مهمترین دوست، دوست نزدیک است. شما شاید 1 یا 2 دوست نزدیک داشته باشید و همین کافی است. دوستان نزدیک کسانی هستند که میتوانید روی آنها حساب کنید. با آنها درد و دل کنید و مشکلاتتان را به آنها بگویید.
آنها باید رازدار باشند و همیشه به آنها دسترسی داشته باشید.
بیشتر ما ابتدا دوستان معمولی پیدا میکنیم و سعی داریم آنها را به دوستان واقعی خود تبدیل کنیم. معمولاً 80% افرادی که در طول سالهای مختلف با آنها برخورد میکنیم از چرخه دوستی ما خارج میشوند، از 20% باقیمانده هم فقط 2% آنها به ما نزدیک میمانند و میتوانیم به عنوان دوست روی آنها حساب کنیم.
این یک استاندارد است و برای بیشتر مردم عادی به همین صورت است !
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
آنها باید رازدار باشند و همیشه به آنها دسترسی داشته باشید.
بیشتر ما ابتدا دوستان معمولی پیدا میکنیم و سعی داریم آنها را به دوستان واقعی خود تبدیل کنیم. معمولاً 80% افرادی که در طول سالهای مختلف با آنها برخورد میکنیم از چرخه دوستی ما خارج میشوند، از 20% باقیمانده هم فقط 2% آنها به ما نزدیک میمانند و میتوانیم به عنوان دوست روی آنها حساب کنیم.
این یک استاندارد است و برای بیشتر مردم عادی به همین صورت است !
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
چیستایثربی کانال رسمی
مهمترین دوست، دوست نزدیک است. شما شاید 1 یا 2 دوست نزدیک داشته باشید و همین کافی است. دوستان نزدیک کسانی هستند که میتوانید روی آنها حساب کنید. با آنها درد و دل کنید و مشکلاتتان را به آنها بگویید. آنها باید رازدار باشند و همیشه به آنها دسترسی داشته…
شاید به همین دلیل گروه واتساپ را که فقط ۲۵۶ نفر در آن جای میگیرد و امکان چت هم فراهم است، راه انداختم....
تا از بین این همه انسان اطرافم ، چند درصد نزدیکترها را پیدا کنم....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
تا از بین این همه انسان اطرافم ، چند درصد نزدیکترها را پیدا کنم....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
اگر از لاک خود بیرون بروید، دنیا جای ترسناکی نیست. آنقدر که مردم به هم کمک میکنند، به هم آسیب نمیرسانند.
غریبهها میتوانند از هیولایی که شما در ذهنتان ساختهاید به دوستان جذاب برای شما تبدیل شوند؛ حتماً قرارها را بیرون بگذارید… به همین سادگی !
برنامه مشترک بگذارید
با نزدیکان و دوستانتان برای صمیمیتر شدن برنامه مشترک و ثابت مانند دیدن فیلم، رفتن سینما، رستوران یا استخر بگذارید. این رفت و آمد های دائمی و منظم سطح رابطه شما را افزایش خواهد داد
با دوستان دوستانتان آشنا شوید
دوستان دوستانتان افرادی هستند که با اینکه برای شما غریبهاند یک اعتماد به آنها وجود دارد. در برنامههایتان از دوستتان بخواهید که مثلاً دوست صمیمیاش را نیز بیاورد.
یا مثلاً در برنامهای که با برادرتان دارید از او بخواهید که دوستش را هم بیاورد تا با او آشنا شوید. این کار کمک میکند تا یخ شما نسبت به غریبهها با یک احتیاط باز شود.
خودتان را از این حالت بیرون بکشید تا دوستان جدیدی پیدا کنید
قدم بعدی شما این است که باید از منطقه امن که برای خود ساختهاید بیرون بیایید.
باید روابط خود را با مردم غریبه گسترش دهید. برای این کار هم چند راهکار وجود دارد که اگر آنها را انجام دهید به آسانی به موفقیت دست مییابید.
به کلاسهای گروهی بروید
خودتان را در یک ورزش یا کلاسی که کار آن و جلساتش گروهی برگزار میشود ثبت نام کنید. مثلاً کلاس فوتبال، کلاس نقاشی، کلاس زبان و… اینطوری برنامهها باعث میشود شما با افراد غریبه که هم فکر هستید در یک بستر امنتر آشنا شوید
کارهای داوطلبانه
در کمک به گروههای داوطلب مثل کوکان کار، نگهداری سالمندان و …. بر اساس تخصص و توانایی خودتان شرکت کنید.
این کار ضمن آنکه حس شما را خوب میکند، باعث میشود با گروههای مختلفی از افراد غریبه که آنها هم برای کمک آمدهاند آشنا شوید
اینترنت
سعی کنید وارد گروههای اینترنتی شوید، یا مثلاً تخصص و هنر خود را در اینترنت به اشتراک بگذارید تا افراد هم فکر خود را پیدا کنید.
فقط مراقب باشید که دوستی اینترنتی شما به همینجا خطم نشود. بعد از مدتی با دوستان اینترنتی خود قرار بگذارید و یکدیگر را در کافه یا رستورانها ببینید؛ در واقع از اینترنت باید برای شروع دوستی خود استفاده کنید.
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
غریبهها میتوانند از هیولایی که شما در ذهنتان ساختهاید به دوستان جذاب برای شما تبدیل شوند؛ حتماً قرارها را بیرون بگذارید… به همین سادگی !
برنامه مشترک بگذارید
با نزدیکان و دوستانتان برای صمیمیتر شدن برنامه مشترک و ثابت مانند دیدن فیلم، رفتن سینما، رستوران یا استخر بگذارید. این رفت و آمد های دائمی و منظم سطح رابطه شما را افزایش خواهد داد
با دوستان دوستانتان آشنا شوید
دوستان دوستانتان افرادی هستند که با اینکه برای شما غریبهاند یک اعتماد به آنها وجود دارد. در برنامههایتان از دوستتان بخواهید که مثلاً دوست صمیمیاش را نیز بیاورد.
یا مثلاً در برنامهای که با برادرتان دارید از او بخواهید که دوستش را هم بیاورد تا با او آشنا شوید. این کار کمک میکند تا یخ شما نسبت به غریبهها با یک احتیاط باز شود.
خودتان را از این حالت بیرون بکشید تا دوستان جدیدی پیدا کنید
قدم بعدی شما این است که باید از منطقه امن که برای خود ساختهاید بیرون بیایید.
باید روابط خود را با مردم غریبه گسترش دهید. برای این کار هم چند راهکار وجود دارد که اگر آنها را انجام دهید به آسانی به موفقیت دست مییابید.
به کلاسهای گروهی بروید
خودتان را در یک ورزش یا کلاسی که کار آن و جلساتش گروهی برگزار میشود ثبت نام کنید. مثلاً کلاس فوتبال، کلاس نقاشی، کلاس زبان و… اینطوری برنامهها باعث میشود شما با افراد غریبه که هم فکر هستید در یک بستر امنتر آشنا شوید
کارهای داوطلبانه
در کمک به گروههای داوطلب مثل کوکان کار، نگهداری سالمندان و …. بر اساس تخصص و توانایی خودتان شرکت کنید.
این کار ضمن آنکه حس شما را خوب میکند، باعث میشود با گروههای مختلفی از افراد غریبه که آنها هم برای کمک آمدهاند آشنا شوید
اینترنت
سعی کنید وارد گروههای اینترنتی شوید، یا مثلاً تخصص و هنر خود را در اینترنت به اشتراک بگذارید تا افراد هم فکر خود را پیدا کنید.
فقط مراقب باشید که دوستی اینترنتی شما به همینجا خطم نشود. بعد از مدتی با دوستان اینترنتی خود قرار بگذارید و یکدیگر را در کافه یا رستورانها ببینید؛ در واقع از اینترنت باید برای شروع دوستی خود استفاده کنید.
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
میدانید چه چیزی برایم عجیب است؟
مدام باید مدیریت بحران را توضیح دهیم!
هر بار
سیل، زلزله ، آتش سوزی، و....
همیشه همه ی کارها بداهه انجام شد
پس راست و مستقیم باید اعتراف کرد :
مدیریت بحران را بلد نیستیم
خب الان دیگر باید یاد بگیرید!
منظورم مسولان کشور است
منتظر نباشید یک کشور خارجی بیاید و همیشه کمکتان کند....
آیین کنترل بحران ؛ در خارج برای مدیران تازه وارد ، تدریس میشوید.
چرا شما دائم ، از کوچکترین مسائل گرفته تابزرکترین ، میگویید:
حله...حله!
حل نیست!
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
مدام باید مدیریت بحران را توضیح دهیم!
هر بار
سیل، زلزله ، آتش سوزی، و....
همیشه همه ی کارها بداهه انجام شد
پس راست و مستقیم باید اعتراف کرد :
مدیریت بحران را بلد نیستیم
خب الان دیگر باید یاد بگیرید!
منظورم مسولان کشور است
منتظر نباشید یک کشور خارجی بیاید و همیشه کمکتان کند....
آیین کنترل بحران ؛ در خارج برای مدیران تازه وارد ، تدریس میشوید.
چرا شما دائم ، از کوچکترین مسائل گرفته تابزرکترین ، میگویید:
حله...حله!
حل نیست!
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گل آفتابگردان (فیلم ۱۹۷۰)
گل آفتابگردان (ایتالیایی: I girasoli) فیلمی ایتالیایی در سبک درام به کارگردانی ویتوریو دسیکا است که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سوفیا لورن و مارچلو ماسترویانی اشاره کرد.
گل آفتابگردان (ایتالیایی: I girasoli) فیلمی ایتالیایی در سبک درام به کارگردانی ویتوریو دسیکا است که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سوفیا لورن و مارچلو ماسترویانی اشاره کرد.
گل آفتابگردان (فیلم ۱۹۷۰)
گل آفتابگردان (ایتالیایی: I girasoli) فیلمی ایتالیایی در سبک درام به کارگردانی ویتوریو دسیکا است که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سوفیا لورن و مارچلو ماسترویانی اشاره کرد.
این فیلم از معدود فیلمهای قوی است که به مسائل بعد از جنگ میپردازد.آنچه جنگمیبرد فقط جان ومال انسانهانیست
.عشقها و احساسات بشریست.
نقد و بررسی
گروه واتساپ چیستایثربی
@ccch999
آدرس ادمین چیستایثربی در تلگرام
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
گل آفتابگردان (ایتالیایی: I girasoli) فیلمی ایتالیایی در سبک درام به کارگردانی ویتوریو دسیکا است که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سوفیا لورن و مارچلو ماسترویانی اشاره کرد.
این فیلم از معدود فیلمهای قوی است که به مسائل بعد از جنگ میپردازد.آنچه جنگمیبرد فقط جان ومال انسانهانیست
.عشقها و احساسات بشریست.
نقد و بررسی
گروه واتساپ چیستایثربی
@ccch999
آدرس ادمین چیستایثربی در تلگرام
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
www.nashreghatreh.com
نشر قطره باادرس سایت بالا👆👆👆👆
و سایت فیدیبو
فقط کامل #کتاب
#پستچی را دارند
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
نشر قطره باادرس سایت بالا👆👆👆👆
و سایت فیدیبو
فقط کامل #کتاب
#پستچی را دارند
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت121
#چیستا_یثربی
#داستان
#داستان_دنباله_دار
#پاورقی
#رمان
#کتاب
#قصه
#چیستایثربی
#قسمت_صد_و_بیست_و_یک
من آوا متولد ۱۳۷۹ هستم.
در آغاز قصه ازدواج کردم و حالا داستان، فقط داستان من نیست.
داستان بناز است، داستان ساراست، داستان روژانو و آوین است و داستان سرزمینم، داستان همه ی ما...
سر لشکر، به در خواست بناز، او را نزد فرمانده برمیگرداند.
بناز می گوید:
نقشه ی ازدواج، مال اونه!
خودش، برام شوهر پیدا کنه!
سعید صادقی به درخواست سرلشکر گوش می دهد.
برای خواستگاری قدم برمی دارد.
بعدها اعتراف می کند که سر لشکر، از او خواسته بوده که این کار را بکند.
نقشه ی فرار بناز، در مراسم عروسی اش کاملا طراحی شده بود.
سرلشکر مو روشن، نقشه را میچیند و از دوستش سردار، می خواهد اجازه دهد آن دو بگریزند...
سردار نمی داند علت حمایت سرلشکر از بناز چیست، ولی به دلایل شخصی و دوستی با سر لشکر مو روشن اجازه می دهد.
او واقعا قصد اعدام یک دختر بچه ی پانزده ساله را ندارد، آن هم بناز، که در یازده سالگی چنان آزاری دیده که تا آخر عمرش کافیست!
سارا قرار می شود جای بناز بماند.
سردار واقعا باور می کند که بناز به سعید، به عنوان همسر، نگاه می کند.
او و سر لشکر از یک چیز، خبر ندارند...
بناز اصلا حسی به سعید ندارد!
او فقط بخشی از نقشه ی فرار اوست.
بناز می گریزد و یکراست، سراغ سرلشکر مو روشن می رود و از او می خواهد که دوستانش را از خاک کردستان عراق بیرون کند، وگرنه جنگ ادامه خواهد داشت!
بناز می گوید:
چرا اینجا؟
بره یه جای دیگه اردو بزنه!...
من می خوام بچه های کرد، با آرامش بزرگ شن!
راستی سعید احساس گناه می کنه که تو این نقشه شرکت کرده، بین ما غریبه ست.
برش گردون! شوهر من نیست...
فقط جزئی از نقشه بود! همین...
سر لشکر سعی می کند بناز را قانع کند که با سعید بماند.
همان موقع، خبر وحشتناکی به بناز می رسد!
"برادرت و زنشو کشتن! توی سلیمانیه... نصفه شبی، جاشون لو رفته!"
بناز اسلحه خودکار را برمی دارد و به طرف محل اجساد می رود... نزدیک است!
سر لشکر مو روشن نمی خواهد بناز، جسدهای سلاخی شده برادر و زن برادرش را ببیند!
می داند بناز، خون راه خواهد انداخت و در عراق؛ هنوز، حزب بعث، حاکم است.
با او می رود...
با هم به جسدها می رسند.
بناز فقط نگاه می کند و اسلحه اش را، امتحان می کند.
سر لشکر، در اتاق کنار اجساد، می خواهد اسلحه اتومات را، از آن دخترک پانزده ساله بگیرد.
جنگِ دو آدم... دو بدن، یکی با زخم روحی، دیگری شیمیایی.
هر دو با کوله باری از خاطره...
بناز در آغوش مرد، به گریه می افتد!
برای اولین بار، کسی ضجه ی بناز را می بیند.
مرد می خواهد آرامَش کند، اما چگونه؟
اتاق بغل، دو جسد خفته اند و آن دو، تنها هستند.
مسلسل را باید از شانه ی دخترک بردارد، او را بخواباند!
مثل این که آسمان بخواهد زمینِ سرکش را بخواباند.
رعد و برق...
آسمان و زمین یکی می شوند!
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت121
#قسمت_صد_و_بیست_و_یکم
#رمان
#پاورقی
#داستان_دنباله_دار
#داستان_ایرانی
نویسنده
#چیستا_یثربی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
کانال رسمی چیستایثربی
بالای صفحه ادرس کانال چند قصه من سنجاق شده است
#چیستایثربی
#قسمت121
#چیستا_یثربی
#داستان
#داستان_دنباله_دار
#پاورقی
#رمان
#کتاب
#قصه
#چیستایثربی
#قسمت_صد_و_بیست_و_یک
من آوا متولد ۱۳۷۹ هستم.
در آغاز قصه ازدواج کردم و حالا داستان، فقط داستان من نیست.
داستان بناز است، داستان ساراست، داستان روژانو و آوین است و داستان سرزمینم، داستان همه ی ما...
سر لشکر، به در خواست بناز، او را نزد فرمانده برمیگرداند.
بناز می گوید:
نقشه ی ازدواج، مال اونه!
خودش، برام شوهر پیدا کنه!
سعید صادقی به درخواست سرلشکر گوش می دهد.
برای خواستگاری قدم برمی دارد.
بعدها اعتراف می کند که سر لشکر، از او خواسته بوده که این کار را بکند.
نقشه ی فرار بناز، در مراسم عروسی اش کاملا طراحی شده بود.
سرلشکر مو روشن، نقشه را میچیند و از دوستش سردار، می خواهد اجازه دهد آن دو بگریزند...
سردار نمی داند علت حمایت سرلشکر از بناز چیست، ولی به دلایل شخصی و دوستی با سر لشکر مو روشن اجازه می دهد.
او واقعا قصد اعدام یک دختر بچه ی پانزده ساله را ندارد، آن هم بناز، که در یازده سالگی چنان آزاری دیده که تا آخر عمرش کافیست!
سارا قرار می شود جای بناز بماند.
سردار واقعا باور می کند که بناز به سعید، به عنوان همسر، نگاه می کند.
او و سر لشکر از یک چیز، خبر ندارند...
بناز اصلا حسی به سعید ندارد!
او فقط بخشی از نقشه ی فرار اوست.
بناز می گریزد و یکراست، سراغ سرلشکر مو روشن می رود و از او می خواهد که دوستانش را از خاک کردستان عراق بیرون کند، وگرنه جنگ ادامه خواهد داشت!
بناز می گوید:
چرا اینجا؟
بره یه جای دیگه اردو بزنه!...
من می خوام بچه های کرد، با آرامش بزرگ شن!
راستی سعید احساس گناه می کنه که تو این نقشه شرکت کرده، بین ما غریبه ست.
برش گردون! شوهر من نیست...
فقط جزئی از نقشه بود! همین...
سر لشکر سعی می کند بناز را قانع کند که با سعید بماند.
همان موقع، خبر وحشتناکی به بناز می رسد!
"برادرت و زنشو کشتن! توی سلیمانیه... نصفه شبی، جاشون لو رفته!"
بناز اسلحه خودکار را برمی دارد و به طرف محل اجساد می رود... نزدیک است!
سر لشکر مو روشن نمی خواهد بناز، جسدهای سلاخی شده برادر و زن برادرش را ببیند!
می داند بناز، خون راه خواهد انداخت و در عراق؛ هنوز، حزب بعث، حاکم است.
با او می رود...
با هم به جسدها می رسند.
بناز فقط نگاه می کند و اسلحه اش را، امتحان می کند.
سر لشکر، در اتاق کنار اجساد، می خواهد اسلحه اتومات را، از آن دخترک پانزده ساله بگیرد.
جنگِ دو آدم... دو بدن، یکی با زخم روحی، دیگری شیمیایی.
هر دو با کوله باری از خاطره...
بناز در آغوش مرد، به گریه می افتد!
برای اولین بار، کسی ضجه ی بناز را می بیند.
مرد می خواهد آرامَش کند، اما چگونه؟
اتاق بغل، دو جسد خفته اند و آن دو، تنها هستند.
مسلسل را باید از شانه ی دخترک بردارد، او را بخواباند!
مثل این که آسمان بخواهد زمینِ سرکش را بخواباند.
رعد و برق...
آسمان و زمین یکی می شوند!
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت121
#قسمت_صد_و_بیست_و_یکم
#رمان
#پاورقی
#داستان_دنباله_دار
#داستان_ایرانی
نویسنده
#چیستا_یثربی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
کانال رسمی چیستایثربی
بالای صفحه ادرس کانال چند قصه من سنجاق شده است
#چیستایثربی
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#آوا_متولد۱۳۷۹
قسمت122
لطفا کودکان و افراد حساس قسمت122 و 123 را نخوانند
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
قسمت122
لطفا کودکان و افراد حساس قسمت122 و 123 را نخوانند
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نوستالژی
#تارکوفسکی
پس باید چیکار کنیم که همدیگه رو بشناسیم؟
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#تارکوفسکی
پس باید چیکار کنیم که همدیگه رو بشناسیم؟
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Liberta
Albano & Romina Power
#لبیرتا
#آزادی
#خوانندگان
زوج هنری ایتالیایی
آل بانو
رومینا پاور
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
موسیقی قسمت122 داستان
#آوا_متولد۱۳۷۹
@chista_yasrebi
#آزادی
#خوانندگان
زوج هنری ایتالیایی
آل بانو
رومینا پاور
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
موسیقی قسمت122 داستان
#آوا_متولد۱۳۷۹
@chista_yasrebi
غلطهای تایپی را ببخشید
تلگرام من قادر به ویرایش نیست
اصلا قادر به وصل شدن به تلگرام نیستم
در گروه واتساپم ، مطلب بی غلط است.
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
ادمین
@ccch999
تلگرام من قادر به ویرایش نیست
اصلا قادر به وصل شدن به تلگرام نیستم
در گروه واتساپم ، مطلب بی غلط است.
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
ادمین
@ccch999
قسمت123 رمان #آوا مثل جان کندن بود. اولین بار بود که در زندگی ام ، قادر نبودم بخشی از داستانم را منتشر کنم..هنوز هم با خودم به صلح نرسیده ام !....
یادم است یکبار در نوجوانی خیلی گرسنه بودم.... دختر یک خانواده ی درست و حسابی باشی و آنقدر گرسنه..پشت در کلاس آلمانی ام ایستاده بودم که در باز شود.استاد قبلی بیرون بیاید و من داخل شوم.در کلاس دیگری باز شد.آقایی که استاد زبان انگلیسی آن کلاس بود یک جعبه شیرینی دستش بود و تعارف میکرد.
مرا نمیشناخت.شاگردش نبودم.به من که رسید گفت : دو تابردار!...
گویی دستور میداد...
دو شیرینی را خوردم...ضعف و سر گیجه ام رفت.به یکی گفتم : این آقا که بود ؟ گفت : مگر نمیشناسی؟ استاد محمد خطیب!استاد عالی زبان انگلیسی این موسسه است..اسمش را به ذهن سپردم....ترم بعد انگلیسی،امتحان دادم گفتند : ترم اخر قبول شدی!
گفتم من فقط ترم Es 3 را میخواهم،آنهم با استاد خطیب!
و زندگی من عوض شد.
استاد خطیب، خودتان نمیدانید در زندگی من چه نقش انگیزشی داشته اید! قسمت123 آوا ، تقدیم به شما.... تقدیم به همه ی آدمهایی که از کنار فراموش شدگان، بیتفاوت نمیگذرند..یاد کلاسهای انستیتو سیمین بخیر!
یادم است یکبار در نوجوانی خیلی گرسنه بودم.... دختر یک خانواده ی درست و حسابی باشی و آنقدر گرسنه..پشت در کلاس آلمانی ام ایستاده بودم که در باز شود.استاد قبلی بیرون بیاید و من داخل شوم.در کلاس دیگری باز شد.آقایی که استاد زبان انگلیسی آن کلاس بود یک جعبه شیرینی دستش بود و تعارف میکرد.
مرا نمیشناخت.شاگردش نبودم.به من که رسید گفت : دو تابردار!...
گویی دستور میداد...
دو شیرینی را خوردم...ضعف و سر گیجه ام رفت.به یکی گفتم : این آقا که بود ؟ گفت : مگر نمیشناسی؟ استاد محمد خطیب!استاد عالی زبان انگلیسی این موسسه است..اسمش را به ذهن سپردم....ترم بعد انگلیسی،امتحان دادم گفتند : ترم اخر قبول شدی!
گفتم من فقط ترم Es 3 را میخواهم،آنهم با استاد خطیب!
و زندگی من عوض شد.
استاد خطیب، خودتان نمیدانید در زندگی من چه نقش انگیزشی داشته اید! قسمت123 آوا ، تقدیم به شما.... تقدیم به همه ی آدمهایی که از کنار فراموش شدگان، بیتفاوت نمیگذرند..یاد کلاسهای انستیتو سیمین بخیر!