جمالزاده در سال ۱۹۶۵ نامزد
#جایزه_نوبل_ادبیات گردید.
وی تا به امروز در کنار زین العابدین رهنما، حسین قدس نخعی و ابوالقاسم اعتصامزاده به عنوان تنها فارسی زبانان نامزد جایزه نوبل ادبیات شناخته می شوند.
داستانهای وی انتقادی (از وضع زمانه)، ساده، طنزآمیز و آکنده از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه است.
وی در سال ۱۳۷۶ در ۱۰۵ سالگی در یک آسایشگاه سالمندان در ژنو، سوئیس درگذشت.
درود بر قلمش و روان نورانی اش
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#جایزه_نوبل_ادبیات گردید.
وی تا به امروز در کنار زین العابدین رهنما، حسین قدس نخعی و ابوالقاسم اعتصامزاده به عنوان تنها فارسی زبانان نامزد جایزه نوبل ادبیات شناخته می شوند.
داستانهای وی انتقادی (از وضع زمانه)، ساده، طنزآمیز و آکنده از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه است.
وی در سال ۱۳۷۶ در ۱۰۵ سالگی در یک آسایشگاه سالمندان در ژنو، سوئیس درگذشت.
درود بر قلمش و روان نورانی اش
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
نمونه ای از نثر #جمالزاده
اما خانوم پروین فردوس. گفتم که معلم جغرافیا بود از بس درس جغرافیا داده چنان به نظر می رسید که متصل در عالم خیال بر سمند تیز گام و تکاور گیتی پیمای وهم خیال سوار است و رکاب کش در اطراف و اکناف هفت اقلیم و چهار ربع مسکون چهار نعله در تک و تاز و سیر و سیاحت است.
کتاب
#مرغ_همسایه
#سید_محمد_علی_جمال_زاده
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
اما خانوم پروین فردوس. گفتم که معلم جغرافیا بود از بس درس جغرافیا داده چنان به نظر می رسید که متصل در عالم خیال بر سمند تیز گام و تکاور گیتی پیمای وهم خیال سوار است و رکاب کش در اطراف و اکناف هفت اقلیم و چهار ربع مسکون چهار نعله در تک و تاز و سیر و سیاحت است.
کتاب
#مرغ_همسایه
#سید_محمد_علی_جمال_زاده
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
قصه ی من ناموس شماست
#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی ..
.تا چند دقیقه دیگر در پیج پرایوت شده
از قصه مراقبت کنید. من سخت بیمار شدم
ممنونم.
فقط بخاطر قولم ، قصه را در پیج رسمی ایستاگرامم میگذارم. حفاظتش را به شما میسپارم
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی ..
.تا چند دقیقه دیگر در پیج پرایوت شده
از قصه مراقبت کنید. من سخت بیمار شدم
ممنونم.
فقط بخاطر قولم ، قصه را در پیج رسمی ایستاگرامم میگذارم. حفاظتش را به شما میسپارم
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#چیستایثربی
مرگ آگاهی !
من واقعا داشتم می مردم...
هیچوقت راجع بهش اینطور جدی فکر نکرده بودم !
او مسلح بود و برای آن پول ، می توانست آدم بکشد.
هیچوقت فکر نمی کردم پول انقدر مهم باشد !
خون از گیج گاهش روان بود و من قدرت نفس کشیدن نداشتم.
مینا ترسیده ، گفت : مرده ؟
گفتم : نمی دونم ! فکر نکنم !
نمی تونم نفس بکشم...
کمکم کرد بلند شوم.
با کفش اسکیت وارد خانه شدم و روی مبلی افتادم.
گفت : فشارت افتاده. برات آب قند درست می کنم.
کار دیگه بلد نیستم. الان ، نمی تونم به اورژانس زنگ بزنم.
اونو می بینن !
دارویی چیزی نداری بخوری ؟
گفتم : چرا تو کیفمه.
گفت : ببین تا به هوش نیومده باید از این خونه بریم.
اون روانی اگه نمرده باشه ، دو تامونو می کشه !
گفتم : چرا محسن منو تنها گذاشت ؟
چرا حدس نزد که ؟...
گفت : محسن تنهات گذاشت ؟
مگه با تو بود ؟
به من گفتن رفته کمک فرید !
گفتم : مگه فرید کجاست ؟
گفت : خیلی چیزا راجع به اینا ، فهمیده بود ، هم به کمک بچه ها و نت ، هم مدام تعقیبشون کرده بود با اسکیت ! بالاخره
گرفتنش !
من خبر ندارم. مریم بزور نگهم داشته بود.
تلفنی از دوستم شنیدم که بد جور ، فریدو زدن.
مریم گفت : نگران نباش محسن رفته بیارتش. دیگه باهاش کاری ندارن.
من نمی دونستم تو اینجایی !
فکر کردم ، محسن آوردتش اینجا.
مریم گفت بیام اینجا ، اومدم و صدای دادای حامد و جیغ تو رو شنیدم.
حس کردم داره می کشتت...
دیگه نفهمیدم چی شد !
مجسمه رو از روی میز برداشتم.
ببین ! من برای فرید ، نگرانم !
به محسن زنگ می زنم ، در دسترس نیست.
گفتم : منم دارم زنگ می زنم ، در دسترس نیست !
مینا گفت : شاید خواستن محسنو بکشونن اونجا ، همون بلای فریدو سرش بیارن !
باید کمکشون کنیم.
گفتم : به کلانتری می گیم.
گفت : نه ! دیره ، خیلی. اونا بجنبن ، جون فرید درخطره ، ما در خونه رو از بیرون قفل می کنیم.
من یه قفل جدید دارم. همیشه همراهمه ، در خونه رو روی این حامد قفل می کنیم.
تا بخواد بیاد بیرون ، وقت داریم بریم کمک فرید و محسن.
بچه های کارناوالم کمک می کنن.
گفتم : من که نمی دونم کجان !
گفت : من می دونم.
مریم یه بار ، یه انباری وحشتناکی رو بهم نشون داد.
بوی خون می داد ! زود درشو بست ، ولی حس کردم جاییکه ، حامد کارای خلافشو می کنه.
گفتم : چرا وارد بازی اینا شدی ؟
چرا بهم نگفتی ؟
گفت : پول لازم داشتم...
می خواستم با فرید از ایران بریم.
ببخشید ، ولی نمی شد بهت بگم.
فکر نمی کردم جریان انقدر خطرناک باشه...
فقط گفتن جای اون چکو باید پیدا کنم. همین !
منو می بخشی ؟
گفتم : وقت این حرفا نیست...
آدرس انبارو بده.
هر چه در آشپزخانه پیدا کردم که می توانست وسیله دفاع شخصی باشد ، در جیب هایم جا دادم.
گفتم : من با اسکیت می رم.
گفت : من سرعت تو رو ندارم.
گفتم : تو برو خونه تون ، این کار خودمه.
آدرس انبار ؟
تو تنهایی ، شاید چیزایی یادم بیاد.
میاد...
گوشی ام زنگ زد...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#چیستایثربی
مرگ آگاهی !
من واقعا داشتم می مردم...
هیچوقت راجع بهش اینطور جدی فکر نکرده بودم !
او مسلح بود و برای آن پول ، می توانست آدم بکشد.
هیچوقت فکر نمی کردم پول انقدر مهم باشد !
خون از گیج گاهش روان بود و من قدرت نفس کشیدن نداشتم.
مینا ترسیده ، گفت : مرده ؟
گفتم : نمی دونم ! فکر نکنم !
نمی تونم نفس بکشم...
کمکم کرد بلند شوم.
با کفش اسکیت وارد خانه شدم و روی مبلی افتادم.
گفت : فشارت افتاده. برات آب قند درست می کنم.
کار دیگه بلد نیستم. الان ، نمی تونم به اورژانس زنگ بزنم.
اونو می بینن !
دارویی چیزی نداری بخوری ؟
گفتم : چرا تو کیفمه.
گفت : ببین تا به هوش نیومده باید از این خونه بریم.
اون روانی اگه نمرده باشه ، دو تامونو می کشه !
گفتم : چرا محسن منو تنها گذاشت ؟
چرا حدس نزد که ؟...
گفت : محسن تنهات گذاشت ؟
مگه با تو بود ؟
به من گفتن رفته کمک فرید !
گفتم : مگه فرید کجاست ؟
گفت : خیلی چیزا راجع به اینا ، فهمیده بود ، هم به کمک بچه ها و نت ، هم مدام تعقیبشون کرده بود با اسکیت ! بالاخره
گرفتنش !
من خبر ندارم. مریم بزور نگهم داشته بود.
تلفنی از دوستم شنیدم که بد جور ، فریدو زدن.
مریم گفت : نگران نباش محسن رفته بیارتش. دیگه باهاش کاری ندارن.
من نمی دونستم تو اینجایی !
فکر کردم ، محسن آوردتش اینجا.
مریم گفت بیام اینجا ، اومدم و صدای دادای حامد و جیغ تو رو شنیدم.
حس کردم داره می کشتت...
دیگه نفهمیدم چی شد !
مجسمه رو از روی میز برداشتم.
ببین ! من برای فرید ، نگرانم !
به محسن زنگ می زنم ، در دسترس نیست.
گفتم : منم دارم زنگ می زنم ، در دسترس نیست !
مینا گفت : شاید خواستن محسنو بکشونن اونجا ، همون بلای فریدو سرش بیارن !
باید کمکشون کنیم.
گفتم : به کلانتری می گیم.
گفت : نه ! دیره ، خیلی. اونا بجنبن ، جون فرید درخطره ، ما در خونه رو از بیرون قفل می کنیم.
من یه قفل جدید دارم. همیشه همراهمه ، در خونه رو روی این حامد قفل می کنیم.
تا بخواد بیاد بیرون ، وقت داریم بریم کمک فرید و محسن.
بچه های کارناوالم کمک می کنن.
گفتم : من که نمی دونم کجان !
گفت : من می دونم.
مریم یه بار ، یه انباری وحشتناکی رو بهم نشون داد.
بوی خون می داد ! زود درشو بست ، ولی حس کردم جاییکه ، حامد کارای خلافشو می کنه.
گفتم : چرا وارد بازی اینا شدی ؟
چرا بهم نگفتی ؟
گفت : پول لازم داشتم...
می خواستم با فرید از ایران بریم.
ببخشید ، ولی نمی شد بهت بگم.
فکر نمی کردم جریان انقدر خطرناک باشه...
فقط گفتن جای اون چکو باید پیدا کنم. همین !
منو می بخشی ؟
گفتم : وقت این حرفا نیست...
آدرس انبارو بده.
هر چه در آشپزخانه پیدا کردم که می توانست وسیله دفاع شخصی باشد ، در جیب هایم جا دادم.
گفتم : من با اسکیت می رم.
گفت : من سرعت تو رو ندارم.
گفتم : تو برو خونه تون ، این کار خودمه.
آدرس انبار ؟
تو تنهایی ، شاید چیزایی یادم بیاد.
میاد...
گوشی ام زنگ زد...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
Forwarded from چیستا_دو (Chista Yasrebi official)
یاد آوری
قسمت هشتادو سه83
#خواب_گل_سرخ
برای فالورهای عزیز خودم
در پیج رسمی اینستاگرام
#چیستا_یثربی
انتشار یافت!
.
#اکنون!
کسی حق کپی برداری و
#اشتراک ندارد. تا چاپ سریع کتاب
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#خواب_گل_سرخ
برای فالورهای عزیز خودم
در پیج رسمی اینستاگرام
#چیستا_یثربی
انتشار یافت!
.
#اکنون!
کسی حق کپی برداری و
#اشتراک ندارد. تا چاپ سریع کتاب
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#ترانه : #باران_را_به_آتش_کشیدن
#set_fire_to_the_rain
#خواننده : #ادل
#ترانه_سرا : #فریزر_تی_اسمیت #ادل
آلبوم : 21
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#set_fire_to_the_rain
#خواننده : #ادل
#ترانه_سرا : #فریزر_تی_اسمیت #ادل
آلبوم : 21
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
تا اخر امشب اسامی #سه برگزیده ی رای گیری بهترین ترانه
#اردلان_سرفراز از بین شش ترانه اش"، در کانال و استوری اعلام خواهد شد.
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#اردلان_سرفراز از بین شش ترانه اش"، در کانال و استوری اعلام خواهد شد.
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
بزودی #ملاقات_بهاری من بافالورهای عزیز
و راز گشایی از برخی مسایل پشت پرده سال 96 که حتما متوجه هستید باعث آزار من شده .
محل دیدار اعلام میشود
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
و راز گشایی از برخی مسایل پشت پرده سال 96 که حتما متوجه هستید باعث آزار من شده .
محل دیدار اعلام میشود
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
عید قلم ،کلمه و خواندن مبارک
عید مبعث دینی که به این کلمات در آن ،سوگند یاد شده است.
مبعث:یعنی مجالی برای دینی اندیشه ورز
اگر بگذارند...
شعر
بخشی از شعر بلند
دکتر
#شفیعی_کدکنی
دکلمه :
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
عید مبعث دینی که به این کلمات در آن ،سوگند یاد شده است.
مبعث:یعنی مجالی برای دینی اندیشه ورز
اگر بگذارند...
شعر
بخشی از شعر بلند
دکتر
#شفیعی_کدکنی
دکلمه :
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
خب...پول و حمایت باشه،معلومه فیلمساز میتونه فیلم بسازه وهنرپیشه خوبم بیاره!طفلی بیضایی
توی بایکوت چه میکردی آقای فرهادی عزیز؟
امیدارم از "فروشنده خیلی بهترشه
ما ارتباطات بلد نبودیم!
@chista_yasrebi
توی بایکوت چه میکردی آقای فرهادی عزیز؟
امیدارم از "فروشنده خیلی بهترشه
ما ارتباطات بلد نبودیم!
@chista_yasrebi