#دکتر_و_خانمها
#داستان_کوتاه
#چیستایثربی
#قسمت_سوم
#پایان
آن مرد، ناپدید شد و دیگر، اثری از او نیافتند....
به جای او، دکتر دیگری آمد. سالخورده، او هم پشت به بیمار مینشست و دستور بستری یا جراحی فوری می داد.
هرگز ندیدم کسی از اتاق جراحی، زنده بیرون بیاید.
سکوت مرگباری بر بخش، حاکم بود.
هر کس فریادی میزد، باید به اتاق جراحی می رفت!
نمی دانستم چند وقت است که آنجا هستم.
تب ساده ای داشتم و یادم است کسی، مرا جلوی در این بیمارستان، پیاده کرد.
بعد از آن دیگر جزء بستری ها بودم و ما به دلیل مسری بودن بیماری مان، ممنوع الملاقات بودیم.
تقریبا امید به زندگی را فراموشکرده بودم.
داشت یادم می رفت که هستم. تا اینکه یک شب، صدایی از پنجره مرا پراند.
یک نفر به شیشه می زد!
با گیجی بلند شدم...
پنجره نزدیک سقف بود. دستم نمی رسید.
صدای شکستن شیشه، شوکه ام کرد.
دکتر من بود!
حالا صورتش را در نور ماه، می دیدم.
میانه سال بود و جذاب.
گفت:
دیر شد...
گفتم:
برای چی برگشتی؟
گفت:
قول دادم برگردم و نجاتت بدم!یک نفر گزارش تو را داده، رهایت نمی کنند.
گفتم:
تو بالاخره با آن هایی یا...
تو کی هستی؟
_یه روز یه آدمی بودم تو این کشور!
آدمی که اسمش هم احترام داشت.
تا وقتی مقابلشان نایستاده بودم، مشکلی نبود، اما بعدش، یک سانحه مرگ، برایم تدارک دیدند...
تشییع جنازه گرفتند، ظاهرا خاکم کردند و فقط بدون هویت، حق داشتم زندگی کنم.
بی اسم و فامیل، بی گذشته...
در نقشی که آن ها می خواهند، کسی که زن های معترض را بستری می کند یا به عنوان پزشک قانونی، حکم مرگ آن ها را امضا می کند، در حالیکه می داند آن ها به قتل رسیده اند!
گفتم:
چرا از آن شغل مهم، به این بیمارستان تبعیدت کردند؟
هویت خودت را گرفتند و...
گفت: داستانش مفصل است، فعلا سیم تمام زنگ های خطر و دوربین ها را قطع کرده ام.
من یک روز مرد آن ها بودم...
تا به این نتیجه رسیدم که ضد مردم خودم شده ام!
مردمی که دوستشان دارم و بخاطرشان جنگیده ام...
عصیان کردم...
کشتن من، به دردشان نمی خورد.
مسخ شخصیتم حالشان را خوب می کرد.
اینکه ندانی که هستی!
ولی من همه چیز یادم بود. برایشان نقش بازی کردم و آن ها باور کردند که من هم از آن ها هستم!
ما را تهدید می کردند، همکاری نکنید صبح اعدام می شوید!
من می خواهم از اینجا برویم.
همین حالا! جلوی چشمانشان!
گفتم:
ما را می کشند...
در اتاق را باز کرد.
در کمال ناباوری، همه مقابلش بلند شدند، با احترام سلام دادند، گویی او را شناختند، حتی پرستار مقابلش تعظیم کرد و گفت:
او یک قهرمان است...
مرا از دست شوهر قاتلم نجات داد.
یکی گفت:
همه ی ما را نجات داد...
و گفتند:
یک روز برمی گردی قهرمان؟
با نام خودت؟
با همان نام معروف و زیبا؟
لبخند زد:
بله! بزودی! انشا... صبح!
آیا صبح نزدیک نیست؟
در افق گم شدیم...
پایان
#سه_قسمت
#چیستا_یثربی
#کتابخوانی
#قصه
#نشر
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#داستان_کوتاه
#چیستایثربی
#قسمت_سوم
#پایان
آن مرد، ناپدید شد و دیگر، اثری از او نیافتند....
