چیستایثربی کانال رسمی
6.56K subscribers
6.04K photos
1.28K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
سخنگوی کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای شهر تهران از تعطیلی قریب الوقوع یکی از قدیمی‌ترین کتاب‌فروشی‌های پایتخت خبر داده است، کتابفروشی اسلامیه که حتی به روایتی قدیمی‌ترین کتاب‌فروشی تهران است و به دوران پادشاهی قاجارها بازمی‌گردد.

حجت نظری به خبرگزاری کار ایران، ایلنا، گفته در بازدیدی که به تازگی از کتاب‌فروشی‌های محدوده خیابان ناصرخسرو و خیابان پانزده خرداد داشته متوجه شده انتشارات و کتاب‌فروشی اسلامیه در آستانه تعطیلی قرار گرفته است.

وی دراین باره گفت: «متاسفانه بنای این کتاب‌فروشی وضعیت مناسبی ندارد و آن‌طور که با حاج آقا کتابچی مالک این کتاب‌فروشی نیز صحبت کردم، آنها قصد دارند یا اقدام به نوسازی و تغییر شغل کنند یا مغازه را به فروش برسانند.»

#کانال_رسمی_چیستایثربی

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
بزن بلال! ازشون‌ اطاعت کن ، وگرنه تو را میکشند!
___
نه!


#رسالت
#محمد_رسول_الله ص
#عمار و
#بلال
#ابوسفیان
فیلمی از
#مصطفی_عقاد

بابازی :
#آنتونی_کویین
#ایرنه_پاپاس و
... #موسیقی
#موریس_ژار
1976

فاصله ی انتخاب راه نور و تاریکی ، به کوتاهی همین لحظه است ...

به اندازه ی گفتن یک " نه " !

به اندازه ی پرتاب کردن شلاق بر زمین ... .
لحظه ای کوتاه ، اما سرنوشت ساز در کل تاریخ بشر ،

اینکه بلال حبشی ، شلاق را بزند یا آن‌ را ،
حتی به بهای جانش ، به زمین بیندازد ، فقط یک تصمیم فردی نیست ،

تصمیم و اراده ی ناخودآگاه جمعی است و به نوعی، پیچ تاریخ را عوض میکند!

و اینجاست که هر تصمیم شخصی ، به نوعی اجتماعی است.

این انتخاب ماست.
این انتخاب همه ی ماست!
شلاق ، تمثیل این انتخاب است.
#انتخاب با‌ ماست!


و هیچکس ، حق تصمیم گیری در این انتخاب را ندارد ، جز خودمان!

من به اندازه ی "بلال " ، شجاع نیستم ، هرگز نبودم ...

ولی شک ندارم انتخاب او را میکردم ...



زندگی با ذلت ،‌ برایم ارزشی ندارد. ...


فخر انسان در انتخابهای اوست ، حتی به قیمت طرد شدن !
و نادیده انگاشته شدن در تمام عمر !


سهروردی ،حلاج ، عطار ، بایزید ، و خیلی از انسانهای هدفمند ، همه انتخاب بلال را انجام دادند و میدهند ...

بنده ی خدا چه توانی دارد که بتواند مرا نادیده بگیرد ؟ من فقط تسلیم امر صاحب خلقت هستم و همه چیز ، که این دو روز دنیا نیست !

اینجا بلال ، مرگ را انتخاب نمیکند ، هویت و اختیار فردی خود را ، به عنوان یک‌انسان و نه برده ، انتخاب میکند..‌.

حالا بهای آن هر چه باشد! ...


برخی مرگهای آزادیخواهانه، حتی به یک‌ عمر ، زندگی ذلت بار ، ارجحند ...



#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا

#میلاد
#پیامبر و
#نواده_پیامبر

#سینما
#سکانس
#فیلم
#کلیپ
#نما

#themessage
#muhammad
#chista_yasrebi
#chistayasrebi

@chista_yasrebi.2
My p.v page

https://www.instagram.com/p/BqmvzNNAQHy/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=omnwkrqbdfvd
با گام تو راه عشق آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
با نام تو ای بهار جاری در جان
یک‌ باغ گل محمدی باز شود!

استاد‌م:
سید #حسن_حسینی

میلاد
پیامبر#بخشش ، #کلمه، #قلم و #بخوان ، بر همه ی جان و جهان و جهانیان مبارک باد !



درود بر

نور ازلی و ابدی جان‌ او و تمام پیام آوران
#توحید ی
#میلاد
#تولد
#محمد ص
#رسول
#پیامبر

#چیستا_یثربی
#چیستا



#کلیپ
#موزیک
#موسیقی
#موسیقی_فیلم

#فیلم_محمد_رسول _الله ص
یا
#رسالت

#آهنگساز
#موریس_ژار
کاندید#اسکار برای این موسیقی
#موزیک_ویدیو
#ارکستر_سمفونی


ترکیه، سوریه‌ و لبنان ، و بسیاری از جمهوریهای روسیه
این موسیقی درخشان را ، در جشنواره کلاسیکهای جهان ، اجرا کردند.


#چیستایثربی
چهارم_آذر_نودوهفت

#chista_yasrebi
#music
#filmmusic
#themessage
#chistayasrebi

https://www.instagram.com/p/BqlYa-IA8qk/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=7y2kjc82n0nt
90 زن از نژاد سرخ پوست در کانادا به اجبار نازا شدند.

این عمل #ظاهرا به منظور اقدام برای پاکسازی نژادی ،صورت گرفته است!🙈

خب این وحشتناکه که! 🙈

چرا مدافعان حقوق زنان درباره آن هیچ چیزی ننوشتند؟!
اگرچه در ابتدا زنان تجدد طلب ، مردان را مانع اصلی سواد آموزی دختران و مدارس آنان محسوب میکردند ، اما به تدریج در جریان گسترش مدارس دخترانه ، به موانع دیگری پی بردند.

آنان‌ دریافتند که بسیاری از دختران و زنان اقشار مختلف جامعه ایران ،از ضرورت تحصیل و علم آموزی ،اطلاعی ندارند و از این رو مخالفت اولیه ،از سمت زنان است.
یعنی زنان بر علیه زنان

از کتاب
هدفها و مبارزه زن ایرانی
از مشروطه تا پهلوی
محمد حسین خسرو پناه

#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#رمان
#آوا
#رمان_آوا
مربوط به قسمت 5
برای خانواده های دقیق و حساس👆👆👆👆
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from دوستان_چیستا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
موقع زلزله چه باید کرد👆👆👆
‏در شبکه خبر ، طوری درباره ی اینکه کسی در زلزله اخیر سرپل ذهاب ، نمرده مانور میدن ، انگار بخاطر سازه های محکم و پیشگیری های اینها بوده!

🙈
آخه دیگه کانکس و چادر که آوار نداره و کشته نمیده!👩‍🎨

چرا به خودتون میبالید ؟

به جاش اینهمه مصدوم!🙈🙈
دوستان مدتی فقط در همین
#کانال_رسمی_چیستایثربی نیستم

ممنونم
که
بودید

#صبر کنید
البته در #پیج_اینستاگرام هستم


@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
مادر "نیکول کیدمن " به دخترش :


: من‌ نه‌! ‌من منتظرم ببینم که زندگی ، چطوری ویرانت میکنه!

تو کی هستی؟!

تو قرار بود منو دوست داشته باشی دخترم ، مگه نه ؟!



👇👇👇👇👇

هیچ #شغل یا حرفه ای در دنیا ، دشوارتر از مادر بودن نیست ! .
بویژه در جوامع امروزی...



مردان‌ #جبهه ، خیلی از مادران تنها ، وضعیت بهتری دارند...


فوقش شهادت است و رستگاری ....


ما چطور ؟!



کسی ما را میبیند؟
و ذره ذره آب شدنمان را ؟
و تمام شدنمان را در "سکوت"؟!





ما هم مثل شما ، تشویق میشویم؟
مدال میگیریم ؟
به شجاعت و ایثار در خاکمان ، زبانزد میشویم؟!
حقوق میگیریم ؟!😶

کاره ای میشویم ؟!
مثلا فرمانده یا رییس جمهور میشویم؟!👨‍✈️🤴😑😶




عکسمان روی جلدهای مجلات دنیا میاید؟!😏

کارزار
#خانواده ، گاهی بسیار دشوارتر از کارزار #جنگ است ...


شما میدانید آقایان
#فرمانده ؟
یا خیر؟

ما همه ی عمرمان را میگذاریم !


نه هشت سال جنگ ، ده سال ، یا بیست سال !


بلکه هر نفسی را که داریم و نداریم...
و هیچکس نمیفهمد !


و هیچکس به این سلحشوری یک تنه‌‌ ، در این کارزار غریب ، پیچیده و متکثر جامعه ی امروز ، احترام نمیگذارد!



ما ، #شهیدان پنهانیم ...


کسی ، ما را نمیبیند و هرگز ، به یاد نمیاورد!





شما که ثبت تاریخید ، آقایان !
و ‌ هر دو دنیا را دارید...




با کمال میل ، یکهفته با هم ، جایمان را عوض کنیم !

#سردار ....

من‌ ، آماده ی هر گونه انتحاری ام ...


شما آماده ی حصر مادری ،

پاکدامنی ، در تقابل با جنون این‌ جامعه ی تغییر یافته،

، تنهایی ، نان آوری از نوع زنانه ، بدون نامه ، پارتی ،‌ سفارش و صلوات ....

بدون‌ تشویقهای مدام دیگران،


تنها ، در‌‌حال دوندگی بین‌‌ کوچه ها ، صفهای ارزاق و پرداخت قسطها !

بدون‌ بیمه ، و حتی کمتر از یک‌ شماره ی کارت‌ ملی...



و مواجهه در مصافی نابرابر ، با نسلی که آرمانهایتان را قبول ندارد!

هیچ چیزتان را قبول ندارد ...


#فرزندانتان !

لالمانی مدام ...


با پچ پچ زیر لب اطرافیان
"#مطلقه_بودن!"


وقتی مجبور به طلاق بوده ای...
و راه دیگری با بی پدری نداشته ای!



گویی گناه کبیره ، انجام داده ای!



و حذف بیصدایت از همه جا ،
با دلیل و بیدلیل ..‌

و شمردن قدمهایت ، در
چهار دیواری یک‌ خانه ی زنگ زده ی موروثی ...

اهلش هستید سردار ؟

شما که در آخرت و این دنیا محترمید.


ماحتی پول قبر هم نداریم !
اهلش هستید فقط
#یکهفته جایمان را عوض کنیم ؟!




پس‌‌‌ بفرمایید !
بسم الله ...



#خشونت_خانگی_علیه_هم_ممنوع

#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا

#نویسنده
#روانشناس_خانواده

#فیلم
#سینما
#سکانس
#کلیپ
نام‌ فیلم :
#استوکر
#نیکول_کیدمن
#بازیگران
#مادرانه
#دخترانه
#خشونت
#خشونت_خانگی
#خشونت_علیه_زنان
#خشونت_علیه_مادران

ایندیا استوکر (میا واشیکوفسکا) دختر نوجوان عجیبی است که پدرش را ، در روز تولد هیجده سالگی اش در تصادف رانندگی از دست داده است.


ایندیا در مراسم ختم پدرش با عمویش چارلز (متیو گود) آشنا می شود ،


ولی با آمدن عمو "چارلز " زندگی او و مادرش "اولن" (نیکول کیدمن) دست خوش تغییرات شدید می شود ، و اتفاقات مرموزی دور و بر آنها رخ می‌دهد، که مادر‌ تنهای خانواده را ، افسرده و گیج میکند!

#stoker
#movies
#domesticviolence
#nicolekidman

#chista_yasrebi
#chistayasrebi

@chista_yasrebi.2

https://www.instagram.com/p/BqpWReygnSU/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=mnh58qumuc5d
#آوا
#رمان_آوا
#قسمت_پنجم
پست بعدی
#پیج_اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi

من شبو از جاده جدا میکنم


گاهی مجبوریم شب را از جاده ، جدا کنیم.

شبها زیادند
جاده ها هم ...
Forwarded from آوا_رمان اثر چیستایثربی (Chista Yasrebi official)
#آوا
#رمان_آوا
#چیستا_یثربی
#قسمت_4
#قصه
#داستان
#کلیپ_موسیقی
#ترانه
#فرامرز_اصلانی

#قسمت_چهارم



او میرفت ، یلدای بی پایان شب موهایش را از پشت پنجره میدیدم،
من خاک بودم که باد میبردش ،
باد بودم که گردباد میبردش،
من بودم و نبودم!

مثل آوایی در دشت ، که دیگر خودم راهم‌، نمیشنیدم!
من دلی را شکسته بودم!


یلدای سیاهش ، بیرحمانه پشت کاجهای پشت در حیاط ، ناپدید شد.

گویی تمام شبهای عمرم را جواب کرده بودم،

از آن پس من‌ بودم‌ و نور !
فقط نور ، نور ، نور !


باید تا آخر عمرم ، زیر آفتاب سوزان ، زندگی میکردم.

موقع رفتن، حتی یک کلمه هم‌ نگفت!
یک‌ لحظه هم ، به عقب برنگشت،

یک‌ لحظه هم ، تردید نکرد!

دلش ، خش برداشته بود ،

دل کسی که به امید من آمده بود! خاکسترش کردم و به باد سپردمش!

بادی پر از ریزگرد و شن!


پدر آمد و گفت: خب تموم شد!

آرزو جان‌ کمک‌ کن ، این میوه و شیرینها رو‌‌ جمع کن دخترم !

گفتم:‌‌‌
چی تموم شد؟ چیزی شروع نشده بود!


احتمالا اومده بود‌ ببینه، منم‌‌ ، مثل مادر خدا بیامرزش فکر میکنم؟

اما‌ من مثل اون فکر نمیکنم !
نه‌ اون ، نه مادرش و نه...

پدر گفت :

خواهش میکنم...دیگه ساکت باش آوا !

درباره ی پدرش حرف نزن!
تو ، ‌در شرایط اون بزرگ‌ نشدی!



ممکنه پدرش ، سردار برون‌ مرزی بوده باشه و خیلی کم دیده باشن همو !

ماجای اون‌ نیستیم ‌که قضاوت کنیم!


قطعه ی ادبی تو ، درباره ی بادها‌ و سردارها ، براش جالب بوده ، چون‌، اونو یاد پدرش انداخته!


حالا دید تو اونی نیستی که به این مفاهیم‌، پایبند باشه....

حتما زن محبوبشو پیدا میکنه!
گفتم:


من به کدوم مفاهیم پایبند نیستم؟
شما،‌‌‌ همه یه دفعه، ساکت شدین!


با عصبانیت ادامه دادم :

من ، فقط یه لحظه گیج شدم ، نمیدونستم چی بگم!

من تا حالا ، حتی یه سردار رو ، از نزدیک ندیدم!

چه میدونم کین‌ اینا ؟!

من فقط عکساشونو دیدم که بیشترشونم توی عکس ، بداخلاقن ...

اما ، این مرد که سردار نیست!


گمانم دلش بد شکست ... نه؟!


پدر گفت : ‌به نظرم خیلی تنهاست،

یه همدم میخواست که درکش کنه، خب تو دختر پر شوری هستی‌‌‌، به اون نمیخوری!


گفتم‌ : خودش اینو گفت؟

پدر گفت: خداحافظی ....
و دستهای سردش اینو گفت !


خدا کسی رو سر راه آدم قرار میده که بخوان یه عمر به هم ، آرامش بدن، نه تنش !
و نه طعنه !

این طفلی ، با غم‌ ، رفت بیرون!
سهم تو نیست دخترم !

سهم من شب بود ، سهم من، سیاهی موهای مردی تنها بود که دنیایی از من دور بود و راز آمیز !

پراز اسرار ، مثل نیمه ی تاریک ماه ...

نفهمیدم چه شد!

چادر مادرم را از روی مبل ، برداشتم،
فقط صدای مادرم را شنیدم که گفت:

نرو‌ آوا !
دخترم‌ وایسا !
درست نیست ...

درخیابان بودم...

باد انگار داشت مراهم ، باچادر سپید مادرم، میبرد.

از دور ، شب را دیدم که از من ، دور‌ بود و دورتر میشد...

انگار هرگز از این روز طولانی ، گریزی نداشتم ...


داد زدم ، صدایش کردم!
برگشت....
گویی که با دیدنم ، سنگ شد!
در جا ، خشکش زد.

نفس زنان به او رسیدم.

گفتم:

آقا !... نه شما سرداری ، نه من دشمن!
با من‌ ، خداحافظی نکنید!


من‌ و شما ، هر دو مردمیم !

مردم‌ ،‌ همو دوست دارن ! نه؟!
باید داشته باشن...

لبخند زد و گفت : چی؟!


رویم نشد بگویم ، عاشق تنهایی اش شده ام!

https://www.instagram.com/p/BqVFgW5geAz/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=dr2amqk6h5kt