دوستان
برق منطقه ی ما رفت.کل محله...
نمیدونم کی بیاد ! شارژم در حال تمام شدنه.. دیر رسیدم و شارژ برای پست قصه نیست...
خیلی در تاریکی مطلق بودن سخته !
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
برق منطقه ی ما رفت.کل محله...
نمیدونم کی بیاد ! شارژم در حال تمام شدنه.. دیر رسیدم و شارژ برای پست قصه نیست...
خیلی در تاریکی مطلق بودن سخته !
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_ششم
#چیستایثربی
همیشه شنیده بودم دنیا مثل یک توپ ، گرد است ، اگه بیندازیش بالا ، دوباره برمی گردد پایین.
توپ من هم رفته بود بالا ، اما دیگر برنگشته بود پایین !...
شاید لای شاخ و برگ های یک درخت گیر کرده بود !
مثل خودم ، که گیر کرده بودم ، بین آدم هایی که می گفتند دوستم دارند ، اما به کدامشون
می شد اعتماد کرد ، به جز مادرم ؟
آن مردی که می گفت ، عاشقم است ، حرف هایی می زد که سر در نمیاوردم ! گیجم می کرد....
و درست در تضاد با مریم بود و مریم با ظاهر معصومش ، تمام مدتی که من در کما بودم ، ظاهرا به من و مادرم رسیده بود !
حالا ، چرا حرف های بی ربطی می زد که من اصلا نمی فهمیدم!
و نازی !
نازی دیگر کجای زندگی من بود ؟!
از کجا یکدفعه پیدایش شد ؟!
و اصلا من بااین آدمها چه نسبتی داشتم ؟ یادم نمی آمد.
شاید مادرم ، سرنخ تمام این ها را
می دانست.
شاید مادرم ، تنها محل آرامشی بود که من به آن نیاز داشتم...
مادرم تنها کسی بود که می توانست به من بگوید چه کنم !
تصمیم گرفتم بروم خانه.
خوشبختانه هیچکس ، در خانه ی ما نبود ، در را بستم.
مادر بیدار بود و از پنجره ، بیرون را نگاه
می کرد.
گفتم : مادر ، تو دوران کمای من یادته ؟
گفت : خب آره.
گفتم : چی شده ؟
گفت : هیچی... یه دعوای احمقانه ارث و میراثی بود ، من بخشیدم...
گفتم : چیو بخشیدی ؟!
گفت : میدونستی برادرت ، پنهانی با یه زن مطلقه ازدواج کرده بود ، بدون اینکه من و تو بدونیم !
اسم زنه ، شهلا بود.
از برادرت خیلی بزرگتر... شاید بیست سال !
چهل و خرده ای سالش بود. زنه ، افسردگی حاد داشت، مدام قرص و مشروب می خورد ،
نمی دونم چش بود، یا چرا افسرده بود ، حتی نمیدونم اونشب ، چه قرصایی رو با هم خورد ، که خلاص !
مغزش یه دفعه وایساد. تو خواب ، مرده بود !
برادرت ، اون شب پیشش نبود !
درگیر عمل آپاندیس خودش بود !
تمام اموال شهلا ، قانونا می رسه به شوهر قانونیش ، یعنی داداشت ! پسر از دست رفته ی من ...
چون ظاهرا، هیچکس دیگه ای رو نداشت !
یعنی فرزند و مادر و پدری نداشت .
و برادرت ، یک شبه ، میلیاردر میشه ، اما برادرتو که می شناختی !
احساس گناه می کرده که اون شب ، پیش زنش نبوده ، دست به اون پول نمی زنه و چند وقت بعدم ، خودکشی و ....
میره اون دنیا ، پیش زنش !
شاید خودشم ، اولش اینو میخواست...
اما کیه که لحظات آخر ، وقتی دیگه نفسه نمیاد ، از مرگ نترسه ؟!
به هر حال اون رفت و ما رو تنها گذاشت .
گفتم : چرا اینارو زودتر به من نگفتی ؟
گفت : منم تازه فهمیدم.
دورانی که تو توی کما بودی ، از پچ پچه های مریم و حامد !...
یه چیزایی می گفتن... یه چیزایی می شنیدم...اونا فکر میکردن خوابم...
بعد مینا اومد،
به من گفت : پای پول زیادی وسطه خاله !
همه ش مال شماست !
