#ماتیک_زیر_روبنده_ام
یا
ماتیک زیر برقع من
فیلم اجتماعی و جنجالی این روزهای سینمای هند... که هنوز زیر تیغ سانسور است و اکران آن ؛ با مشکلاتی مواجه شده....فیلمی از زنان درباره ی زنان....
با نشان دادن مشکلات دختران هند و مسلمان در هند ؛ و تلاش برای اثبات خود و استقلالشان
#سینمای_منتقد
#سینمای_اجتماعی
#نقد_اجتماعی
#هنر_معترض
داستانی درباره ی
#زنان
مسلمان یا هندو فرق نمیکند!
#چیستایثربی
منبع: بی بی سی جهانی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
یا
ماتیک زیر برقع من
فیلم اجتماعی و جنجالی این روزهای سینمای هند... که هنوز زیر تیغ سانسور است و اکران آن ؛ با مشکلاتی مواجه شده....فیلمی از زنان درباره ی زنان....
با نشان دادن مشکلات دختران هند و مسلمان در هند ؛ و تلاش برای اثبات خود و استقلالشان
#سینمای_منتقد
#سینمای_اجتماعی
#نقد_اجتماعی
#هنر_معترض
داستانی درباره ی
#زنان
مسلمان یا هندو فرق نمیکند!
#چیستایثربی
منبع: بی بی سی جهانی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
#داستانک
■ از کلاس.
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی
#داستانک از سارا صفایی زاده
#داستان_چند_خطی
برایم آخر دنیا بود...خبر را خودش داد؛ علی رامیگویم...
میخواست از زبان خودش بشنوم...گفته بود، همیشه کنارم میماند و قطعا سختی هم جزءاش بود...
وقتی شنیدم فقط سه کلمه ، درذهنم نقش بست:
علی، شاگردانم وفلسفه
عاشق هرسه بودم ؛ با نبودشان، چیزی از من باقی نمی ماند ، اما فلج شدنم؛ مساوی با مرگ هر سه بود...
حالایکسال میگذرد و من هرسه رادارم ، علی که مثل همیشه ، کنارم مانده و مدام با خنده میگوید:
که من همانم ، تنها کمی قدم آب رفته است...
بایک رفیق جدید ، به نام ویلچر ، آشنا شده ام که با هم مدرسه میرویم و فلسفه درس میدهیم...
حالا آرامم...
وامید ، در وجودم ، جریان دارد...
#ساراصفایی_زاده
#هنرجوی_نویسندگی
#کلاسهای_چیستا_یثربی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
پیام ضمنی داستان :❗️
روح انسان وسیع تر از ان است که هیج محدودیت جسمی، بتواند مقابل رشد و حیاتش را بگیرد ؛ و اساسا
#معلولیت وجود ندارند ؛ همه انسانیم ؛ با محدودیتهایی ....پس همه ی ما ، جاهایی در زندگی ؛ معلولیت ؛ یا نیاز خاص داریم ؛ بهتر است بگوییم همه ی ما ؛ جاهایی ، انسانهایی هستیم با نیازهای ویژه.....
این داستان در تلاش است که در عین
#ایجاز ، نگاه سنتی به معلولیت و ناتوانی از هر نوع را ؛به چالش بکشد و آن را فقط
#متفاوت_بودن ببیند....
و چگونگی کنار آمدن سازگارانه و مثبت با شرایط جدید .....با دیدی خوشبینانه ؛ وقتی #ویلچر ؛ دوست همیشگی آدم میشود.
این قصه ، طبق یک قصه ی ماراتون قصه نویسی پر هیجان دیشب در طول دو ساعت انجام شد ، .اما هنرجویان قصه های خود را ؛ خیلی زودتر تحویل میدادند.
هنر جویان من دیروز ؛ داستان کوتاه کوتاه نوشتن را تمرین کردند.
#short_short_story
که به فارسی
#داستانک ترجمه شده و یکی از سخت ترین انواع نوشتن است.
