مهدیه عزیزم سلام
ممکن نبود اگردیشب،ساعتهاحرف نزده بودیم ؛ این نامه را برایت بنویسم.
بعد از پایان تماسمان، فکر کردم دیگر نه درد اضطراب بیخبری، توسط آن فرد؛ به جا مانده نه جای درد!
او از کودکی اش اینگونه بود!
هرگز زنگ نمیزد که کجاست و کِی میاید و مرا با چیزی آشنا کرد به نام #وحشت یا #panic
وقتی سالها منتظر مینشینی که عزیزترینت از خودش،خبری دهد،آخر یک شب به این نتیجه میرسی که خب صد سال سیاه نیاید!مگر عمر چیست؛جز یک چشم برهم زدن و دیگر هیچ؟!
برای او و مادر ؛هر کاری بلد بودم و در توانم بود، انجام دادم و اکنون دیگر نه در توانم است؛ نه هیچ!
وقت بدرود است.
خودت میدانی که دیگر قرص ضد پنیک هم نمیخورم.چون بی اثر است.آن آدمها مرا به جایی رساندند که نباید میرساندند ،حس لنگه کفشی کهنه در بیابان،که به هیچ دردی نمیخورد.
من عوض شده ام!
دیگر هیچ کس و هیچ چیز برایم مهم نیست.رنج، آستانه دارد،
از حدی بالاتر رود، دیگر آن راحس نمیکنی!حتی درد بدن وقتی سالها با آن باشی، یا میمیری یا دیگرحسش نمیکنی.
این دنیا هر چیزی را که دوست داشتم ازمن گرفت.مثل تاتر ؛ نگارشم ،شادیهای کوچک با دانشجویانم و...
شاید بدشانسی چند نسل ما بود که در این دوره سیاه باید رشد میکردیم.
وقتی تمام چراغها را خاموش کردند و تمام درها را به رویمان بستند!حالا فقط یک چیز مانده!
من همیشه سعی کردم خودم باشم؛ وحالا از آنچه بوده ام بیزارم.
چرا اعتماد کردم؟چرا امید بستم؟چرا خیلی زودتر، همه چیز را ترک نکردم ؟
من اینجا چه میکنم؟
در جایی که شان آدمها را آسانتر از یک لیوان میشکنند!
تو یادت است چقدر درباره ی خوبی های یک آدم برایت میگفتم و پریروز دیدی چگونه و با چه لحنی، در مطبوعات ما،هنرمندان را در برابر دولتی قرار داد که باید از ما، حمایت کند، نه تحقیر! وسعی کرد ما را از تلاش مقدس ناامید کند! تاهفت جدش نمیتواند!
چرا باورش کرده بودم؟
چون فقط جوانی اش؛یادم بود!
یادم رفته بود آدمها با پیرشدن؛ عوض میشوند.
حالا من هم دیگر آن دختر بیست و سه ساله خوشبین و امیدوار نیستم!
انقدر بیعدالتی وستم دیدم که از آنچه بودم و انجام دادم بیزارم. آرزویم رفتن ازاین دروغ آباد است.به هر شکلی!مگر نگفتی او دعارا میشنود و استجابت میکند؟ظلمی که به من شد ؛ تاریخی بود!پس تاوان آن هم باید تاریخی باشد!
آماده ام برای هر چیز!
هر رخدادی که چون طوفان مرا از اینجا،جدا کند!
نه به خاطر خودم،
وقت زیادی برایم نمانده،
میترسم دست به کاری بزنم که چوبه ی دار، در قیاس با آن؛ درخت گیلاس جلوه کند.
آدم وقتی دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد،تازه بیدار میشود #چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/Ch02_1WKtBN/?igshid=MDJmNzVkMjY=
ممکن نبود اگردیشب،ساعتهاحرف نزده بودیم ؛ این نامه را برایت بنویسم.
بعد از پایان تماسمان، فکر کردم دیگر نه درد اضطراب بیخبری، توسط آن فرد؛ به جا مانده نه جای درد!