به جای او، دکتر دیگری آمد. سالخورده، او هم پشت به بیمار مینشست و دستور بستری یا جراحی فوری می داد.
هرگز ندیدم کسی از اتاق جراحی، زنده بیرون بیاید.
سکوت مرگباری بر بخش، حاکم بود.
هر کس فریادی میزد، باید به اتاق جراحی می رفت!
نمی دانستم چند وقت است که آنجا هستم.
تب ساده ای داشتم و یادم است کسی، مرا جلوی در این بیمارستان، پیاده کرد.
بعد از آن دیگر جزء بستری ها بودم و ما به دلیل مسری بودن بیماری مان، ممنوع الملاقات بودیم.
تقریبا امید به زندگی را فراموشکرده بودم.
داشت یادم می رفت که هستم. تا اینکه یک شب، صدایی از پنجره مرا پراند.
یک نفر به شیشه می زد!
با گیجی بلند شدم...
پنجره نزدیک سقف بود. دستم نمی رسید.
صدای شکستن شیشه، شوکه ام کرد.
دکتر من بود!
حالا صورتش را در نور ماه، می دیدم.
میانه سال بود و جذاب.
گفت:
دیر شد...
گفتم:
برای چی برگشتی؟
گفت:
قول دادم برگردم و نجاتت بدم!یک نفر گزارش تو را داده، رهایت نمی کنند.
گفتم:
تو بالاخره با آن هایی یا...
تو کی هستی؟
_یه روز یه آدمی بودم تو این کشور!
آدمی که اسمش هم احترام داشت.
تا وقتی مقابلشان نایستاده بودم، مشکلی نبود، اما بعدش، یک سانحه مرگ، برایم تدارک دیدند...
تشییع جنازه گرفتند، ظاهرا خاکم کردند و فقط بدون هویت، حق داشتم زندگی کنم.
بی اسم و فامیل، بی گذشته...
در نقشی که آن ها می خواهند، کسی که زن های معترض را بستری می کند یا به عنوان پزشک قانونی، حکم مرگ آن ها را امضا می کند، در حالیکه می داند آن ها به قتل رسیده اند!
گفتم:
چرا از آن شغل مهم، به این بیمارستان تبعیدت کردند؟
هویت خودت را گرفتند و...
گفت: داستانش مفصل است، فعلا سیم تمام زنگ های خطر و دوربین ها را قطع کرده ام.
من یک روز مرد آن ها بودم...
تا به این نتیجه رسیدم که ضد مردم خودم شده ام!
مردمی که دوستشان دارم و بخاطرشان جنگیده ام...
عصیان کردم...
کشتن من، به دردشان نمی خورد.
مسخ شخصیتم حالشان را خوب می کرد.
اینکه ندانی که هستی!
ولی من همه چیز یادم بود. برایشان نقش بازی کردم و آن ها باور کردند که من هم از آن ها هستم!
ما را تهدید می کردند، همکاری نکنید صبح اعدام می شوید!
من می خواهم از اینجا برویم.
همین حالا! جلوی چشمانشان!
گفتم:
ما را می کشند...
در اتاق را باز کرد.
در کمال ناباوری، همه مقابلش بلند شدند، با احترام سلام دادند، گویی او را شناختند، حتی پرستار مقابلش تعظیم کرد و گفت:
او یک قهرمان است...
مرا از دست شوهر قاتلم نجات داد.
یکی گفت:
همه ی ما را نجات داد...
و گفتند:
یک روز برمی گردی قهرمان؟
با نام خودت؟
با همان نام معروف و زیبا؟
لبخند زد:
بله! بزودی! انشا... صبح!
آیا صبح نزدیک نیست؟
در افق گم شدیم...
پایان
#سه_قسمت
#چیستا_یثربی
#کتابخوانی
#قصه
#نشر
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امروز سومین شب است که مادرم را پس از جراحی شکستگی لگن به خانه آوردیم....دلیل : پوکی حاد استخوان...عمل برای سن ایشان..فوق خطرناک....ان هم در شبِ تعطیلی چهار روزه ی ایران و کمبود کادر درمان متخصص........
بیشک اگر کمک عده ای نبود ؛ این عمل و بعد از آن ؛ هرگز از من ساخته نبود...پست بعد ، مربوط به این افراد است...