من گفتم :من؟ من دست به اون پول نمی زنم. اصلا از اون ازدواج ، خبر نداشتم !
مینا گفت : چرا ؟
شما می تونید میلیاردر شید. همه ی مشکلات میرن. باپول ، همه چیز کم کم حل میشه ...
مشکل شیمی درمانی ، یا مشکلات مختلفی که دخترتون داره ، یه تنه همه رو حل میکنه !
گرچه الان دیگه حالش خوب نیست ، و ممکنه محجور تشخیص داده شه و اونوقت ، پولو کامل میدن به شما و دیگه تصمیم گیری با شماست ...
گفتم : من ، اون زنو نمی شناختم ؛ ندیده بودمش !
میگید ، پرستار دختر من ، این نازی خانمه ، خواهر زن پسر عزیز منه ؟!
پس حتما چشمش دنبال اون پوله !
بدید بهش !
من چه می دونم این پولی که به بچه م و زنش وفا نکرده ، از چه راهی به دست اومده !
می دونی مانا...
اینکه یه آدم ویلچری رو ، بیارن طبقه ی سوم یه خونه ، همیشه برام جای سوال بود.
این همه طبقه ی اول ، تو این شهر !
اونا می خواستن مارو بپان !
یا یه هدفی داشتن ...
فکر میکردن من خوابم...ولی من همه چیز رو میشنیدم ! با جزییات...چون لای در اتاقو باز میذاشتم .
اونا نمیدونن پول کجاست و فکر میکنن که ما ، جای پولو میدونیم ،
چون برادرت تو این خونه ، خودکشی کرده...
فکر میکنن وصیتی ، چیزی ممکنه گذاشته باشه یا حرفی زده باشه.
به مریم گفتم : پولو بخشیدم !
بده به خواهر شهلا اگه پولو پیدا کردین ، اما جای پولو نمی دونم...
واقعا نمیدونم !
هیچکس نمی دونه!...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_ششم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_شصت_و_ششم
#چیستایثربی
همیشه شنیده بودم دنیا مثل یک توپ ، گرد است ، اگه بیندازیش بالا ، دوباره برمی گردد پایین.
توپ من هم رفته بود بالا ، اما دیگر برنگشته بود پایین !...
شاید لای شاخ و برگ های یک درخت گیر کرده بود !
مثل خودم ، که گیر کرده بودم ، بین آدم هایی که می گفتند دوستم دارند ، اما به کدامشون
می شد اعتماد کرد ، به جز مادرم ؟
آن مردی که می گفت ، عاشقم است ، حرف هایی می زد که سر در نمیاوردم ! گیجم می کرد....
و درست در تضاد با مریم بود و مریم با ظاهر معصومش ، تمام مدتی که من در کما بودم ، ظاهرا به من و مادرم رسیده بود !
حالا ، چرا حرف های بی ربطی می زد که من اصلا نمی فهمیدم!
و نازی !
نازی دیگر کجای زندگی من بود ؟!
از کجا یکدفعه پیدایش شد ؟!
و اصلا من بااین آدمها چه نسبتی داشتم ؟ یادم نمی آمد.
شاید مادرم ، سرنخ تمام این ها را
می دانست.
شاید مادرم ، تنها محل آرامشی بود که من به آن نیاز داشتم...
مادرم تنها کسی بود که می توانست به من بگوید چه کنم !
تصمیم گرفتم بروم خانه.
خوشبختانه هیچکس ، در خانه ی ما نبود ، در را بستم.
مادر بیدار بود و از پنجره ، بیرون را نگاه
می کرد.
گفتم : مادر ، تو دوران کمای من یادته ؟
گفت : خب آره.
گفتم : چی شده ؟
گفت : هیچی... یه دعوای احمقانه ارث و میراثی بود ، من بخشیدم...
گفتم : چیو بخشیدی ؟!
گفت : میدونستی برادرت ، پنهانی با یه زن مطلقه ازدواج کرده بود ، بدون اینکه من و تو بدونیم !
اسم زنه ، شهلا بود.
از برادرت خیلی بزرگتر... شاید بیست سال !
چهل و خرده ای سالش بود. زنه ، افسردگی حاد داشت، مدام قرص و مشروب می خورد ،
نمی دونم چش بود، یا چرا افسرده بود ، حتی نمیدونم اونشب ، چه قرصایی رو با هم خورد ، که خلاص !