او از کودکی اش اینگونه بود!
هرگز زنگ نمیزد که کجاست و کِی میاید و مرا با چیزی آشنا کرد به نام #وحشت یا #panic
وقتی سالها منتظر مینشینی که عزیزترینت از خودش،خبری دهد،آخر یک شب به این نتیجه میرسی که خب صد سال سیاه نیاید!مگر عمر چیست؛جز یک چشم برهم زدن و دیگر هیچ؟!
برای او و مادر ؛هر کاری بلد بودم و در توانم بود، انجام دادم و اکنون دیگر نه در توانم است؛ نه هیچ!
وقت بدرود است.
خودت میدانی که دیگر قرص ضد پنیک هم نمیخورم.چون بی اثر است.آن آدمها مرا به جایی رساندند که نباید میرساندند ،حس لنگه کفشی کهنه در بیابان،که به هیچ دردی نمیخورد.
من عوض شده ام!
دیگر هیچ کس و هیچ چیز برایم مهم نیست.رنج، آستانه دارد،
از حدی بالاتر رود، دیگر آن راحس نمیکنی!حتی درد بدن وقتی سالها با آن باشی، یا میمیری یا دیگرحسش نمیکنی.
این دنیا هر چیزی را که دوست داشتم ازمن گرفت.مثل تاتر ؛ نگارشم ،شادیهای کوچک با دانشجویانم و...
شاید بدشانسی چند نسل ما بود که در این دوره سیاه باید رشد میکردیم.
وقتی تمام چراغها را خاموش کردند و تمام درها را به رویمان بستند!حالا فقط یک چیز مانده!
من همیشه سعی کردم خودم باشم؛ وحالا از آنچه بوده ام بیزارم.
چرا اعتماد کردم؟چرا امید بستم؟چرا خیلی زودتر، همه چیز را ترک نکردم ؟
من اینجا چه میکنم؟
در جایی که شان آدمها را آسانتر از یک لیوان میشکنند!
تو یادت است چقدر درباره ی خوبی های یک آدم برایت میگفتم و پریروز دیدی چگونه و با چه لحنی، در مطبوعات ما،هنرمندان را در برابر دولتی قرار داد که باید از ما، حمایت کند، نه تحقیر! وسعی کرد ما را از تلاش مقدس ناامید کند! تاهفت جدش نمیتواند!
چرا باورش کرده بودم؟
چون فقط جوانی اش؛یادم بود!
یادم رفته بود آدمها با پیرشدن؛ عوض میشوند.
حالا من هم دیگر آن دختر بیست و سه ساله خوشبین و امیدوار نیستم!
انقدر بیعدالتی وستم دیدم که از آنچه بودم و انجام دادم بیزارم. آرزویم رفتن ازاین دروغ آباد است.به هر شکلی!مگر نگفتی او دعارا میشنود و استجابت میکند؟ظلمی که به من شد ؛ تاریخی بود!پس تاوان آن هم باید تاریخی باشد!
آماده ام برای هر چیز!
هر رخدادی که چون طوفان مرا از اینجا،جدا کند!
نه به خاطر خودم،
وقت زیادی برایم نمانده،
میترسم دست به کاری بزنم که چوبه ی دار، در قیاس با آن؛ درخت گیلاس جلوه کند.
آدم وقتی دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد،تازه بیدار میشود #چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/Ch02_1WKtBN/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Instagram
Instagram
گفتگویی کوتاه با #میلان_کوندرا
چرا از زندگی نامه پردازی نفرت دارید؟ چرا این همه انزجار دارید که از خودتان حرف بزنید.
کوندرا : به قول #فلوبر :
" هنرمند باید به بعد از خودش ، که ندیده، اعتقاد داشته باشد.
" گی دو موپاسان " نگذاشت تصویرش در مجموعه ای که به نویسنده گان معروف اختصاص داشت قرار داده شود و معتقد بود
"زند گی خصوصی یا چهره ی یک فرد مشهور متعلق به خودش است."
