@chista_yasrebi این هم بخشی از دیوار اتاقم در خانه پدری/گرچه دیگر دیوار معلوم نیست!/اما بدون این دکور، نمیتوانم بنویسم/چیستا
بیماری #فوبیا یا ترس مرضی چیست؟ مثلا کسی که از دزد، موتور، گربه یا ردشدن از خیابان میترسد؛ فوبیا دارد؟ فرق آن با #ترس_عادی چیست؟
فرق بین ترس عادی و فوبیا چیست؟
ترس اساساً یک واکنش عادی انسانها هنگام مواجهه با خطر است. این واکنش هدف محافظتی دارد. هنگام مواجهه با خطر، سیستم عصبی سمپاتیک با ترشح هورمون آدرنالین واکنش «مبارزه یا فرار» را فعال میسازد. تجمع آدرنالین انسان را آماده میسازد تا در برابر تهدید، مبارزه یا فرار کند. همچنین آدرنالین باعث افزایش ضربان قلب و جریان بیشتر خون در عضلات بدن میشود و در نتیجه فرد میتواند در شرایط اضطراریهتر عکسالعمل نشان دهد. به علاوه در این حالت قند خون نیز بالا میرود و در نتیجه انرژی بدن بیشتر میشود. در چنین شرایطی، جسم و روان گوش به زنگ و آمادهی عمل است. پس در موقعیتهای خطرناک، ترس یک واکنش طبیعی و حتی مفید و نجاتدهنده است.
از سوی دیگر، فوبیا ترس بیمارگونهای است که به شدت مبالغهآمیز و حتی توهمی است؛ به عبارت دیگر، مقدار ترسی که تجربه میشود متناسب با آن چه سبب ترس شده نیست و این نه تنها مفید و نجاتدهنده نیست، بلکه سبب محدودیت فعالیتهای فرد شده و بر زندگی روزمرۀ او تأثیر منفی به جا میگذارد. از نظر تخصصی، فوبیاها را میتوان به سه دستهی عمده تقسیم کرد:
اول: فوبیاهای خاص
شامل ترس غیرمنطقی و نامعقول از یک موضوع یا موقعیت خاص است.
فوبیاهای خاص به پنج دسته تقسیم میشوند:
الف- ترس از حیوانات: ترس شدیدی که علت آن یک حیوان یا حشره باشد مانند ترس از مار، عنکبوت، ترس از جوندگان، ترس از سگ و امثال آن.
ب- ترس از عوامل طبیعی: مانند ترس از طوفان، ترس از آب، ترس از تاریکی، ترس از بلندی و غیره.
ج- ترسهای مرتبط با زخم و خون: ترس شدید از مشاهدۀ زخم، تزریق، خون و غیره.
د- ترسهای موقعیتی: مانند ترس از دندانپزشک، ترس از مکانهای بسته، ترس از آسانسور، پرواز، تونل، پل، ترس از مرگ، خفگی، بیماری، و امثال آن.
ه- ترسهای دیگر: ترسهای چون افتادن از بلندی، ترس شدید از صداهای بلند، و ترس از دیدن دلقکها در این بخش قرار میگیرند.
فوبیاهای خاص بسیار شایع هستند و معمولاً از دوران کودکی یا نوجوانی آغاز میشوند. حدود ۵۰ درصد آنها هم طی مدت پنج سال خودبهخود برطرف میشوند.
دوم: فوبیاهای اجتماعی
این فوبیا به نام ترس از جمع نیز خواندهشده و عبارت از داشتن ترس شدید و فلجکننده از موقعیتهای اجتماعی است. چنین افرادی، به شدت کم جرئت بوده ، در برابر دیگران دستپاچه شده و بسیار خجالت میکشند. ترس از صحبت کردن در اجتماع معمولترین نوع این فوبیا است.
دانشمندان بر این باورند که این اختلال به علت مشکل غدهای در مغز به نام آمیگدالا به وجود میآید. این غده در مرکز مغز وجود دارد و وظیفهی آن کنترل ترس است. هم چنان مطالعات روی حیوانات این احتمال را به وجود آورده که ترس اجتماعی میتواند ژنتیک باشد. عدهی دیگری از دانشمندان علت را حساس بودن، نارضایتیها و فشارهای روانی میدانند.