ترانه
موسیقی فیلم شعله
باصدای خواننده ی اصلی
ممنون از دوستی که ویدیو را برایم فرستاد....
از این ترانه ؛ خاطره دارم
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
بیشک اگر کمک عده ای نبود ؛ این عمل و بعد از آن ؛ هرگز از من ساخته نبود...پست بعد ، مربوط به این افراد است...
ترانه
موسیقی فیلم شعله
باصدای خواننده ی اصلی
ممنون از دوستی که ویدیو را برایم فرستاد....
از این ترانه ؛ خاطره دارم
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#تقدیم به عزیزانمان
سالم یا بیمار
و مرسی از عده ای خاص .....
که در عمل سخت و ترسناک مادرم ، مرا یاری رساندند.
#فیلم_سینمایی
#فیلم_هندی
#نوستالژی
#شعله
#هما_مالینی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
سالم یا بیمار
و مرسی از عده ای خاص .....
که در عمل سخت و ترسناک مادرم ، مرا یاری رساندند.
#فیلم_سینمایی
#فیلم_هندی
#نوستالژی
#شعله
#هما_مالینی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
Sway
Julio Iglesias
🎧
خولیو ایگلیسیاس
با من برقص
با من به نوسان در آ.....
خولیو ایگلیسیاس
با من برقص
با من به نوسان در آ.....
قبله بود
و محرابی به وسعت دشت
و شب از چهار پنجره می گذشت
هزار جرعه پولک و نور
نوشیده بودم
و هنوز یک ستاره هم
در مشتِ شب ندیده بودم
امیدی به برگشتنم نبود
و خدا هم سکوت کرده بود
فراموش شده بودم
راه بود و سراسیمه گی
که لبخند تشنه ام با تو افطار کرد
و من چه ناگهان، چه عجیب
مومن شده بودم
هزار جرعه پولک و نور
هزار نذر نومید
کافی نبود
و بارانِ چشمان گرمسیری ات
مرا بخشیده بود.
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
و محرابی به وسعت دشت
و شب از چهار پنجره می گذشت
هزار جرعه پولک و نور
نوشیده بودم
و هنوز یک ستاره هم
در مشتِ شب ندیده بودم
امیدی به برگشتنم نبود
و خدا هم سکوت کرده بود
فراموش شده بودم
راه بود و سراسیمه گی
که لبخند تشنه ام با تو افطار کرد
و من چه ناگهان، چه عجیب
مومن شده بودم
هزار جرعه پولک و نور
هزار نذر نومید
کافی نبود
و بارانِ چشمان گرمسیری ات
مرا بخشیده بود.
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from Chista Yasrebi official
کیت بلانشت، کن ۲۰۱۸ و نواختن هارمونیکا
https://www.aparat.com/v/8aKBM/%DA%A9%DB%8C%D8%AA_%D8%A8%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AA%D8%8C_%DA%A9%D9%86_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8_%D9%88_%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86_%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%DA%A9%D8%A7
https://www.aparat.com/v/8aKBM/%DA%A9%DB%8C%D8%AA_%D8%A8%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AA%D8%8C_%DA%A9%D9%86_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8_%D9%88_%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86_%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%DA%A9%D8%A7
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
کیت بلانشت، کن ۲۰۱۸ و نواختن هارمونیکا
نشریه ورایتی، با کیت بلانشت مصاحبه انجام داده است دربارهٔ جشنواره کن ۲۰۱۸ و مسائل روز سینمای جهان. بخشی از مصاحبهٔ رییس هیئت داوران جشنواره کن امسال را همراه با هارمونیکانوازی او در هفدانگ تماشا کنید. www.hafdang.com
خداوند، ستارالعیوب است.
.
.
این یکی از اسامی خداست
.
.
خداوند اجازه ی ذکر کردن گناه را نمیدهد.
.
خداوند تبارک و تعالی ، پرده های زیادی را روی گناهان انسان میاندازد ، و به راحتی اجازه نمیدهد که گناهان انسان فاش شود .خداوند امر کرده است که ماهم ، گناهان خود را نزد کسی جز خدا به زبان نیاوریم.
خداوند لطیف و رئوف است. برای همین یکی از اسامی خالق#ستار_العیوب
است...
.
#ابن_سینا در این مورد میگوید:
.
.هیچ بنده ی خداوند نباید؛ درباره ی آنچه کرده ؛ یا نکرده ؛ به جز خدا به کسی جواب پس دهد...خداوند خودش به حساب او رسیدگی میکند....
.
و او بهترین #وکیل و #قاضی است.
.
.
.
کمی یاد بگیریم....
یا باید استاد فلسفه ام را بفرستم آقایان ؟
تا به شما کمی فلسفه ی اسلامی بیاموزد..
من که هر روز دارم یاد میگیرم...
.
.
.
.
#حکم صادر نکنیم
.
تا مطمئن نیستیم؛ #قضاوت نکنیم
.
بر اساس ظاهر مردم ، و شنیده های کذب ، حق تهمت زدن و قضاوت نداریم.
.
کار ما اساسا. قضاوتِ مدام مردم نیست، کهمن همیشه خودم را از همه گناهکارتر دانسته ام....
کار ما شاید ، به صلاح رساندن روزگار مردم است،
مردمی که از تنگدستی و ناکامی ، به جان آمده اند ؛
اگر بلدیم.....
.
.
اگر میتوانیم قدمی کوچک برداریم!
"حضرت عیسی" ع ، موقع سنگ زدن به "مریم مجدلیه" ، که مردم او را #بدکار مینامیدند ، فرمود :
کسی اولین سنگ را بزند ، که خودش تاکنون گناهی نکرده باشد....
#امام_علی ع هم ، شبیه این جمله را دارد.
مردم از جمله #حضرت_عیسی خجالت کشیدند و به #مریم_مجدلیه سنگ نزدند!
.
و آن زن تا آخر عمر ؛ از کاتبان وحی و پیروان باوفای حضرت #عیسی شد
و امروز از او ، به عنوان "قدیسه" یاد میشود.
پس در قضاوت ، نباید خشن بود ، نباید تعجیل کرد و باید خود عادل و بیگناه بود تا قضاوت درستی کرد.....
آیا ما واقعا بیگناه و عادل هستیم ؟!!!!!!!
.
تهمت نزنیم!
.
#لطیف باشیم و مثل خالقمان#رئوف.
#مادرانه
#دخترانه
من و دلبرکم
#نیایش_میمندی_نژاد
تک دختر من
و دختر بزرگ خانواده #میمندی_نژاد که روی قلب من بالید و بزرگ شد...
.
.
فقط روی قلب رنج کشیده ی من....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#نیایش
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
دربند آن مباش که نشنید یا شنید
.
.
عالیجناب #حافظ
ما ، در دینمان ،چیزی به نام #اعتراف نداریم .
این جمله ی استاد فلسفه ی من است.
.
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
#writer
#playwright
#screenwriter
#novelist
.
.
این یکی از اسامی خداست
.
.
خداوند اجازه ی ذکر کردن گناه را نمیدهد.
.
خداوند تبارک و تعالی ، پرده های زیادی را روی گناهان انسان میاندازد ، و به راحتی اجازه نمیدهد که گناهان انسان فاش شود .خداوند امر کرده است که ماهم ، گناهان خود را نزد کسی جز خدا به زبان نیاوریم.
خداوند لطیف و رئوف است. برای همین یکی از اسامی خالق#ستار_العیوب
است...
.
#ابن_سینا در این مورد میگوید:
.
.هیچ بنده ی خداوند نباید؛ درباره ی آنچه کرده ؛ یا نکرده ؛ به جز خدا به کسی جواب پس دهد...خداوند خودش به حساب او رسیدگی میکند....
.
و او بهترین #وکیل و #قاضی است.
.
.
.
کمی یاد بگیریم....
یا باید استاد فلسفه ام را بفرستم آقایان ؟
تا به شما کمی فلسفه ی اسلامی بیاموزد..
من که هر روز دارم یاد میگیرم...
.
.
.
.
#حکم صادر نکنیم
.
تا مطمئن نیستیم؛ #قضاوت نکنیم
.
بر اساس ظاهر مردم ، و شنیده های کذب ، حق تهمت زدن و قضاوت نداریم.
.
کار ما اساسا. قضاوتِ مدام مردم نیست، کهمن همیشه خودم را از همه گناهکارتر دانسته ام....
