#شیداوصوفی
#رمان
#چیستایثربی
#نشر_قطره
بخوانید ش
فروش:همه ی کتابفروشیهای معتبر و انلاین
۸۸۹۷۳۳۵۱ ساعات اداری
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#رمان
#چیستایثربی
#نشر_قطره
بخوانید ش
فروش:همه ی کتابفروشیهای معتبر و انلاین
۸۸۹۷۳۳۵۱ ساعات اداری
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
خرید اینترنتی از سایت نشر قطره:
www.nashreghatreh.com
www.nashreghatreh.com
من تکرار اوراد باستانیم،
زیر لبت...
مرور کن مرا!
همچنان که قصه ای از یاد رفته را
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Je suis la succession
Des prières traditonnelles
Murmure_moi
Comme un récit oublié
شعر #چیستا_یثربی
ترجمه ی فرانسه #مهسا_آقاجری
از #کانال:
@chista_yasrebi
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#شعر_عاشقانه
#مترجم:
#مهسا_آقا_جری
#شعر_سپید
.
#chista_yasrebi
#poet
#poem
#poems
#poetry
#word
#words
#french_poem
#France
@chista_yasrebi
زیر لبت...
مرور کن مرا!
همچنان که قصه ای از یاد رفته را
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Je suis la succession
Des prières traditonnelles
Murmure_moi
Comme un récit oublié
شعر #چیستا_یثربی
ترجمه ی فرانسه #مهسا_آقاجری
از #کانال:
@chista_yasrebi
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#شعر_عاشقانه
#مترجم:
#مهسا_آقا_جری
#شعر_سپید
.
#chista_yasrebi
#poet
#poem
#poems
#poetry
#word
#words
#french_poem
#France
@chista_yasrebi
#پری_زنگنه
#عزیزم_سوزی
بخشی از موسیقی نمایش
#اتاق_تاریک
#نویسنده و کارگردان :
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#عزیزم_سوزی
بخشی از موسیقی نمایش
#اتاق_تاریک
#نویسنده و کارگردان :
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
من ؛ روزی 1780 بار نگاهت میکنم....
ار مجموعه
#نامه_های_خصوصی
#چیستایثربی
امروز شمردم.شد 1780 بار....مگر میشود انقدر به کسی نگاه کرد و طرف نپرسد :بله؟چیه خانم ؟ مشکلی دارید؟ چرا هی به من نگاه میکنید؟ ولی او نپرسید.به نگاه کردن مردم عادت دارد...گاهی با خودم میگویم چطور میتواند زیر بار این همه نگاه زندگی کند؟ بعد میروم کنارش مینشینم ؛ میگویم :من که چیزی ازت نمیخوام.خودت میدونی.....یه سقف ؛ یه سرپناه ، یه قالی قرمز ، یه سفره، چند تا بچه ی هم قد و نیم قد..یه مرد خونه.....اگه لطف کنی یه کادوی کوچولو هم بد نیست..مثلا یه النگو...النگو خوبه..آدم دستشو که تکون میده جیرینگ جیرینگ صدا میکنه.دوست دارم....نه.البته باید دو تا باشه که صدا کنه....حالا دو تا بگیر عزیز..چی ازبزرگیت کم میشه؟ میدونی من باید یه اعترافی بت کنم....من اصلا به دخترم نمیگم میام اینجا پیشت. میگم کار دارم.بده؟ دروغ نمیگم به خدا.فقط راستشو بش نمیگم.میترسم باز دعوام کنه...بگه برای چی رفتی خودتو کوچیک کردی؟ اونکه به حرفات گوش نمیده؟راستی گوش نمیدی؟ خوبم میدی.میدونی چقدر نگات میکنم؟ پس میدونی دوستت دارم.امیدم تویی...راستی امروز اقدس خانم ؛ مثل دیوونه ها باهام دعوا کرد.میگفت؛ آب لجنو عمدی ریختم در خونه شون!..عمدی نریختم.اومدم بریزم توی جوی.یه کم شتک شد رو در اونا..به من چه که تازه درشونو رنگ کردن...در خونه ما خیلی کهنه شده ؛ پوسته پوسته شده.من تنهایی پول ندارم رنگش کنم.اگه تو یه کم..