چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت125
#چیستایثربی
#قصه
#داستان
#داستان_دنباله_دار
#رمان
#کتاب
#چیستا_یثربی

#قسمت_صد_و_بیست_و_پنج


کوه نیست، فقط یک تکه سنگ است...
راه نیست، فقط یک قدم است...
دریا نیست، فقط یک جرعه آب است.

بناز نمی داند، سوار چند ماشین شده، تمام راه ها را به چشم برهم زدنی پیموده است.

دشت نیست، فقط عطر آغوش توست!

شب است...
سرباز بناز می لرزد.


سرد است و او پیراهن نازک زنانه ی کردی به تن دارد که روی آن بارانی پوشیده، باران تندی میبارد.

نگهبان ها از او می پرسند:
با کی کار داری؟

و او حتی نمی تواند جواب دهد!
نه اینکه اسم سرلشکرِ مو روشن را نداند!


می داند که بردن نام او در اینجا خطرناک است.

نگهبانی به داخل اتاق سردارها می رود:
_یک دختر کرد خیس، دم در ایستاده و میلرزه...

سرلشکر مو روشن، سرش را بالا می گیرد...


بناز را می بیند، به سمت او می رود، و می گوید:


موش آب کشیده شدی دختر!

بناز می گوید:
بارونی تنمه!

سرلشکر می گوید:
لبنان چیکار می کنی؟!


سرما میخوری بچه، برو خودتو خشک کن.

بعد بگو ماموریتت چیه؟
باز، کردها تو رو فرستادن؟!

بناز می گوید:
"بله!"

سرلشکر اتاقی را به او نشان می دهد،

یک دست لباس گرم مردانه به او می دهد.
می گوید:


من جز پیرهن سربازی چیزی ندارم!
خودتو خشک کن وگرنه سرما میخوری بچه!

بناز فریاد می زند:
میشه انقدر به من نگی بچه!
و در را باز می کند...

سرلشکر چشم هایش را می بندد، می گوید:
اینجوری جلوی من نیا!

بناز می گوید:
ما محرمیم. اون شب...

سرلشکر می گوید:
اون شب، اون شب بود!
جسد‌ برادر و زن برادرت کنارمون...
هیچی بین ما خونده نشد!

بناز می گوید:
یعنی گناه؟!

سرلشکر می گوید:


نه! تو ایام جنگ، گناه نداریم!
کرد، لر، فارس و عرب هم نداریم!
کنار همیم...

امااخلاق که داریم!
از بچگیت... فقط می خواستم تو آسیب نبینی بچه ی شیرین!

این گناه بزرگیه؟!

تا بناز می آید لباس سربازی را تن کند، صدای گلوله ای شنیده می شود!


همهمه ای در کمپ، سر می گیرد.
غافلگیر شده اند!
صدای اسلحه ها...


ولی مساله، جنگ تن به تن، و گلوله به گلوله از یک دیوار مرزی است!

سرلشکر به خود قول داده‌ که دیگر در هیچ جنگی شرکت نکند...

بناز می گوید:
الان کمپتون رو میفرستن‌ هوا!

سرلشکر می گوید:
کمپ من نیست!
اومدم با دوستم خداحافظی کنم.

_مال هم وطنات که هست!
تو تک تیراندازی!
همه‌ میگن که تک تیرانداز ماهری هستی!نمی خوای بهشون کمک کنی؟

_من دیگه آدم نمیکشم، حتی اگه کشته شم...

بناز اسلحه اش را برمی دارد و زیرلب می گوید:

دستات‌ غیرت ندارن؟

به سمت دیوار می رود...


داد می زند:
هی ایرانیا، من کُردم، کرد همسایه، میفهمید؟!


می خوام بهتون کمک کنم، افرادتون کمه!

از آن لحظه به بعد، سرلشکر مو روشن ، بناز کوچک را، که با بمباران شیمیایی حلبچه، به سرفه افتاده است ، نمی بیند!


زنی را که در آغوش او آرام می گیرد، نمی بیند!
زنی را که یک شبه به او عشق می ورزد، نمی بیند!

زنی را که به او، عشق ورزی ،
یاد می دهد نمی بیند!

یک سرباز دلاور را می بیند، پشت دیوار مرزی...

سرباز بناز ، درحال بالا رفتن از دیوار است!




#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت125
#قسمت_صد_و_بیست_و_پنجم
#رمان
#پاورقی
#داستان_دنباله_دار
#داستان_ایرانی
نویسنده
#چیستا_یثربی



https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ

کانال رسمی چیستایثربی
بالای صفحه ادرس کانال چند قصه من سنجاق شده است
#چیستایثربی
چیستایثربی کانال رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAAD1J55v7lM2oraPEBA
آوا ، تمام قسمتهایش ، پشت هم در این کانال #چیستا_دو میاید لینک را کلیک‌کنید و جوین شوید
Paso Doble (Spanish Tango OST Mask Of Zorro)
James Horner
تانگوی اسپانیایی
موسیقی تانگوی فیلم نقاب زورو
آهنگساز:جیمز هورنر
چیستایثربی


#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

@chista_yasrebi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم
در یک شب اتفاق افتا د
کارگردان فرانک کاپرا
با بازی کلارک گیب
سکانس طنزی که‌دوست دارم
@chista_yasrebi


#کانال_رسمی_چیستایثربی
آ


نامه دردناک‌‌ اسفندیار منفرد زاده، آهنگساز بهترین و ماندگارترین‌ موسیقی های ایرانی درباره دست بردن در شعر " بوی عیدی" فرهاد و اجرای بی اجازه ی آن باشعری ویران ، توسط بنیامین بهادری


اقای بنیامین! شما در دستبرد به آهنگ من و شعر شهیار قنبری بی‌شرمی کرده‌اید. چنان بی‌شرم که من در این ایام تلخ‌تر از زهر هم سکوت را جایز ندانستم.
خطاب من به شما باشد، اما امید دارم صدای مرا کسانی از هم‌سلیقه‌گان شما هم بشنوند.
همین ابتدا تأکید کنم که کار شما دستبرد و سرقت است و هیچ چیز دیگری نیست؛ یعنی رواست که شما را «سارق» بنامم.
«سلیقه» مفهومی نسبی‌ست، اما اعتماد به نفس در بی‌سلیقه بودن، به طور مطلق شرم‌آور است.

چهل سال است که روزانه چهل تریبون و چهل دوربین، شما و امثال شما را زیر نور گرفته‌اند. در عزاداری‌های رسمی سیاه می‌پوشید و در زیر نور جشن‌هایشان، رنگارنگ می‌شوید؛ با این همه همچنان چشم به تتمه سرمایه‌ی ما دارید؟ ما که نام و چهره‌مان ممنوع است، اما آثارمان دم دستِ همگان! آن‌ها را نه برای صِلّه و عنوان، که برای همین مردم ساخته‌ایم. عاشقانه به عشق عمومی می‌اندیشیدیم و خوشبختانه بهترین ارج و اجر را هم از نسل‌های بعد گرفته‌ایم که ما را در خصوصی‌هایشان می‌شنوند. چه خوب که همگان ما را بشنوند، اما چه بد که بی‌همه‌کسان به آنها دستبرد بزنند. شرم کنید!

و تلخند اینکه نتیجه‌ی سرقت‌تان، کوس رسوایی پرصدایی را از شما بر سر بازار آورد! عجب سلیقه‌‌ی مبتذلی در دستبرد به شعر شهیار! چه کراهتی در بازاجرا و خواندن آهنگ من!

آقای محترم! این سلیقه‌ی زشت از کجا بر ذهن شما و امثال شما نشسته که زیبایی را تحمل نمی‌کنید؟ چه اصراری به تخریب یادگاری‌هایِ از سرندِ تاریخ رد شده؟ چه علاقه‌ای به تخریب گوش و هوش و سلیقه‌ی عمومی؟
ترانه‌ی «کودکانه» در زمان خود دست و سطح سلیقه‌ی مردم را گرفت و بالا کشاند. دانسته شد که با زیبایی هم می‌شود خاطره داشت؛ و حالا شما «پایِ منبر قدکشیدگان»، به هیچ زیبایی‌ای رحم نمی‌کنید؟ شک ندارم که اگر مأموریت تبلیغ سیاهی و زشتی را هم ‌داشتید چنین ماهرانه عمل نمی‌کردید!

این چه سمّی‌ست در ذهن شما که امر را بر شما مشتبه کرده «با زیبایی‌ها عکس گرفتن، یعنی زیبا شدن». آینه دوای درد شما و تفکر شماست. شبیه آن صحرانشین شده‌اید که خزنده‌ی بیابانی را به بادیه‌ی خورش دیگران انداخت و فریاد زد: «من هم شریک!».

شرم کنید. قد بکشید! خودتان باشید! خودتان بسازید ، اما مدام از خودِ قبلی‌تان عبور کنید! به جای شراکت طلبیدن در زیبایی‌هایِ خاطره شده، از زیبایی‌آفرینان گذشته درس بگیرید. رسم زیبایی‌آفرینان تاریخ همین بوده؛ هم چنان که ما نیز از بزرگان پیش از خودمان یاد گرفتیم و عاشقانه چیزی بر آن افزودیم.

این نوشته‌ی من خطاب به شما و همفکران شما می‌توانست پر از مهر و عشقِ پدری به فرزند برومند و دانسته‌ی خود باشد. می‌شد شما احترام ما را نگاه دارید و ما نیز در اجراهای شما، ایستاده برایتان کف بزنیم! بدِ حادثه آنکه تاریخ آن ملک این آرزوها را از ما گرفت. اما چه جای حسرت؟ اگر در سرزمین‌مان نیستم، باز هم زیباترین فرزندان آنجا، کارهای ما را در خیابان می‌خوانند و عاشقانه ما را بارانی می‌کنند!

شرم کنید و دستِ کم پای اجرای آن‌ها بایستید و باران بخورید! شاید کمی شسته شوید!


اسفندیار منفردزاده خطاب به بنیامین بهادری.
اپلیکیشن #طاقچه هم دارد

و اگر کتاب صوتی ، خوب خوانده شود بیشتر در ذهن میماند و اثر گذارتر است.

و خانم شهین نجف زاده ، خیلی خوب خوانده است.
و صدای زیبا ، نرم و روانی دارد
و یک تاتری اصیل است
درود
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
#کانال_رسمی_چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت126
#چیستا_یثربی
#قصه
#داستان
#داستان_دنباله_دار
#پاورقی
#رمان
#کتاب
#چیستایثربی

#قسمت_صد_و_بیست_و_شش

بناز بالای دیوار بود...
کلاه، روی سرش‌‌‌...
تیر می زد...
امان‌ نمی داد.

پشت ستونی سنگر گرفته بود.
مرد می خواست او را از روی دیوار پایین بیاورد.
فایده نداشت...
بناز موقع جنگ انگار در این دنیا نبود، به عالم دیگری می رفت.
او را‌ نمی شد پایین‌ آورد یا متوقف کرد!...‌

اما ناگهان چیزی دید که تیراندازی را متوقف کرد و بعد، از دیوار پایین آمد.

به هیچکس هیچ نگفت...

مرد مو روشن، خواست کلمه ای بگوید...
بناز، فقط گفت:
"خسته ام. می خوام بخوابم..."

و وارد خیمه اش شد.
انگار آن مرد را، که‌ در حلبچه، ماسکش را به او داده بود، و دو‌ ماه پیش، روی سینه اش، به خواب رفته بود، نمی شناخت...
گویی یادش رفته بود چرا این همه راه کوبیده و به اینجا آمده است!

صبح خسته بود...
معلوم بود تمام شب را نخوابیده، با چشمان‌ متورم، بلند شد، کوله پشتی اش را برداشت و به راه افتاد‌.

سرلشکر مو روشن را مقابلش دید...

بناز گفت:
من چقدر احمق بودم که حتی یه لحظه فکر کردم می تونم یه زن عادی باشم، تو رو دوست داشته باشم و بهت اعتماد کنم...
نه! من زن کوه ها و دشتم‌‌‌.
دیگه هیچی برای خودم نمی خوام‌‌!

مرد گفت:
داشتی خوب می جنگیدی...
چی شد؟

بناز گفت:
تو‌ می دونی...
همه تون می دونستید چرا دَم این خط مرزی، پشت دیوار جمع شدید!
اونم می دونست، ولی نیامد!
تو رو جای خودش فرستاد که کسی شک‌ نکنه... نه؟!

زن فرمانده اون پُشته، گروگان گرفتنش!اگه تیر می زدم، زنه کشته می شد!

مرد گفت:
منم‌ دقیق نمی دونم...
میگن می خواسته شوهر شو ببینه.
کار واجبی داشته، اونا پیداش می کنن و گروگان می گیرنش، برای تعویض با گروگان خودشون...
فرمانده، خودشم، تو راهه!
داره میاد!

بناز گفت:
زنش‌چند وقته دست اوناست؟
خودش الان داره میاد؟!
تا حالا کجا‌ بوده؟

من، نگاه زنشو دیدم!
پر از التماس...
اگه ماشه رو می کشیدم؛ می خورد به اون...
درست‌آورده بودنش جلوی دیوار!

_از کجا فهمیدی زنِ سرداره؟

_فکر کردی درباره ی خانواده ی کسی که خواهر بدبختم عاشقشه، تحقیق نکردم؟!سیاست کثیف!
اون هیچ جا نگفته زنشو، گروگان گرفتن.
عار داره، نه؟!

زن قشنگیه...
مهربون به نظر میامد، دلم براش سوخت.

من میرم!
من مال این دنیا و معاملاتش نیستم!

مردگفت:
بناز، من اونشب فقط...

_فقط چی‌آقا؟!
می خواستی برام لالایی بخونی خوابم بره؟
مجبور بودی تا آخرش بری‌‌؟

_تو خواستی!
تو... حال طبیعی نداشتی!

من یه بچه‌ ی احمق بودم، دیگه نیستم!
بین ما اتفاقی نیفتاده!
تو فقط یه تاکتیک جنگی روی من‌ پیاده کردی!
تاکتیک‌‌ خنثی سازی مین!...
خنثی سازی خشم یه زن چریک!
وجدانت راحت!
برو سراغ نامزد ایرانیت مَرد!

من حالم از همه تون بهم می خوره...
از همه‌ ی مردای سیاست.

_خودتم جزوشونی بناز!

_نه، من زنِ جنگم، نه سیاست.
جنگ با مهاجم!

بناز می رود...
جاده او را می بلعد...


#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت126
#قسمت_صد_و_بیست_ششم
#رمان
#پاورقی
#داستان_دنباله_دار
#داستان_ایرانی
نویسنده
#چیستا_یثربی



https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ

کانال رسمی چیستایثربی
بالای صفحه ادرس کانال چند قصه من سنجاق شده است
#چیستایثربی
اهنگ جدید لارا فابین
برای دوران کرونایی
دیوید گرت
اصل اهنگ فیلم پاگانی نی و خواننده اصلی
Audio
‏فایل صوتی از طرف چیستایثربی
POSTCHI
HESAM RAHNAVARD
ادمین کانال پستچی_دو
@ccch999
پستچی
شعر
علی رادی
خواننده
حسام رهنورد


موسیقی
نیکان


@chista_yasrebi
@chistaa_2