مغزش یه دفعه وایساد. تو خواب ، مرده بود !
برادرت ، اون شب پیشش نبود !
درگیر عمل آپاندیس خودش بود !
تمام اموال شهلا ، قانونا می رسه به شوهر قانونیش ، یعنی داداشت ! پسر از دست رفته ی من ...
چون ظاهرا، هیچکس دیگه ای رو نداشت !
یعنی فرزند و مادر و پدری نداشت .
و برادرت ، یک شبه ، میلیاردر میشه ، اما برادرتو که می شناختی !
احساس گناه می کرده که اون شب ، پیش زنش نبوده ، دست به اون پول نمی زنه و چند وقت بعدم ، خودکشی و ....
میره اون دنیا ، پیش زنش !
شاید خودشم ، اولش اینو میخواست...
اما کیه که لحظات آخر ، وقتی دیگه نفسه نمیاد ، از مرگ نترسه ؟!
به هر حال اون رفت و ما رو تنها گذاشت .
گفتم : چرا اینارو زودتر به من نگفتی ؟
گفت : منم تازه فهمیدم.
دورانی که تو توی کما بودی ، از پچ پچه های مریم و حامد !...
یه چیزایی می گفتن... یه چیزایی می شنیدم...اونا فکر میکردن خوابم...
بعد مینا اومد،
به من گفت : پای پول زیادی وسطه خاله !
همه ش مال شماست !
من گفتم :من؟ من دست به اون پول نمی زنم. اصلا از اون ازدواج ، خبر نداشتم !
مینا گفت : چرا ؟
شما می تونید میلیاردر شید. همه ی مشکلات میرن. باپول ، همه چیز کم کم حل میشه ...
مشکل شیمی درمانی ، یا مشکلات مختلفی که دخترتون داره ، یه تنه همه رو حل میکنه !
گرچه الان دیگه حالش خوب نیست ، و ممکنه محجور تشخیص داده شه و اونوقت ، پولو کامل میدن به شما و دیگه تصمیم گیری با شماست ...
گفتم : من ، اون زنو نمی شناختم ؛ ندیده بودمش !
میگید ، پرستار دختر من ، این نازی خانمه ، خواهر زن پسر عزیز منه ؟!
پس حتما چشمش دنبال اون پوله !
بدید بهش !
من چه می دونم این پولی که به بچه م و زنش وفا نکرده ، از چه راهی به دست اومده !
می دونی مانا...
اینکه یه آدم ویلچری رو ، بیارن طبقه ی سوم یه خونه ، همیشه برام جای سوال بود.
این همه طبقه ی اول ، تو این شهر !
اونا می خواستن مارو بپان !
یا یه هدفی داشتن ...
فکر میکردن من خوابم...ولی من همه چیز رو میشنیدم ! با جزییات...چون لای در اتاقو باز میذاشتم .
اونا نمیدونن پول کجاست و فکر میکنن که ما ، جای پولو میدونیم ،
چون برادرت تو این خونه ، خودکشی کرده...
فکر میکنن وصیتی ، چیزی ممکنه گذاشته باشه یا حرفی زده باشه.
به مریم گفتم : پولو بخشیدم !
بده به خواهر شهلا اگه پولو پیدا کردین ، اما جای پولو نمی دونم...
واقعا نمیدونم !
هیچکس نمی دونه!...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_ششم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
از صفحه انتشارات
#فصل_پنجم امروز
پست کتاب شعر جدیدم در آن انتشارات
وقتی تو نباشی چرا دوصندلی؟
این کتاب رااز فصل پنجم تهیه کنید.پر ازعاشقانه است.برای کسی که دوستش دارید.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#فصل_پنجم امروز
پست کتاب شعر جدیدم در آن انتشارات
وقتی تو نباشی چرا دوصندلی؟
این کتاب رااز فصل پنجم تهیه کنید.پر ازعاشقانه است.برای کسی که دوستش دارید.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
احمقانه ترین اتفاق در زندگی انسان ، اعتماد کردن به کسانیست که قابلیت این اعتماد را ندارند.
از خیلی چیزها دلگیرم ....
ما باید یاد بگیریم به آخرت همدیگر هم احترام بگذاریم ، نه فقط تعاریف و تعارف دنیایی....
این هفته درگیرم ...
هفته ی بعد ،
#خواب_گل_سرخ تمام میشود.
و اپلیکیشنی ، داستان جدیدم را شروع میکند.
یک داستان واقعی...یک داستان بسیار واقعی .
من تمام زندگی ام ، زندگی نامه نوشتن است.
برای کسانی متاسفم که میخواهند زندگی مرا ، غلط گیری کنند...
این ماجراها انجام شده و تمام شده است ... و غلط گیر و نمونه خوان ، خدا بوده ، نه شما ...
شما فقط قصه را خوب گوش کنید !
شاید این درد را بفهمید !
شاید برای شما هم ، یکروز اتفاق افتاد...
#مرسی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
از خیلی چیزها دلگیرم ....
ما باید یاد بگیریم به آخرت همدیگر هم احترام بگذاریم ، نه فقط تعاریف و تعارف دنیایی....
این هفته درگیرم ...
هفته ی بعد ،
#خواب_گل_سرخ تمام میشود.
و اپلیکیشنی ، داستان جدیدم را شروع میکند.
یک داستان واقعی...یک داستان بسیار واقعی .
من تمام زندگی ام ، زندگی نامه نوشتن است.
برای کسانی متاسفم که میخواهند زندگی مرا ، غلط گیری کنند...
این ماجراها انجام شده و تمام شده است ... و غلط گیر و نمونه خوان ، خدا بوده ، نه شما ...
شما فقط قصه را خوب گوش کنید !
شاید این درد را بفهمید !
شاید برای شما هم ، یکروز اتفاق افتاد...
#مرسی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
در خانه ی ما اگر کسی ، کسی را دوست داشت ،می گفت.
در خانه ی ما اگر کسی، کسی را هم دوست نداشت، باز هم میگفت.
تو عجیبترین موجودی بودی که دیده بودم!
همه خاطرات زندگی من یا شادیهای بودن توست یا رنجی که به من داده ای! در نگاه تو ، اگر کسی ، کسی را دوست داشت ، نباید میگفت!
تو از کی اینطور شدی ؟
در تاکسی، نشسته بودیم ، به مقصد رسیدیم ،
تو آمدی پول را حساب کنی،راننده پرسید:
با همید؟
تو سرخ شدی و جوابی ندادی ، انگار سوال کریهی پرسیده باشد!
کرایه ی هردوتایمان را به راننده دادی و بی توجه به من پیاده شدی و رفتی.
کمی دنبالت دویدم تا به تو رسیدم،
گفتم : دیوونه شدی ؟چرا منو جا گذاشتی ؟
گفتی: مگر جنسی که جا بمونی؟ خب پا داری ، بیا !
گفتم : چقدر بد اخلاق!
گفتی : ما با هم نیستیم ،ولی همه فکر میکنن با همیم ! این خیلی بده.
گفتم : مردم رو ولشون کن ! همیشه یه فکری میکنن، الان دیگه هردومون سی و خرده ای سالمونه !
گفتی:دیگه بدتر ! مگه بچه اییم ، تو خیابون قرار میذاریم ؟
گفتم : خب کجا بذاریم؟ جایی نداریم.
تو ، همه جا هی محرم ، نامحرم میکنی!
گفتی: اگه قبول کرده بودی،محرم بشی!
گفتم : چند روزه ؟ چند ساعته ؟ چند دقیقه ای؟
نمیفهمی آدم وقتی عاشقه، یکی رو برای همه ی عمرش میخواد ؟
اگه تو قبول کرده بودی، محرم همیشگی بشی، منم قبول میکردم.
گفتی:حالا انقدر نزدیک من راه نیا، یکی ببینتمون، بگم کی هستی؟!
گفتم : این دیگه خلاقیت خودته ، تو خواستی امروز، همو ببینیم ، پس خودت یه جوابی پیدا کن !
هنوز خیلی دور نشده بودیم که دم پاسگاه یوسف آباد ، تصادفی،یکی از دوستان سابقت را دیدی ؛ رو بوسی و چاق سلامتی.
من نمیدانستم دور شوم یا نزدیک!
دوستت از گوشه ی چشم ، مدام حواسش به من بود و مانده بود این خانم با شال سبز و رژ لب،کنار فرمانده دوران جنگش چه میکند !