بتونی برام پول جور کنی...رنگش میکنم.پول زیادی نمیشه... نه...اول دندون خرابمو درست میکنم.آب سرد میخورم تیر میکشه...گوشتم نمیتونم بجوم.البته اگه یه کم؛ پول بم بدی ؛ قربونت برم ؛ اول یه پیرهن برای خودم میخرم.داره عید میشه.من هیچی ندارم...این پیرهنو تنم مبینی ؟ دو ساله با این میام پیشت....نخ نما شده.خجالت میکشم به خدا جلوی تو..ولی میگم تو برات مهم نیست.آقایی.ظاهر بین نیستی...منو همینجوری قبول داری. اما صاحبخونه چی؟ اون اجاره شو میخواد.همه ش بش میگم آقامو ببینم پولتو میدم.اما تو به روت نمیاری فدات شم...خب آدمیزاده.خرج داره.زن تنها دو برابر خرج داره.حالا اگه یه دخترم داشته باشه...گفتم دختر؟...باید ببرمش دکتر استخون.همه ش پا درد داره.بیمه هم نیست که....این دکترای تخصصی هم قد خون باباشون پول میگیرن.یه چیز دیگه هم بت بگم...من شبا میترسم.از انبار یه صداهایی میاد.دخترم میگه موشه!ولی من گمونم بزرگتره.هر چی هست ببینمش غش میکنم.پول سمپاشی ندارم.یعنی یه ممکنه یه دزد غولتشن؛ تو خونه ی ما قایم شده باشه؟ ما که چیزی نداریم ببره ؟ دوست دارم شبا منتظرت بودم می اومدی خونه..رو قالی قرمزمون سه تایی با هم شام میخوردیم.من و تو ودخترم ...راستی چی دوست داری برات بپزم؟ ماکارونی خوبه؟ عاشقتم.ماکارونی که سهله..بگو کباب!....فقط پول گوشتشو ندارم.بعد من...بعدش من...سرمو میذارم رو شونه ت....راحت میخوابم.دیگه خواب بد نمبینم...زن نمیدانست چه کسی بیدارش میکند:مادر جان....مادر جان...بیدار شو! اینجا جای خواب نیست.برو خونه تون بخواب!... میخوایم درو ببندیم.زن گفت:اما آقام...هنوزعقبم نیومده.زن دوم گفت؛ کجاست؟ گفت؛ گمونم خوابه..زن دوم گفت : ما ماموریم... باید درو ببندیم...بیرون منتظرش باش..زن کفشهایش را پوشید.یک بار دیگر نگاهش کرد.گفت ؛ منو نمیرسونی؟ نه.نمیتونی.خوابت میاد...باشه..من برم.الان صدای دختره در میاد. ببخشید دوهزار تومن بیشتر ندارم.بقیه شو میخوام واسه خونه یه کم برنج بخرم...ببخشید کمه.دو تومن را همانجا گذاشت...دم در مکثی کرد وگفت ؛ یعنی چه خوابی میبینی؟ خیلی دوست دارم بدونم..دوست دارم تو خوابت؛ باهات قدم بزنم....خیابان تاریک بود.کوه این ساعت خلوت میشد.هیچ ماشینی نبود زن را با آن پول کم به خانه کوچکش برگرداند.برگشت.زن دوم ؛ دم در گفت ؛ پس چرا برگشتی؟ گفت: اگه بذارین امشب این گوشه بخوابم؟..
به خدا ؛کاریش ندارم....فقط از دور نگاش میکنم.امروز 1780 بار نگاش کردم.بازم نگاه میکنم. تا صبح بشه پنج هزار بار.خوبه ؟ زن دوم گفت ؛ نمیشه بیرون!..باید درو ببندم.باد سردی داخل پیراهن زن وزید.سردش بود.لباسش کافی نبود.روی قبرها نشست.گفت:داشتیم آقا...درسته بت دروغ گفتم.غلط کردم! دخترم عروسی کرد رفت.بم سر نمیزنه.وقت نداره.اما من که عاشق مرام شمام.ده ساله همه جا میگم آقامی؛سرورمی! چرا بیرونم کردی؟ من این ساعت کجا برم؟نصفه شب میرسم خونه باز اقدسه گیر میده..برنجم نمیتونم بگیرم.بستن دیگه.. در خیابان بود.دست در جیبش کرد تا مطمین شود ده هزار تومانی اش آنجاست.تعجب کرد.چند تا ده هزار تومانی در جیبش بودند! مطمین بود که فقط یکی داشت! خدا را شکر کرد.گفت ؛ مرسی آقا جونم.میدونستم حواست بم هست...تو گذاشتی جیبم؟ فردا باز میام نگات میکنم. زن با چادر سیاهش، در شب گم شد.زن مسول امامزاده؛ آخرین جارو را کشید و گفت:بیچاره پیرزن.ده ساله عاشق این امامزاده ست.
