نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر ، نامه رسان من و توست
#همای
شعر :
#هوشنگ_ابتهاج
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
تا اشارات نظر ، نامه رسان من و توست
#همای
شعر :
#هوشنگ_ابتهاج
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
سپاس از پیج کتابک
بابت معرفی
کتاب
#او_یک_زن
کتابی که شاید هیچکس نفهمید چقدر به جامعه ی امروز و حاج علی ها ربط داشت.
داستان چندین نسل از زنان قهرمانان واقعی
که تا ابد گمنام میمانند.
نشر کوله پشتی
بابت معرفی
کتاب
#او_یک_زن
کتابی که شاید هیچکس نفهمید چقدر به جامعه ی امروز و حاج علی ها ربط داشت.
داستان چندین نسل از زنان قهرمانان واقعی
که تا ابد گمنام میمانند.
نشر کوله پشتی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
برای
#سیناقنبری که غریبانه رفت
تنها صدای من نیست که میخواند،
صداهای دیگری هم هست
انبوهی از صدا
صداهای امروز یا دیروز
صداهای عجیب آفتابی
ناامیدوحیران
جانگداز و لرزان
#ژاک_پره_ور
#فرانسه
#چیستایثربی
#سیناقنبری که غریبانه رفت
تنها صدای من نیست که میخواند،
صداهای دیگری هم هست
انبوهی از صدا
صداهای امروز یا دیروز
صداهای عجیب آفتابی
ناامیدوحیران
جانگداز و لرزان
#ژاک_پره_ور
#فرانسه
#چیستایثربی
نوشته ای از
#رونالدینیو
موقع تصمیمش برای بدرود بافوتبال
با برادرت و افراد بزرگتر از خودت فوتبال بازی میکنی، همه خسته میشوند اما تو نه. همیشه سگت را با خودت بیرون ببر، حتی سگهای برزیلی هم عاشق فوتبالاند. وقتی ١٣ساله شوی، مردم در موردت حرف میزنند. در مورد آنچه میتوانی با توپ انجام دهی. در آن بازه فوتبال تنها برایت یک بازی است. سال بعد، سال ١٩٩٤ جامجهانی به تو نشان میدهد که فوتبال یک بازی نیست. ١٧جولای ٩٤ تمام کشور میایستند تا فینال جامجهانی ببینند. در خوشحالیهای جنونآمیز بعد از قهرمانی برزیل این را میفهمی که در ادامه عمرت میخواهی چه کنی. دست آخر میفهمی فوتبال در برزیل یعنی چه. مهمتر از همه خواهی فهمید که فوتبال چگونه میتواند همه مردم را شاد کند. آن روز به خودت میگویی میخواهم برای تیمملی بازی کنم، اما بدان کسی باور نمیکند. مربیانی را خواهی دید که به تو میگویند با استایل خاصت بازی نکن. آنها فکر میکنند تو باید کمتر دریبل بزنی. به تو میگویند تو هیچوقت یک فوتبالیست نمیشوی. این کلمات را گوش کن و از آنها برای خودت انگیزه بساز. به جملات پدر فکر کن.»
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#رونالدینیو
موقع تصمیمش برای بدرود بافوتبال
با برادرت و افراد بزرگتر از خودت فوتبال بازی میکنی، همه خسته میشوند اما تو نه. همیشه سگت را با خودت بیرون ببر، حتی سگهای برزیلی هم عاشق فوتبالاند. وقتی ١٣ساله شوی، مردم در موردت حرف میزنند. در مورد آنچه میتوانی با توپ انجام دهی. در آن بازه فوتبال تنها برایت یک بازی است. سال بعد، سال ١٩٩٤ جامجهانی به تو نشان میدهد که فوتبال یک بازی نیست. ١٧جولای ٩٤ تمام کشور میایستند تا فینال جامجهانی ببینند. در خوشحالیهای جنونآمیز بعد از قهرمانی برزیل این را میفهمی که در ادامه عمرت میخواهی چه کنی. دست آخر میفهمی فوتبال در برزیل یعنی چه. مهمتر از همه خواهی فهمید که فوتبال چگونه میتواند همه مردم را شاد کند. آن روز به خودت میگویی میخواهم برای تیمملی بازی کنم، اما بدان کسی باور نمیکند. مربیانی را خواهی دید که به تو میگویند با استایل خاصت بازی نکن. آنها فکر میکنند تو باید کمتر دریبل بزنی. به تو میگویند تو هیچوقت یک فوتبالیست نمیشوی. این کلمات را گوش کن و از آنها برای خودت انگیزه بساز. به جملات پدر فکر کن.»