کار ما شاید ، به صلاح رساندن روزگار مردم است،
مردمی که از تنگدستی و ناکامی ، به جان آمده اند ؛
اگر بلدیم.....
.
.
اگر میتوانیم قدمی کوچک برداریم!
"حضرت عیسی" ع ، موقع سنگ زدن به "مریم مجدلیه" ، که مردم او را #بدکار مینامیدند ، فرمود :
کسی اولین سنگ را بزند ، که خودش تاکنون گناهی نکرده باشد....
#امام_علی ع هم ، شبیه این جمله را دارد.
مردم از جمله #حضرت_عیسی خجالت کشیدند و به #مریم_مجدلیه سنگ نزدند!
.
و آن زن تا آخر عمر ؛ از کاتبان وحی و پیروان باوفای حضرت #عیسی شد
و امروز از او ، به عنوان "قدیسه" یاد میشود.
پس در قضاوت ، نباید خشن بود ، نباید تعجیل کرد و باید خود عادل و بیگناه بود تا قضاوت درستی کرد.....
آیا ما واقعا بیگناه و عادل هستیم ؟!!!!!!!
.
تهمت نزنیم!
.
#لطیف باشیم و مثل خالقمان#رئوف.
#مادرانه
#دخترانه
من و دلبرکم
#نیایش_میمندی_نژاد
تک دختر من
و دختر بزرگ خانواده #میمندی_نژاد که روی قلب من بالید و بزرگ شد...
.
.
فقط روی قلب رنج کشیده ی من....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#نیایش
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
دربند آن مباش که نشنید یا شنید
.
.
عالیجناب #حافظ
ما ، در دینمان ،چیزی به نام #اعتراف نداریم .
این جمله ی استاد فلسفه ی من است.
.
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
#writer
#playwright
#screenwriter
#novelist
مادرم لگنش شکسته و راه نمیرود
دخترم دیسک کمرش عود کرده و حتی نمیتواند بنشیند...
و من آنچنان سردم است
که تمام کتابهایم را در خیابان میسوزانم تا گرم شوم....
اگر دادگاه است ؛ زودتر
اگر حکم است؛ زودتر
اگر وثیقه لازم است ؛ زودتر...
من وقت زیادی ندارم
پدرِ دختر مرا آزاد کنید!
من فرصت کافی ندارم...
او هرگز سیاسی نبوده و نیست!
فقط اهل تکریم است....
اهل دل یتیم به دست آوردن....
کاری نکنید دیر شود...
پشیمانی سودی ندارد.
او بیماری استخوان دارد
باید تحت درمان باشد.
من در مرز بی کسی و بی پناهی در کشوری که دوستش دارم ؛ رنج دختر و مادرم را نمیتوانم ببینم.
حالا دستگیری مردی که بیست و سه سال پیش، پدر دخترم شد ؛ به دردهایم اضافه شده!
آقایان
کمی لطفا ما را درککنید...
این مرد فقط، تاتری و نویسنده است!
ممنوع الکارش کردید، رفت جمعیت امام علی را زد.
چرا مدارای دینتان و رافت پروردگارتان، فراموشتان میشود؟!
آقای #شهاب_حسینی. روی جلد مجله ای،تمام جوایزش را زمین انداخته و فقط تندیس#جمعیت_امام_علی را بالای سرش برده.فکر میکنید چرا؟
.
.از خودش بپرسید!
ناصح کامکاری؛ اصغر فرهادی؛ علیرضا نادری،آرش معیریان، و خیلیها...
از همکلاسیهای #شارمین_میمندی_نژاد در دانشگاه هستند،او را میشناسند.
و بیشتر تاتریهای معروفِ اکنون،شاگرد او بوده اند.
نام ببرم
یا فیلمهایش را پخش کنم؟
بخدا از اینکه مستقل بوده ؛ برایش دسیسه چیده اند.
بعد از زایمان، تنهاکسانی که به دیدن ماآمدند؛ استاد #انتظامی و#اکبر_رادی بودند.
ما مال کجاییم؟
نکند مارا مریخی میدانید ، که قبولمان ندارید؟
شارمین،اعتقادش راسخ بود
تا اذان میشنید،حتی بدون مُهر نماز میخواند،
چون برای او ؛ همه جا مُلک خدا بود.