چون نویسنده ؛ باید در اوج ایجاز ؛ و فقط در چند خط ؛ حرفش را بزند ؛ مخاطب را درگیر کند و همه چیز داشته باشد
هنرجویان من #تلاشگر و خستگی ناپذیرند.
علی رغم کندی نت برای ویسها ؛ و هر چیز
درود بر جویندگان خویشتن راستین و حقیقت ...
تمام اعضای کلاس در چند لحظه ؛ #بی_خبر_قبلی ، و بی آمادگی ؛ تنها با کمک جزواتشان در کانال (در طول هفته ) و مطالعات فردی خودشان ،
#داستانک نوشتند و باعث #افتخار است.
مسول ثبت نام
#خانم_یگانه
ایدی اشان در تلگرام
@yeganehadmin
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
■ از کلاس.
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی
#داستانک از سارا صفایی زاده
#داستان_چند_خطی
برایم آخر دنیا بود...خبر را خودش داد؛ علی رامیگویم...
میخواست از زبان خودش بشنوم...گفته بود، همیشه کنارم میماند و قطعا سختی هم جزءاش بود...
وقتی شنیدم فقط سه کلمه ، درذهنم نقش بست:
علی، شاگردانم وفلسفه
عاشق هرسه بودم ؛ با نبودشان، چیزی از من باقی نمی ماند ، اما فلج شدنم؛ مساوی با مرگ هر سه بود...
حالایکسال میگذرد و من هرسه رادارم ، علی که مثل همیشه ، کنارم مانده و مدام با خنده میگوید:
که من همانم ، تنها کمی قدم آب رفته است...
بایک رفیق جدید ، به نام ویلچر ، آشنا شده ام که با هم مدرسه میرویم و فلسفه درس میدهیم...
حالا آرامم...
وامید ، در وجودم ، جریان دارد...
#ساراصفایی_زاده
#هنرجوی_نویسندگی
#کلاسهای_چیستا_یثربی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
پیام ضمنی داستان :❗️
روح انسان وسیع تر از ان است که هیج محدودیت جسمی، بتواند مقابل رشد و حیاتش را بگیرد ؛ و اساسا
#معلولیت وجود ندارند ؛ همه انسانیم ؛ با محدودیتهایی ....پس همه ی ما ، جاهایی در زندگی ؛ معلولیت ؛ یا نیاز خاص داریم ؛ بهتر است بگوییم همه ی ما ؛ جاهایی ، انسانهایی هستیم با نیازهای ویژه.....
این داستان در تلاش است که در عین
#ایجاز ، نگاه سنتی به معلولیت و ناتوانی از هر نوع را ؛به چالش بکشد و آن را فقط
#متفاوت_بودن ببیند....
و چگونگی کنار آمدن سازگارانه و مثبت با شرایط جدید .....با دیدی خوشبینانه ؛ وقتی #ویلچر ؛ دوست همیشگی آدم میشود.
این قصه ، طبق یک قصه ی ماراتون قصه نویسی پر هیجان دیشب در طول دو ساعت انجام شد ، .اما هنرجویان قصه های خود را ؛ خیلی زودتر تحویل میدادند.
هنر جویان من دیروز ؛ داستان کوتاه کوتاه نوشتن را تمرین کردند.
#short_short_story
که به فارسی
#داستانک ترجمه شده و یکی از سخت ترین انواع نوشتن است.
چون نویسنده ؛ باید در اوج ایجاز ؛ و فقط در چند خط ؛ حرفش را بزند ؛ مخاطب را درگیر کند و همه چیز داشته باشد
هنرجویان من #تلاشگر و خستگی ناپذیرند.
علی رغم کندی نت برای ویسها ؛ و هر چیز
درود بر جویندگان خویشتن راستین و حقیقت ...
تمام اعضای کلاس در چند لحظه ؛ #بی_خبر_قبلی ، و بی آمادگی ؛ تنها با کمک جزواتشان در کانال (در طول هفته ) و مطالعات فردی خودشان ،
#داستانک نوشتند و باعث #افتخار است.
مسول ثبت نام
#خانم_یگانه
ایدی اشان در تلگرام
@yeganehadmin
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
سلام خانم یگانه ؛ ببخشید دیروقت پیام
می دم....
می خواستم از قول من از
#خانم_یثربی تشکر کنید ، امشب من،بی نهایت دچار هیجان شدم که تونستم یه داستانک کوتاه بنویسم، اول که خانم یثربی یهو سر کلاس تکلیف دادن ، #شوکه شدم و اصلا تصور نمی کردم حتی بتونم یه خط بنویسم،امشب خیلی خوشخال و هیجان زدم، هرچند که می دونم نوشته ام کلی ایراد داره و کلی راه دارم تا بخوام نویسنده بشم ، اما فوق العاده قدردان ایشون هستم ؛ و هرگز گمان نمی کردم #کلاسمون_اینقدر_جذاب_باشه برام ، و من بتونم جملاتی رو پشت سر هم بنویسم که هدفی رو بیان کنم،نمی دونم منظورم رو رسوندم یا نه ، ولی امشب از معدود شب های عمرم خواهد بود که با #احساس_رضایت می خوابم ، چون یه قدم جهت رسیدن به آرزوم برداشتم،خلاصه به شدت درون قلبم ، هیجان حس می کنم ، دلم می خواست خیلی خیلی از خانم یثربی #تشکر کنم.
#سارا_خداوردی
از هنر جویان تلاشگر
کلاس
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی
27 تیر 96
#تیر_نود_و_شش
عزیزم حضورت و پویایی و جستجوگری ات ؛ خودش #تشکر است...مرسی که هستی و میخواهی بنویسی و رشد کنی. مرسی.....
#تلاشگری
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
ایدی مسول ثبت نام
خانم یگانه
@yeganehadmin
می دم....
می خواستم از قول من از
#خانم_یثربی تشکر کنید ، امشب من،بی نهایت دچار هیجان شدم که تونستم یه داستانک کوتاه بنویسم، اول که خانم یثربی یهو سر کلاس تکلیف دادن ، #شوکه شدم و اصلا تصور نمی کردم حتی بتونم یه خط بنویسم،امشب خیلی خوشخال و هیجان زدم، هرچند که می دونم نوشته ام کلی ایراد داره و کلی راه دارم تا بخوام نویسنده بشم ، اما فوق العاده قدردان ایشون هستم ؛ و هرگز گمان نمی کردم #کلاسمون_اینقدر_جذاب_باشه برام ، و من بتونم جملاتی رو پشت سر هم بنویسم که هدفی رو بیان کنم،نمی دونم منظورم رو رسوندم یا نه ، ولی امشب از معدود شب های عمرم خواهد بود که با #احساس_رضایت می خوابم ، چون یه قدم جهت رسیدن به آرزوم برداشتم،خلاصه به شدت درون قلبم ، هیجان حس می کنم ، دلم می خواست خیلی خیلی از خانم یثربی #تشکر کنم.
#سارا_خداوردی
از هنر جویان تلاشگر
کلاس
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی
27 تیر 96
#تیر_نود_و_شش
عزیزم حضورت و پویایی و جستجوگری ات ؛ خودش #تشکر است...مرسی که هستی و میخواهی بنویسی و رشد کنی. مرسی.....
#تلاشگری
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
ایدی مسول ثبت نام
خانم یگانه
@yeganehadmin
#سیاوش_قمیشی
#بارون
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
تقدیم به شخصیتهای طفلکی
#خواب_گل_سرخ
ترانه : #منوچهر_پويا
اهنگساز : #سياوش_قميشى
#بارون
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
تقدیم به شخصیتهای طفلکی
#خواب_گل_سرخ
ترانه : #منوچهر_پويا
اهنگساز : #سياوش_قميشى
برای اولین بار
جشن امضای کتب چیستایثربی در
#رشت
نهم مردادنودوشش و هشتم
کافه گالری #دوک.گلسار.رشت
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
جشن امضای کتب چیستایثربی در
#رشت
نهم مردادنودوشش و هشتم
کافه گالری #دوک.گلسار.رشت
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
قبل از من خورشید عاشقت شد که بیدارت کرد....
کاش زودتر از خورشید ، بیدار شده بودم
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
کاش زودتر از خورشید ، بیدار شده بودم
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_ششم
#چیستایثربی
رفته ای !
بی خداحافظی با من ؟
گفتند : حال مادرت خوب نیست. می فهمم...
حال مادر طفلی من هم هیچ وقت خوب نبوده ،...
اما این خوب نبودن ، با آن خوب نبودن ، فرق دارد.
آدرست را نگاه می کنم ، چقدر کوه و دریا و دشت بین ما ، فاصله انداخته.
انگار تازه می فهمم که ملاقات دو نفر در این دنیای بزرگ بی درو پیکر ؛ حتما حکمتی دارد.
هیچ ملاقاتی بی دلیل نیست.
چرا دیدمت ؟!
که یک داستان عاشقانه شروع شود ؟
من به داستان عاشقانه ، نیازی نداشتم...
دست کم حالا نه ! با تو نه !
سلحشورتر از آن بودی که بتوان از فکر یا یادت گریخت !...
حالا که این نامه را برایت می نویسم ؛ اصلا نمی دانم آن را می فرستم یا نه !
اصلا چرا باید بفرستم ؟
معذرت خواهی کنم که نمی توانم بیایم ؟
چون وقتی مادر گیس نقره ای تو ؛ عمل قلب باز دارد ، مادر نحیف من ، دوباره باید شیمی درمانی شود ؟
چون کبدش دوباره مشکل پیدا کرده !
چقدر برای برخی آدم ها ، اعضای بدن زائد است.
مادر تو قلبش در وجود تو می تپد ، و مادر من که گویی اصلا زندگی نمی کند !
صبح تا شب در حصر یک اتاق در بسته است...
کبد می خواهد چکار ؟
ولی مگر بی این جسم و خاک تیره ؛ می توان به نور رسید ؟!
هزار دلیل دارم که بیایم و یک دلیل دارم که نیایم ؛...
و همان یک دلیل ، کافیست که نیایم !
ببین :
ما فقط مال خودمان نیستیم.
پدرم روزی سکته کرد ، که دو روز بود جواب های کنکور را داده بودند !
و چقدر از قبول شدن من خوشحال بود...
برادرم روزی مرد که فردایش من و مادرم بعد از مدت ها دودلی و دوندگی ، قصد سفر به کربلا داشتیم...
تو وقتی از من خواستگاری کردی ، که رئیسم آنقدر اذیتم کرده بود ، که از هر مردی بیزار شده بودم.
تازه اخراج شده بودم.
روزها ؛ در دارالترجمه ها کار بود ، ولی دنبال کار ثابت بودم.
من وقتی فهمیدم عاشقت شدم ، که عمدا با خودم مسابقه گذاشته بودم ، در همه کار ، عهد کرده بودم ، فقط با خودم مسابقه دهم و حس و وابستگی را فراموش کنم.
از خودم می پرسم چرا چیزها آن موقع که باید اتفاق بیفتند ، نمی افتند ؟
اکنون خودم اینجا ، اما دلم پیش توست...
پیش لبخندی که پنهان می کردی.
راست می گویند مردان قوم شما ؛ لبخندشان را نشان نمی دهند ؟!
قلبم پیش توست ، محسن...
پیش دلنگرانی هایت برای من...
نفس مصنوعی دادنت ، روز اول !...
کتک زدن شوهر وحشی مریم ؛ در حالیکه سر تو را هم ، به دیوار
می کوبید...
@chista_yasrebi_official
مقاومت جسم و روح قدرتمندت که پاک بمانی و بچه های معتاد و بی پناه خانه ی کارناوال را نجات دهی.
با این همه ؛ نه دست من است ، نه دست تو ، که نمی توانیم در این شرایط سخت ، کنار هم باشیم.
نه تو می توانی مادرت را رها کنی ؛ نه من...
ما ، در برابر آنچه دوستشان داریم ، مسئولیم ،...
حتی اگر دوستمان نداشته باشند !
پس دلیل نیامدن مرا می فهمی !
اما دلم تنگ است...
و این قصه ، قرار نبود عاشقانه باشد ، هرگز قرار نبود ! ....
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_ششم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_چهل_و_ششم
#چیستایثربی
رفته ای !
بی خداحافظی با من ؟
گفتند : حال مادرت خوب نیست. می فهمم...
حال مادر طفلی من هم هیچ وقت خوب نبوده ،...
اما این خوب نبودن ، با آن خوب نبودن ، فرق دارد.
آدرست را نگاه می کنم ، چقدر کوه و دریا و دشت بین ما ، فاصله انداخته.
انگار تازه می فهمم که ملاقات دو نفر در این دنیای بزرگ بی درو پیکر ؛ حتما حکمتی دارد.
هیچ ملاقاتی بی دلیل نیست.
چرا دیدمت ؟!
که یک داستان عاشقانه شروع شود ؟
من به داستان عاشقانه ، نیازی نداشتم...
دست کم حالا نه ! با تو نه !
سلحشورتر از آن بودی که بتوان از فکر یا یادت گریخت !...
حالا که این نامه را برایت می نویسم ؛ اصلا نمی دانم آن را می فرستم یا نه !
اصلا چرا باید بفرستم ؟
معذرت خواهی کنم که نمی توانم بیایم ؟
چون وقتی مادر گیس نقره ای تو ؛ عمل قلب باز دارد ، مادر نحیف من ، دوباره باید شیمی درمانی شود ؟
چون کبدش دوباره مشکل پیدا کرده !
چقدر برای برخی آدم ها ، اعضای بدن زائد است.
مادر تو قلبش در وجود تو می تپد ، و مادر من که گویی اصلا زندگی نمی کند !
صبح تا شب در حصر یک اتاق در بسته است...
کبد می خواهد چکار ؟
ولی مگر بی این جسم و خاک تیره ؛ می توان به نور رسید ؟!
هزار دلیل دارم که بیایم و یک دلیل دارم که نیایم ؛...
و همان یک دلیل ، کافیست که نیایم !
ببین :
ما فقط مال خودمان نیستیم.
پدرم روزی سکته کرد ، که دو روز بود جواب های کنکور را داده بودند !
و چقدر از قبول شدن من خوشحال بود...
برادرم روزی مرد که فردایش من و مادرم بعد از مدت ها دودلی و دوندگی ، قصد سفر به کربلا داشتیم...
تو وقتی از من خواستگاری کردی ، که رئیسم آنقدر اذیتم کرده بود ، که از هر مردی بیزار شده بودم.
تازه اخراج شده بودم.
روزها ؛ در دارالترجمه ها کار بود ، ولی دنبال کار ثابت بودم.
من وقتی فهمیدم عاشقت شدم ، که عمدا با خودم مسابقه گذاشته بودم ، در همه کار ، عهد کرده بودم ، فقط با خودم مسابقه دهم و حس و وابستگی را فراموش کنم.
از خودم می پرسم چرا چیزها آن موقع که باید اتفاق بیفتند ، نمی افتند ؟
اکنون خودم اینجا ، اما دلم پیش توست...
پیش لبخندی که پنهان می کردی.
راست می گویند مردان قوم شما ؛ لبخندشان را نشان نمی دهند ؟!
قلبم پیش توست ، محسن...
پیش دلنگرانی هایت برای من...
نفس مصنوعی دادنت ، روز اول !...
کتک زدن شوهر وحشی مریم ؛ در حالیکه سر تو را هم ، به دیوار
می کوبید...
@chista_yasrebi_official
مقاومت جسم و روح قدرتمندت که پاک بمانی و بچه های معتاد و بی پناه خانه ی کارناوال را نجات دهی.
با این همه ؛ نه دست من است ، نه دست تو ، که نمی توانیم در این شرایط سخت ، کنار هم باشیم.
نه تو می توانی مادرت را رها کنی ؛ نه من...