سوم: فوبیا از مکانهای باز
ترس بیمارگونه از مکانهای عمومی و مکانهای باز است که پیشرفت آن منجر به «حملۀ وحشتزدگی» میشود. این افراد از بودن در مکانهایی که فرار از آن جا مشکل است یا امکان کمکرسانی فوری به آن جا نیست، میترسند. چنین افرادی از حضور در محیط باز و بیرون از خانه میترسند و دلشان میخواهد زودتر به ماشین، خانه یا حتی یک کافیشاپ بروند.محیط باز باعث استرس آنها میشود....انواع دیگر فوبیا نیز وجود دارد که بعدها درباره آنها و شیوه ی درمانشان؛ صحبت میکنیم....
#چیستایثربی
#روانشناسی
#اختلال
#فوبیا
@chista_yasrebi
فرق بین ترس عادی و فوبیا چیست؟
ترس اساساً یک واکنش عادی انسانها هنگام مواجهه با خطر است. این واکنش هدف محافظتی دارد. هنگام مواجهه با خطر، سیستم عصبی سمپاتیک با ترشح هورمون آدرنالین واکنش «مبارزه یا فرار» را فعال میسازد. تجمع آدرنالین انسان را آماده میسازد تا در برابر تهدید، مبارزه یا فرار کند. همچنین آدرنالین باعث افزایش ضربان قلب و جریان بیشتر خون در عضلات بدن میشود و در نتیجه فرد میتواند در شرایط اضطراریهتر عکسالعمل نشان دهد. به علاوه در این حالت قند خون نیز بالا میرود و در نتیجه انرژی بدن بیشتر میشود. در چنین شرایطی، جسم و روان گوش به زنگ و آمادهی عمل است. پس در موقعیتهای خطرناک، ترس یک واکنش طبیعی و حتی مفید و نجاتدهنده است.
از سوی دیگر، فوبیا ترس بیمارگونهای است که به شدت مبالغهآمیز و حتی توهمی است؛ به عبارت دیگر، مقدار ترسی که تجربه میشود متناسب با آن چه سبب ترس شده نیست و این نه تنها مفید و نجاتدهنده نیست، بلکه سبب محدودیت فعالیتهای فرد شده و بر زندگی روزمرۀ او تأثیر منفی به جا میگذارد. از نظر تخصصی، فوبیاها را میتوان به سه دستهی عمده تقسیم کرد:
اول: فوبیاهای خاص
شامل ترس غیرمنطقی و نامعقول از یک موضوع یا موقعیت خاص است.
فوبیاهای خاص به پنج دسته تقسیم میشوند:
الف- ترس از حیوانات: ترس شدیدی که علت آن یک حیوان یا حشره باشد مانند ترس از مار، عنکبوت، ترس از جوندگان، ترس از سگ و امثال آن.
ب- ترس از عوامل طبیعی: مانند ترس از طوفان، ترس از آب، ترس از تاریکی، ترس از بلندی و غیره.
ج- ترسهای مرتبط با زخم و خون: ترس شدید از مشاهدۀ زخم، تزریق، خون و غیره.
د- ترسهای موقعیتی: مانند ترس از دندانپزشک، ترس از مکانهای بسته، ترس از آسانسور، پرواز، تونل، پل، ترس از مرگ، خفگی، بیماری، و امثال آن.
ه- ترسهای دیگر: ترسهای چون افتادن از بلندی، ترس شدید از صداهای بلند، و ترس از دیدن دلقکها در این بخش قرار میگیرند.
فوبیاهای خاص بسیار شایع هستند و معمولاً از دوران کودکی یا نوجوانی آغاز میشوند. حدود ۵۰ درصد آنها هم طی مدت پنج سال خودبهخود برطرف میشوند.
دوم: فوبیاهای اجتماعی
این فوبیا به نام ترس از جمع نیز خواندهشده و عبارت از داشتن ترس شدید و فلجکننده از موقعیتهای اجتماعی است. چنین افرادی، به شدت کم جرئت بوده ، در برابر دیگران دستپاچه شده و بسیار خجالت میکشند. ترس از صحبت کردن در اجتماع معمولترین نوع این فوبیا است.
