود...
وقتی که اندوه ؛ به مدت طولانی؛
دستش را لای به لای گیسوانت میکند و طولانی میبوسدت، زیبا میشوی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#زن_ایرانی
#آدم_دیگر
https://www.instagram.com/p/Cp0Bi2oNZwS/?igshid=MDJmNzVkMjY=
👇
سخت ترین روز برای شروع یا ترک کسی یا کاری، روز دوم است. خاطرات خنجرت میزنند و مدام دنبال دلیل میگردی یا منتظر وقوع معجزه ای هستی!
روز سوم اما فرق دارد. از روز سوم دیگر طبق اصول روانشناختی ، هرگونه سمی ؛ از بدن خارج میشود و دیگر منتظر وقوع اتفاق خاصی نیستی.
میدانی قرار نیست معجزه ای رخ دهد. میدانی خودت هستی و تنها خودت.
آن وقت شاید آدم دیگری شوی،
آدمی بدتر یا بهتر، اما دیگر هرگز آدم قبلی نمیشوی. #هرگز
شاید عده ای، دیگر تو را نشناسند. مهم نیست.
تو سه روز طوفانی را پشت سر گذاشته ای و به قول آن نویسنده ژاپنی:
" کسی که پا به طوفان میگذارد ؛ همان کسی نیست که از طوفان بیرون می آید. "
امروز روز سوم من است.
تغییر کرده ام.
شب بر سنگ لخت و سرد آشپزخانه خوابیدم.
دیگر منتظر شکایت یا الهام گرفتن از چیزی نیستم.
حتی انتظار معجزه ندارم!
خودم را دارم
خودم را قوی تر میکنم.
کلمات بیشتر می آموزم؛
زبانهای بیشتری یاد میگیرم؛
و آدمهای بیشتری را دوست خواهم داشت...
بی چشمداشت
اصلا به آنها نخواهم گفت که دوستشان دارم
ولی حواسم به آنهاست.
دیگر منتظر نیستم کسی به من بگوید قصه ات را بنویس یا ننویس!
یا حق نداری بخشهایی از آن را بنویسی! وگرنه...
منتظر نیستم اعترافهایم را پنهان یا حذف کنم.
دیگر خودم را شماتت نمیکنم که با مردی ازدواج کردم که تا ۳۵ سالگی زیر لحاف بود؛
از ترس رفتن به سربازی...
و حتی پایان نامه ارشدش را رضاعباسی؛ دوستش نوشت.
و درنتیجه تمام خرج خانه ؛حتی پول آژانس ایشان برای دیدن#فلانی؛ روی دوش من بود!
و اگر قانون عفو برای سربازان پیر فراری به او نمیخورد ؛ شاید از ۳۵ سالگی به بعد هم زیر لحاف بود.
یادم است که میگفت غذا را در سینی برای من بیار و خودت برو.من پای تلفنم....
پول تلفن ما در سال ۷۷ (قبضش را دارم)، هفتاد هزار تومان آمده بود.
هفتاد هزار تومان سال هفتادو هفت!!!!!!
یعنی ببینید چقدر ....
یعنی از صبح تا شب با یکی حرف زدن....
قبضش را هنوز دارم...
و من نوزاد بزرگ میکردم و سوگوار پدر بودم و از تلفن بیزارم.
همیشه هستم...
خداحافظ پسر بچه !
اینها نشخوارهای خاطرات ؛ روز دوم من بود در تنهایی مطلق...
روزِ دومِ گذشت.
حالا که روز سوم است
زنی تنها
بر تارک نور ایستاده است...
زنی که دوست داشتنها و نداشتنهای کوچک،
دیگر آزارش نمیدهد.
زنی که رنج ؛ رفیقش است؛ و گاهی دلتنگش میشود...
وقتی که اندوه ؛ به مدت طولانی؛
دستش را لای به لای گیسوانت میکند و طولانی میبوسدت، زیبا میشوی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#زن_ایرانی
#آدم_دیگر
https://www.instagram.com/p/Cp0Bi2oNZwS/?igshid=MDJmNzVkMjY=
سخت ترین روز برای شروع یا ترک کسی یا کاری، روز دوم است. خاطرات خنجرت میزنند و مدام دنبال دلیل میگردی یا منتظر وقوع معجزه ای هستی!
روز سوم اما فرق دارد. از روز سوم دیگر طبق اصول روانشناختی ، هرگونه سمی ؛ از بدن خارج میشود و دیگر منتظر وقوع اتفاق خاصی نیستی.
میدانی قرار نیست معجزه ای رخ دهد. میدانی خودت هستی و تنها خودت.
آن وقت شاید آدم دیگری شوی،
آدمی بدتر یا بهتر، اما دیگر هرگز آدم قبلی نمیشوی. #هرگز
شاید عده ای، دیگر تو را نشناسند. مهم نیست.
تو سه روز طوفانی را پشت سر گذاشته ای و به قول آن نویسنده ژاپنی:
" کسی که پا به طوفان میگذارد ؛ همان کسی نیست که از طوفان بیرون می آید. "
امروز روز سوم من است.
تغییر کرده ام.
شب بر سنگ لخت و سرد آشپزخانه خوابیدم.
دیگر منتظر شکایت یا الهام گرفتن از چیزی نیستم.
حتی انتظار معجزه ندارم!
خودم را دارم
خودم را قوی تر میکنم.
کلمات بیشتر می آموزم؛
زبانهای بیشتری یاد میگیرم؛
و آدمهای بیشتری را دوست خواهم داشت...
بی چشمداشت
اصلا به آنها نخواهم گفت که دوستشان دارم
ولی حواسم به آنهاست.
دیگر منتظر نیستم کسی به من بگوید قصه ات را بنویس یا ننویس!
یا حق نداری بخشهایی از آن را بنویسی! وگرنه...
منتظر نیستم اعترافهایم را پنهان یا حذف کنم.
دیگر خودم را شماتت نمیکنم که با مردی ازدواج کردم که تا ۳۵ سالگی زیر لحاف بود؛
از ترس رفتن به سربازی...
و حتی پایان نامه ارشدش را رضاعباسی؛ دوستش نوشت.
و درنتیجه تمام خرج خانه ؛حتی پول آژانس ایشان برای دیدن#فلانی؛ روی دوش من بود!
و اگر قانون عفو برای سربازان پیر فراری به او نمیخورد ؛ شاید از ۳۵ سالگی به بعد هم زیر لحاف بود.
یادم است که میگفت غذا را در سینی برای من بیار و خودت برو.من پای تلفنم....
پول تلفن ما در سال ۷۷ (قبضش را دارم)، هفتاد هزار تومان آمده بود.
هفتاد هزار تومان سال هفتادو هفت!!!!!!
یعنی ببینید چقدر ....
یعنی از صبح تا شب با یکی حرف زدن....
قبضش را هنوز دارم...
و من نوزاد بزرگ میکردم و سوگوار پدر بودم و از تلفن بیزارم.
همیشه هستم...
خداحافظ پسر بچه !
اینها نشخوارهای خاطرات ؛ روز دوم من بود در تنهایی مطلق...
روزِ دومِ گذشت.
حالا که روز سوم است
زنی تنها
بر تارک نور ایستاده است...
زنی که دوست داشتنها و نداشتنهای کوچک،
دیگر آزارش نمیدهد.
زنی که رنج ؛ رفیقش است؛ و گاهی دلتنگش میشود...
وقتی که اندوه ؛ به مدت طولانی؛
دستش را لای به لای گیسوانت میکند و طولانی میبوسدت، زیبا میشوی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#زن_ایرانی
#آدم_دیگر
https://www.instagram.com/p/Cp0Bi2oNZwS/?igshid=MDJmNzVkMjY=
دوستان اتفاق ناگواری امروز ساعتی پیش برای خانم یثربی رخ داده. ......ایشان تااطلاع ثانوی ..........#نیستند.
اتفاق خیلی خیلی بد
دعایشان کنید
ادمین
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
اتفاق خیلی خیلی بد
دعایشان کنید
ادمین
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
.......
او را ملاقات کن
در حالتی که فقیر باشی
او را ملاقات کن
در حالتی که غنی باشی
او را ملاقات کن
وقتی شاد هستی
او را ملاقات کن
وقتی که غمگینی
#کتاب
#معراج_السعاده
استاد#احمد_نراقی
هم اکنون : در اتاقی تاریک
عکس:
یکروز روشن
۲۶ سال پیش
#خیابان_فلسطین_شمالی
یک
#خانه
که با باد رفت...
از بهترین روزهای عمرم....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
و دیگر ....
در پناه نور
آن مرد ابله با زنی ...
گریخت.
شما به انها به اسم #جمعیت_خیریه؛ پول میدادید.
او حتی قبل رفتن از ایران ؛ از دخترش خداحافظی نکرد!
دخترش ؛ روزها بعد فهمید که آنها بدون خداحافظی رفته اند و
و این پدر ابله ؛
حتی اکنون
نمیداند چه بلای#فاجعه_بار ی بر سر دخترش آمده است!
و با خیال راحت ؛ مراسم عید گرفته یا سخنرانی های تو خالی میکند و.....
من مرگ را به تنهایی زیسته ام
با مادری بیمار ؛
و دخترکی که دیگر هرگز ؛ سخن نمیگوید....
لعنت خداوند بر چنین پدری و خاندانش!
و به همین دلیل فعلا از #مجازی میروم.
#یادباد خاطرات مجازی و #رمان
#پستچی که
قبل از ناشر؛
شماخواندید......
همین جا
یاد باد
#چیستا
🖐💖💜🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐
دوستان خانم چیستا یثربی؛ فعلا به دلایلی؛ دسترسی به اینترنت ؛ فیلتر شکن ؛ و حتی چیزهای ساده تری ندارند.
برایشان نور بخواهید
متن را دیکته کردند ؛ من ادمینشان هستم ؛ متن را با عکسی که در گوشی داشتم؛ گذاشتم.
🗨🗨🗨🗨
او را ملاقات کن
در حالتی که فقیر باشی
او را ملاقات کن
در حالتی که غنی باشی
او را ملاقات کن
وقتی شاد هستی
او را ملاقات کن
وقتی که غمگینی
#کتاب
#معراج_السعاده
استاد#احمد_نراقی
هم اکنون : در اتاقی تاریک
عکس:
یکروز روشن
۲۶ سال پیش
#خیابان_فلسطین_شمالی
یک
#خانه
که با باد رفت...
از بهترین روزهای عمرم....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
و دیگر ....
در پناه نور
آن مرد ابله با زنی ...
گریخت.
شما به انها به اسم #جمعیت_خیریه؛ پول میدادید.
او حتی قبل رفتن از ایران ؛ از دخترش خداحافظی نکرد!
دخترش ؛ روزها بعد فهمید که آنها بدون خداحافظی رفته اند و
و این پدر ابله ؛
حتی اکنون
نمیداند چه بلای#فاجعه_بار ی بر سر دخترش آمده است!
و با خیال راحت ؛ مراسم عید گرفته یا سخنرانی های تو خالی میکند و.....
من مرگ را به تنهایی زیسته ام
با مادری بیمار ؛
و دخترکی که دیگر هرگز ؛ سخن نمیگوید....
لعنت خداوند بر چنین پدری و خاندانش!
و به همین دلیل فعلا از #مجازی میروم.
#یادباد خاطرات مجازی و #رمان
#پستچی که
قبل از ناشر؛
شماخواندید......
همین جا
یاد باد
#چیستا
🖐💖💜🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐
دوستان خانم چیستا یثربی؛ فعلا به دلایلی؛ دسترسی به اینترنت ؛ فیلتر شکن ؛ و حتی چیزهای ساده تری ندارند.
برایشان نور بخواهید
متن را دیکته کردند ؛ من ادمینشان هستم ؛ متن را با عکسی که در گوشی داشتم؛ گذاشتم.
🗨🗨🗨🗨
شعر متعلق به #ترانه ای است
از
#رستاک_حلاج
مخاطبی که این شعر یه دفعه یادش اومد مهم نیست کیه.
لابد دلیلی داشته که یه دفعه این خط از این شعر ؛ یادش آمده.....
ببخیال 😄
استوار و دل آرام باشید.
همه بارونو دوست دارن ؛ من اما نم موهاتو ؛
توی گوشم بگو آروم ؛ تمام آرزوهاتو .......
شماهم اگه دوست دارین ؛ آرزوهاتونو بگین!
اما نه دَم گوش من ؛
#اینجا ....
😉
#زندگی
https://www.instagram.com/p/CqLNBbbubDq/?igshid=MDJmNzVkMjY=
از
#رستاک_حلاج
مخاطبی که این شعر یه دفعه یادش اومد مهم نیست کیه.
لابد دلیلی داشته که یه دفعه این خط از این شعر ؛ یادش آمده.....
ببخیال 😄
استوار و دل آرام باشید.
همه بارونو دوست دارن ؛ من اما نم موهاتو ؛
توی گوشم بگو آروم ؛ تمام آرزوهاتو .......
شماهم اگه دوست دارین ؛ آرزوهاتونو بگین!
اما نه دَم گوش من ؛
#اینجا ....
😉
#زندگی
https://www.instagram.com/p/CqLNBbbubDq/?igshid=MDJmNzVkMjY=
روز ؛
مثل یک جنازه ی ماهی ؛
ورم کرده ؛
روی آب، آمده بود...
به پدرم گفتم:
حالا چه کنیم؟!
بوی عَفن این روزِ مرده
ما را خواهد کشت...
پدر گفت:
هیچکس با بوی مرده نمیمیرد !
مردم به زندگیهایشان ادامه میدهند؛
مردم زود فراموش میکنند...
فقط من میدانم و تو ؛
که مردگان
هرگز فراموش نمیکنند.
حتی در خاک...
حافظه ی مردگان طولانیست...
و این حافظه
روزی سینه به سینه نقل خواهد شد
و تاریخ را خواهد نوشت.
تو از کودکی ؛
صدای مردگان را میشنیدی ؛
حالا سکوت کن!
بزودی حرف میزنند،
بعد بنویس...
فرازی از
#داستان
#رمان
#نوشتن_در_تاریکی
نوشته:
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
انشا....ادامه بعداز عید و بازگشت
ادمین کانال این قصه
@ccch999
مثل یک جنازه ی ماهی ؛
ورم کرده ؛
روی آب، آمده بود...
به پدرم گفتم:
حالا چه کنیم؟!
بوی عَفن این روزِ مرده
ما را خواهد کشت...
پدر گفت:
هیچکس با بوی مرده نمیمیرد !
مردم به زندگیهایشان ادامه میدهند؛
مردم زود فراموش میکنند...
فقط من میدانم و تو ؛
که مردگان
هرگز فراموش نمیکنند.
حتی در خاک...
حافظه ی مردگان طولانیست...
و این حافظه
روزی سینه به سینه نقل خواهد شد
و تاریخ را خواهد نوشت.
تو از کودکی ؛
صدای مردگان را میشنیدی ؛
حالا سکوت کن!
بزودی حرف میزنند،
بعد بنویس...
فرازی از
#داستان
#رمان
#نوشتن_در_تاریکی
نوشته:
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
انشا....ادامه بعداز عید و بازگشت
ادمین کانال این قصه
@ccch999
.
اگر میروی
خاطراتت را هم ببر
دوست ندارم
خودت رفته باشی،
دوست داشتنت
مانده باشد
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/CqjcRVEr6bA/?igshid=MDJmNzVkMjY=
اگر میروی
خاطراتت را هم ببر
دوست ندارم
خودت رفته باشی،
دوست داشتنت
مانده باشد
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/CqjcRVEr6bA/?igshid=MDJmNzVkMjY=