اتفاقا طاقت نیاورد و پرسید :
_خانم ، از آشنایان هستن؟
مانده بودم که خلاقیتت چه میکند و چه میگوید :
گفتی :بله
_خواهر یه بنده خدایی هستن که گم شده، داریم میریم بینیم،ردی هست که بتونیم پیداش کنیم !
دوستش آهی کشید و گفت : هی...امان از گمشده داشتن !
و خطاب به من ادامه داد :
خواهر جان،غصه نخور! انشالله برادرتون صحیح و سالم،جزو این گروه آزاده ها ، برمیگردن، چشمت روشن...
مانده بودم چه بگویم!برادر من و آزاده؟! احتمالا آن لحظه داشت پولهایش را میشمرد!
دوستش که رفت،گفتم: دروغ هم که میگی؟
گفتی:دروغم کجا بود؟
روح برادرت گمشده،مگه نه؟همه ش دنبال مادیاته،پس جزو
گمشده هاست!به امید پیدا شدنش.
گفتم:تو اگه این زبونو نداشتی،چیکاره میشدی؟
لبخندی زدی وگفتی: پستچی میشدم!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
در خانه ی ما اگر کسی، کسی را هم دوست نداشت، باز هم میگفت.
تو عجیبترین موجودی بودی که دیده بودم!
همه خاطرات زندگی من یا شادیهای بودن توست یا رنجی که به من داده ای! در نگاه تو ، اگر کسی ، کسی را دوست داشت ، نباید میگفت!
تو از کی اینطور شدی ؟
در تاکسی، نشسته بودیم ، به مقصد رسیدیم ،
تو آمدی پول را حساب کنی،راننده پرسید:
با همید؟
تو سرخ شدی و جوابی ندادی ، انگار سوال کریهی پرسیده باشد!
کرایه ی هردوتایمان را به راننده دادی و بی توجه به من پیاده شدی و رفتی.
کمی دنبالت دویدم تا به تو رسیدم،
گفتم : دیوونه شدی ؟چرا منو جا گذاشتی ؟
گفتی: مگر جنسی که جا بمونی؟ خب پا داری ، بیا !
گفتم : چقدر بد اخلاق!
گفتی : ما با هم نیستیم ،ولی همه فکر میکنن با همیم ! این خیلی بده.
گفتم : مردم رو ولشون کن ! همیشه یه فکری میکنن، الان دیگه هردومون سی و خرده ای سالمونه !
گفتی:دیگه بدتر ! مگه بچه اییم ، تو خیابون قرار میذاریم ؟
گفتم : خب کجا بذاریم؟ جایی نداریم.
تو ، همه جا هی محرم ، نامحرم میکنی!
گفتی: اگه قبول کرده بودی،محرم بشی!
گفتم : چند روزه ؟ چند ساعته ؟ چند دقیقه ای؟
نمیفهمی آدم وقتی عاشقه، یکی رو برای همه ی عمرش میخواد ؟
اگه تو قبول کرده بودی، محرم همیشگی بشی، منم قبول میکردم.
گفتی:حالا انقدر نزدیک من راه نیا، یکی ببینتمون، بگم کی هستی؟!
گفتم : این دیگه خلاقیت خودته ، تو خواستی امروز، همو ببینیم ، پس خودت یه جوابی پیدا کن !
هنوز خیلی دور نشده بودیم که دم پاسگاه یوسف آباد ، تصادفی،یکی از دوستان سابقت را دیدی ؛ رو بوسی و چاق سلامتی.
من نمیدانستم دور شوم یا نزدیک!
دوستت از گوشه ی چشم ، مدام حواسش به من بود و مانده بود این خانم با شال سبز و رژ لب،کنار فرمانده دوران جنگش چه میکند !
اتفاقا طاقت نیاورد و پرسید :
_خانم ، از آشنایان هستن؟
مانده بودم که خلاقیتت چه میکند و چه میگوید :
گفتی :بله
_خواهر یه بنده خدایی هستن که گم شده، داریم میریم بینیم،ردی هست که بتونیم پیداش کنیم !
دوستش آهی کشید و گفت : هی...امان از گمشده داشتن !
و خطاب به من ادامه داد :
خواهر جان،غصه نخور! انشالله برادرتون صحیح و سالم،جزو این گروه آزاده ها ، برمیگردن، چشمت روشن...
مانده بودم چه بگویم!برادر من و آزاده؟! احتمالا آن لحظه داشت پولهایش را میشمرد!