هرمان بروخ، روبرت موزیل، فرانس کافکا درباره ی خودشان گفته اند:
"هیچ کدام از ما سه نفر زندگی نامه ی درست و حسابی نداریم."
نه به این معنی که در زندگی شان اتفاق های چندانی نیفتاده بوده، بلکه به این معنی که قرار نبوده که زند گی فردی شان زیر ذره بین و در معرض عموم قرار بگیرد و تبدیل شود به زندگی نامه ....
فاکنر هم می خواهد به عنوان فرد، از صحنه ی تاریخ حذف شود و اثری از او باقی نماند جز کتاب هایی که از او به چاپ رسیده" (با تاکید روی کتاب و به چاپ رسیده، و نه نامه و یادداشت های روزانه).
"به قول معروف، رمان نویس ؛ خانه ی زند گی اش را خراب می کند تا خانه ی دیگری با آجر آن بنا کند، خانهی رمانش را. "
به این معنی که زند گی نامه ی یک رمان نویس، هر آن چه را که او با رمان هایش ساخته است، ضایع
می کند."
کار زند گی نامه نویسان که از نظر هنری بی مایه است ، نه بر ارزش یک رمان می افزاید نه بر معنای آن.
لحظه ای که #کافکا بیشتر از شخصیت رمانش" ژوزف کا " ، توجه خواننده را جلب کند، مرگ ادبی کافکا فرا رسیده.
این رمان است که میماند ؛ نه چهره و زندگی رمان نویس.
#کوندرا
نویسنده ی چک در غربت
مقیم#فرانسه
نویسنده
#بار_هستی
#شوخی
#جاودانگی و ....
کوندرا ؛ بشدت از مصاحبه بیزار است.از ۱۹۹۵ به هیچ خبر نگاری اجازه ی مصاحبه نداده....
درباره ی #زندگینامه کاملا راست میگوید.
نویسنده ی واقعی ؛ حاضر است زندگی شخصی خود را خراب کند که زندگی شخصیتهایش ، باقی بماند....
هر بار حرف از زندگی نامه میزنیم ؛ یادمان باشد که قبل از هر چیز ؛ با یک رمان؛ مواجه هستیم.
این کاری است که من سعی کردم انجام دهم....
شخصیتهای رمان ؛ شاید برگرفته از زندگی من باشند ؛ ولی خودِ من نیستند!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#رمان
#کتاب
#زندگینامه
https://www.instagram.com/p/Ch87UiKqSav446LscZfFBRbT51aQ4OEpFYJ1Tw0/?igshid=MDJmNzVkMjY=
چرا از زندگی نامه پردازی نفرت دارید؟ چرا این همه انزجار دارید که از خودتان حرف بزنید.
کوندرا : به قول #فلوبر :
" هنرمند باید به بعد از خودش ، که ندیده، اعتقاد داشته باشد.
" گی دو موپاسان " نگذاشت تصویرش در مجموعه ای که به نویسنده گان معروف اختصاص داشت قرار داده شود و معتقد بود
"زند گی خصوصی یا چهره ی یک فرد مشهور متعلق به خودش است."
هرمان بروخ، روبرت موزیل، فرانس کافکا درباره ی خودشان گفته اند:
"هیچ کدام از ما سه نفر زندگی نامه ی درست و حسابی نداریم."
نه به این معنی که در زندگی شان اتفاق های چندانی نیفتاده بوده، بلکه به این معنی که قرار نبوده که زند گی فردی شان زیر ذره بین و در معرض عموم قرار بگیرد و تبدیل شود به زندگی نامه ....
فاکنر هم می خواهد به عنوان فرد، از صحنه ی تاریخ حذف شود و اثری از او باقی نماند جز کتاب هایی که از او به چاپ رسیده" (با تاکید روی کتاب و به چاپ رسیده، و نه نامه و یادداشت های روزانه).