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
ممنون از لطف دوستان و خانم خلیلی فرد،در چالش معرفی چند کتاب جدید در چند موضوع
و انتخاب کتاب من ،
#شیداوصوفی
در بخش کتاب
#زنان
افتخارم این است که این کتاب، روایت چهار نسل زنان گمشده در جامعه است
و انتخاب کتاب من ،
#شیداوصوفی
در بخش کتاب
#زنان
افتخارم این است که این کتاب، روایت چهار نسل زنان گمشده در جامعه است
Forwarded from چیستا_دو (Chista Yasrebi)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from چیستا_دو (Chista Yasrebi)
از امشب فقط در پیج رسمی اینستاگرام
بعد از اتمام در کانال
پرایوت
فعلا
چهار قسمت آخر
#خواب_گل_سرخ
#موسیقی
#جوری_نگام_کن
#حمید_هیراد
فقط پیج اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
بعد از اتمام در کانال
پرایوت
فعلا
چهار قسمت آخر
#خواب_گل_سرخ
#موسیقی
#جوری_نگام_کن
#حمید_هیراد
فقط پیج اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_ششم
#چیستایثربی
کم نیار مانا ، کم نیار !...
تا حالا کسی را چنین نبوسیده بودم.
کسی هم اینگونه مرا نبوسیده بود!
اما می دانستم اسکیت بازها ریه های قوی و پرحجمی دارند ، من داشتم خفه می شدم و او در آسمان هفتم بود!
لازم بود از آن آسمان پرتش کنم پایین !
دوستش داشتم ، ولی کمی زود ، به آسمان هفتم رسیده بود !...
خیلی زود !
بازویم را محکم گرفته بود ، دستش را به سمت تنم جلو آورد...
محکم دستش را گاز گرفتم ، فریادش هوا رفت !
گفت : چیه ؟
گفتم : همه ی اینا ، یه نمایشه ، نه ؟
گفت : چی ؟
گفتم : دارید با من نمایش بازی می کنید ؟
گفت : من ؟!
گفتم : کل گروهتون !
پیدا شدن تو ، هم زمان با حامد تو زندگیم!
فرید...
آدرس غلطی که مینا به من داد که فکر کنم تو دوست پسرشی !
فلج حامد ! واقعا فلج شده ؟ حامد مردانی واقعا بیماریش انقدر جدیه ؟! یا جدیش کردن ؟
اون دختره ؛ مریم... که ادای دوستی در میاره!
خیلی چیزا یادم رفته بود.
با دو سه کلمه ی مادرم ، یه سری چیزا داره جلوی چشمم زنده میشه.
همه تون با هم ،دسته جمعی ، یه گروهید ، نه ؟
اما اینکه چرا سر راه من سبز شدین ، به خاطر اون پول زیاد شهلاست ؟!
وگرنه من که چیز دیگه ای ندارم !
فقط پول ؟ بله.پول زیاد...
گفت : چی میگی تو ؟ حامد مردانی فلج شد ، همه روزنامه ها نوشتن.
گفتم : بستگی داره که دکترش چقدر به روزنامه ها پول داده باشه ، یا وکیلش ، چقدر معتبر باشه و شهادت دروغ داده باشه !
روزنامه ها اون چیزی رو مینویسن که بهشون دیکته میشه !