دوستش که رفت،گفتم: دروغ هم که میگی؟
گفتی:دروغم کجا بود؟
روح برادرت گمشده،مگه نه؟همه ش دنبال مادیاته،پس جزو
گمشده هاست!به امید پیدا شدنش.
گفتم:تو اگه این زبونو نداشتی،چیکاره میشدی؟
لبخندی زدی وگفتی: پستچی میشدم!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
یادداشت من درباره ی آخرین فیلم تهمینه میلانی در همشهری جوان همین هفته.
اکنون روی دکه ها
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
اکنون روی دکه ها
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
یادداشت من درباره آخرین فیلم
#تهمینه_میلانی
در
#همشهری_جوان این هفته
شماره ۶۲۳
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
#تهمینه_میلانی
در
#همشهری_جوان این هفته
شماره ۶۲۳
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
همین امروز با بانو اکرم شکیبا و جناب سید سجادی
جلوی تاتر شهر
#دوستان_خوب من
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
جلوی تاتر شهر
#دوستان_خوب من
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
من و دوستان خوبم ،
مرجانه گلچین و
الناز تاریخی
امروز
#تاترشهر
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
مرجانه گلچین و
الناز تاریخی
امروز
#تاترشهر
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
دلی داشته باش
که هیچ گاه سنگ نمی شود
چهره ای که هیچ گاه خسته نمی شود
و لمسی که هیچ گاه آسیب نمی زند.
چارلز دیکنز
با #مرجانه_گلچین عزیز
#تاترشهر
بازیگر دو نقش #رابعه و
#جریره در آثارم
#چیستایثربی
که هیچ گاه سنگ نمی شود
چهره ای که هیچ گاه خسته نمی شود
و لمسی که هیچ گاه آسیب نمی زند.
چارلز دیکنز
با #مرجانه_گلچین عزیز
#تاترشهر
بازیگر دو نقش #رابعه و
#جریره در آثارم
#چیستایثربی
همیشه سخت ترین جای کار اینه که تظاهر کنی هیچی نشده...
#مارکز
#رشت
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
#مارکز
#رشت
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
#لاو_استوری
#اندی_ویلیامز
صاحب 44 آلبوم موسیقی
برنده ی جوایز بیشمار در موسیقی
#خواننده موسیقی
#فیلم
#خاطره_بر_انگیز
#قصه_عشق
#مرگ2012
خواننده_آمریکایی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#love_story
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#اندی_ویلیامز
صاحب 44 آلبوم موسیقی
برنده ی جوایز بیشمار در موسیقی
#خواننده موسیقی
#فیلم
#خاطره_بر_انگیز
#قصه_عشق
#مرگ2012
خواننده_آمریکایی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#love_story
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
متن از
#چیستایثربی
یکی از نمایشنامه های من به نام
پشت سایه های کاج ،
که قبلا چاپ شده و بزودی نشر موثق تری ، مجددا منتشر میشود.
طراحی تصویر : آمنه
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
#چیستایثربی
یکی از نمایشنامه های من به نام
پشت سایه های کاج ،
که قبلا چاپ شده و بزودی نشر موثق تری ، مجددا منتشر میشود.
طراحی تصویر : آمنه
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
جسارتا از اینکه
#روشنفکر خوانده شوید، خشنودید؟
__سوزان سونتاگ : خُب ، درواقع هیچکس خوش ندارد به عنوانی مسما شود. این واژه بیشتر برایم مفهوم صفتی دارد تا اسمی که به کسی اطلاق شود. گواینکه، به گمانم، در این مسئله به ظن قوی نوعی #غرابت خالی از مهر وجود دارد، خصوصاً اگر پای #زنی در میان باشد.
#سوزان_سونتاگ
#منتقد و
#نظریه_پرداز امریکایی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii
#روشنفکر خوانده شوید، خشنودید؟
__سوزان سونتاگ : خُب ، درواقع هیچکس خوش ندارد به عنوانی مسما شود. این واژه بیشتر برایم مفهوم صفتی دارد تا اسمی که به کسی اطلاق شود. گواینکه، به گمانم، در این مسئله به ظن قوی نوعی #غرابت خالی از مهر وجود دارد، خصوصاً اگر پای #زنی در میان باشد.
#سوزان_سونتاگ
#منتقد و
#نظریه_پرداز امریکایی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebii