از استوری یکی از عزیزان پیج
باتشکر فراوان برای لطفش
#پستچی کتاب همه ی ماست!
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
باتشکر فراوان برای لطفش
#پستچی کتاب همه ی ماست!
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#جنیفر_لارنس
در مراسم افتتاحیه جشنواره ونیز امسال
با فیلم روانکاوانه
#مادر
دارن آرنوفسکی
کارگردان فیلم قوی سیاه
درباره ی این فیلم اینجا و اینستاگرام ، حرفهای زیادی دارم.
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
در مراسم افتتاحیه جشنواره ونیز امسال
با فیلم روانکاوانه
#مادر
دارن آرنوفسکی
کارگردان فیلم قوی سیاه
درباره ی این فیلم اینجا و اینستاگرام ، حرفهای زیادی دارم.
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
ادامه ی قسمت
#پنجاه_و_پنج⬇️ از پست قبل.
گفتم : خب کیه ؟!
اونم از همسایه هاست ؟
مادرم گفت : نه ولش کن ، دخترخالته ، ولی احتمالا تصادف باعث شده الان یادت نیاد.
مادرش اومد عقبش ، به زور بردش.
گفتم :خب ما کاری کردیم ؟!
گفت : نه.بالاخره میامد سراغ دخترش...
بخصوص با وضعیت الان تو...
برایم عجیب بود ، مادرم با من حرف
می زد.
این بزرگ ترین معجزه ی عالم بود.
درست مثل موقعی که هنوز عمل جراحی نکرده و مریض نشده بود! مثل آن موقعها که گاهی میخندید!
آنقدر جذب حرف زدن زیبای مادرم شدم ، که قابلمه ی آن زن جوان را باز کردم ، و ناخوآگاه شروع به خوردن کردم ! احساس گرسنگی یک هیولا را داشتم....
به مادرم گفتم : از اینجا تا بهشت یا جهنم ....نمی دونم ، هرجا تو بری ، من یکی که کنیزتم...
دیگه همو تنها نذاریم...باشه؟
مادر لبخند کودکانه ای زد ، حس کردم در درونش دخترکی نحیف و خجالتی ، هنوز نفس میکشد...
یک نفر پشت در ایستاده بود !...
نمی دانم چرا حس می کردم صدای نفس هایش را می شنوم.
محکم به در کوبیدم و گفتم :
میخوام با مادرم ، تنها باشم ، از اینجا برید... راحتمون بذارید!
طرف ایستاده بود ، سایه ی سنگینش را پشت در حس میکردم. در را با خشم باز کردم ، پسرک مو تابدار بود.
گفتم : ما با هم همسایه ایم فقط ؛ درسته؟
گفت : نه...من اینجا دیگه زندگی نمیکنم.
اسمم محسنه، مهم نیست قبلا کی بودم.
الان توی این خونه، هیچکس نیستم ! ...
اومدم خداحافظی...یه مدت گم و گور شم تا اذیت نشی...یعنی نشید !
گفتم : صبر کنید...ما قبلا چه نسبتی با هم داشتیم ؟
مادرم ، سرش را بیرون آورد و گفت :مربیت بودن دخترم، مربی اسکیت!
و خیلی به ما لطف داشتن...
گفتم : شما فقط مربی من بودین؟
گفت :بله... و یه کم دوست...
چطور؟
گفتم: نگاهاتون یه جوریه...انگار میخواین یه چیزی بگین....
حافظه مو از دست دادم ، عقلمو که نه !
مادرم خواست چیزی بگوید، پسر جوان یا همان محسن ، گفت : نه خانم !...
خواهش میکنم....الان نه ! اذیت میشه...
بااجازه تون !
و رفت...
بوی عطر خوبی در راهرو مانده بود ؛ شانه ام را بالا انداختم و وارد خانه شدم. در را از داخل قفل کردم ، نمیخواستم دیگر کسی مزاحممان شود. انگار بعد از سالها ؛ مادرم را یافته بودم...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
https://t.me/joinchat/AAAAAD1J55v7lM2oraPEBA
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#پنجاه_و_پنج⬇️ از پست قبل.
