#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#چیستایثربی
- خواستگار ؟
شما گفتید بیان ؟
بی اجازه ی من ؟
حامد گفت : گوش کن مانا جان !
من خوبی تو رو می خوام ، محسن یه اتاق اجاره ای ، ته شهر داره که دستشویی و حمامش با همسایه مشترکه ، آشپزخونه شم ، یه اجاق سفریه !
تو نمی تونی تو چنین شرایطی زندگی کنی !
مادرت چی ؟
حتی یه روزم ، اونجا نمی تونه بیاد مهمونی !
داماد سرخونه ، که نمی خوای !
می دونم دوست داری مردت ؛ مستقل باشه و آویزون تو نشه !
تو الان بخاطر شرایطت ، نمی تونی کار کنی ، هیچ کاری !
این دوست من ، تازه جدا شده...
زنش ، بچه شونو برده پاریس ، یه کم افسرده ست.
اما جوونه و پولدار !
پدرش کارخونه داره ، من تو دوران سربازی ، باهاش آشنا شدم.
پسر ساکتیه...حرف زدن بلد نیست ، ولی کاری هم به کارت نداره ، گذشته ی تو رو نمی خواد !
اگه بهش عشق بدی و سر حالش بیاری ، حال اونم خوب میشه !
الان تو رو می خواد ! این مهمه .
براش مهم نیست قبلا کی بودی یا چه کسی رو می خواستی !
زنی می خواد که بهش ، عشق بی قید و شرط بده .خیلی هم ازصورت قشنگ تو ؛ خوشش اومده ، از اندامت ، چابکیت !...
چند بار نشونش دادم تورو !
از خدام بخواد !
کدوم مرد نمی خواد تورو ؟
تو دختری !
ازدواج اولته ، باهوشی ، می دونم به موقعش چه موجود گرمی هستی !
درسته همیشه به چشم برادری نگات کردم ، ولی بخدا دلم می لرزید که شوهر آینده ت ، قدر جواهری مثل تو رو می دونه ؟!
گوش کن ! من محسنو دوست دارم ،
ولی مثل یه بچه ی بدبخت صبور که میامد به من کمک می کرد...
به چشم یه شاگردم ، بهش نگاه میکردم ، نه بیشتر ! پسر خوبیه ، ولی برای دخترایی مثل خودش ، نه بیشتر....
تو که گذشته ی اونو نمیدونی ! تو حیفی ....
تو یه مرد لازم داری عزیزم ، نه یه بچه!
به خدا خوشبختیتو می خوام گل من ، اگه این دوستم نبود ، به جدم قسم ، خودم می گرفتمت !
مگه میشه گنجی مثل تو رو هدر داد ؟
راضی کردن مریمم با من ! من و مریم ، فعلا فقط صیغه خوندیم ...
عقد رسمی مون مونده ... پس زن اول و دوم نداریم !...دو زن گل با هم داریم !
دیگه انتخاب با خودته !
دستش را جلو آورد که لپم را بگیرد ، سرم را آنقدر محکم عقب کشیدم که نزدیک بود به دیوار بخورد !
گفتم :
مگه من به دنیا اومدم به مردمی که نمی شناسم عشق صدقه بدم ؟
شما خیلی بیجا می کردی اگه خودت
ازم خواستگاری میکردی !
مگه من محجورم ؟
- بله ! هستی...
محجور تعریف داره خانمم !
الان مادر شما ، اکی بده تمومه !
تو هم خوب می دونی مادرت منو ترجیح میده ، شایدم یادت رفته... ولی مادرت ، همیشه منو دوست داشت... بهت گفتم ، تا خودت تصمیم بگیری !
دوستم یا من ؟
مریمو هم که گفتم نگران نباش....دوستی تون سر جاشه ، خودم قانعش می کنم !
چرا از من می ترسی عزیزدلم ؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟
گفتم : برو گمشو !
ترس چیه ؟
خجالت بکش مرد !
زن ، به اون خوبی داری ، چشمت دنبال همسایه ست ؟
داد زد : از روز اولی که تو راه پله دیدمت ،
می دونستم سهم خودمی !
نذر کردم خوب شم ، مردت شم ، بگیرمت. گناهه ؟
دینمم اجازه داده ، بده باکسی باشی که نمیذاره آب تو دلت تکون بخوره ؟ اصلا این دوستم شل و وله ، بیخیال....خودم میگیرمت !
داد زدم : برو عمه تو بگیر !
مگه اینجا لبنیاتیه ؟
مگه من پنیرم ، منو بگیری ؟
دیگر نفهمیدم چه شد...
یادم رفته بود محسن در پاگرد پله های پایین ایستاده !
با یکدست ، حامد را به دیوار چسباند !
با هم گلاویز شدند !
مریم نبود ،
صدایی از دو خانه نمی آمد.
از پله ها پایین دویدم...
بی کیف و شناسنامه ، خودم را داخل ماشین محسن انداختم، نشستم .
زمان مثل مرگ میگذشت.
چند وقت بعد ، محسن ، با لب خونی آمد...
گفتم : ببین ! نمی دونم قبلا کی بودی !
ولی الان، می دونم معنی جوونمردی چیه !...من همه ش باهات تندی کردم ؛ ولی تو کمکم کردی، هیچوقت یادم نمیره !
فقط برو !
می خواستم طوفان نوح به پا شود ، ماشین ما را با خود ببرد ، به یک سرزمین دور ناشناس پرتاب کند !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#چیستایثربی
- خواستگار ؟
شما گفتید بیان ؟
بی اجازه ی من ؟
حامد گفت : گوش کن مانا جان !
من خوبی تو رو می خوام ، محسن یه اتاق اجاره ای ، ته شهر داره که دستشویی و حمامش با همسایه مشترکه ، آشپزخونه شم ، یه اجاق سفریه !
تو نمی تونی تو چنین شرایطی زندگی کنی !
مادرت چی ؟
حتی یه روزم ، اونجا نمی تونه بیاد مهمونی !
داماد سرخونه ، که نمی خوای !
می دونم دوست داری مردت ؛ مستقل باشه و آویزون تو نشه !
تو الان بخاطر شرایطت ، نمی تونی کار کنی ، هیچ کاری !
این دوست من ، تازه جدا شده...
زنش ، بچه شونو برده پاریس ، یه کم افسرده ست.
اما جوونه و پولدار !
پدرش کارخونه داره ، من تو دوران سربازی ، باهاش آشنا شدم.
پسر ساکتیه...حرف زدن بلد نیست ، ولی کاری هم به کارت نداره ، گذشته ی تو رو نمی خواد !
اگه بهش عشق بدی و سر حالش بیاری ، حال اونم خوب میشه !
الان تو رو می خواد ! این مهمه .
براش مهم نیست قبلا کی بودی یا چه کسی رو می خواستی !
زنی می خواد که بهش ، عشق بی قید و شرط بده .خیلی هم ازصورت قشنگ تو ؛ خوشش اومده ، از اندامت ، چابکیت !...
چند بار نشونش دادم تورو !
از خدام بخواد !
کدوم مرد نمی خواد تورو ؟
تو دختری !
ازدواج اولته ، باهوشی ، می دونم به موقعش چه موجود گرمی هستی !
درسته همیشه به چشم برادری نگات کردم ، ولی بخدا دلم می لرزید که شوهر آینده ت ، قدر جواهری مثل تو رو می دونه ؟!
گوش کن ! من محسنو دوست دارم ،
ولی مثل یه بچه ی بدبخت صبور که میامد به من کمک می کرد...
به چشم یه شاگردم ، بهش نگاه میکردم ، نه بیشتر ! پسر خوبیه ، ولی برای دخترایی مثل خودش ، نه بیشتر....
تو که گذشته ی اونو نمیدونی ! تو حیفی ....
تو یه مرد لازم داری عزیزم ، نه یه بچه!
به خدا خوشبختیتو می خوام گل من ، اگه این دوستم نبود ، به جدم قسم ، خودم می گرفتمت !
مگه میشه گنجی مثل تو رو هدر داد ؟
راضی کردن مریمم با من ! من و مریم ، فعلا فقط صیغه خوندیم ...
عقد رسمی مون مونده ... پس زن اول و دوم نداریم !...دو زن گل با هم داریم !
دیگه انتخاب با خودته !
دستش را جلو آورد که لپم را بگیرد ، سرم را آنقدر محکم عقب کشیدم که نزدیک بود به دیوار بخورد !