"به قول معروف، رمان نویس ؛ خانه ی زند گی اش را خراب می کند تا خانه ی دیگری با آجر آن بنا کند، خانهی رمانش را. "
به این معنی که زند گی نامه ی یک رمان نویس، هر آن چه را که او با رمان هایش ساخته است، ضایع
می کند."
کار زند گی نامه نویسان که از نظر هنری بی مایه است ، نه بر ارزش یک رمان می افزاید نه بر معنای آن.
لحظه ای که #کافکا بیشتر از شخصیت رمانش" ژوزف کا " ، توجه خواننده را جلب کند، مرگ ادبی کافکا فرا رسیده.
این رمان است که میماند ؛ نه چهره و زندگی رمان نویس.
#کوندرا
نویسنده ی چک در غربت
مقیم#فرانسه
نویسنده
#بار_هستی
#شوخی
#جاودانگی و ....
کوندرا ؛ بشدت از مصاحبه بیزار است.از ۱۹۹۵ به هیچ خبر نگاری اجازه ی مصاحبه نداده....
درباره ی #زندگینامه کاملا راست میگوید.
نویسنده ی واقعی ؛ حاضر است زندگی شخصی خود را خراب کند که زندگی شخصیتهایش ، باقی بماند....
هر بار حرف از زندگی نامه میزنیم ؛ یادمان باشد که قبل از هر چیز ؛ با یک رمان؛ مواجه هستیم.
این کاری است که من سعی کردم انجام دهم....
شخصیتهای رمان ؛ شاید برگرفته از زندگی من باشند ؛ ولی خودِ من نیستند!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#رمان
#کتاب
#زندگینامه
https://www.instagram.com/p/Ch87UiKqSav446LscZfFBRbT51aQ4OEpFYJ1Tw0/?igshid=MDJmNzVkMjY=
هر روز که از خواب بلند میشوم ؛
دلم میخواهد دن کیشوت باشم ؛ وخود را شوالیه بدانم
رابینسون کروزوئه باشم در جزیره ی نامسکون!
ربه کا باشم ؛ همسر مردی مهربان و صادق ، در کاخ ماندرلی.
جین ایر باشم .
استوار ، سر سخت وعاشق
هلن کلر نابیناوناشنوا باشم؛عاشق زندگی
اسکارلت باشم با تمام شیطنت ها؛ نقشه ها ، زیرکی ها وحتی جنبه ی طنز آمیز وجودش؛ با آن همه زیبایی...
لویی آرمسترانگ باشم که به کره ی ماه قدم بگذارم
اینشتین باشم که #نسبیت را کشف کنم
شازده کوچولو باشم در سیاره ی کوچکم ؛ عاشق گل سرخی که عشق او را درک نمیکند ؛ وصندلی ام را مدام این طرف و آن طرف کنم ، تا غروب خورشید را نگاه کنم.
الیزابت باشم ؛ در #غرور_و_تعصب
که جنتلمنی چون #دارسی ؛ عاشق اوست و این عشق دوطرفه است.
"پی پی جوراب بلند" باشم با تواناییهای بیشمارش!
آخر میبینم همین که خودم باشم
#چیستا باشم؛ مزاحم کسی نشوم
و کسی مزاحمم نشود ؛ کافیست
آنقدر عشق در دلم هست که در زمستان ؛ تمشک سرخ میخورم.
و همین که به مادر و دخترم
و آن مردِ گندمزارهای دور،عشق بورزم ؛ کافیست.
چهره ام ، هر شکلی باشم مهم نیست
من که خودم ؛ جسمم را نیافریده ام
با چاقوی جراحی هم مثله اش نمیکنم.
مهربانی ؛ زیبایی است!
میتوانم قلبم را روی همه؛بخصوص دوستانم بگشایم.
هیچ محبتی بی جواب نمیماند!
برای من سیاست بی معناست
اما آدم خوب و بد؛ درهر نظام وسیستمی وجود دارند
من مخلص بندگان فروتن ومهربان خدا هستم
همین که خودم باشم و بتوانم کسی یا کسانی را شاد کنم؛کافیست
میدانم بین قسمتهای قصه ی کانال؛ فاصله افتاده.ولی باید ببخشید🙏
چون زندگی خیلی غیر منتظره است
دخترم سه دوز سینوفارم را زده وباز هفته ی پیش؛کرونا گرفت!