دانشمندان بر این باورند که این اختلال به علت مشکل غدهای در مغز به نام آمیگدالا به وجود میآید. این غده در مرکز مغز وجود دارد و وظیفهی آن کنترل ترس است. هم چنان مطالعات روی حیوانات این احتمال را به وجود آورده که ترس اجتماعی میتواند ژنتیک باشد. عدهی دیگری از دانشمندان علت را حساس بودن، نارضایتیها و فشارهای روانی میدانند.
سوم: فوبیا از مکانهای باز
ترس بیمارگونه از مکانهای عمومی و مکانهای باز است که پیشرفت آن منجر به «حملۀ وحشتزدگی» میشود. این افراد از بودن در مکانهایی که فرار از آن جا مشکل است یا امکان کمکرسانی فوری به آن جا نیست، میترسند. چنین افرادی از حضور در محیط باز و بیرون از خانه میترسند و دلشان میخواهد زودتر به ماشین، خانه یا حتی یک کافیشاپ بروند.محیط باز باعث استرس آنها میشود....انواع دیگر فوبیا نیز وجود دارد که بعدها درباره آنها و شیوه ی درمانشان؛ صحبت میکنیم....
#چیستایثربی
#روانشناسی
#اختلال
#فوبیا
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد.......استادم/استادقیصر امین پور
ببین تا به اینجا آمده ای،
یکقدم جلوتر بیا !
ببین تا به اینجا رسیده ام
یک قدم عقب تر بروم ؛
در اعماق دره ام....
من نمیتوانم قدمی عقب برگردم ؛
تو یکقدم جلوتر بیا !
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#شعر_عاشقانه
Regarde!
Tu es arrivé jusqu'ici
Avance d'un autre pas!
Regarde!
Je suis arrivée jusqu'ici
Et si je recule d'un pas;
Je serai au fond d'une vallée
Je ne peux pas aller en arrière
Toi! Tu avances d'un pas!
#شعر #چیستا_یثربی
ترجمه ی #فرانسه #مهسا_آقاجری
@chista_yasrebi
یکقدم جلوتر بیا !
ببین تا به اینجا رسیده ام
یک قدم عقب تر بروم ؛
در اعماق دره ام....
من نمیتوانم قدمی عقب برگردم ؛
تو یکقدم جلوتر بیا !
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#شعر_عاشقانه
Regarde!
Tu es arrivé jusqu'ici
Avance d'un autre pas!
Regarde!
Je suis arrivée jusqu'ici
Et si je recule d'un pas;
Je serai au fond d'une vallée
Je ne peux pas aller en arrière
Toi! Tu avances d'un pas!
#شعر #چیستا_یثربی
ترجمه ی #فرانسه #مهسا_آقاجری
@chista_yasrebi
ﭼﻴﺴﺘﺎ ﺟﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻓﻜﺮﻡ ﺩﺭ ﮔﻴﺮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ.ﺭاﺳﺘﺶ ﺑﺮاﻱ ﻣﻨﻲ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻤﺖ
اﻳﻦ ﺣﺠﻢ ﺑﻲ ﻋﺪاﻟﺘﻲ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺤﻤﻞ اﺳﺖ.ﻛﺎﻣﻨﺘﻬﺎﻱ ﺻﻔﺤﺎﺕ اﻳﻨﺴﺘﺎﮔﺮاﻣﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩاﺭﻧﺪ; ﻛﻪ, ﮔﺎﻫﻲ ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺑﺰﻧﻢ.ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ي ﺗﺤﻤﻠﺖ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﺎﺳﺖ .ﻛﻪ اﮔﺮ ﻧﺒﻮﺩ, اﻳﻨﻬﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻭاﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻭﺭﺩﻱ ﻣﺎ ﺑﻴﻦ ﻳﻚ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﮒ و ﺭاﻫﺰﻥ ﻛﻪ ﻧﺎﻡ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ و ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﻧﺪ .
ﻫﻤﻪ ي ﻣﺎ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭا ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺷﻨﻴﺪﻩ اﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا, ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﻜﻨﻴﻢ .ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺷﻌﺎﺭﻱ ﺗﺮ و ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﺵ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﻫﻢ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ اﻳﻢ ;اﻣﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻋﻤﻞ ﻫﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻴﻢ ,ﺑﻌﻴﺪ ﻣﻴﺪاﻧﻢ.ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺴﻮﺯﺩ ﺑﺮاﻱ اﺷﻜﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﺟﺎﺯﻩ ي ﺧﺮﻭﺝ ﻧﺪاﺩي. ﻭﻗﺘﻲ ﺑﻌﻀﻲ اﺯ ﻛﺎﻣﻨﺘﻬﺎ ﺭا ﻣﻴﺨﻮاﻧﻢ, ﻛﻪ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ, ﺗﻌﺪاﺩﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻛﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﺣﺎﻟﻢ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻣﻴﺸﻮﺩ.ﺁﺧر ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﺎﻟﻪ ي ﺑﻴﻤﺎﺭﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﺪاﻣﻴﻚ اﺯ ﻣﺎﻫﺎ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ اﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﻓﻘﻄ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﮔﻮﺷﻪ اﻱ اﺯ ﻗﺼﻪ ي ﺷﻬﺮﺯاﺩ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻛﻨﻴﻢ و ﺭاﻱ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﻴﻢ
ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﺑﺮﺧﻲ اﺯ ﻣﺎﻫﺎ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻗﺼﻪ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻴﻢ.ﭼﻪ ﺑﺮﺳد ﺑﻪ ﻗﺼﻪ ي ﻭاﻗﻌﻲ. ﺑﺎﺑﺎ ﻗﺼﻪ ﻗﺼﻪ اﺳﺖ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﻧﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﻪ اﺵ ﻋﻴﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﺑﺎﺷد اﮔر ﻗﺮاﺭاﺳﺖ ﻗﺼﻪ ي ﻭاﻗﻌﻲ ﺭا, ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺳﺖ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺏ ﻫﻤﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻣﻴﺸﺪﻧﺪ ﺩﻳﮕر ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﻳك ﻓﺮﻗﻲ ﺑﺎﺷد ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﻱ ﻛﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻨﺪ ﺑﺎ ﻳك ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ
اﺻﻼ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ, ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﻗﺼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﭙﻲ ﺑﺮاﺑﺮ اﺻﻞ ﻣﺎﺟﺮا ﺑﺎﺷﺪ?ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻧﻘﺶ ﺗﺨﻴﻞ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻛﺠﺎﺳﺖ?.اﻳﻨﻬﻤﻪ ﻗﺼﻪ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ اﺗﻔﺎﻕ ﻣﻲ اﻓﺘﺪ و ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻓﻘﻄ ﭼﻬﺎﺭﭼﻮﺑﺶ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ;و ﺑﺎ ﻛﻠﻲ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺑﻘﻴﻪ ﻣﻲ ﺧﻮاﻧﻨﺪﺵ.اﻣﺎ ﺑﻪ ﺻﻔﺤﻪ ي ﺗﻮ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﺳﺪ ,ﻫﻤﻪ ﻏﺶ و ﺿﻌﻒ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ?!!
ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻢ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﭼﺮا اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺯﻭﺩ اﻧﮕﺸﺖ اﺗﻬﺎﻣﻤاﻥ ﺭا , ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻳك ﻧﻔﺮ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻣﻴﮕﻴﺮﻳﻢ و ﺣﻜﻤﺶ ﺻﺎﺩﺭ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ.ﭼﻴﺴﺘﺎ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺼﻪ ي ﺷﻬﺮﺯاﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻮﺭﺩ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻢ ﻧﻘﺪ ﺑﻴﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﺮاﺭ ﮔﺮﻓﺘﻲ ﺁﺧﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺴﺖ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ?ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺴﺖ ﻣﺠﺒﻮﺭﻱ ﺑﺮاﻱ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺣﺎﻝ ﻋﺪﻩ اﻱ اﺻﻞ ﻣﺎﺟﺮا ﺭا ﺟﻮﺭ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺷﺮﺡ ﺑﺪﻫﻲ. ﻛﻪ, آﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺪ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺷﻴﺪا و ﺻﻮﻓﻲ ﻛﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻭاﻗﻊ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺁﺯاﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ اﻱ ﻫﺴﺖ. ﻭﻟﻲ ﺗﻮ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎﻳﺶ ﺭا ﻫﻢ ﺯﻳﺒﺎ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻛﺮﺩﻩ اﻱ.ﻛﺴﻲ ﭼﻪ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﻱ ﺭا ﺗﺤﻤﻞ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ اﻥ ﺯﻣﺎﻥ و ﭼﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺳﺨﺖ و ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﻛﻲ ﺭا ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻣﻲ ﮔﺬاﺷﺘﻲ. ﺁﺧﺮ ﻣﺎﻫﺎ ﻛﻪ ﺑﭽﻪ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﻭﺭﻣﻮﻥ ﺑﺸﻮﺩ, ﻣﻤﻠﻜﺖ اﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺷﻬﺮ ﻫﺮﺕ ﻧﻴﺴﺖ; ﻛﻪ, ﺻﺮﻓﺎ ﻛﺴﻲ ﺭا ﻓﻘﻄ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺻﺪاﻱ ﻛﻔﺸﺶ ﻳا ﻣﻮﺳﻴﻘﻴﺶ ﺑﺒﺮﻧﺪ;. .. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺘﻢ. اﺯ اﻥ ﺑﺪﺗﺮ اﻳﻦ ﺻﻔﺤﻪ ي ﺟﺪﻳﺪﺕ ﻛﻪ ﻭاﻗﻌﺎ اﻋﺼﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻛﻦ,ﺷﺩﻩ اﺳﺖ. ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ اﻣﺪﻳﻢ, ﮔﻔﺘﻴﻢ, ﺣﺎﻝ و ﻫﻮاﻱ ﺻﻔﺤﻪ اﺕ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺑﻴﺎ ﻳﻚ ﺻﻔﺤﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎﺯ ﻛﻦ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺑﺎﺷد ﮔﻠﭽﻴﻦ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺸﻮﻳﻢﻫﻤﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﺻﻤﻴﻤﻲ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﺒﺮﻳﻢ ﻧﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﺎﻋﺚ ﻓﺨﺮ و ﻣﺒﺎﻫﺎﺕ و ﺣﺴﺎﺩﺕ و ﭼﺸﻢ و ﻫﻤﭽﺸﻤﻲ ﻛﻪ.اﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺑﺪﺗﺮ ﺷﺪ. اﺩﻋﺎﻱ ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﻋﺎﻟﻴﻪ ﻫﻢ ﺩاﺭﻳﻢ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ...ﺑﻌﺪ ﻫﻲ ﻧﺸﺴﺘﻴﻢو ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ:" اﻭﻧﻮﺭﻳﺎ اﻳﻦ و ﮔﻔﺘﻦ اﻭﻧﻮﺭﻳﺎ اﻭﻥ و ﮔﻔﺘﻦ".اﺻﻼ ﺩﻗﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺷﻌﺮﻫﺎﺕ ﺣﺘﻲ ﺧﺴﺘﮕﻴﺖ و ﺩﻳﺪﻳﻢ
ﻛﺪاﻡ ﺑﺤﺚ ﻫﻨﺮﻱ ﺭا ﺭاﻩ اﻧﺪاﺧﺘﻴﻢ?ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﻛﺪاﻡ ﭘﺴﺖ ﻛﺎﻣﻨﺘﻲ ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ ﻛﻪ,ﺭﺑﻄ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ?
ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺭا ﻧﻤﻴﮕﻮﻳﻢ, اﻣﺎ اﻛﺜﺮﻳﺖ ﻗﺮﻳﺐ ﺑﻪ اﺗﻔﺎﻕ ﺟﻤﻌﻤﺎﻥ ﻛﺎﻣﻨﺘﻬﺎﻱ ﺑﻲ ﺭﺑﻄ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻳﻢ?اﻻﻥ ﻣﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﻜﺮﻳﻢ ﻣﺜﻼ?ﻳﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ?
ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﺑﺮاﻱ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻏﺎﻳﺖ ﺭﻭﺷﻨﻔﻜﺮ و ﻫﻨﺮﺷﻨﺎﺱ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ,ﺑﺎ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪاﻧﻲ ﺩﺭ اﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎﺷﻴﻢ;ﻛﻪ,ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺻﻔﺤﻪ اﺷﺎﻥ ﺭا ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ و ﻫﻴﭻ ﻛﺎﻣﻨﺘﻲ ﺭا ﻫﻢ ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻤﻲ ﺩﻫﻨﺪ.ﺑﻪ ﻭاﻗﻊ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﻨﺪ.
ﭼﻴﺴﺘﺎ ﺟﺎﻧﻢ اﺯ ﺳﺮ ﺩﺭﺩ ﻧﻮﺷﺘﻪ اﻡ.ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﻛﻪ,ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺷﺘﻪ اﻡ.ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩو ﺳﻮﻱ ﺗﻮ اﻳﺴﺘﺎﺩﻩ اﻡ.
اﺭاﺩﺗﻤﻨﺪ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ اﺕ
ﺁﻧﺎﻫﻴﺘﺎ 😘
@chista_yasrebi
اﻳﻦ ﺣﺠﻢ ﺑﻲ ﻋﺪاﻟﺘﻲ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺤﻤﻞ اﺳﺖ.ﻛﺎﻣﻨﺘﻬﺎﻱ ﺻﻔﺤﺎﺕ اﻳﻨﺴﺘﺎﮔﺮاﻣﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩاﺭﻧﺪ; ﻛﻪ, ﮔﺎﻫﻲ ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺑﺰﻧﻢ.ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ي ﺗﺤﻤﻠﺖ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﺎﺳﺖ .ﻛﻪ اﮔﺮ ﻧﺒﻮﺩ, اﻳﻨﻬﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻭاﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻭﺭﺩﻱ ﻣﺎ ﺑﻴﻦ ﻳﻚ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﮒ و ﺭاﻫﺰﻥ ﻛﻪ ﻧﺎﻡ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ و ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﻧﺪ .
ﻫﻤﻪ ي ﻣﺎ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭا ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺷﻨﻴﺪﻩ اﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا, ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﻜﻨﻴﻢ .ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺷﻌﺎﺭﻱ ﺗﺮ و ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﺵ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﻫﻢ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ اﻳﻢ ;اﻣﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻋﻤﻞ ﻫﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻴﻢ ,ﺑﻌﻴﺪ ﻣﻴﺪاﻧﻢ.ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺴﻮﺯﺩ ﺑﺮاﻱ اﺷﻜﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﺟﺎﺯﻩ ي ﺧﺮﻭﺝ ﻧﺪاﺩي. ﻭﻗﺘﻲ ﺑﻌﻀﻲ اﺯ ﻛﺎﻣﻨﺘﻬﺎ ﺭا ﻣﻴﺨﻮاﻧﻢ, ﻛﻪ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ, ﺗﻌﺪاﺩﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻛﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﺣﺎﻟﻢ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻣﻴﺸﻮﺩ.ﺁﺧر ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﺎﻟﻪ ي ﺑﻴﻤﺎﺭﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﺪاﻣﻴﻚ اﺯ ﻣﺎﻫﺎ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ اﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﻓﻘﻄ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﮔﻮﺷﻪ اﻱ اﺯ ﻗﺼﻪ ي ﺷﻬﺮﺯاﺩ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻛﻨﻴﻢ و ﺭاﻱ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﻴﻢ
ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﺑﺮﺧﻲ اﺯ ﻣﺎﻫﺎ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻗﺼﻪ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻴﻢ.ﭼﻪ ﺑﺮﺳد ﺑﻪ ﻗﺼﻪ ي ﻭاﻗﻌﻲ. ﺑﺎﺑﺎ ﻗﺼﻪ ﻗﺼﻪ اﺳﺖ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﻧﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﻪ اﺵ ﻋﻴﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﺑﺎﺷد اﮔر ﻗﺮاﺭاﺳﺖ ﻗﺼﻪ ي ﻭاﻗﻌﻲ ﺭا, ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺳﺖ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺏ ﻫﻤﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻣﻴﺸﺪﻧﺪ ﺩﻳﮕر ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﻳك ﻓﺮﻗﻲ ﺑﺎﺷد ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﻱ ﻛﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻨﺪ ﺑﺎ ﻳك ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ
اﺻﻼ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ, ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﻗﺼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﭙﻲ ﺑﺮاﺑﺮ اﺻﻞ ﻣﺎﺟﺮا ﺑﺎﺷﺪ?ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻧﻘﺶ ﺗﺨﻴﻞ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻛﺠﺎﺳﺖ?.اﻳﻨﻬﻤﻪ ﻗﺼﻪ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ اﺗﻔﺎﻕ ﻣﻲ اﻓﺘﺪ و ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻓﻘﻄ ﭼﻬﺎﺭﭼﻮﺑﺶ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ;و ﺑﺎ ﻛﻠﻲ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺑﻘﻴﻪ ﻣﻲ ﺧﻮاﻧﻨﺪﺵ.اﻣﺎ ﺑﻪ ﺻﻔﺤﻪ ي ﺗﻮ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﺳﺪ ,ﻫﻤﻪ ﻏﺶ و ﺿﻌﻒ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ?!!
ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻢ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﭼﺮا اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺯﻭﺩ اﻧﮕﺸﺖ اﺗﻬﺎﻣﻤاﻥ ﺭا , ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻳك ﻧﻔﺮ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻣﻴﮕﻴﺮﻳﻢ و ﺣﻜﻤﺶ ﺻﺎﺩﺭ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ.ﭼﻴﺴﺘﺎ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺼﻪ ي ﺷﻬﺮﺯاﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻮﺭﺩ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻢ ﻧﻘﺪ ﺑﻴﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﺮاﺭ ﮔﺮﻓﺘﻲ ﺁﺧﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺴﺖ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ?ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺴﺖ ﻣﺠﺒﻮﺭﻱ ﺑﺮاﻱ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺣﺎﻝ ﻋﺪﻩ اﻱ اﺻﻞ ﻣﺎﺟﺮا ﺭا ﺟﻮﺭ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺷﺮﺡ ﺑﺪﻫﻲ. ﻛﻪ, آﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺪ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺷﻴﺪا و ﺻﻮﻓﻲ ﻛﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻭاﻗﻊ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺁﺯاﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ اﻱ ﻫﺴﺖ. ﻭﻟﻲ ﺗﻮ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎﻳﺶ ﺭا ﻫﻢ ﺯﻳﺒﺎ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻛﺮﺩﻩ اﻱ.ﻛﺴﻲ ﭼﻪ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﻱ ﺭا ﺗﺤﻤﻞ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ اﻥ ﺯﻣﺎﻥ و ﭼﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺳﺨﺖ و ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﻛﻲ ﺭا ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻣﻲ ﮔﺬاﺷﺘﻲ. ﺁﺧﺮ ﻣﺎﻫﺎ ﻛﻪ ﺑﭽﻪ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﻭﺭﻣﻮﻥ ﺑﺸﻮﺩ, ﻣﻤﻠﻜﺖ اﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺷﻬﺮ ﻫﺮﺕ ﻧﻴﺴﺖ; ﻛﻪ, ﺻﺮﻓﺎ ﻛﺴﻲ ﺭا ﻓﻘﻄ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺻﺪاﻱ ﻛﻔﺸﺶ ﻳا ﻣﻮﺳﻴﻘﻴﺶ ﺑﺒﺮﻧﺪ;. .. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺘﻢ. اﺯ اﻥ ﺑﺪﺗﺮ اﻳﻦ ﺻﻔﺤﻪ ي ﺟﺪﻳﺪﺕ ﻛﻪ ﻭاﻗﻌﺎ اﻋﺼﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻛﻦ,ﺷﺩﻩ اﺳﺖ. ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ اﻣﺪﻳﻢ, ﮔﻔﺘﻴﻢ, ﺣﺎﻝ و ﻫﻮاﻱ ﺻﻔﺤﻪ اﺕ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺑﻴﺎ ﻳﻚ ﺻﻔﺤﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎﺯ ﻛﻦ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺑﺎﺷد ﮔﻠﭽﻴﻦ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺸﻮﻳﻢﻫﻤﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﺻﻤﻴﻤﻲ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﺒﺮﻳﻢ ﻧﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﺎﻋﺚ ﻓﺨﺮ و ﻣﺒﺎﻫﺎﺕ و ﺣﺴﺎﺩﺕ و ﭼﺸﻢ و ﻫﻤﭽﺸﻤﻲ ﻛﻪ.اﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺑﺪﺗﺮ ﺷﺪ. اﺩﻋﺎﻱ ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﻋﺎﻟﻴﻪ ﻫﻢ ﺩاﺭﻳﻢ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ...ﺑﻌﺪ ﻫﻲ ﻧﺸﺴﺘﻴﻢو ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ:" اﻭﻧﻮﺭﻳﺎ اﻳﻦ و ﮔﻔﺘﻦ اﻭﻧﻮﺭﻳﺎ اﻭﻥ و ﮔﻔﺘﻦ".اﺻﻼ ﺩﻗﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺷﻌﺮﻫﺎﺕ ﺣﺘﻲ ﺧﺴﺘﮕﻴﺖ و ﺩﻳﺪﻳﻢ
ﻛﺪاﻡ ﺑﺤﺚ ﻫﻨﺮﻱ ﺭا ﺭاﻩ اﻧﺪاﺧﺘﻴﻢ?ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﻛﺪاﻡ ﭘﺴﺖ ﻛﺎﻣﻨﺘﻲ ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ ﻛﻪ,ﺭﺑﻄ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ?
ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺭا ﻧﻤﻴﮕﻮﻳﻢ, اﻣﺎ اﻛﺜﺮﻳﺖ ﻗﺮﻳﺐ ﺑﻪ اﺗﻔﺎﻕ ﺟﻤﻌﻤﺎﻥ ﻛﺎﻣﻨﺘﻬﺎﻱ ﺑﻲ ﺭﺑﻄ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻳﻢ?اﻻﻥ ﻣﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﻜﺮﻳﻢ ﻣﺜﻼ?ﻳﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ?
ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﺑﺮاﻱ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻏﺎﻳﺖ ﺭﻭﺷﻨﻔﻜﺮ و ﻫﻨﺮﺷﻨﺎﺱ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ,ﺑﺎ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪاﻧﻲ ﺩﺭ اﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎﺷﻴﻢ;ﻛﻪ,ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺻﻔﺤﻪ اﺷﺎﻥ ﺭا ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ و ﻫﻴﭻ ﻛﺎﻣﻨﺘﻲ ﺭا ﻫﻢ ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻤﻲ ﺩﻫﻨﺪ.ﺑﻪ ﻭاﻗﻊ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﻨﺪ.
ﭼﻴﺴﺘﺎ ﺟﺎﻧﻢ اﺯ ﺳﺮ ﺩﺭﺩ ﻧﻮﺷﺘﻪ اﻡ.ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﻛﻪ,ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺷﺘﻪ اﻡ.ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩو ﺳﻮﻱ ﺗﻮ اﻳﺴﺘﺎﺩﻩ اﻡ.
اﺭاﺩﺗﻤﻨﺪ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ اﺕ
ﺁﻧﺎﻫﻴﺘﺎ 😘
@chista_yasrebi
داستان شیدا و صوفی را تا امروز، اینجا بخوانید
چیستا یثربی بعد از موج داستان پستچی در شبکههای اجتماعی، حالا داستان جدید شیدا و صوفی را روز به روز منتشر میکند. این داستان اجتماعی در ستون جامعهی سایت صدای اقتصاد نیز، هر روز تکمیل خواهد شد.
http://www.sedayeeghtesad.ir/News/33977.html
@chista_yasrebi
چیستا یثربی بعد از موج داستان پستچی در شبکههای اجتماعی، حالا داستان جدید شیدا و صوفی را روز به روز منتشر میکند. این داستان اجتماعی در ستون جامعهی سایت صدای اقتصاد نیز، هر روز تکمیل خواهد شد.
http://www.sedayeeghtesad.ir/News/33977.html
@chista_yasrebi