ما ، در برابر آنچه دوستشان داریم ، مسئولیم ،...
حتی اگر دوستمان نداشته باشند !
پس دلیل نیامدن مرا می فهمی !
اما دلم تنگ است...
و این قصه ، قرار نبود عاشقانه باشد ، هرگز قرار نبود ! ....
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_ششم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
هر روز که از خواب بیدار میشوم ؛ فکر میکنم اگر امروز؛ روز آخر باشد چه میکنم؟!باور کنید فقط شوق شدید پیدا میکنم.گرچه بیگناه نیستم؛ امادیاری که بوی یار دهد، چقدر میتواند زیبا باشدو شکوهمند
#چیستایثربی
#چیستایثربی
#In_My_Secret_Life
در زندگی مخفی من
#خواننده : #لئونارد_کوهن
#شعر : #لئونارد_کوهن #شارون_رابینسون
#آهنگساز : #لئونارد_کوهن
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#طاقت بیاور!
#طاقت_بیاور!
ترجمه ی ترانه در پست بعد⬇️
@chista_yasrebi_official
در زندگی مخفی من
#خواننده : #لئونارد_کوهن
#شعر : #لئونارد_کوهن #شارون_رابینسون
#آهنگساز : #لئونارد_کوهن
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#طاقت بیاور!
#طاقت_بیاور!
ترجمه ی ترانه در پست بعد⬇️
@chista_yasrebi_official
متن و ترجمه آهنگ :
In My Secret Life
در زندگی مخفی ام
I saw you this morning
امروز صبح تو را دیدم
You were moving so fast
با سرعت در حال عبور بودی
Can’t seem to loosen my grip
گويى به اين راحتى ها نميتونم
On the past
دست از گذشته بردارم
And I miss you so much
و من دلم خیلی برایت تنگ شده
There’s no one in sight
هيچ کس به چشمم نمي آید
And we’re still making love
ما هنوزم به هم عشق می ورزیم
In My Secret Life
در زندگی مخفی ام
I smile when I’m angry
زمانی که عصبانی هستم لبخند می زنم
I cheat and I lie
کلک میزنم و دروغ می گویم
I do what I have to do To get by
هر كارى كه براى گذراندن زندگى
But I know what is wrong
بايد بكنم را مى كنم
And I know what is right
اما می دونم چ کاری اشتباهه و چه کاری درست
And I’d die for the truth In My Secret Life
و جانم را برای حقیقت میدم در زندگی مخفیانه ام
Hold on, hold on, my brother
طاقت بيار ، طاقت بیار , برادرم
My sister, hold on tight
خواهرم ، محكم باش و طاقت بيار
I finally got my orders
بالاخره به چيزهايى كه ميخواستم رسيدم
I’ll be marching through the morning
روز و شب ها را اينطورى طى مي كنم
Marching through the night Moving cross the borders
از مرزهای درون خویش گذر می کنم
In My Secret Life
در زندگی مخفیانه ام
Looked through the paper
نگاهى به روزنامه ها انداختم
Makes you want to cry
آدمی را به گریه وا می دارد
Nobody cares if the people Live or die
کسی براش مهم نيست كه آدمها زنده باشند یا مرده
And the dealer wants you thinking
کسی که دست را پخش ميكنه ( کسی که كنترل را به عهده دارد ) ميخواد اينطورى فكر كنى
That it’s either black or white
که زندگی فقط سیاه و سفیده
Thank God it’s not that simple
اما خدا رو شکر که در زندگی مخفیانه ام
In My Secret Life
به اين راحتى ها همچين چيزى رو باور نميكنم
I bite my lip
لبم رو گاز ميگيرم ( تا حرفی نزنم )
I buy what I’m told
چیزی هايى که اونها
From the greatest hit
بهم ميگن رو به ظاهر قبول كنم
To the wisdom of old
از برترين موزيك ها
But I’m always alone
تا خردمندی آدمهاى مسن تر
And my heart is like ice
اما همیشه تنها می مانم
And it’s crowded and cold
و قلبم مثل یک تکه یخ سرد و بی روحه
In My Secret Life
در زندگی مخفیانه ام پر جمعيت اما سرده
In My Secret Life
در زندگی مخفی ام
I saw you this morning
امروز صبح تو را دیدم
You were moving so fast
با سرعت در حال عبور بودی
Can’t seem to loosen my grip
گويى به اين راحتى ها نميتونم
On the past
دست از گذشته بردارم
And I miss you so much
و من دلم خیلی برایت تنگ شده
There’s no one in sight
هيچ کس به چشمم نمي آید
And we’re still making love
ما هنوزم به هم عشق می ورزیم
In My Secret Life
در زندگی مخفی ام
I smile when I’m angry
زمانی که عصبانی هستم لبخند می زنم
I cheat and I lie
کلک میزنم و دروغ می گویم
I do what I have to do To get by
هر كارى كه براى گذراندن زندگى
But I know what is wrong
بايد بكنم را مى كنم
And I know what is right
اما می دونم چ کاری اشتباهه و چه کاری درست
And I’d die for the truth In My Secret Life
و جانم را برای حقیقت میدم در زندگی مخفیانه ام
Hold on, hold on, my brother
طاقت بيار ، طاقت بیار , برادرم
My sister, hold on tight
خواهرم ، محكم باش و طاقت بيار
I finally got my orders
بالاخره به چيزهايى كه ميخواستم رسيدم
I’ll be marching through the morning
روز و شب ها را اينطورى طى مي كنم
Marching through the night Moving cross the borders
از مرزهای درون خویش گذر می کنم
In My Secret Life
در زندگی مخفیانه ام
Looked through the paper
نگاهى به روزنامه ها انداختم
Makes you want to cry
آدمی را به گریه وا می دارد
Nobody cares if the people Live or die
کسی براش مهم نيست كه آدمها زنده باشند یا مرده
And the dealer wants you thinking
کسی که دست را پخش ميكنه ( کسی که كنترل را به عهده دارد ) ميخواد اينطورى فكر كنى
That it’s either black or white
که زندگی فقط سیاه و سفیده
Thank God it’s not that simple
اما خدا رو شکر که در زندگی مخفیانه ام
In My Secret Life
به اين راحتى ها همچين چيزى رو باور نميكنم
I bite my lip
لبم رو گاز ميگيرم ( تا حرفی نزنم )
I buy what I’m told
چیزی هايى که اونها
From the greatest hit
بهم ميگن رو به ظاهر قبول كنم
To the wisdom of old
از برترين موزيك ها
But I’m always alone
تا خردمندی آدمهاى مسن تر
And my heart is like ice
اما همیشه تنها می مانم
And it’s crowded and cold
و قلبم مثل یک تکه یخ سرد و بی روحه
In My Secret Life
در زندگی مخفیانه ام پر جمعيت اما سرده
احمق ترین آدمها ؛ آنهایی هستند که به آدمها معتاد میشوند....
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
ما آخرین بازماندگان نسل هنسل و گرتلیم...
کنار خانه های شکلاتی میایستیم ؛
فقط نگاه میکنیم.
نه وارد قصه میشویم
نه دور میشویم ،
منتظر یک اتفاق خوبیم!
#چیستایثربی
من و دخترم
@chista_yasrebi_official
کنار خانه های شکلاتی میایستیم ؛
فقط نگاه میکنیم.
نه وارد قصه میشویم
نه دور میشویم ،
منتظر یک اتفاق خوبیم!
#چیستایثربی
من و دخترم
@chista_yasrebi_official
اگر ماشین زندگی ات چپ کرد ؛
اگر بستن کمربند هم کمک نکرد ؛
باز امید داشته باش !
خدا جاهای نا ممکن ؛ ناگهان صدایت میکند ؛
و میگوید : نترس
من هستم ....
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
اگر بستن کمربند هم کمک نکرد ؛
باز امید داشته باش !
خدا جاهای نا ممکن ؛ ناگهان صدایت میکند ؛
و میگوید : نترس
من هستم ....
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official