گفتم : خب کیه ؟!
اونم از همسایه هاست ؟
مادرم گفت : نه ولش کن ، دخترخالته ، ولی احتمالا تصادف باعث شده الان یادت نیاد.
مادرش اومد عقبش ، به زور بردش.
گفتم :خب ما کاری کردیم ؟!
گفت : نه.بالاخره میامد سراغ دخترش...
بخصوص با وضعیت الان تو...
برایم عجیب بود ، مادرم با من حرف
می زد.
این بزرگ ترین معجزه ی عالم بود.
درست مثل موقعی که هنوز عمل جراحی نکرده و مریض نشده بود! مثل آن موقعها که گاهی میخندید!
آنقدر جذب حرف زدن زیبای مادرم شدم ، که قابلمه ی آن زن جوان را باز کردم ، و ناخوآگاه شروع به خوردن کردم ! احساس گرسنگی یک هیولا را داشتم....
به مادرم گفتم : از اینجا تا بهشت یا جهنم ....نمی دونم ، هرجا تو بری ، من یکی که کنیزتم...
دیگه همو تنها نذاریم...باشه؟
مادر لبخند کودکانه ای زد ، حس کردم در درونش دخترکی نحیف و خجالتی ، هنوز نفس میکشد...
یک نفر پشت در ایستاده بود !...
نمی دانم چرا حس می کردم صدای نفس هایش را می شنوم.
محکم به در کوبیدم و گفتم :
میخوام با مادرم ، تنها باشم ، از اینجا برید... راحتمون بذارید!
طرف ایستاده بود ، سایه ی سنگینش را پشت در حس میکردم. در را با خشم باز کردم ، پسرک مو تابدار بود.
گفتم : ما با هم همسایه ایم فقط ؛ درسته؟
گفت : نه...من اینجا دیگه زندگی نمیکنم.
اسمم محسنه، مهم نیست قبلا کی بودم.
الان توی این خونه، هیچکس نیستم ! ...
اومدم خداحافظی...یه مدت گم و گور شم تا اذیت نشی...یعنی نشید !
گفتم : صبر کنید...ما قبلا چه نسبتی با هم داشتیم ؟
مادرم ، سرش را بیرون آورد و گفت :مربیت بودن دخترم، مربی اسکیت!
و خیلی به ما لطف داشتن...
گفتم : شما فقط مربی من بودین؟
گفت :بله... و یه کم دوست...
چطور؟
گفتم: نگاهاتون یه جوریه...انگار میخواین یه چیزی بگین....
حافظه مو از دست دادم ، عقلمو که نه !
مادرم خواست چیزی بگوید، پسر جوان یا همان محسن ، گفت : نه خانم !...
خواهش میکنم....الان نه ! اذیت میشه...
بااجازه تون !
و رفت...
بوی عطر خوبی در راهرو مانده بود ؛ شانه ام را بالا انداختم و وارد خانه شدم. در را از داخل قفل کردم ، نمیخواستم دیگر کسی مزاحممان شود. انگار بعد از سالها ؛ مادرم را یافته بودم...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
https://t.me/joinchat/AAAAAD1J55v7lM2oraPEBA
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستا_دو
داستانهای چیستایثربی_او یکزن _ خواب گل سرخ و..تنها کانال موثق قصه ها ی من که ؛شخصا زیر نظرخودم، چیستا، اداره میشود. ادرس کانال #رسمی من این است
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi
#ladybird
#بانو_پرنده
نویسنده و کارگردان
گرتا گرویگ
آیا فرزندان جوان ما ؛ به خصوص دختران ؛ همانی هستند که ما آرزو داشتیم باشند ؟ یا معیارهای خوشبختی ؛ برای هر نسل ؛ تفاوت دارد؟
فیلم لیدی برد ؛ اکنون در جشنواره ی ونیز ایتالیا اکران شده است و سعی میکند به این سوال ؛ پاسخ دهد.
دختر جوانی که میخواهد از کالیفرنیا به نیویورک برود زندگی مستقل مجردی اختیار کند و آرزوهای خودش را دنبال کند که در تضاد با آرزوهای خانواده اش است! ...