ار مجموعه
#نامه_های_خصوصی
#چیستایثربی
امروز شمردم.شد 1780 بار....مگر میشود انقدر به کسی نگاه کرد و طرف نپرسد :بله؟چیه خانم ؟ مشکلی دارید؟ چرا هی به من نگاه میکنید؟ ولی او نپرسید.به نگاه کردن مردم عادت دارد...گاهی با خودم میگویم چطور میتواند زیر بار این همه نگاه زندگی کند؟ بعد میروم کنارش مینشینم ؛ میگویم :من که چیزی ازت نمیخوام.خودت میدونی.....یه سقف ؛ یه سرپناه ، یه قالی قرمز ، یه سفره، چند تا بچه ی هم قد و نیم قد..یه مرد خونه.....اگه لطف کنی یه کادوی کوچولو هم بد نیست..مثلا یه النگو...النگو خوبه..آدم دستشو که تکون میده جیرینگ جیرینگ صدا میکنه.دوست دارم....نه.البته باید دو تا باشه که صدا کنه....حالا دو تا بگیر عزیز..چی ازبزرگیت کم میشه؟ میدونی من باید یه اعترافی بت کنم....من اصلا به دخترم نمیگم میام اینجا پیشت. میگم کار دارم.بده؟ دروغ نمیگم به خدا.فقط راستشو بش نمیگم.میترسم باز دعوام کنه...بگه برای چی رفتی خودتو کوچیک کردی؟ اونکه به حرفات گوش نمیده؟راستی گوش نمیدی؟ خوبم میدی.میدونی چقدر نگات میکنم؟ پس میدونی دوستت دارم.امیدم تویی...راستی امروز اقدس خانم ؛ مثل دیوونه ها باهام دعوا کرد.میگفت؛ آب لجنو عمدی ریختم در خونه شون!..عمدی نریختم.اومدم بریزم توی جوی.یه کم شتک شد رو در اونا..به من چه که تازه درشونو رنگ کردن...در خونه ما خیلی کهنه شده ؛ پوسته پوسته شده.من تنهایی پول ندارم رنگش کنم.اگه تو یه کم..بتونی برام پول جور کنی...رنگش میکنم.پول زیادی نمیشه... نه...اول دندون خرابمو درست میکنم.آب سرد میخورم تیر میکشه...گوشتم نمیتونم بجوم.البته اگه یه کم؛ پول بم بدی ؛ قربونت برم ؛ اول یه پیرهن برای خودم میخرم.داره عید میشه.من هیچی ندارم...این پیرهنو تنم مبینی ؟ دو ساله با این میام پیشت....نخ نما شده.خجالت میکشم به خدا جلوی تو..ولی میگم تو برات مهم نیست.آقایی.ظاهر بین نیستی...منو همینجوری قبول داری. اما صاحبخونه چی؟ اون اجاره شو میخواد.همه ش بش میگم آقامو ببینم پولتو میدم.اما تو به روت نمیاری فدات شم...خب آدمیزاده.خرج داره.زن تنها دو برابر خرج داره.حالا اگه یه دخترم داشته باشه...گفتم دختر؟...باید ببرمش دکتر استخون.همه ش پا درد داره.بیمه هم نیست که....این دکترای تخصصی هم قد خون باباشون پول میگیرن.یه چیز دیگه هم بت بگم...من شبا میترسم.از انبار یه صداهایی میاد.دخترم میگه موشه!ولی من گمونم بزرگتره.هر چی هست ببینمش غش میکنم.پول سمپاشی ندارم.یعنی یه ممکنه یه دزد غولتشن؛ تو خونه ی ما قایم شده باشه؟ ما که چیزی نداریم ببره ؟ دوست دارم شبا منتظرت بودم می اومدی خونه..رو قالی قرمزمون سه تایی با هم شام میخوردیم.من و تو ودخترم ...راستی چی دوست داری برات بپزم؟ ماکارونی خوبه؟ عاشقتم.ماکارونی که سهله..بگو کباب!....فقط پول گوشتشو ندارم.بعد من...بعدش من...سرمو میذارم رو شونه ت....راحت میخوابم.دیگه خواب بد نمبینم...زن نمیدانست چه کسی بیدارش میکند:مادر جان....مادر جان...بیدار شو! اینجا جای خواب نیست.برو خونه تون بخواب!... میخوایم درو ببندیم.زن گفت:اما آقام...هنوزعقبم نیومده.زن دوم گفت؛ کجاست؟ گفت؛ گمونم خوابه..زن دوم گفت : ما ماموریم... باید درو ببندیم...بیرون منتظرش باش..زن کفشهایش را پوشید.یک بار دیگر نگاهش کرد.گفت ؛ منو نمیرسونی؟ نه.نمیتونی.خوابت میاد...باشه..من برم.الان صدای دختره در میاد. ببخشید دوهزار تومن بیشتر ندارم.بقیه شو میخوام واسه خونه یه کم برنج بخرم...ببخشید کمه.دو تومن را همانجا گذاشت...دم در مکثی کرد وگفت ؛ یعنی چه خوابی میبینی؟ خیلی دوست دارم بدونم..دوست دارم تو خوابت؛ باهات قدم بزنم....خیابان تاریک بود.کوه این ساعت خلوت میشد.هیچ ماشینی نبود زن را با آن پول کم به خانه کوچکش برگرداند.برگشت.زن دوم ؛ دم در گفت ؛ پس چرا برگشتی؟ گفت: اگه بذارین امشب این گوشه بخوابم؟..
به خدا ؛کاریش ندارم....فقط از دور نگاش میکنم.امروز 1780 بار نگاش کردم.بازم نگاه میکنم. تا صبح بشه پنج هزار بار.خوبه ؟ زن دوم گفت ؛ نمیشه بیرون!..باید درو ببندم.باد سردی داخل پیراهن زن وزید.سردش بود.لباسش کافی نبود.روی قبرها نشست.گفت:داشتیم آقا...درسته بت دروغ گفتم.غلط کردم! دخترم عروسی کرد رفت.بم سر نمیزنه.وقت نداره.اما من که عاشق مرام شمام.ده ساله همه جا میگم آقامی؛سرورمی! چرا بیرونم کردی؟ من این ساعت کجا برم؟نصفه شب میرسم خونه باز اقدسه گیر میده..برنجم نمیتونم بگیرم.بستن دیگه.. در خیابان بود.دست در جیبش کرد تا مطمین شود ده هزار تومانی اش آنجاست.تعجب کرد.چند تا ده هزار تومانی در جیبش بودند! مطمین بود که فقط یکی داشت! خدا را شکر کرد.گفت ؛ مرسی آقا جونم.میدونستم حواست بم هست...تو گذاشتی جیبم؟ فردا باز میام نگات میکنم. زن با چادر سیاهش، در شب گم شد.زن مسول امامزاده؛ آخرین جارو را کشید و گفت:بیچاره پیرزن.ده ساله عاشق این امامزاده ست.
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
خدا هیچکسو تنهانکنه..خوب کردم اون پولو با اجازه آقا گذاشتتم تو جیبش..مگه نه آقا؟ راضی نبودی یه زن که مریدته این وقت شب با جیب خالی بره بیرون؟ میگم.... شما به من گفتی پولو از دخل امامزاه بذارم تو جیب اون.؟ آخه یه صدایی تو ذهنم گفت این کارو کنم.....من هیچوقت از این کارا نمیکنم.....میگم آقا...حواست بش هستا....خوش به حالش....
.
#چیستایثربی
#داستان_تک_قسمتی
#مجموعه
#نامه_های_خصوصی
روزی 1780 بار نگاهت میکنم
@chista_yasrebi
.
#چیستایثربی
#داستان_تک_قسمتی
#مجموعه
#نامه_های_خصوصی
روزی 1780 بار نگاهت میکنم
@chista_yasrebi
لطفا دوستان به پیوی دخترم نرید!
و درباره ی من صحبت نکنید!
درست نیست!
و من صدمه شو میبینم!
امروز آقایی اینکارو کرد و من الان هنوز از اتفاقات امشب ، تشنج دارم!
آخه اقای محترم ، اگه محترمی ، چطور به خودت اجازه میدی به پیوی کسی بری که اصلا نمیشناسدت؟!