چه اشکال دارد آدم برای نماز، به نوجوانی فقیر اقتدا کند؟این که زیباست!
.
.
.
.
سرکار خانم فریندخت زاهدی،کجایید؟
شما که استادش بودید!
و او دانشجوی نمونه تان؟!
.آقای تاجبخش فناییان؛ آقای مسافر آستانه؛ و بقیه...کجایید؟
آقای مجیدجعفری، شارمین را خوب میشناسید.کجایید؟
چرا هیچکس نمیگویداو سیاسی نیست و هرگز نبوده.!....
دلسوز اجتماعی ؛ به معنای سیاسی بودن نیست.
.
.
.
این یک پرونده سازی؛ به بدترین و شنیع ترین نوعش است.
بازی تمام!
اقای حسن فتحی پنهان شدید؟حتی شماکه....
.
.
.
کسی حرف نزند، من حرف میزنم...
گرچه بیست سال است او را ندیده ام!
اما میدانم با چه کسی ازدواج کرده ام!
بیست و چهار سال پیش....
سرداری را میشناختم کهمیگفت :
.
هر کس به داد این مردم فقیر برسد؛ از یاران خداست.
این بود؟!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
دخترم دیسک کمرش عود کرده و حتی نمیتواند بنشیند...
و من آنچنان سردم است
که تمام کتابهایم را در خیابان میسوزانم تا گرم شوم....
اگر دادگاه است ؛ زودتر
اگر حکم است؛ زودتر
اگر وثیقه لازم است ؛ زودتر...
من وقت زیادی ندارم
پدرِ دختر مرا آزاد کنید!
من فرصت کافی ندارم...
او هرگز سیاسی نبوده و نیست!
فقط اهل تکریم است....
اهل دل یتیم به دست آوردن....
کاری نکنید دیر شود...
پشیمانی سودی ندارد.
او بیماری استخوان دارد
باید تحت درمان باشد.
من در مرز بی کسی و بی پناهی در کشوری که دوستش دارم ؛ رنج دختر و مادرم را نمیتوانم ببینم.
حالا دستگیری مردی که بیست و سه سال پیش، پدر دخترم شد ؛ به دردهایم اضافه شده!
آقایان
کمی لطفا ما را درککنید...
این مرد فقط، تاتری و نویسنده است!
ممنوع الکارش کردید، رفت جمعیت امام علی را زد.
چرا مدارای دینتان و رافت پروردگارتان، فراموشتان میشود؟!
آقای #شهاب_حسینی. روی جلد مجله ای،تمام جوایزش را زمین انداخته و فقط تندیس#جمعیت_امام_علی را بالای سرش برده.فکر میکنید چرا؟
.
.از خودش بپرسید!
ناصح کامکاری؛ اصغر فرهادی؛ علیرضا نادری،آرش معیریان، و خیلیها...
از همکلاسیهای #شارمین_میمندی_نژاد در دانشگاه هستند،او را میشناسند.
و بیشتر تاتریهای معروفِ اکنون،شاگرد او بوده اند.
نام ببرم
یا فیلمهایش را پخش کنم؟
بخدا از اینکه مستقل بوده ؛ برایش دسیسه چیده اند.
بعد از زایمان، تنهاکسانی که به دیدن ماآمدند؛ استاد #انتظامی و#اکبر_رادی بودند.
ما مال کجاییم؟
نکند مارا مریخی میدانید ، که قبولمان ندارید؟
شارمین،اعتقادش راسخ بود
تا اذان میشنید،حتی بدون مُهر نماز میخواند،
چون برای او ؛ همه جا مُلک خدا بود.
چه اشکال دارد آدم برای نماز، به نوجوانی فقیر اقتدا کند؟این که زیباست!
.
.
.
.
سرکار خانم فریندخت زاهدی،کجایید؟
شما که استادش بودید!
و او دانشجوی نمونه تان؟!
.آقای تاجبخش فناییان؛ آقای مسافر آستانه؛ و بقیه...کجایید؟
آقای مجیدجعفری، شارمین را خوب میشناسید.کجایید؟
چرا هیچکس نمیگویداو سیاسی نیست و هرگز نبوده.!....
دلسوز اجتماعی ؛ به معنای سیاسی بودن نیست.
.
.
.
این یک پرونده سازی؛ به بدترین و شنیع ترین نوعش است.
بازی تمام!
اقای حسن فتحی پنهان شدید؟حتی شماکه....
.
.
.
کسی حرف نزند، من حرف میزنم...
گرچه بیست سال است او را ندیده ام!
اما میدانم با چه کسی ازدواج کرده ام!
بیست و چهار سال پیش....
سرداری را میشناختم کهمیگفت :
.
هر کس به داد این مردم فقیر برسد؛ از یاران خداست.
این بود؟!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Forwarded from Chista Yasrebi official
هـر آنچـــــه میكنی بكن ای دشمن قوی
مـن نيز اگـر قــــوی شدم از تو بتر كنم ،
مـــــن آن نیـم بــــه مرگ طبيعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
میرزاده عشقی
ترور ۱۳۰۳
مـن نيز اگـر قــــوی شدم از تو بتر كنم ،
مـــــن آن نیـم بــــه مرگ طبيعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
میرزاده عشقی
ترور ۱۳۰۳
بعضی وقتا آدم اصلا نمیتونه چیزی رو که در قلبشه بیان کنه!
وقتی #شارمین_میمندی_نژاد رو کنار #تاتر_شهر شناختم، خیلی ناامید بودم، خانواده م ویران بود.
شارمین، به من گفت: "هر روز از خدا تشکر کن! یه تشکر ویژه"
و بدون، آسمون خدا ، هیچوقت کثیف نمیشه!
ماازدواج کردیم،
ولی نشد با هم زندگی کنیم.
.
. روشها و اهدافمان ، با هم فرق داشت، اما یک چیز در وجود آن مرد ، شاعرانه و #معنوی بود:
#دیوانگی_و_عاقلی
.
.
.او با تمام هویتش ، عاشق دینش بود...
عاشق محمد رسول الله، حضرت علی ع، حسین ؛ عباس...
صحیفه سجادیه را ؛ او برای من خرید.
هنوز آن کتاب مقدس و زیبا رو ، با دست خط شارمین،در صفحه اولش ، دارم.
.بله
او عاشق دلاوری و حقانیت امام حسین ع بود
.من بارها در این باره با او ،حرف زده بودم...
عاشق متن #روز_واقعه #بیضایی بود.
رشته تحصیلی اش بود.
.
عاشق#آزادگی بود، اما از کسانی که حسین وار نمیزیستند و خود رابه حضرت منتسب میکردند ؛ دوری میجست.
آنها را موقعیت طلب و ریا کار میدانست!
شیوه ی مرسوم مداحی و سوگواری اهل دلِ دلیران #کربلا را دوست نداشت.
.
حس میکرد برخی از این شیوه های عزاداری مدرن ، افراطی و نمایشی ، از شان این بزرگان کم میکند.
شام غریبان،عکس من و او و دخترم هست که در خیابان، شمع روشن میکنیم.
.اما دعای او بعد از روشن کردن شمع ،خیلی طولانی بود.نمیدانستم به خالق حسینش چه میگوید و نمیپرسیدم.
. حس میکرد اگر کسی بخاطر امام حسین ، خودش را کتک میزند یا کودکش را به رسم طفلان مسلم،روی زمین میکشاند؛ صحنه ی زیبایی نیست!
چونحتما فلسفه و عظمتِ مبارزه امام حسین را نفهمیده!
همیشه میگفت :
برای آدم بزرگ، باید بزرگوارانه#عزاداری کرد.
ولی #شارمین به هر حال ؛ یک #تاتر ی بود و همه چیز را با زبان طنز و نمایش بیان میکرد.
آدم عجیبی بود،نوع بزرگ شدنش، باهم نسلانش، تفاوت داشت.
مرا دوست داشت،
در طول یکهفته، با من ازدواج کرد،ولی هرگز به من دست نزد،هرگز!
برای همین از جواب تست مثبت بارداری من،#دو سالپس از ازدواج ، هر دو شوکه شدیم!
دکتر گفت:
"حاملگی در این شرایط هم ممکن است پیش بیاید.طبیعیست!"
من هنوز پرونده پزشکی بارداری ام رادارم.ما همه چیزمان متفاوت بود.حتی بچه دارشدنمان!
از تکه تکه رفتار و گفتار افراد،قلبشان را#قضاوت نکنیم.
از او دفاع نمیکنم.نیاز به دفاع من ندارد.
از تعصب و قضاوت متنفرم!
چون میدانم اهل بیت را دوست داشت،
و مرا دوست داشت
و رهایم کرد!
قضاوتش نمیکنم،
او کودکی آسانی نداشت.جای او رنج نکشیدید!پس نمیدانید چه میگویم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یک#مادر
#جمعیت_امام_علی
وقتی #شارمین_میمندی_نژاد رو کنار #تاتر_شهر شناختم، خیلی ناامید بودم، خانواده م ویران بود.
شارمین، به من گفت: "هر روز از خدا تشکر کن! یه تشکر ویژه"
و بدون، آسمون خدا ، هیچوقت کثیف نمیشه!
ماازدواج کردیم،
ولی نشد با هم زندگی کنیم.
.
. روشها و اهدافمان ، با هم فرق داشت، اما یک چیز در وجود آن مرد ، شاعرانه و #معنوی بود:
#دیوانگی_و_عاقلی
.
.
.او با تمام هویتش ، عاشق دینش بود...
عاشق محمد رسول الله، حضرت علی ع، حسین ؛ عباس...
صحیفه سجادیه را ؛ او برای من خرید.
هنوز آن کتاب مقدس و زیبا رو ، با دست خط شارمین،در صفحه اولش ، دارم.
.بله
او عاشق دلاوری و حقانیت امام حسین ع بود
.من بارها در این باره با او ،حرف زده بودم...
عاشق متن #روز_واقعه #بیضایی بود.
رشته تحصیلی اش بود.
.
عاشق#آزادگی بود، اما از کسانی که حسین وار نمیزیستند و خود رابه حضرت منتسب میکردند ؛ دوری میجست.
آنها را موقعیت طلب و ریا کار میدانست!
شیوه ی مرسوم مداحی و سوگواری اهل دلِ دلیران #کربلا را دوست نداشت.
.
حس میکرد برخی از این شیوه های عزاداری مدرن ، افراطی و نمایشی ، از شان این بزرگان کم میکند.
شام غریبان،عکس من و او و دخترم هست که در خیابان، شمع روشن میکنیم.
.اما دعای او بعد از روشن کردن شمع ،خیلی طولانی بود.نمیدانستم به خالق حسینش چه میگوید و نمیپرسیدم.
. حس میکرد اگر کسی بخاطر امام حسین ، خودش را کتک میزند یا کودکش را به رسم طفلان مسلم،روی زمین میکشاند؛ صحنه ی زیبایی نیست!
چونحتما فلسفه و عظمتِ مبارزه امام حسین را نفهمیده!
همیشه میگفت :
برای آدم بزرگ، باید بزرگوارانه#عزاداری کرد.
ولی #شارمین به هر حال ؛ یک #تاتر ی بود و همه چیز را با زبان طنز و نمایش بیان میکرد.
آدم عجیبی بود،نوع بزرگ شدنش، باهم نسلانش، تفاوت داشت.
مرا دوست داشت،
در طول یکهفته، با من ازدواج کرد،ولی هرگز به من دست نزد،هرگز!
برای همین از جواب تست مثبت بارداری من،#دو سالپس از ازدواج ، هر دو شوکه شدیم!
دکتر گفت:
"حاملگی در این شرایط هم ممکن است پیش بیاید.طبیعیست!"
من هنوز پرونده پزشکی بارداری ام رادارم.ما همه چیزمان متفاوت بود.حتی بچه دارشدنمان!
از تکه تکه رفتار و گفتار افراد،قلبشان را#قضاوت نکنیم.
از او دفاع نمیکنم.نیاز به دفاع من ندارد.
از تعصب و قضاوت متنفرم!
چون میدانم اهل بیت را دوست داشت،
و مرا دوست داشت
و رهایم کرد!
قضاوتش نمیکنم،
او کودکی آسانی نداشت.جای او رنج نکشیدید!پس نمیدانید چه میگویم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یک#مادر
#جمعیت_امام_علی