قهرمان فلج شد! به خواب رفت....و بعد ، یه دفعه خوب شد ؟ اجی مجی لاترجی! زیبای خفته بیدار شد !
و تو خیلی تصادفی و ناگهانی ، توی زندگی من پیدات شد ؟! نه؟
مینا قبلا با تو حرفی نزده بود ؟
هیچ نقشه ای ، تو کار نبود ؟
گفت : تنها نقشه ، نقشه ی خدا بود که من عاشقت بشم ، چرا به من شک کردی آخه؟ اگه شک داشتی چرا باهام ازدواج کردی ؟
گفتم : ربطی نداره . توی آدمهای اطرافم ،از همه بیشتر ، بهت حس داشتم ، شک توی عشق طبیعیه .
تو منو از شک در آر !
گفت :
دوست دارم به همه چیز شک کنی ، جز من...
اونوقت میبینی که هر کاری برات میکنم تاحقیقتو بفهمی!
حقیقتی که خودمم، هنوز درست نمیدونم.
اطمینان کن !
این یعنی عشق !
گفتم : عشق؟ بله...
اما اگه تو آخرین مهره شون باشی ، چی؟!
گفت : اولین صبح ازدواجمون ، اینارو به من میگی ؟
گفتم : فرقی نمی کنه ، شب ازدواج یا صبحش ! من زنت شدم ، چون فکر کردم با مرامی. چون بهت حس خوبی داشتم. ولی حقمه واقعیتو بدونم و حقمه از تو بخوام بهم بگی!
می خوام همه چیزو بدونم ، اگه من حافظه مو از دست دادم ، تو که ندادی !
تازه من اگه حافظه هم داشتم ، اینارو از کجا باید می دونستم ؟ من این آدما رو نمیشناختم.
گفت : منم نمیشناختم! تو آوردیشون توی زندگی من!
مینا فقط یکی دو روز ، شاگرد من بود ، بعد رفت با اون فرید ، من هیچ دروغی به تو نگفتم !
مینا فامیل خودتونه! چرا همه باید با هم نقشه بکشن ! اون پول که مال همه شون نمیشه. فوقش خواهر شهلا که یه سهمی هم به مریم میده !
گفتم : اشتباه میکنی..همه شون سهم میبرن. خاله ی من، ناتنیه!
مادر مینا ، یه عمر از مادر من ، متنفر بود.
چون اونم دلش نمی خواد مادر من ، چیزی از اون پول کلونو ، ارث ببره.
شاید بهش قولایی دادن ، مثلا گفتن اگه مینا رو بفرسته وسط بازی ، بخشی از این پول ، مال اون میشه. من گذشته رو خوب یادم میاد. خاله ی
من ، هیچوقت آدم درست و راستگویی نبود !
اصلا چرا مینا یه دفعه اومد خونه ی ما ؟
جاسوس کی بود ! اون که همیشه با مادرش دعوا داشت. دفعه ی اولش نبود!
الان چرا ، تو خونه ی ماست !
اصلا چرا باید کلید خونه ی ما رو داشته باشن ، همه شون ؟
و مادر بی پناه من،تنها گیر افتاده بین یه گروه دشمن و ریا کار !
می خوام برگردم پیشش.
گفت : پس عشق ما چی میشه ؟!ازدواجمون ؟ من تا آخر عمر طرف توام. نمیفهمی من حامی توام ؟
گفتم : عشق ، اگه عشق باشه ، هزار سالم که بگذره سر جاشه !
اول ثابت کن که عاشقی !
گفت : بابا... ثابت کردم ، تو یادت نیست ! توهم دوستم داشتی.
گفتم :خب یه کاری کن که یادم بیاد. کمکم کن!
گفت :مثلا الان چیکار باید بکنم ؟
گفتم :منو ببر خونه مون !
اونا همه الان فکر می کنن ما رفتیم ماه عسل ، هیچکدوم باور نمی کنن که برگردیم خونه !
فکر می کنن الان، توی آسمان هفتمیم !
تو هم پرروگی کردی زود دستتو آوردی جلو ! وقتش نبود!حواسم هستا...
منو برگردون پیش مادرم. حالا!
همه چی معلوم میشه !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_ششم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان،منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_هفتاد_و_ششم
#چیستایثربی
کم نیار مانا ، کم نیار !...
تا حالا کسی را چنین نبوسیده بودم.
کسی هم اینگونه مرا نبوسیده بود!
اما می دانستم اسکیت بازها ریه های قوی و پرحجمی دارند ، من داشتم خفه می شدم و او در آسمان هفتم بود!
لازم بود از آن آسمان پرتش کنم پایین !
دوستش داشتم ، ولی کمی زود ، به آسمان هفتم رسیده بود !...
خیلی زود !
بازویم را محکم گرفته بود ، دستش را به سمت تنم جلو آورد...
محکم دستش را گاز گرفتم ، فریادش هوا رفت !
گفت : چیه ؟
گفتم : همه ی اینا ، یه نمایشه ، نه ؟
گفت : چی ؟
گفتم : دارید با من نمایش بازی می کنید ؟
گفت : من ؟!
گفتم : کل گروهتون !
پیدا شدن تو ، هم زمان با حامد تو زندگیم!
فرید...
آدرس غلطی که مینا به من داد که فکر کنم تو دوست پسرشی !
فلج حامد ! واقعا فلج شده ؟ حامد مردانی واقعا بیماریش انقدر جدیه ؟! یا جدیش کردن ؟
اون دختره ؛ مریم... که ادای دوستی در میاره!
خیلی چیزا یادم رفته بود.
با دو سه کلمه ی مادرم ، یه سری چیزا داره جلوی چشمم زنده میشه.
همه تون با هم ،دسته جمعی ، یه گروهید ، نه ؟
اما اینکه چرا سر راه من سبز شدین ، به خاطر اون پول زیاد شهلاست ؟!
وگرنه من که چیز دیگه ای ندارم !
فقط پول ؟ بله.پول زیاد...
گفت : چی میگی تو ؟ حامد مردانی فلج شد ، همه روزنامه ها نوشتن.
گفتم : بستگی داره که دکترش چقدر به روزنامه ها پول داده باشه ، یا وکیلش ، چقدر معتبر باشه و شهادت دروغ داده باشه !
روزنامه ها اون چیزی رو مینویسن که بهشون دیکته میشه !
قهرمان فلج شد! به خواب رفت....و بعد ، یه دفعه خوب شد ؟ اجی مجی لاترجی! زیبای خفته بیدار شد !
و تو خیلی تصادفی و ناگهانی ، توی زندگی من پیدات شد ؟! نه؟
مینا قبلا با تو حرفی نزده بود ؟
هیچ نقشه ای ، تو کار نبود ؟
گفت : تنها نقشه ، نقشه ی خدا بود که من عاشقت بشم ، چرا به من شک کردی آخه؟ اگه شک داشتی چرا باهام ازدواج کردی ؟
گفتم : ربطی نداره . توی آدمهای اطرافم ،از همه بیشتر ، بهت حس داشتم ، شک توی عشق طبیعیه .
تو منو از شک در آر !
گفت :
دوست دارم به همه چیز شک کنی ، جز من...
اونوقت میبینی که هر کاری برات میکنم تاحقیقتو بفهمی!
حقیقتی که خودمم، هنوز درست نمیدونم.
اطمینان کن !
این یعنی عشق !
گفتم : عشق؟ بله...
اما اگه تو آخرین مهره شون باشی ، چی؟!
گفت : اولین صبح ازدواجمون ، اینارو به من میگی ؟
گفتم : فرقی نمی کنه ، شب ازدواج یا صبحش ! من زنت شدم ، چون فکر کردم با مرامی. چون بهت حس خوبی داشتم. ولی حقمه واقعیتو بدونم و حقمه از تو بخوام بهم بگی!
می خوام همه چیزو بدونم ، اگه من حافظه مو از دست دادم ، تو که ندادی !
تازه من اگه حافظه هم داشتم ، اینارو از کجا باید می دونستم ؟ من این آدما رو نمیشناختم.
گفت : منم نمیشناختم! تو آوردیشون توی زندگی من!
مینا فقط یکی دو روز ، شاگرد من بود ، بعد رفت با اون فرید ، من هیچ دروغی به تو نگفتم !
مینا فامیل خودتونه! چرا همه باید با هم نقشه بکشن ! اون پول که مال همه شون نمیشه. فوقش خواهر شهلا که یه سهمی هم به مریم میده !
گفتم : اشتباه میکنی..همه شون سهم میبرن. خاله ی من، ناتنیه!
مادر مینا ، یه عمر از مادر من ، متنفر بود.
چون اونم دلش نمی خواد مادر من ، چیزی از اون پول کلونو ، ارث ببره.
شاید بهش قولایی دادن ، مثلا گفتن اگه مینا رو بفرسته وسط بازی ، بخشی از این پول ، مال اون میشه. من گذشته رو خوب یادم میاد. خاله ی
من ، هیچوقت آدم درست و راستگویی نبود !
اصلا چرا مینا یه دفعه اومد خونه ی ما ؟
جاسوس کی بود ! اون که همیشه با مادرش دعوا داشت. دفعه ی اولش نبود!
الان چرا ، تو خونه ی ماست !
اصلا چرا باید کلید خونه ی ما رو داشته باشن ، همه شون ؟
و مادر بی پناه من،تنها گیر افتاده بین یه گروه دشمن و ریا کار !
می خوام برگردم پیشش.
گفت : پس عشق ما چی میشه ؟!ازدواجمون ؟ من تا آخر عمر طرف توام. نمیفهمی من حامی توام ؟
گفتم : عشق ، اگه عشق باشه ، هزار سالم که بگذره سر جاشه !
اول ثابت کن که عاشقی !
گفت : بابا... ثابت کردم ، تو یادت نیست ! توهم دوستم داشتی.
گفتم :خب یه کاری کن که یادم بیاد. کمکم کن!
گفت :مثلا الان چیکار باید بکنم ؟
گفتم :منو ببر خونه مون !
اونا همه الان فکر می کنن ما رفتیم ماه عسل ، هیچکدوم باور نمی کنن که برگردیم خونه !
فکر می کنن الان، توی آسمان هفتمیم !
تو هم پرروگی کردی زود دستتو آوردی جلو ! وقتش نبود!حواسم هستا...
منو برگردون پیش مادرم. حالا!
همه چی معلوم میشه !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_ششم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان،منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
قسمت 77 خواب گل سرخ
هم اکنون در پیج رسمی
#اینستاگرام من
منتشر شد.
#خواب_گل_سرخ
قسمت 77
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
هم اکنون در پیج رسمی
#اینستاگرام من
منتشر شد.
#خواب_گل_سرخ
قسمت 77
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
@chista_yasrebi
#بانو_پوری_بنایی
#بازیگر
نقش نامزد قیصر در فیلم
#قیصر_کیمیایی
#پوری_بنایی
و از بازیگرانی خوبی که در وطن ماند.اما متاسفانه دیگر کار بازیگری نکرد
#چیستایثربی
#بانو_پوری_بنایی
#بازیگر
نقش نامزد قیصر در فیلم
#قیصر_کیمیایی
#پوری_بنایی
و از بازیگرانی خوبی که در وطن ماند.اما متاسفانه دیگر کار بازیگری نکرد
#چیستایثربی
#ادوارد_مونک، نقاش برجستهٔ #نروژی در سبک هیجاننمایی یا اکسپرسیونیست بود. دوران کودکی او توأم با فشار و بیماری، بر روحیاتش تأثیر زیادی گذاشت، از این روی بسیاری از تابلوهای ادوارد مونک بر محور درد و بیماری و با موضوع یک زن و مرد شکل گرفتهاند. ویکیپدیا
#چيستايثربی
@chita_yasrebi
#چيستايثربی
@chita_yasrebi