#لیدی_برد ؛ در نخستین اکران توجه منتقدان و اصحاب رسانه را برانگیخت.
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#بانو_پرنده
نویسنده و کارگردان
گرتا گرویگ
آیا فرزندان جوان ما ؛ به خصوص دختران ؛ همانی هستند که ما آرزو داشتیم باشند ؟ یا معیارهای خوشبختی ؛ برای هر نسل ؛ تفاوت دارد؟
فیلم لیدی برد ؛ اکنون در جشنواره ی ونیز ایتالیا اکران شده است و سعی میکند به این سوال ؛ پاسخ دهد.
دختر جوانی که میخواهد از کالیفرنیا به نیویورک برود زندگی مستقل مجردی اختیار کند و آرزوهای خودش را دنبال کند که در تضاد با آرزوهای خانواده اش است! ...
#لیدی_برد ؛ در نخستین اکران توجه منتقدان و اصحاب رسانه را برانگیخت.
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#داستان_کوتاه
#قرار_قهوه
#نوشته :#چیستایثربی
مرد به زن لبخند زد ؛ زن هم به مرد.
مرد گفت : خیلی وقته همو ندیده بودیم، در حالیکه هر دو ، همو دوست داشتیم ، چی شد ؟ چی شد که تو یه دفعه غیبت زد ؟
زن گفت : من جایی نرفتم ؛ همیشه بودم ، اما تا جایی که یادم میاد ؛ تو رفتی... با یه زن دیگه !
مرد به نقطه ای دور نگاه کرد و گفت :
آره ؛ ولی فقط همون یه بار بود !
زن گفت : ببین ، فرق یه بار و هیچوقت ، خیلی زیاده ! مثل فرق جهنم با بهشت... مثل گناه با بیگناهی ، فرق اعتماد و بی اعتمادی ؛ این فرق خیلی زیاده !...
هیچوقت تو زندگیت نگو :
" فقط همون یه بار بود ! "
آدم تو همین یه بارهاست که ممکنه ، یه نفر رو تا ابد بکشه ... زن ، این را گفت ، قهوه اش را روی میز گذاشت و رفت . مرد ، هنوز داشت به جای خالی زن نگاه میکرد....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستانک
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#chista_yasrebi
#short_short_story
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#داستان_کوتاه
#قرار_قهوه
#نوشته :#چیستایثربی
مرد به زن لبخند زد ؛ زن هم به مرد.
مرد گفت : خیلی وقته همو ندیده بودیم، در حالیکه هر دو ، همو دوست داشتیم ، چی شد ؟ چی شد که تو یه دفعه غیبت زد ؟
زن گفت : من جایی نرفتم ؛ همیشه بودم ، اما تا جایی که یادم میاد ؛ تو رفتی... با یه زن دیگه !
مرد به نقطه ای دور نگاه کرد و گفت :
آره ؛ ولی فقط همون یه بار بود !
زن گفت : ببین ، فرق یه بار و هیچوقت ، خیلی زیاده ! مثل فرق جهنم با بهشت... مثل گناه با بیگناهی ، فرق اعتماد و بی اعتمادی ؛ این فرق خیلی زیاده !...
هیچوقت تو زندگیت نگو :
" فقط همون یه بار بود ! "
آدم تو همین یه بارهاست که ممکنه ، یه نفر رو تا ابد بکشه ... زن ، این را گفت ، قهوه اش را روی میز گذاشت و رفت . مرد ، هنوز داشت به جای خالی زن نگاه میکرد....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستانک
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#chista_yasrebi
#short_short_story
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
روانی ها زیادند ....
بدترین نوع آنها ، کسانی هستند که نمیگذارند شبها ؛ آدم بخوابد...
از بس به آنها فکر میکنیم !😳
دولت باید یک اورژانس تلفنی برای این مورد خاص ؛ درست کند ،
بیایند این آدمها را از ذهنمان ببرند ...
بگذارند کمی بخوابیم !
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
روانی ها زیادند ....
بدترین نوع آنها ، کسانی هستند که نمیگذارند شبها ؛ آدم بخوابد...
از بس به آنها فکر میکنیم !😳
دولت باید یک اورژانس تلفنی برای این مورد خاص ؛ درست کند ،
بیایند این آدمها را از ذهنمان ببرند ...
بگذارند کمی بخوابیم !
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#داستان_کوتاه
#اگه_جای_تو_بودم...
نوشته :
#چیستایثربی
از #پیج_رسمی_اینستاگرام_چیستایثربی
دختری، یکروز به مادرش گفت :
مادر ؛ اگه دوباره همسن من بشی ؛ دلت میخواد چیکار کنی ؟
مادر کمی فکر کرد و گفت :
دلم میخواست یه دوستی مثل تو پیدا کنم که بهش بگم ؛ عاشق شدن جرم نیست ! سردی ، بیتفاوتی ، خودخواهی ؛ و تحقیر آدمها ، جرمه ...
انگیزه و آرزو داشتن جرم نیست ، درمونده و بی انگیزه شدن جرمه !
نامه نوشتن برای خودت ، از طرف یک پستچی ، که هنوز درست نمیشناسیش ، جرم نیست ، فراموش کردن اون عشق پاک ، جرمه! ....
با تلگرام ، حال خوب داشتن، جرم نیست ، با تلگرام ، دل شکستن جرمه !.... دختر به مادرش گفت : باشه مامان جان....حالا که قرار نیست همسن من بشی... حالا بقیه ش بعدا... .
مادر گفت : تو چی؟ اگه همسن من بشی ؛ چیکار میکنی !
دختر ، کمی فکر کرد و گفت :
پستچی مینویسم ! چه کار دیگه ای میتونم بکنم ؟!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#داستان_کوتاه
#اگه_جای_تو_بودم...
نوشته :
#چیستایثربی
از #پیج_رسمی_اینستاگرام_چیستایثربی
دختری، یکروز به مادرش گفت :
مادر ؛ اگه دوباره همسن من بشی ؛ دلت میخواد چیکار کنی ؟
مادر کمی فکر کرد و گفت :
دلم میخواست یه دوستی مثل تو پیدا کنم که بهش بگم ؛ عاشق شدن جرم نیست ! سردی ، بیتفاوتی ، خودخواهی ؛ و تحقیر آدمها ، جرمه ...
انگیزه و آرزو داشتن جرم نیست ، درمونده و بی انگیزه شدن جرمه !
نامه نوشتن برای خودت ، از طرف یک پستچی ، که هنوز درست نمیشناسیش ، جرم نیست ، فراموش کردن اون عشق پاک ، جرمه! ....
با تلگرام ، حال خوب داشتن، جرم نیست ، با تلگرام ، دل شکستن جرمه !.... دختر به مادرش گفت : باشه مامان جان....حالا که قرار نیست همسن من بشی... حالا بقیه ش بعدا... .
مادر گفت : تو چی؟ اگه همسن من بشی ؛ چیکار میکنی !
دختر ، کمی فکر کرد و گفت :
پستچی مینویسم ! چه کار دیگه ای میتونم بکنم ؟!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#چیستایثربی
طراحی پست : آمنه
گاهی قصه ها سکته میکنند....
گاهی دوباره بلند میشوند ....آنهم از کمای طولانی !
#خواب_گل_سرخ
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#چیستایثربی
طراحی پست : آمنه
گاهی قصه ها سکته میکنند....
گاهی دوباره بلند میشوند ....آنهم از کمای طولانی !
#خواب_گل_سرخ
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
ببخشید ؛ میشه یه کم بیشتر بمونین ؟
من سردمه ...
سرما رو میفهمم چیه
اما نمیدونم چطوری گرم شم !
____اشتباه گرفتید خانم!
#خواب_گل_سرخ
#پست_بعدی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebi
من سردمه ...
سرما رو میفهمم چیه
اما نمیدونم چطوری گرم شم !
____اشتباه گرفتید خانم!
#خواب_گل_سرخ
#پست_بعدی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebi