شلیت: جامعهای که علیه شرم و حیا اعلام جنگ میکند، دشمن زن است
وندی شلیت نویسنده معروف آمریکایی در کتاب خود با عنوان "فمنیسم در آمریکا تا سال ۲۰۰۳" آزادی مطلق زنان در جامعه آمریکا را چنین توصیف میکند: «من در سال ۱۹۷۵ به دنیا آمدم و همه گونه مشکلاتی را که زنان با آن روبهرو هستند، درک کردهام، از بیاشتهایی عصبی تا تجاوز توسط دوست پسر، از بیامنیتی محض در خیابانها تا داستانهایی درباره مزاحمان و مزاحمتهای خیابانی، از دختران نوجوانی که به گونهای اسفبار خود را باردار مییابند تا زنان سی، چهل سالهای که نومیدانه با مشکل ناباروری مواجه هستند، تنها میتوانم بگویم این فرهنگ با زنان مهربان نبوده است و حتی در آن لحظهای که انرژی اجتماعی و سیاسی فراوانی را برای درمان مشکلات آنان صرف کرده هم با آنان مهربان نیست. بدیهی است وقتی اجازه دادیم هر کاری آزاد باشد، آزار جنسی، مزاحمتها و تجاوز به عنف هم افزایش مییابد، جامعهای که علیه شرم و حیا اعلام جنگ میکند، دشمن زنان است.»
@chista_yasrebi
وندی شلیت نویسنده معروف آمریکایی در کتاب خود با عنوان "فمنیسم در آمریکا تا سال ۲۰۰۳" آزادی مطلق زنان در جامعه آمریکا را چنین توصیف میکند: «من در سال ۱۹۷۵ به دنیا آمدم و همه گونه مشکلاتی را که زنان با آن روبهرو هستند، درک کردهام، از بیاشتهایی عصبی تا تجاوز توسط دوست پسر، از بیامنیتی محض در خیابانها تا داستانهایی درباره مزاحمان و مزاحمتهای خیابانی، از دختران نوجوانی که به گونهای اسفبار خود را باردار مییابند تا زنان سی، چهل سالهای که نومیدانه با مشکل ناباروری مواجه هستند، تنها میتوانم بگویم این فرهنگ با زنان مهربان نبوده است و حتی در آن لحظهای که انرژی اجتماعی و سیاسی فراوانی را برای درمان مشکلات آنان صرف کرده هم با آنان مهربان نیست. بدیهی است وقتی اجازه دادیم هر کاری آزاد باشد، آزار جنسی، مزاحمتها و تجاوز به عنف هم افزایش مییابد، جامعهای که علیه شرم و حیا اعلام جنگ میکند، دشمن زنان است.»
@chista_yasrebi
حق تعالی با بایزید گفت که: یا بایزید چه خواهی؟
گفت: خواهم که نخواهم، اُرِیْدُ اَنْ لَا اُرِیْدُ
بایزید
#بایزید
#عارف
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
گفت: خواهم که نخواهم، اُرِیْدُ اَنْ لَا اُرِیْدُ
بایزید
#بایزید
#عارف
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#غدیر
#عید
#چیستایثربی
دو راه ، بیشتر در جهان نیست
راه نور
و
راه تاریکی
و مومن واقعی ، با رفتارش، ایمان و الوهیت را میاموزد ، نه با باتوم ، اسلحه، اسید، ضرب شمشیر ، چاقو ، تبعید ، بایکوت و ...
#غدیر_خم، یک
#نماد است.
زیباتر از این، نمیشد گفت :
" هر کس من مولای او هستم ، علی مولای اوست! "
یعنی"حقیقتی را که من دریافته ام ، علی بخوبی میداند"
مومنان راستین میدانند که انسان فقط مشتی گِل و لای نیست، تجلی صفات خالق است، مسول است و ابدیست...
هیچ بحثی وجود ندارد!
یا اهل نوریم ، یا تاریکی ...
امثال علی، امروز در جامعه ی ما نیستند که من به جوانان ، نشانشان بدهم و بچه های ماهیچ از علی نمیدانند!
نه آنچه در کتب سفارشی آمده است، بلکه آنچه واقعا بود!
همان که وقت ضربت خوردنش گفت :
"قسم به
#پرورگار کعبه که رستگار شدم..."
نور را نمیتوان تا ابد پنهان کرد ، حتی در پستوی خانه یا زندان ، انفرادی و یا غربت...
پیروان علی ، امروز حتی اگر در چاه هم فریاد بکشند ، مقصر شناخته میشوند!
عده ای بی لیاقت به اسم مدیر و مسول ، با رانتِ نامه های شهرداری ، بسیج ، سپاه ،جهاد...
و یا اسم مظلومِ یک شهید در خانواده، منصبها را
#ظالمانه، از آن خود کرده اند و به پیروان راستین حقیقت، ستم میکنند!
چون خود، در تاریکیِ مطلقند...
زودا که در تاریکی خاک، چشمانشان گشوده شود و هیچ نوری نبینند!
اما اهل حقیقت ، همیشه صبورند و پایدار.
سلحشور و بیباک!
نه غمگین میشوند ، و نه ناامید.
عید غدیر ، برای آنهاست...
برای استواران.
آنها که پیروان راستین، باقی ماندند،
وقتی حتی یک جامعه ی به ظاهر اسلامی ، از ارزشها ، تهی شده است.
دینداری به جای مُهر ، روی پیشانی نیست...
به جای زخم و پینه ، روی دست و قلب است.
ظالمان، همه دستهای زیبایی دارند.
مومنان واقعی و ستم دیده، دستهایشان زخمی است ...
من در روزگارِ بی دینی، به حقیقتِ
#نور ، مومن میمانم ،
و میدانم هیچ بحثی وجود ندارد.
یا طالب نجات روحیم یا تاریکی مطلق!
من میدانم #غدیر ، یک نماد است.
نماد انتقالِ محبت ، مسولیت و دلسوزی از یک
#پیامبر ، به مومنِ راستینش...
هر چند بیشترِ مردم ، نفهمیدند و نمیفهمند...
آنها فقط مسخره میکنند!
مردم چیزی را که نمیفهمند، مسخره میکنند!
من به جوان امروزی ، چه بگویم؟!
تنها میگویم به نسبتی که به اخلاق و منش علی نزدیکتری ، رستگارتری...
و او نمیداند علی کیست !
کسی که برای خود هیچ نخواست و برای ایمانش، همه چیزِ خود را ، قربانی کرد.
در دروان بدی بسر میبریم.
دوران سوء استفاده از نام
#دین برای فساد، ستم و خودبینی! به جای خدابینی!
در این دوران، علی جان
دل ناشادِ ما را ، شاد گردان
#عیدمبارک!
#چیستا_یثربی
#موسیقی کلیپ
#دکتر_اصفهانی
برگرفته از پست
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#عید
#چیستایثربی
دو راه ، بیشتر در جهان نیست
راه نور
و
راه تاریکی
و مومن واقعی ، با رفتارش، ایمان و الوهیت را میاموزد ، نه با باتوم ، اسلحه، اسید، ضرب شمشیر ، چاقو ، تبعید ، بایکوت و ...
#غدیر_خم، یک
#نماد است.
زیباتر از این، نمیشد گفت :
" هر کس من مولای او هستم ، علی مولای اوست! "
یعنی"حقیقتی را که من دریافته ام ، علی بخوبی میداند"
مومنان راستین میدانند که انسان فقط مشتی گِل و لای نیست، تجلی صفات خالق است، مسول است و ابدیست...
هیچ بحثی وجود ندارد!
یا اهل نوریم ، یا تاریکی ...
امثال علی، امروز در جامعه ی ما نیستند که من به جوانان ، نشانشان بدهم و بچه های ماهیچ از علی نمیدانند!
نه آنچه در کتب سفارشی آمده است، بلکه آنچه واقعا بود!
همان که وقت ضربت خوردنش گفت :
"قسم به
#پرورگار کعبه که رستگار شدم..."
نور را نمیتوان تا ابد پنهان کرد ، حتی در پستوی خانه یا زندان ، انفرادی و یا غربت...
پیروان علی ، امروز حتی اگر در چاه هم فریاد بکشند ، مقصر شناخته میشوند!
عده ای بی لیاقت به اسم مدیر و مسول ، با رانتِ نامه های شهرداری ، بسیج ، سپاه ،جهاد...
و یا اسم مظلومِ یک شهید در خانواده، منصبها را
#ظالمانه، از آن خود کرده اند و به پیروان راستین حقیقت، ستم میکنند!
چون خود، در تاریکیِ مطلقند...
زودا که در تاریکی خاک، چشمانشان گشوده شود و هیچ نوری نبینند!
اما اهل حقیقت ، همیشه صبورند و پایدار.
سلحشور و بیباک!
نه غمگین میشوند ، و نه ناامید.
عید غدیر ، برای آنهاست...
برای استواران.
آنها که پیروان راستین، باقی ماندند،
وقتی حتی یک جامعه ی به ظاهر اسلامی ، از ارزشها ، تهی شده است.
دینداری به جای مُهر ، روی پیشانی نیست...
به جای زخم و پینه ، روی دست و قلب است.
ظالمان، همه دستهای زیبایی دارند.
مومنان واقعی و ستم دیده، دستهایشان زخمی است ...
من در روزگارِ بی دینی، به حقیقتِ
#نور ، مومن میمانم ،
و میدانم هیچ بحثی وجود ندارد.
یا طالب نجات روحیم یا تاریکی مطلق!
من میدانم #غدیر ، یک نماد است.
نماد انتقالِ محبت ، مسولیت و دلسوزی از یک
#پیامبر ، به مومنِ راستینش...
هر چند بیشترِ مردم ، نفهمیدند و نمیفهمند...
آنها فقط مسخره میکنند!
مردم چیزی را که نمیفهمند، مسخره میکنند!
من به جوان امروزی ، چه بگویم؟!
تنها میگویم به نسبتی که به اخلاق و منش علی نزدیکتری ، رستگارتری...
و او نمیداند علی کیست !
کسی که برای خود هیچ نخواست و برای ایمانش، همه چیزِ خود را ، قربانی کرد.
در دروان بدی بسر میبریم.
دوران سوء استفاده از نام
#دین برای فساد، ستم و خودبینی! به جای خدابینی!
در این دوران، علی جان
دل ناشادِ ما را ، شاد گردان
#عیدمبارک!
#چیستا_یثربی
#موسیقی کلیپ
#دکتر_اصفهانی
برگرفته از پست
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
دو راه، بیشتر در جهان نیست راه نور و راه تاریکی و مومن واقعی ، با رفتارش، ایمان و الوهیت را میاموزد ، نه با باتوم ، اسلحه،اسید،تبعید و بایکوت! . #غدیر_خم، یکنماد است. زیباتر از این، نمیشد گفت : " هر کس من مولای اوهستم ،علی مولای اوست! " یعنی،"حقیقتی را…
T'amo E T'amero
Peppino Di Capri
چیستایثربی
ترانه
دوستت دارم
#کانال_رسمی_چیستایثربی
تقدیم به قسمت چهارم پستچی_دو
#پستچی
#جلد_دوم
کانال خصوصی
ثبت نام
آیدی
@ccch999
ترانه
دوستت دارم
#کانال_رسمی_چیستایثربی
تقدیم به قسمت چهارم پستچی_دو
#پستچی
#جلد_دوم
کانال خصوصی
ثبت نام
آیدی
@ccch999
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب:
چه درونم تنهاست
#سهراب_سپهری
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب:
چه درونم تنهاست
#سهراب_سپهری
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
#آوا_متولد۱۳۷۹#چیستا_یثربی#داستان#قسمت91 طاها را میفهمم،ولی نمیتوانم اکنونآن چیزی باشمکه او میخواهد.قصه هایی برای من شروع شده که باید به سرانجامبرسد.باید آخرِ قصه ها را بدانم. بلند میشوم،به سمت درمیروم.طاها افسرده از پنجره به بیرون نگاه میکند،ناگهان…
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت89
#چیستا_یثربی
#داستان
#داستان_دنباله_دار
#قصه
#پاورقی
#رمان
#کتاب
#چیستایثربی
#قسمت_هشتاد_و_نهم
خواهر درویش تیر می خورد؟
به خاطر کمک به کسی که دوستش داشته؟
تنِ عاشق روژانو، تیر آتشین یاسر را، می پذیرد؟
من، آوا متولد ۱۳۷۹ هستم و دیگر حتی، مادرم به چشم هایم نگاه نمی کند!
همه می ترسند که آنچه را ببینم که نباید
ببینم! ولی آن چیست؟
شاید اصلا به خاطر همان، زلزله آمده است؟
چه چیزی نباید به یاد آورده شود؟!
جمله ی روژانو، خواهر درویش، یادم میاید:
آب نعمت خداست، اما خدا نکند روزی، خشمگین شود!
رحم نمی کند، آینده و حال و گذشته را، مقابل چشمت میاورد و با خود میبرد...
زمین هم مهربان است، اما خدا نکند خشمگین شود!
حتی مرده هایش را، به جانت میاندازد و خاطرات را...
چه کسی فکر می کرد آن زن، روژانو، عاشق شده است؟
عاشق پسرکی خودسر که مثل خودش، تنها بزرگ شده...
جذاب است، کله شق و هنوز نادان!
کسی بالای سرش نبوده که چیزی یادش دهد، خودش هم دنبال یادگیری نرفته...
کورکورانه فقط شعارهایی را که شنیده، تکرار کرده. فقط شعار!
باید کسی بقیه ی ماجرا را به من بگوید!
ولی چه کسی؟
هیچکس مثل من نمی خواهد به گذشته برگردد. حتی طاها! او حال را می خواهد و آینده را.
کسی انگار، از دور، صدایم میزند:
آوا بیا!
آوا...
صدا از عمق جنگل است...
در باد می پیچد، گویی که در گیسوانم!
چشمانم را می بندم.
من تسلیم حقیقتم.
دیگر به نگاه کسی، نیاز ندارم، حالا خودم، گذشته ام. در زمان جاری ام...
می بینم و می شنوم!
اکنون به ۷۸ برمیگردیم...
بر زمین افتاده ام!
قلبم، جای قلب روژانو می تپد، وقتی که خود را یک لحظه زودتر از تیر یاسر، به زمین میاندازد.
او حرکتِ دست یاسر را می بیند و فقط همین!
روی زمین است... نمی داند چطور!
انگارصدایی از دورها به او گفته:
بخواب زمین روژانو!
یاسر فکر می کند زن تیرخورده...
به سمتش می شتابد.
روژانو دستش را می گیرد.
_نکن جوون!
تو فقط غرورت شکسته، نه دلت، هنوز نمی دونی عشق چیه!
چی می خوای بدست بیاری؟
یه دختر کُرد؟
من تمام کردستانو بهت میدم...
من کاری می کنم که تمام کردها، تو رو از خودشون بدونن و عاشقت بشن!
اونوقت اون دخترِ دشت ذهابی و شوهرش، لال میشن و به تو غبطه میخورن. به جایگاهی که پیدا می کنی!
اون روز، نه تنها می بخشنت، که آرزو می کنن باهاشون حرف بزنی!
من دوستت دارم جوون...
تو انرژی روشن داری، فقط راه گم کردی!من، راهو نشونت میدم، بهم اعتماد کن...
منم مثل تو، جز خدا، کسی رو ندارم، دلم، زائرت شده مَرد...
یاسر می گوید:
چکار باید بکنم؟
زن می گوید:
اول منو، زنِ خودت کن.
تو نجیبی! اول باید خون ما یکی بشه که بتونم قدرت دیدن رو، بهت هدیه بدم!
من همیشه کنارت می مونم!
و چنین بود که یاسر بیست ساله، زیر نور ماه، زنی را به عقد خود در میاورد، که هم، یارش می شود، هم همراهش!
هم دلش، هم رازدارش.
پیوند جسم و جان...
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت89
#قسمت_هشتاد_و_نهم
#رمان
#پاورقی
#داستان_دنباله_دار
#داستان_ایرانی
نویسنده
#چیستا_یثربی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
کانال رسمی چیستایثربی
بالای صفحه ادرس کانال چند قصه من سنجاق شده است
#چیستایثربی
#قسمت89
#چیستا_یثربی
#داستان
#داستان_دنباله_دار
#قصه
#پاورقی
#رمان
#کتاب
#چیستایثربی
#قسمت_هشتاد_و_نهم
خواهر درویش تیر می خورد؟
به خاطر کمک به کسی که دوستش داشته؟
تنِ عاشق روژانو، تیر آتشین یاسر را، می پذیرد؟
من، آوا متولد ۱۳۷۹ هستم و دیگر حتی، مادرم به چشم هایم نگاه نمی کند!
همه می ترسند که آنچه را ببینم که نباید
ببینم! ولی آن چیست؟
شاید اصلا به خاطر همان، زلزله آمده است؟
چه چیزی نباید به یاد آورده شود؟!
جمله ی روژانو، خواهر درویش، یادم میاید:
آب نعمت خداست، اما خدا نکند روزی، خشمگین شود!
رحم نمی کند، آینده و حال و گذشته را، مقابل چشمت میاورد و با خود میبرد...
زمین هم مهربان است، اما خدا نکند خشمگین شود!
حتی مرده هایش را، به جانت میاندازد و خاطرات را...
چه کسی فکر می کرد آن زن، روژانو، عاشق شده است؟
عاشق پسرکی خودسر که مثل خودش، تنها بزرگ شده...
جذاب است، کله شق و هنوز نادان!
کسی بالای سرش نبوده که چیزی یادش دهد، خودش هم دنبال یادگیری نرفته...
کورکورانه فقط شعارهایی را که شنیده، تکرار کرده. فقط شعار!
باید کسی بقیه ی ماجرا را به من بگوید!
ولی چه کسی؟
هیچکس مثل من نمی خواهد به گذشته برگردد. حتی طاها! او حال را می خواهد و آینده را.
کسی انگار، از دور، صدایم میزند:
آوا بیا!
آوا...
صدا از عمق جنگل است...
در باد می پیچد، گویی که در گیسوانم!
چشمانم را می بندم.
من تسلیم حقیقتم.
دیگر به نگاه کسی، نیاز ندارم، حالا خودم، گذشته ام. در زمان جاری ام...
می بینم و می شنوم!
اکنون به ۷۸ برمیگردیم...
بر زمین افتاده ام!
قلبم، جای قلب روژانو می تپد، وقتی که خود را یک لحظه زودتر از تیر یاسر، به زمین میاندازد.
او حرکتِ دست یاسر را می بیند و فقط همین!
روی زمین است... نمی داند چطور!
انگارصدایی از دورها به او گفته:
بخواب زمین روژانو!
یاسر فکر می کند زن تیرخورده...
به سمتش می شتابد.
روژانو دستش را می گیرد.
_نکن جوون!
تو فقط غرورت شکسته، نه دلت، هنوز نمی دونی عشق چیه!
چی می خوای بدست بیاری؟
یه دختر کُرد؟
من تمام کردستانو بهت میدم...
من کاری می کنم که تمام کردها، تو رو از خودشون بدونن و عاشقت بشن!
اونوقت اون دخترِ دشت ذهابی و شوهرش، لال میشن و به تو غبطه میخورن. به جایگاهی که پیدا می کنی!
اون روز، نه تنها می بخشنت، که آرزو می کنن باهاشون حرف بزنی!
من دوستت دارم جوون...
تو انرژی روشن داری، فقط راه گم کردی!من، راهو نشونت میدم، بهم اعتماد کن...
منم مثل تو، جز خدا، کسی رو ندارم، دلم، زائرت شده مَرد...
یاسر می گوید:
چکار باید بکنم؟
زن می گوید:
اول منو، زنِ خودت کن.
تو نجیبی! اول باید خون ما یکی بشه که بتونم قدرت دیدن رو، بهت هدیه بدم!
من همیشه کنارت می مونم!
و چنین بود که یاسر بیست ساله، زیر نور ماه، زنی را به عقد خود در میاورد، که هم، یارش می شود، هم همراهش!
هم دلش، هم رازدارش.
پیوند جسم و جان...
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت89
#قسمت_هشتاد_و_نهم
#رمان
#پاورقی
#داستان_دنباله_دار
#داستان_ایرانی
نویسنده
#چیستا_یثربی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
کانال رسمی چیستایثربی
بالای صفحه ادرس کانال چند قصه من سنجاق شده است
#چیستایثربی
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2