و مشکلات دادگاه و... بهانه نمیاورم
باید حالم خوب باشد که بتوانم بنویسم.
از یک نفر که نمیتوانم نامش راببرم خیلی ممنونم.
بانویی بزرگوار و بخشنده که خدا برای من فرستاد و مرا به انسانیت امیدوار کرد
خدا همه جا؛حافظش باشد.
اسم گوشی ام را ؛ اسم او گذاشته ام
گاهی آدم خیلی تنهاست
و کوچکترین محبتی، برایش حکم معجزه را دارد
خدایا قلب من و مادر تنهایم را به هم نزدیکتر کن...
گرچه از زیبایی او ؛ چیزی به ارث نبرده ام ولی تماشایش، دیدن یک شاخه گل نرگس لطیف است در مسیر باد
واو صبور ؛ دردمند و هنوز امیدوار به لطف خدا.
اوهمان تک شاخه گل نرگس است
همان قدر لطیف؛ همان اندازه شکننده و زیبا.
خدایا سرانجامِ همه ی ما را نکو گردان!
و مرگمان ؛ شهد دیدار تو باشد وبخشی از نور ابدی و ازلی تو شویم
آمین
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
@chistayasrebi
https://www.instagram.com/p/Ch_c5_htOgr/?igshid=MDJmNzVkMjY=
دلم میخواهد دن کیشوت باشم ؛ وخود را شوالیه بدانم
رابینسون کروزوئه باشم در جزیره ی نامسکون!
ربه کا باشم ؛ همسر مردی مهربان و صادق ، در کاخ ماندرلی.
جین ایر باشم .
استوار ، سر سخت وعاشق
هلن کلر نابیناوناشنوا باشم؛عاشق زندگی
اسکارلت باشم با تمام شیطنت ها؛ نقشه ها ، زیرکی ها وحتی جنبه ی طنز آمیز وجودش؛ با آن همه زیبایی...
لویی آرمسترانگ باشم که به کره ی ماه قدم بگذارم
اینشتین باشم که #نسبیت را کشف کنم
شازده کوچولو باشم در سیاره ی کوچکم ؛ عاشق گل سرخی که عشق او را درک نمیکند ؛ وصندلی ام را مدام این طرف و آن طرف کنم ، تا غروب خورشید را نگاه کنم.
الیزابت باشم ؛ در #غرور_و_تعصب
که جنتلمنی چون #دارسی ؛ عاشق اوست و این عشق دوطرفه است.
"پی پی جوراب بلند" باشم با تواناییهای بیشمارش!
آخر میبینم همین که خودم باشم
#چیستا باشم؛ مزاحم کسی نشوم
و کسی مزاحمم نشود ؛ کافیست
آنقدر عشق در دلم هست که در زمستان ؛ تمشک سرخ میخورم.
و همین که به مادر و دخترم
و آن مردِ گندمزارهای دور،عشق بورزم ؛ کافیست.
چهره ام ، هر شکلی باشم مهم نیست
من که خودم ؛ جسمم را نیافریده ام
با چاقوی جراحی هم مثله اش نمیکنم.
مهربانی ؛ زیبایی است!
میتوانم قلبم را روی همه؛بخصوص دوستانم بگشایم.
هیچ محبتی بی جواب نمیماند!
برای من سیاست بی معناست
اما آدم خوب و بد؛ درهر نظام وسیستمی وجود دارند
من مخلص بندگان فروتن ومهربان خدا هستم
همین که خودم باشم و بتوانم کسی یا کسانی را شاد کنم؛کافیست
میدانم بین قسمتهای قصه ی کانال؛ فاصله افتاده.ولی باید ببخشید🙏
چون زندگی خیلی غیر منتظره است
دخترم سه دوز سینوفارم را زده وباز هفته ی پیش؛کرونا گرفت!
و مشکلات دادگاه و... بهانه نمیاورم
باید حالم خوب باشد که بتوانم بنویسم.
از یک نفر که نمیتوانم نامش راببرم خیلی ممنونم.
بانویی بزرگوار و بخشنده که خدا برای من فرستاد و مرا به انسانیت امیدوار کرد
خدا همه جا؛حافظش باشد.
اسم گوشی ام را ؛ اسم او گذاشته ام
گاهی آدم خیلی تنهاست
و کوچکترین محبتی، برایش حکم معجزه را دارد
خدایا قلب من و مادر تنهایم را به هم نزدیکتر کن...
گرچه از زیبایی او ؛ چیزی به ارث نبرده ام ولی تماشایش، دیدن یک شاخه گل نرگس لطیف است در مسیر باد
واو صبور ؛ دردمند و هنوز امیدوار به لطف خدا.
اوهمان تک شاخه گل نرگس است
همان قدر لطیف؛ همان اندازه شکننده و زیبا.
خدایا سرانجامِ همه ی ما را نکو گردان!
و مرگمان ؛ شهد دیدار تو باشد وبخشی از نور ابدی و ازلی تو شویم
آمین
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
@chistayasrebi
https://www.instagram.com/p/Ch_c5_htOgr/?igshid=MDJmNzVkMjY=
جملاتی از یک رمان
#کتاب
#ادبیات
#داستان
#تاریخ_نگاری
#۱۷۶
#176
#قصه
#نشر
#کتابخوانی
#ناشران
گفته بودم غافلگیرتان میکنم !
#صبر
زندگی ام ، عرصه را بر من تنگ کرده
#شکیبایی
و شاید به جستجوی
کلمه ی # نجات ....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chistayasrebi
#chistayasrebi
https://www.instagram.com/p/CiCutX2M4Vb/?igshid=MDJmNzVkMjY=
#کتاب
#ادبیات
#داستان
#تاریخ_نگاری
#۱۷۶
#176
#قصه
#نشر
#کتابخوانی
#ناشران
گفته بودم غافلگیرتان میکنم !
#صبر
زندگی ام ، عرصه را بر من تنگ کرده
#شکیبایی
و شاید به جستجوی
کلمه ی # نجات ....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chistayasrebi
#chistayasrebi
https://www.instagram.com/p/CiCutX2M4Vb/?igshid=MDJmNzVkMjY=
شارلوت لوسی گَنسبورگ
#شارلوت_گینزبورگ
#CharlotteGainsbourg
متولد 21 ژوئیهٔ 1971
خواننده و بازیگر انگلیسی-فرانسوی
و دخترِ بازیگر انگلیسی جین برکین و خواننده و آهنگساز فرانسوی سرژ گنسبور است. او از ۱۹۹۱ شریک زندگی ایوان آتال است و سه فرزند از او دارد.
او را در فیلم #جین_ایر در نقش اصلی دیده اید.
همچنین در برخی فیلمهای#لارس_فون_تریه
ودیگران.
شاید مثل من ، صدای او را دوست داشته باشید.
شاید مثل من ؛ دیدگاهها و بازی اش را دوست داشته باشید. هم نسل من است بهرحال.
با سه سال تفاوت سن...... وبرخی دیدگاههایی که دوستشان دارم.
اگر وضعیت خود را تغییر دهید
سرنوشت خود را عوض میکنید
و
این :👇
اگر نگرانید مردم از شما بدشان بیایند ؛ پس باید هیچ کاری انجام ندهید!
هر شب یک قصه ی تک قسمتی کوتاه ؛ اینجا میگذارم.....فعلا.....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chistayasrebi
#chistayasrebi
#writer
#director
#screen
#dramatherapist
#screenwriter
https://www.instagram.com/p/CiElDu_Kw3i/?igshid=MDJmNzVkMjY=
#شارلوت_گینزبورگ
#CharlotteGainsbourg
متولد 21 ژوئیهٔ 1971
خواننده و بازیگر انگلیسی-فرانسوی
و دخترِ بازیگر انگلیسی جین برکین و خواننده و آهنگساز فرانسوی سرژ گنسبور است. او از ۱۹۹۱ شریک زندگی ایوان آتال است و سه فرزند از او دارد.
او را در فیلم #جین_ایر در نقش اصلی دیده اید.
همچنین در برخی فیلمهای#لارس_فون_تریه
ودیگران.
شاید مثل من ، صدای او را دوست داشته باشید.
شاید مثل من ؛ دیدگاهها و بازی اش را دوست داشته باشید. هم نسل من است بهرحال.
با سه سال تفاوت سن...... وبرخی دیدگاههایی که دوستشان دارم.
اگر وضعیت خود را تغییر دهید
سرنوشت خود را عوض میکنید
و
این :👇
اگر نگرانید مردم از شما بدشان بیایند ؛ پس باید هیچ کاری انجام ندهید!
هر شب یک قصه ی تک قسمتی کوتاه ؛ اینجا میگذارم.....فعلا.....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chistayasrebi
#chistayasrebi
#writer
#director
#screen
#dramatherapist
#screenwriter
https://www.instagram.com/p/CiElDu_Kw3i/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Instagram
Instagram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم از طرف .
هردو بینظیرند و از آثار هر دو ؛ درس
#نمایشنامه_نویسی گرفتم.
#هارولد_پینتر انگلیسی
#ساموئل_بکت ایرلندی
عاشق این جمله ی #پینتر درباره ی#بکت هستم
او نمیخواهد ما را با نوشته هایش ،
فریب دهد!
به نظرم این رسالت هر نویسنده ی
واقعی و غیر سفارشی است
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
از نویسندگان و شاعرانی که مدام از خودشان عکس وتصویر زندگی شان را میگذارند ؛ دوری کنید....
بیشک ؛ هدفی دارند
و یک جای کارشان ، اشکال دارد
صادقها همیشه ساکت ترند.
بخشی از متن سخنرانی#نوبل_ادبی پینتر را میخوانیم که به نظر من ؛ هر نویسنده ای باید آن را حفظ باشد وقبل از نوشتن؛ یک دور ؛ آن را مرور کند.
حقیقت در درام گریزنده است. شما هرگز نمی توانید آن را بطور کامل دریابید، ولی از جستجوی آن گریزی نیست. جستجو مشخصا انگیزه این تلاش است. جستجو وظیفه شماست. بیشتر اوقات از روی حقیقت در تاریکی سکندری می خورید، با آن تصادم می کنید، یا فقط تصویر یا انگاره ای به نظرتان می آید به حقیقت ارتباط دارد، و بیشتر از آن اغلب حتی تشخیص نمی دهید که با حقیقت برخورد کرده اید. ولی حقیقت بزرگ این است که در درام چیزی به نام حقیقت واحد وجود ندارد. حقایق متعدد وجود دارند. این حقایق به چالش با یکدیگر بر می خیزند، در هم فرو می روند، یک دیگر را بازتاب می دهند، یک دیگر را نادیده می گیرند، یک دیگر رابه استهزاء می کشند، به هم دیگر پیوسته اند. گاهی فکر می کنید حقیقت یک لحظه در دست شماست، بعد از دستان می گریزد و گم می شود.
اغلب از من می پرسند نمایشنامه ات پیرامون چیست. من نمی توانم بگویم. هرگز نمی توانم کارهایم را جمع بندی کنم، به جز این که بگویم این چیزی است که اتفاق افتاد. این است چیزی که گفتند، و این است کاری که انجام دادند.
بیشتر نمایشنامه ها با یک خط، یک کلمه، یک تصویر متولد می شوند. به دنبال کلمه معمولا بطور بلافصل یک تصویر میاید....
اما هم چنانکه گفتم [ در درام] جستجو برای حقیقت هرگز متوقف نمی شود. نمی توان آن را تعطیل کرد. نمی توان آن را به تاخیر انداخت. باید با آن روبرو شد. درست همانجا، در مرکز صحنه.