گفتم :
مگه من به دنیا اومدم به مردمی که نمی شناسم عشق صدقه بدم ؟
شما خیلی بیجا می کردی اگه خودت
ازم خواستگاری میکردی !
مگه من محجورم ؟
- بله ! هستی...
محجور تعریف داره خانمم !
الان مادر شما ، اکی بده تمومه !
تو هم خوب می دونی مادرت منو ترجیح میده ، شایدم یادت رفته... ولی مادرت ، همیشه منو دوست داشت... بهت گفتم ، تا خودت تصمیم بگیری !
دوستم یا من ؟
مریمو هم که گفتم نگران نباش....دوستی تون سر جاشه ، خودم قانعش می کنم !
چرا از من می ترسی عزیزدلم ؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟
گفتم : برو گمشو !
ترس چیه ؟
خجالت بکش مرد !
زن ، به اون خوبی داری ، چشمت دنبال همسایه ست ؟
داد زد : از روز اولی که تو راه پله دیدمت ،
می دونستم سهم خودمی !
نذر کردم خوب شم ، مردت شم ، بگیرمت. گناهه ؟
دینمم اجازه داده ، بده باکسی باشی که نمیذاره آب تو دلت تکون بخوره ؟ اصلا این دوستم شل و وله ، بیخیال....خودم میگیرمت !
داد زدم : برو عمه تو بگیر !
مگه اینجا لبنیاتیه ؟
مگه من پنیرم ، منو بگیری ؟
دیگر نفهمیدم چه شد...
یادم رفته بود محسن در پاگرد پله های پایین ایستاده !
با یکدست ، حامد را به دیوار چسباند !
با هم گلاویز شدند !
مریم نبود ،
صدایی از دو خانه نمی آمد.
از پله ها پایین دویدم...
بی کیف و شناسنامه ، خودم را داخل ماشین محسن انداختم، نشستم .
زمان مثل مرگ میگذشت.
چند وقت بعد ، محسن ، با لب خونی آمد...
گفتم : ببین ! نمی دونم قبلا کی بودی !
ولی الان، می دونم معنی جوونمردی چیه !...من همه ش باهات تندی کردم ؛ ولی تو کمکم کردی، هیچوقت یادم نمیره !
فقط برو !
می خواستم طوفان نوح به پا شود ، ماشین ما را با خود ببرد ، به یک سرزمین دور ناشناس پرتاب کند !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
روی رنجهایمان برقصیم
#هاجیوان
در سریال
#هوانگ_جین_یی
صحنه ی تعلیم رقص شمشیر
از رقصهای معروف و دشوار کره ای
#هوانگ_جینی رقاص معروف کره ای که در نهایت راه هنر را ؛ " در میان مردم زیستن " و شاد کردن دلهای مردم ، پیدا کرد.
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#هاجیوان
در سریال
#هوانگ_جین_یی
صحنه ی تعلیم رقص شمشیر
از رقصهای معروف و دشوار کره ای
#هوانگ_جینی رقاص معروف کره ای که در نهایت راه هنر را ؛ " در میان مردم زیستن " و شاد کردن دلهای مردم ، پیدا کرد.
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#چیستایثربی
- خواستگار ؟
شما گفتید بیان ؟
بی اجازه ی من ؟
حامد گفت : گوش کن مانا جان !
من خوبی تو رو می خوام ، محسن یه اتاق اجاره ای ، ته شهر داره که دستشویی و حمامش با همسایه مشترکه ، آشپزخونه شم ، یه اجاق سفریه !
تو نمی تونی تو چنین شرایطی زندگی کنی !
مادرت چی ؟
حتی یه روزم ، اونجا نمی تونه بیاد مهمونی !
داماد سرخونه ، که نمی خوای !
می دونم دوست داری مردت ؛ مستقل باشه و آویزون تو نشه !
تو الان بخاطر شرایطت ، نمی تونی کار کنی ، هیچ کاری !
این دوست من ، تازه جدا شده...
زنش ، بچه شونو برده پاریس ، یه کم افسرده ست.
اما جوونه و پولدار !
پدرش کارخونه داره ، من تو دوران سربازی ، باهاش آشنا شدم.
پسر ساکتیه...حرف زدن بلد نیست ، ولی کاری هم به کارت نداره ، گذشته ی تو رو نمی خواد !
اگه بهش عشق بدی و سر حالش بیاری ، حال اونم خوب میشه !
الان تو رو می خواد ! این مهمه .
براش مهم نیست قبلا کی بودی یا چه کسی رو می خواستی !
زنی می خواد که بهش ، عشق بی قید و شرط بده .خیلی هم ازصورت قشنگ تو ؛ خوشش اومده ، از اندامت ، چابکیت !...
چند بار نشونش دادم تورو !
از خدام بخواد !
کدوم مرد نمی خواد تورو ؟
تو دختری !
ازدواج اولته ، باهوشی ، می دونم به موقعش چه موجود گرمی هستی !
درسته همیشه به چشم برادری نگات کردم ، ولی بخدا دلم می لرزید که شوهر آینده ت ، قدر جواهری مثل تو رو می دونه ؟!
گوش کن ! من محسنو دوست دارم ،
ولی مثل یه بچه ی بدبخت صبور که میامد به من کمک می کرد...
به چشم یه شاگردم ، بهش نگاه میکردم ، نه بیشتر ! پسر خوبیه ، ولی برای دخترایی مثل خودش ، نه بیشتر....
تو که گذشته ی اونو نمیدونی ! تو حیفی ....
تو یه مرد لازم داری عزیزم ، نه یه بچه!
به خدا خوشبختیتو می خوام گل من ، اگه این دوستم نبود ، به جدم قسم ، خودم می گرفتمت !
مگه میشه گنجی مثل تو رو هدر داد ؟
راضی کردن مریمم با من ! من و مریم ، فعلا فقط صیغه خوندیم ...
عقد رسمی مون مونده ... پس زن اول و دوم نداریم !...دو زن گل با هم داریم !
دیگه انتخاب با خودته !
دستش را جلو آورد که لپم را بگیرد ، سرم را آنقدر محکم عقب کشیدم که نزدیک بود به دیوار بخورد !
گفتم :
مگه من به دنیا اومدم به مردمی که نمی شناسم عشق صدقه بدم ؟
شما خیلی بیجا می کردی اگه خودت
ازم خواستگاری میکردی !
مگه من محجورم ؟
- بله ! هستی...
محجور تعریف داره خانمم !
الان مادر شما ، اکی بده تمومه !
تو هم خوب می دونی مادرت منو ترجیح میده ، شایدم یادت رفته... ولی مادرت ، همیشه منو دوست داشت... بهت گفتم ، تا خودت تصمیم بگیری !
دوستم یا من ؟
مریمو هم که گفتم نگران نباش....دوستی تون سر جاشه ، خودم قانعش می کنم !
چرا از من می ترسی عزیزدلم ؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟
گفتم : برو گمشو !
ترس چیه ؟
خجالت بکش مرد !
زن ، به اون خوبی داری ، چشمت دنبال همسایه ست ؟
داد زد : از روز اولی که تو راه پله دیدمت ،
می دونستم سهم خودمی !
نذر کردم خوب شم ، مردت شم ، بگیرمت. گناهه ؟
دینمم اجازه داده ، بده باکسی باشی که نمیذاره آب تو دلت تکون بخوره ؟ اصلا این دوستم شل و وله ، بیخیال....خودم میگیرمت !
داد زدم : برو عمه تو بگیر !
مگه اینجا لبنیاتیه ؟
مگه من پنیرم ، منو بگیری ؟
دیگر نفهمیدم چه شد...
یادم رفته بود محسن در پاگرد پله های پایین ایستاده !
با یکدست ، حامد را به دیوار چسباند !
با هم گلاویز شدند !
مریم نبود ،
صدایی از دو خانه نمی آمد.
از پله ها پایین دویدم...
بی کیف و شناسنامه ، خودم را داخل ماشین محسن انداختم، نشستم .
زمان مثل مرگ میگذشت.
چند وقت بعد ، محسن ، با لب خونی آمد...
گفتم : ببین ! نمی دونم قبلا کی بودی !
ولی الان، می دونم معنی جوونمردی چیه !...من همه ش باهات تندی کردم ؛ ولی تو کمکم کردی، هیچوقت یادم نمیره !
فقط برو !
می خواستم طوفان نوح به پا شود ، ماشین ما را با خود ببرد ، به یک سرزمین دور ناشناس پرتاب کند !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#چیستایثربی
- خواستگار ؟
شما گفتید بیان ؟
بی اجازه ی من ؟
حامد گفت : گوش کن مانا جان !
من خوبی تو رو می خوام ، محسن یه اتاق اجاره ای ، ته شهر داره که دستشویی و حمامش با همسایه مشترکه ، آشپزخونه شم ، یه اجاق سفریه !
تو نمی تونی تو چنین شرایطی زندگی کنی !
مادرت چی ؟
حتی یه روزم ، اونجا نمی تونه بیاد مهمونی !
داماد سرخونه ، که نمی خوای !
می دونم دوست داری مردت ؛ مستقل باشه و آویزون تو نشه !
تو الان بخاطر شرایطت ، نمی تونی کار کنی ، هیچ کاری !
این دوست من ، تازه جدا شده...
زنش ، بچه شونو برده پاریس ، یه کم افسرده ست.
اما جوونه و پولدار !
پدرش کارخونه داره ، من تو دوران سربازی ، باهاش آشنا شدم.
پسر ساکتیه...حرف زدن بلد نیست ، ولی کاری هم به کارت نداره ، گذشته ی تو رو نمی خواد !
اگه بهش عشق بدی و سر حالش بیاری ، حال اونم خوب میشه !
الان تو رو می خواد ! این مهمه .
براش مهم نیست قبلا کی بودی یا چه کسی رو می خواستی !
زنی می خواد که بهش ، عشق بی قید و شرط بده .خیلی هم ازصورت قشنگ تو ؛ خوشش اومده ، از اندامت ، چابکیت !...
چند بار نشونش دادم تورو !
از خدام بخواد !
کدوم مرد نمی خواد تورو ؟
تو دختری !
ازدواج اولته ، باهوشی ، می دونم به موقعش چه موجود گرمی هستی !
درسته همیشه به چشم برادری نگات کردم ، ولی بخدا دلم می لرزید که شوهر آینده ت ، قدر جواهری مثل تو رو می دونه ؟!
گوش کن ! من محسنو دوست دارم ،
ولی مثل یه بچه ی بدبخت صبور که میامد به من کمک می کرد...
به چشم یه شاگردم ، بهش نگاه میکردم ، نه بیشتر ! پسر خوبیه ، ولی برای دخترایی مثل خودش ، نه بیشتر....
تو که گذشته ی اونو نمیدونی ! تو حیفی ....
تو یه مرد لازم داری عزیزم ، نه یه بچه!
به خدا خوشبختیتو می خوام گل من ، اگه این دوستم نبود ، به جدم قسم ، خودم می گرفتمت !
مگه میشه گنجی مثل تو رو هدر داد ؟
راضی کردن مریمم با من ! من و مریم ، فعلا فقط صیغه خوندیم ...
عقد رسمی مون مونده ... پس زن اول و دوم نداریم !...دو زن گل با هم داریم !
دیگه انتخاب با خودته !
دستش را جلو آورد که لپم را بگیرد ، سرم را آنقدر محکم عقب کشیدم که نزدیک بود به دیوار بخورد !
گفتم :
مگه من به دنیا اومدم به مردمی که نمی شناسم عشق صدقه بدم ؟
شما خیلی بیجا می کردی اگه خودت
ازم خواستگاری میکردی !
مگه من محجورم ؟
- بله ! هستی...
محجور تعریف داره خانمم !
الان مادر شما ، اکی بده تمومه !
تو هم خوب می دونی مادرت منو ترجیح میده ، شایدم یادت رفته... ولی مادرت ، همیشه منو دوست داشت... بهت گفتم ، تا خودت تصمیم بگیری !
دوستم یا من ؟
مریمو هم که گفتم نگران نباش....دوستی تون سر جاشه ، خودم قانعش می کنم !
چرا از من می ترسی عزیزدلم ؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟
گفتم : برو گمشو !
ترس چیه ؟
خجالت بکش مرد !
زن ، به اون خوبی داری ، چشمت دنبال همسایه ست ؟
داد زد : از روز اولی که تو راه پله دیدمت ،
می دونستم سهم خودمی !
نذر کردم خوب شم ، مردت شم ، بگیرمت. گناهه ؟
دینمم اجازه داده ، بده باکسی باشی که نمیذاره آب تو دلت تکون بخوره ؟ اصلا این دوستم شل و وله ، بیخیال....خودم میگیرمت !
داد زدم : برو عمه تو بگیر !
مگه اینجا لبنیاتیه ؟
مگه من پنیرم ، منو بگیری ؟
دیگر نفهمیدم چه شد...
یادم رفته بود محسن در پاگرد پله های پایین ایستاده !
با یکدست ، حامد را به دیوار چسباند !
با هم گلاویز شدند !
مریم نبود ،
صدایی از دو خانه نمی آمد.
از پله ها پایین دویدم...
بی کیف و شناسنامه ، خودم را داخل ماشین محسن انداختم، نشستم .
زمان مثل مرگ میگذشت.
چند وقت بعد ، محسن ، با لب خونی آمد...
گفتم : ببین ! نمی دونم قبلا کی بودی !
ولی الان، می دونم معنی جوونمردی چیه !...من همه ش باهات تندی کردم ؛ ولی تو کمکم کردی، هیچوقت یادم نمیره !
فقط برو !
می خواستم طوفان نوح به پا شود ، ماشین ما را با خود ببرد ، به یک سرزمین دور ناشناس پرتاب کند !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
مشکل ترین کارها اینه که آدم بتونه حقیقتو همونطور که هست بگه
#صادق_هدایت
عکس :نمایش شب
بابازی:چیستایثربی.لیلی سلیمانی
نویسنده و کارگردان:
#چیستایثربی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-j
#صادق_هدایت
عکس :نمایش شب
بابازی:چیستایثربی.لیلی سلیمانی
نویسنده و کارگردان:
#چیستایثربی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-j
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
می دونم از من دلخوری اما من ام یكی بودم مث همه، مث اونای دیگر تو اون سولدونی، هرچی می خواستم باهات حرف بزنم رو نشون ندادی. فكر می كردی بیرون كه می آی برات تاق نصرت می زنن. اما هیچ خبری نبود همه یادشان رفته بود… می دونی این نه تقصیر تو بود نه من، ما دو تا فقط دو تا عروسك بودیم، می فهمی؟ دو تا عروسک!
#هوشنگ_گلشیری
از
داستان کوتاه
#دهلیز
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
می دونم از من دلخوری اما من ام یكی بودم مث همه، مث اونای دیگر تو اون سولدونی، هرچی می خواستم باهات حرف بزنم رو نشون ندادی. فكر می كردی بیرون كه می آی برات تاق نصرت می زنن. اما هیچ خبری نبود همه یادشان رفته بود… می دونی این نه تقصیر تو بود نه من، ما دو تا فقط دو تا عروسك بودیم، می فهمی؟ دو تا عروسک!
#هوشنگ_گلشیری
از
داستان کوتاه
#دهلیز
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
عشق و مرگ با هم آمیخته است .
#صادق_هدایت
عکس:نمایش
#شب
نویسنده ؛ کارگردان و بازی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#صادق_هدایت
عکس:نمایش
#شب
نویسنده ؛ کارگردان و بازی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
میخواهم اولین فیلم بلندم را بسازم
دنبال اسپانسرهستیم و تهیه کننده .
خودم نیز ، مشارکت دارم
بهترینها باید در
#پستچی بازی کنند
جهان
#پستچی را می بیند
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
دنبال اسپانسرهستیم و تهیه کننده .
خودم نیز ، مشارکت دارم
بهترینها باید در
#پستچی بازی کنند
جهان
#پستچی را می بیند
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
پارسال همین ایام
تمرینهای بی وقفه ی نمایش
#شب
و سپس
#اجرا
با حضور پرشکوه شما
و سایر دوستان در
#تاتر_شهر تهران
#شب
#نویسنده و
#کارگردان
#چیستایثربی
بازی :
#چیستا_یثربی
#لیلی_سلیمانی
عکاسان :
علی غیاثی
محمد هادی نوروزی
سارا فریدونی
باتشکر از مدیر صحنه و دستیار :
#سندس_یگانه عزیز
ساخت کلیپ :
#سبا_ادیب
خواننده ی اصلی
"عزیزم سوزی" :
#پری_زنگنه
دکلمه :
#چیستایثربی
اگه من دوستت داشته باشم ،
اگه تو دوستم داشته باشی ؛
فکر میکنی اون دنیا ، همو پیدا کنیم ؟
#نمایش
#تاتر
#تاترشهر
#کلیپ
#تهران
#تاتریها
#بازیگران
و انشالل کار بعدی
#سورپرایز_جدید
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
پارسال همین ایام
تمرینهای بی وقفه ی نمایش
#شب
و سپس
#اجرا
با حضور پرشکوه شما
و سایر دوستان در
#تاتر_شهر تهران
#شب
#نویسنده و
#کارگردان
#چیستایثربی
بازی :
#چیستا_یثربی
#لیلی_سلیمانی
عکاسان :
علی غیاثی
محمد هادی نوروزی
سارا فریدونی
باتشکر از مدیر صحنه و دستیار :
#سندس_یگانه عزیز
ساخت کلیپ :
#سبا_ادیب
خواننده ی اصلی
"عزیزم سوزی" :
#پری_زنگنه
دکلمه :
#چیستایثربی
اگه من دوستت داشته باشم ،
اگه تو دوستم داشته باشی ؛
فکر میکنی اون دنیا ، همو پیدا کنیم ؟
#نمایش
#تاتر
#تاترشهر
#کلیپ
#تهران
#تاتریها
#بازیگران
و انشالل کار بعدی
#سورپرایز_جدید
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
ناراحت نباشید
خودتان اینگونه خواستید که اکانت اینستاگرامم را #پرایوت کنم!
_محسن ؛ خوشبخت یعنی چی؟
_یعنی چیزی که تو نیستی ....
_ببین محسن، منم مثل خودت ، خوشبخت کن!
_جانم!چشم
#خواب_گل_سرخ
ادامه
خودتان اینگونه خواستید که اکانت اینستاگرامم را #پرایوت کنم!
_محسن ؛ خوشبخت یعنی چی؟
_یعنی چیزی که تو نیستی ....
_ببین محسن، منم مثل خودت ، خوشبخت کن!
_جانم!چشم
#خواب_گل_سرخ
ادامه
#نیکول_کیدمن ؛ همسر سابق تام کروز
هم اکنون/دقایق گذشته/ برنده ی جایزه
#امی شد .
بزرگترین جشن فیلمها و سریالهای تلویزیونی
به خاطر سریال
دروغهای بزرگ کوچک
اودر سخنرانی اش گفت :
ما با فیلمها و سریالها ؛ میتوانیم جامعه را تغییر دهیم...
نیکول ؛ کتابخوان و فرزند یک خانواده ی تحصیل کرده است و این یکی از بهترین سخنرانیهایی بود که از زنی ؛ حوالی سن و سال خودم در هالیوود شنیده بودم .
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
هم اکنون/دقایق گذشته/ برنده ی جایزه
#امی شد .
بزرگترین جشن فیلمها و سریالهای تلویزیونی
به خاطر سریال
دروغهای بزرگ کوچک
اودر سخنرانی اش گفت :
ما با فیلمها و سریالها ؛ میتوانیم جامعه را تغییر دهیم...
نیکول ؛ کتابخوان و فرزند یک خانواده ی تحصیل کرده است و این یکی از بهترین سخنرانیهایی بود که از زنی ؛ حوالی سن و سال خودم در هالیوود شنیده بودم .
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
قسمت 59
#خواب_گل_سرخ
دقایقی دیگر
برای فالورهای عزیزم در پیج رسمی
#اینستاگرام
توضیح:کودکان این قسمت را نخوانند؛ بهتراست
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-j
#خواب_گل_سرخ
دقایقی دیگر
برای فالورهای عزیزم در پیج رسمی
#اینستاگرام
توضیح:کودکان این قسمت را نخوانند؛ بهتراست
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-j
قسمت 59
#خواب_گل_سرخ
هم اکنون در پیج رسمی
#چیستایثربی
آدرس پیج:بالای عکس نیمکت
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
هم اکنون در پیج رسمی
#چیستایثربی
آدرس پیج:بالای عکس نیمکت
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