باچه جسارتی؟ lصلا پیوی دختر منو از کجا آوردی ؟و چرا چیزی رو بش گفتی که تشنج ایجاد کردی؟
به شماچه آینده ی دختر من ؟
مساله ی خانوادگی من و اون بود.
بی اجازه تو پیوی یه بانوی جوان میری ، چیزی درباره ی اهداف من بهش میگی که شاید فعلا مخفیه ...
به چه جرات؟ میدونی باعث چه اتفاقات بدی شدی؟!
....کاش آن عده بی ملاحظه ، رعایت میکردند...
دخترم اصلا علاقه ای به آنچه گفتید یا برنامه های آتی من ندارد !و بدتر از همه از شما هم مثل سایر مزاحمانش بیزار است...و دیدید که بلاکتان کرد!
،
پس چرا مثل یک #کلاغ_پرس ، خبرگزاری زندگی من شده اید و احوالات مرا خبر میدهید که ممکن است روی اعتماد به شما گفته باشم؛ که #نباید میگفتم....من.اعتماد کردم که هرگز سراغ دخترم نمیروید !
شما آقا ، مانع پخش داستان گل سرخ امشب شدید و احتمال دلیت اکانت من.
براتون واقعا متاسفم ....
برای آدمهای مثل شمامتاسفم ... و برای تودم بیشتر که هر کسی رادر پیوی پاسخگو هستم. من اشتباه کردم....
دیگر به کسی ابدا اعتماد نمیکنم. دست کم بدون دیدن آن فرد و فقط در دنیای مجازی.
ملت ما ، هنوز راه طولانی تا کسب یادگیری مهارتهای اولیه ی ارتباطی دارد...دنیای مجازی گمانم زودتان بود !
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
و درباره ی من صحبت نکنید!
درست نیست!
و من صدمه شو میبینم!
امروز آقایی اینکارو کرد و من الان هنوز از اتفاقات امشب ، تشنج دارم!
آخه اقای محترم ، اگه محترمی ، چطور به خودت اجازه میدی به پیوی کسی بری که اصلا نمیشناسدت؟!
باچه جسارتی؟ lصلا پیوی دختر منو از کجا آوردی ؟و چرا چیزی رو بش گفتی که تشنج ایجاد کردی؟
به شماچه آینده ی دختر من ؟
مساله ی خانوادگی من و اون بود.
بی اجازه تو پیوی یه بانوی جوان میری ، چیزی درباره ی اهداف من بهش میگی که شاید فعلا مخفیه ...
به چه جرات؟ میدونی باعث چه اتفاقات بدی شدی؟!
....کاش آن عده بی ملاحظه ، رعایت میکردند...
دخترم اصلا علاقه ای به آنچه گفتید یا برنامه های آتی من ندارد !و بدتر از همه از شما هم مثل سایر مزاحمانش بیزار است...و دیدید که بلاکتان کرد!
،
پس چرا مثل یک #کلاغ_پرس ، خبرگزاری زندگی من شده اید و احوالات مرا خبر میدهید که ممکن است روی اعتماد به شما گفته باشم؛ که #نباید میگفتم....من.اعتماد کردم که هرگز سراغ دخترم نمیروید !
شما آقا ، مانع پخش داستان گل سرخ امشب شدید و احتمال دلیت اکانت من.
براتون واقعا متاسفم ....
برای آدمهای مثل شمامتاسفم ... و برای تودم بیشتر که هر کسی رادر پیوی پاسخگو هستم. من اشتباه کردم....
دیگر به کسی ابدا اعتماد نمیکنم. دست کم بدون دیدن آن فرد و فقط در دنیای مجازی.
ملت ما ، هنوز راه طولانی تا کسب یادگیری مهارتهای اولیه ی ارتباطی دارد...دنیای مجازی گمانم زودتان بود !
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#سری_دیوی بازیگر معروف هند ، در 54 سالگی بر اثر سکته ی قلبی درگذشت.
این بازیگر اسطورهای سینمای هند که بازیگری را از سن چهار سالگی آغاز کرده بود ، پس از ۵ دهه فعالیت هنری و بازی در بیش از ۱۵۰ فیلم سینمایی در حالی که برای شرکت در یک مراسم عروسی در دوبی به سر میبرد ، بر اثر حمله قلبی درگذشت.
سری دیوی با بازی در فیلمهای بالیوودی «آقای هند»، «مهتاب» و «حیلهگر» از معدود سوپراستارهای بالیوودی بود که فیلمهایش با فروش بسیار زیادی در گیشه بدون حضور نقش اصلی مرد قهرمان، مواجه شد.
رییسجمهور و نخست وزیر هند هرکدام پیام تسلیت خود را برای درگذشت زودهنگام این هنرمند ابراز داشتند.
«سری دیوی» برای مدتی از سینما فاصله گرفت و در سال ۲۰۱۲ با فیلم «اینگلیش وینگیلیش» به سینما بازگشت. وی در سال ۲۰۱۳ با دریافت نشان افتخاری هنر از سوی دولت هند مورد تقدیر قرار گرفت.
کانال
#چیستایثربی
@chista_yssrebi
این بازیگر اسطورهای سینمای هند که بازیگری را از سن چهار سالگی آغاز کرده بود ، پس از ۵ دهه فعالیت هنری و بازی در بیش از ۱۵۰ فیلم سینمایی در حالی که برای شرکت در یک مراسم عروسی در دوبی به سر میبرد ، بر اثر حمله قلبی درگذشت.
سری دیوی با بازی در فیلمهای بالیوودی «آقای هند»، «مهتاب» و «حیلهگر» از معدود سوپراستارهای بالیوودی بود که فیلمهایش با فروش بسیار زیادی در گیشه بدون حضور نقش اصلی مرد قهرمان، مواجه شد.
رییسجمهور و نخست وزیر هند هرکدام پیام تسلیت خود را برای درگذشت زودهنگام این هنرمند ابراز داشتند.
«سری دیوی» برای مدتی از سینما فاصله گرفت و در سال ۲۰۱۲ با فیلم «اینگلیش وینگیلیش» به سینما بازگشت. وی در سال ۲۰۱۳ با دریافت نشان افتخاری هنر از سوی دولت هند مورد تقدیر قرار گرفت.
کانال
#چیستایثربی
@chista_yssrebi
باپدرم فیلم آقای هند، سری دیوی را زیاد میدیدیم،سری دیوی فقط بازیگر نبود،معلم رقص هم بودو برکارش مسلط! دنیا با این همه شهرت و ثروت،از دست دادنیست،پرواز را بخاطر بسپار!پرنده مردنیست.
#پرواز
#چیستایثربی
#پرواز
#چیستایثربی
#ملکه_مارها
محصول هندوستان با بازی معروف
#سری_دیوی
و #رقص_مار او که معروف شد
پسر جوان متمولی عاشق دختری زیبا میشود ، با او ازدواج میکند و نمیداند که دخترک ، ملکه ی مارهاست...
از #افسانه_های_کهن_هند
سری دیوی که دیشب در ۵۴ سالگی براثر سکته قلبی فوت کرد ؛ در این فیلم ،بسیار درخشید.فیلم محصول ۱۹۸۶ است.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
محصول هندوستان با بازی معروف
#سری_دیوی
و #رقص_مار او که معروف شد
پسر جوان متمولی عاشق دختری زیبا میشود ، با او ازدواج میکند و نمیداند که دخترک ، ملکه ی مارهاست...
از #افسانه_های_کهن_هند
سری دیوی که دیشب در ۵۴ سالگی براثر سکته قلبی فوت کرد ؛ در این فیلم ،بسیار درخشید.فیلم محصول ۱۹۸۶ است.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
این کانال ،جهت سرگرمی نیست.
برای سرگرمی کانالهای دیگری هست.
این کانال
#چیستایثربی است و برای سرگرمی آن را نزدم.حرفهایی را اینجا میشود زد ، که جای دیگر نمیشود زد....
هر کس خواهان روشنگری و آگاهی است
بسم ا....
بقیه هم بدرود
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
برای سرگرمی کانالهای دیگری هست.
این کانال
#چیستایثربی است و برای سرگرمی آن را نزدم.حرفهایی را اینجا میشود زد ، که جای دیگر نمیشود زد....
هر کس خواهان روشنگری و آگاهی است
بسم ا....
بقیه هم بدرود
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
فرد ضمن رشد کردن و آمادگی در این جهان باید سعی کند تا میتواند عشق بورزد تا آماده سفر به آخرت شود،این دکتر ویژگی هایی را برای آخرت اثبات کرده است:
جنس آخرت:جنس آخرت از جنس احساس و عشق است.
#چیستایثربی
جنس آخرت:جنس آخرت از جنس احساس و عشق است.
#چیستایثربی