تئاترسیاسی تماما از نوعی دیگر است. از موعظه باید به هر قیمتی خودداری کرد. نگاه عینی نگر اساسی است. به کاراکترها باید اجازه داد در هوای خود نفس بکشند. نویسنده نمی تواند آن ها را طوری تعریف یا محدود کند که با سلیقه یا نظر یا پیشداوری خود او جور در بیایند.
#پینتر
از متن خطابه ی جایزه #نوبل_ادبی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#writer
#director
#playwright
https://www.instagram.com/reel/CiL_yaOKKNp/?igshid=MDJmNzVkMjY=
#نمایشنامه_نویسی گرفتم.
#هارولد_پینتر انگلیسی
#ساموئل_بکت ایرلندی
عاشق این جمله ی #پینتر درباره ی#بکت هستم
او نمیخواهد ما را با نوشته هایش ،
فریب دهد!
به نظرم این رسالت هر نویسنده ی
واقعی و غیر سفارشی است
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
از نویسندگان و شاعرانی که مدام از خودشان عکس وتصویر زندگی شان را میگذارند ؛ دوری کنید....
بیشک ؛ هدفی دارند
و یک جای کارشان ، اشکال دارد
صادقها همیشه ساکت ترند.
بخشی از متن سخنرانی#نوبل_ادبی پینتر را میخوانیم که به نظر من ؛ هر نویسنده ای باید آن را حفظ باشد وقبل از نوشتن؛ یک دور ؛ آن را مرور کند.
حقیقت در درام گریزنده است. شما هرگز نمی توانید آن را بطور کامل دریابید، ولی از جستجوی آن گریزی نیست. جستجو مشخصا انگیزه این تلاش است. جستجو وظیفه شماست. بیشتر اوقات از روی حقیقت در تاریکی سکندری می خورید، با آن تصادم می کنید، یا فقط تصویر یا انگاره ای به نظرتان می آید به حقیقت ارتباط دارد، و بیشتر از آن اغلب حتی تشخیص نمی دهید که با حقیقت برخورد کرده اید. ولی حقیقت بزرگ این است که در درام چیزی به نام حقیقت واحد وجود ندارد. حقایق متعدد وجود دارند. این حقایق به چالش با یکدیگر بر می خیزند، در هم فرو می روند، یک دیگر را بازتاب می دهند، یک دیگر را نادیده می گیرند، یک دیگر رابه استهزاء می کشند، به هم دیگر پیوسته اند. گاهی فکر می کنید حقیقت یک لحظه در دست شماست، بعد از دستان می گریزد و گم می شود.
اغلب از من می پرسند نمایشنامه ات پیرامون چیست. من نمی توانم بگویم. هرگز نمی توانم کارهایم را جمع بندی کنم، به جز این که بگویم این چیزی است که اتفاق افتاد. این است چیزی که گفتند، و این است کاری که انجام دادند.
بیشتر نمایشنامه ها با یک خط، یک کلمه، یک تصویر متولد می شوند. به دنبال کلمه معمولا بطور بلافصل یک تصویر میاید....
اما هم چنانکه گفتم [ در درام] جستجو برای حقیقت هرگز متوقف نمی شود. نمی توان آن را تعطیل کرد. نمی توان آن را به تاخیر انداخت. باید با آن روبرو شد. درست همانجا، در مرکز صحنه.
تئاترسیاسی تماما از نوعی دیگر است. از موعظه باید به هر قیمتی خودداری کرد. نگاه عینی نگر اساسی است. به کاراکترها باید اجازه داد در هوای خود نفس بکشند. نویسنده نمی تواند آن ها را طوری تعریف یا محدود کند که با سلیقه یا نظر یا پیشداوری خود او جور در بیایند.
#پینتر
از متن خطابه ی جایزه #نوبل_ادبی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#writer
#director
#playwright
https://www.instagram.com/reel/CiL_yaOKKNp/?igshid=MDJmNzVkMjY=