چیستایثربی کانال رسمی
6.61K subscribers
6.04K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
به خاطرش مردن
معرفی یک فیلم سینمایی
درباره سلبریتیها !
و دروغهایشان
مقابل دوربینها و مردم!
و آلودگی و دنیاپرستی درونشان
درست در تضاد با لبخندهای دلفریبشان
اکنون در پیج رسمی
#اینستاگرام
#چیستایثربی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باید کاری کنی آروم بگیرم
جاودان یاد
مرتضی پاشایی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
انسان به میزانی که انسانتر است ، تنهاتر میشود
امام علی ع
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
مکتب "ساینتولوژیست" چیست ؟
و چرا باعث سه طلاق پی در پی ، تام کروز شد ؟
#پیج_اینستاگرام_رسمی
#چیستایثربی
استوریهای اخیرم را حتما بخوانید تابااین مکتب آشنا شوید
در کانال هم میآید
@chista_yasrebi
سکانس فراموش نشدنی و تاسف بار سریال #ارتش_سری
آلمانها ، بالاخره شکست خورده اند. همه ی گروه کسلر ، اسیر جنگی متفقین هستند ،اما هنوز میل به کشتن و خونریزی و اعدام دارند ،پس یک نفر از میان خودشان را اعدام میکنند ، قرعه به نام سرگرد #راینهارت میافتد ، که در طول جنگ ، از همه رفتاری منطقی تر و انسانی تر داشته و با خونریزیهای بیدلیل مخالف بوده.... و قطعا هوشمندتر از بقیه بوده است. همکارانش ، او را به جرم واهی جاسوسی و همکاری با ارتش سری و نیروهای متفقین ، در محل اسارتگاه خود ، با مراسم خاص هیتلری ، پس از شکست و خودکشی هیتلر ،اعدام میکنند.
آخرین دفاعی که #کسلر از او میخواهد بگوید : این جواب راینهارت را دارد :
"شما دیوانه اید.دیوانه های خطرناک !.... "
و در کمال ناباوری ، در حالیکه آلمان شکست خورده است ، توسط همکاران آلمانی اش اعدام میشود!
.
این صحنه میل به خونریزی و جنگ را ،حتی پس از جنگ ،در میان هواداران نازیسم هیتلر به تصویر میکشد...
نوعی جنون نظامیگری و کشتار.
.
.همانطور که قبلا گفتم این سریال در دهه شصت ما با سانسور فراوان ،از تلویزیون رسمی ما با دوبلورهای درخشانی پخش میشد که هیچکس نمیتواند جای صداهای خوب آن عزیزان ، همان حسها را به ما القاء کند.
.

ارتش سری درباره ی یک ارتش مردمی و پنهانی در بروکسل بلژیک است که ظاهرا برای کمک به خلبانان متفقین سقوط کرده،پدید آمده ، اما هدف اصلی اس ،بیرون کردن آلمانهاست... و چقدر وقتی جنگ تمام میشود جهل مردم وحشتناک است که ندانسته ، افراد فداکار ارتش سری را به جرم جاسوسی برای آلمانها ، مجازات میکنند ، بی آنکه بدانند آنها چه کشیده اند و چقدر برای مردم ، از جان و زندگی خود ، فداکاری کرده اند. اما محبور بودند پنهانی این کارها را کنند.
.
فکر نمیکنم هیچکس از همنسلان من ،صحنه ی اعدام سرگرد راینهارت را فراموش کند.جنگ ، خانماسوز است و غریبه و خودی نمیشناسد.
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#سریال#سکانس#فیلم
#محصول_بی_بی_سی

ارتش سری ( Secret Army) نام یک سریال تلویزیونی معروف از محصولات شبکه بی.بی. سی در سال ۱۹۷۷ است. این سریال به فارسی نیز دوبله و در ایران مورد استقبال فراوانی قرار گرفت.

سازنده
#جرارد_گلیستر

چند صدای ماندگار دوبله این سریال
عطالله کاملی سرگرد راینهار
آلبر فواره: ایرج رضایی مونیک دوشان : زهره شکوفنده ناتالی :منصوره کاتبی . کسلر : ناصرطهماسب و... سرهنگ برانت:جلال مقامی
.
.
. #chista_yasrebi
#novelist#playwright#screenwriter#series#secret_army#secretarmy#bbc#chistayasrebi

@chista_yasrebi.2پیج دوم من.کمی شخصیتر

https://www.instagram.com/p/BnPIZ8IHIRHy7c166k1igLKkzRUugl0ueypw1Y0/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=oeulv9hrf40o
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکانس کامل اعدام سرگرد راینهارت توسط همکاران خودش،بعد از شکست آلمان.
اخر جنگ خوبها میمیرند و بدها با پاسپورت دومشان ، فرار میکنند..این رسم عدالت است ؟
#چیستایثربی
@chista_yasrebi

کانال رسمی
در بین پرفروشهای همیشگی
#کتاب در این بازار راکد ،
تنها چند نام از جمله «کیمیا خاتون» سعیده قدس، «
#پستچی»
#چیستایثربی، «بامداد خمار» فتانه حاج سیدجوادی، «دالان بهشت» نازی صفوی، «همخونه» مریم ریاحی و «سهم من» پرینوش صنیعی به چشم می‌خورد. ناگفته نماند این گزارش و تحلیل تنها بر اساس آماری ارائه شده است که بنابر سایت موسسه خانه کتاب در طرح عیدانه خریداری شده است و می‌توان آن را برآیندی کلی از ذائقه کتابخوان‌های ایرانی نسبت به داستان ایرانی دانست و به نوعی حاکی از عادت‌های رایج در بین مخاطبان ادبیات داستانی است.

#روزنامه_فرهیختگان
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
پاپیون
بابازی
استیو مک کویین
و
داستین هافمن
ورژن اصلی
اکنون در
#اینستاگرام_رسمی
#چیستایثربی
ببینید
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
چقدر خوشحالم که پیجم خصوصی شده

چقدر خوشحالم که برخی دوروهایی که فقط قربان صدقه میرفتن و از در دوستی وارد شدن ، الان پشت در بسته ی پیجم موندن و دارم بیشتر آدما رو میشناسم .
اونا فالو نکرده بودن
چون صفحه باز بود کامنت میگذاشتن
حتی نزدیکترین دوستان فضای زندگیم ..


لازم نبود دروغ بگید
ِانفالو میکردید ، میرفتید


من روی فالو ،آنفالو حساسیت ندارم
روی دروغگویی و عدم صداقت چرا

احترام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#سلطان_صاحبقران
با بازی
زنده یاد
#ناصر_ملک_مطیعی در نقش امیر کبیر
استاد مشایخی در نقش ناصرالدینشاه
و زری خوشکام ، در نقش همسر امیر کبیر
برخی جملات این سریال ماندگارند.
#اینستاگرام_رسمی
#چیستایثربی
کامل سکانس در کانال آموزشی _خصوصی من
ایدی ادمین
@chy97
قسمت چهارم
#داستان کوتاه
#داشت_یادم_میامد
امشب
#اینستاگرام_رسمی
#چیستایثربی
سه قسمت دیگر رادر پیج مرور فرمایید

@chista_yasrebi
#داشت_یادم_میامد
#قسمت_چهارم
داستان کوتاه
#نوول
هم اکنون
#اینستاگرام_رسمی
#چیستایثربی
سه قسمت دیگر از پست ویولن نوازی دیوید گرت به بعد
در پیج اینستاگرام من
@chista_yasrebi
به دلیل مشکل نت ،گویا خیلیها #قسمت_چهارم قصه را ندیده بودند.
مجبور شدم اکنون دوباره پست کنم!
پست آخر پیج
#اینستاگرام من
ادرس صفحه
بالای فیلم پاشایی
#چیستایثربی
لطفا سه قسمت قبل را اول در پیج بخوانید
#داستان#چند_قسمتی
#داشت_یادم_میامد#چیستایثربی#قصه#قسمت_اول #چیستا_یثربی

از آینه ی ماشین دیدم که پدرم اشکهایش را پاک میکند، دستمال را یواشکی طرف صورتش میاورد،ماشین تاریک بود.پدر فکر کرد نمیبینم، ولی دیدم.گفتم :پدر جان،خب چرا نمیبریش پیش متخصص؟یه شب در میون، اورژانس فایده نداره !
پدرم گفت :میخوای همه ی فامیل حاج آقا سید، بفهمن که وارثم غشیه!
تنها وارثم ؟... از کلمه ی تنها وارث حالم بهم میخورد،اصلا از کلمه"وارث" حالم بهم میخورد....انگار آدم برای مرگ،زندگی کرده باشد، ولی پدر، بااین کلمات خو گرفته بود،از بچگی در گوشش،فقط این را تکرار کرده بودند..وارث،وارث!گفتم :مامان چی؟گفت:
اونم نمیتونم دستاشو ببندم، بستریش کنم که! زنمه،مادر بچه هامه! دوسش دارم،تازه اگه به دکتر، از اون حرفابزنه!گفتم:دکترا میفهمن توهم و هذیانه!گفت:خب نمیخوام بفهمن اینجورحالش بده! همه جا،تو فامیل تعریف اونه، همه جا گفتم زن از فامیل نگرفتم، چون این زن فرشته ست، فرق داره! هم خانه داره، هم زیبا...روشنفکره، مینویسه،کتاب میخونه!
حالا اگه بفهمن تو ذهنش صداهایی میشنوه که اون چیزارومیگه... تاگردنش سرخ شد.لازم نبود ادامه دهد، خودم صد بارشنیده بودم، گفتم:آب، همه ی روز قطع بود،برقم یکساعت اومد، دوباره قطع شد!نه میتونه بره حموم، نه کاری داره که آروم بشه،در اتاقو رو خودش بسته، هیچی نمیخوره،میترسم براش..ازطرفی بزورم برم تو، جیغ میزنه، ممکنه منم بزنه!پدر گفت:درو که نمیتونیم بشکنیم! ببین رسیدیم بیمارستان میگیم از پله افتاده،باشه؟
میگیم تاریک بوده،جوون زیر پاشو ندیده!گفتم :هی بیمارستان عوض میکنی که شک نکنن!هر شب یه قصه تازه!
تو باید هزارو یکشب که چه عرض کنم! همه زندگیت، شهرزاد قصه گو میشدی،از بس مجبوری به مردم دروغ بگی که آبروت نره... خب غش کرده! سرش خورده به وان!
حقیقتو بگو... پدر گفت: نه...من اونو وکیلم کردم،برای یه سری کارای اداری! حکم وکالت داره،نباید مریض باشه!گفتم:کیه هی خونه زنگ میزنه؟من برمیدارم، قطع میکنه!
پدر گفت:دوستمه ، سیروس...میخواد باهم بریم نعیما یا آژینه، مجسمه بخریم!
از صبح چند بار زنگ زده،ولی هفته پیش میدونست داداشت مسابقه فوتبال داره، میدونست من تنها نمیرم جاهای شلوغ، حالم بد میشه!تو رو هم که ورزشگاه راه نمیدن،نرفتم..یه کلمه تعارف نکرد باهم بریم مسابقه شو ببینیم!داداشت برای همین دلخور شد!همه، پدراشون ، اومده بودن...شبش به من گفت :تو به موفقیت من حسادت میکنی!

چون خودت تو والیبال باز نشسته شدی، نمیتونی فوتبال بازی کردن منو ببینی؟...اون اصلا یادش رفته بود که من جای شلوغ،گیج میشم !#ادامه_دارد

https://www.instagram.com/p/BmtjLsjnZgjHZO1uxiSNVFcauAwSIKwJZaO1bw0/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=j6p73pn6lvl2
#داستان
#داشت_یادم_میامد
#قسمت_دوم#چیستایثربی#چیستا_یثربی#موزیک:آلما#قصه
در بیمارستان،مسول پذیرش،نیمه خواب بود.اما پزشک،مثل اینکه کاملا خوابیده بود،چون منشی اش، بعداز ده دقیقه مارا راه داد.
پدرم،توضیحاتی را که آماده کرده بود، داد.دکتر عصبانی به نظر میرسید،نمیدانم چرا! مارا برای معاینه از اتاق بیرون کردو منشی اش گفت:اونجا بنشینید!حتی صندلیها را نشان داد! مثل اینکه خودمان نمیدیدیم!
سکوت بود.مردی وارد شد،زنی را به زور همراهش میکشید،زن جیغ میکشید. یکطرف صورت زن، کبود بود.منشی سراسیمه از اتاق پزشک بیرون دوید،انگار مرد را میشناخت،سلام مودبی کرد،کمی خم شد.مرد درگوش اوچیزی گفت.
منشی سرش را تکان داد و فوری زنگ زد،دو پرستار زن آمدند.یکی چهار شانه،دیگری استخوانی! زن را بزورگرفتندوبه اتاق قرنطینه بردند.نفهمیدم اتاق قرنطینه چیست وآنجاچه میکردند!صدای جیغهای زن روی اعصاب بود،دستانش را بستند تا او راببرند،تابحال در هیچ اورژانس عادی ،چنین صحنه ای ندیده بودم!زن به سمت من نگاه میکرد و هوا را چنگ میزد،امانمیتوانست کلمه ای بگوید،فقط جیغ میکشید.
به پدرم گفتم :قیافه این آقائه برام آشناست!ندیدیمش قبلا؟پدرم هم به مرد همراه زن خیره شده بود،اما چیزی نگفت. فقط دستش را آرام، روی دستم گذاشت.صدای جیغ زن از داخل اتاق هم قطع نمیشد!نمیدانستم مگر چکارش میکردند! آنجابیمارستان روانی نبود!

مرد خونسرد نشسته بود و یکی از مجلات روی میز را ورق میزد،دوبار بسته سیگارش را در آورد.تابلوی روی دیوار را دید آن را دوباره داخل جیبش گذاشت.حس بدی از او به من میرسید،انگار او را میشناختم ،انگار میدانستم آدم خوبی نیست!پدرم حتما میدانست او کیست...حتی نگاهش نمیکرد، ولی چیزی نگفت. منشی در اتاق دکتر را باز کرد و پدرم را صدا کرد و گفت: دکتر میخواهد شما را ببیند..تنها!

رنگ از روی پدرم پرید، نگاهی به من انداخت، فقط گفتم : به امان خدا! ونمیدانم چرا چنین چیزی گفتم!

پدر رفت،مرد به من خیره شده بود،انگار سعی میکرد چیزی را بیاد بیاورد.چند دقیقه بعد گفت:چقدر بزرگ شدی، نشناختم! پدرتون که بلند شد،شناختم،گفتم:بله؟گفت:منو نشناختی؟باخشم گفتم:نخیر! و آنقدر برای آنچه در اتاق پزشک میگذشت، استرس داشتم که حس میکردم حرف زدن این مرد بامن،با آن لحن خودمانی، بسیار بی ادبانه و بیموقع است! گفت:من کریمم!گفتم:کریم کیه؟گفت:دختره اینجا نشسته،گریه میکنه!...بازی مورد علاقه ت!چقدر دلم میخواست منم ،تو بازی راه بدین،ولی نمیشد!
من ده سالی از شما بزرگتر بودم،تازه اگه همسنتونم بودم،راهم نمیدادید!
کی پسر باغبونو،به بازی دختر ارباب راه میده؟#ادامه_دارد

https://www.instagram.com/p/Bm0sYVQnd-7Mu-p5IpwDnXrxWq0q838DDUq4Rg0/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=ao6nls224jin