در زمان کودکی سرنوشت هیچکدام از شخصیتهای کتاب مقدس به نظرم دردناکتر از روزگار نوح نبود، به سبب توفانی که او را به مدت چهل روز در کشتیاش زندانی کرده بود. بعدها اغلب، روزهای متوالی بیمار بودم و باید در «کشتی»ام میماندم. آنگاه فهمیدم نوح هرگز نمیتوانسته دنیا را به آن خوبیای ببیند که از درون کشتی دیده، هرچند فضای اطرافاش دربسته و زمین را تاریکی پوشانده بود. وقتی حالم رو به بهبودی رفت، مادرم که هرگز تنهایم نمیگذاشت و حتا شبها در کنارم بود «درِ کشتی را باز کرد» و بیرون رفت. اما مانند کبوتر «شب دوباره بازگشت». سپس وقتی حالم کاملن خوب شد، مثل آن کبوتر «دیگر برنگشت». اکنون باید زندگی تازهای را شروع میکردم، از خود دور میشدم و به حرفهایی گوش میدادم که از جملات مادرم خشنتر بود.
#مارسل_پروست
نویسنده معروف
#رمان
در جستجوی زمان از دست رفته
رمانی براساس جریان سیال ذهن و خاطرات
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#مارسل_پروست
نویسنده معروف
#رمان
در جستجوی زمان از دست رفته
رمانی براساس جریان سیال ذهن و خاطرات
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
چیزهایی که مینویسیم ؛ چیزهایی که میخوانیم ؛
؛ همه قرار است از ما ؛ انسان بهتری بسازد.انسانهای رها و به دنبال تحقق خویشتن....انسانی پویا و جستجوگر.
هر چیزی که ما را نومیدتر و عصبیتر کند ؛ یا درک ما ؛ از آن مطلب کم بوده است و یا نویسنده ؛ رسالت خود را بدرستی انجام نداده است.گفتن تلخی های جامعه هشدار است!...
لزوما به معنای نفی زندگی و واقعیتهای آن نیست !...برای آماده کردن بیشتر ماست ؛ نه نومید کردن ما
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
؛ همه قرار است از ما ؛ انسان بهتری بسازد.انسانهای رها و به دنبال تحقق خویشتن....انسانی پویا و جستجوگر.
هر چیزی که ما را نومیدتر و عصبیتر کند ؛ یا درک ما ؛ از آن مطلب کم بوده است و یا نویسنده ؛ رسالت خود را بدرستی انجام نداده است.گفتن تلخی های جامعه هشدار است!...
لزوما به معنای نفی زندگی و واقعیتهای آن نیست !...برای آماده کردن بیشتر ماست ؛ نه نومید کردن ما
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
@chista_yasrebi_official
جبران خلیل جبران
عکس نوشته : از طرف مهدیه عطاردی عزیز
بخاطر سفر خاصم
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
جبران خلیل جبران
عکس نوشته : از طرف مهدیه عطاردی عزیز
بخاطر سفر خاصم
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
به شکارچی معروفی که عزلت گزیده بود ؛ گفتند :
بزرگترین شکارت چه بود ؟
گفت: نفس دنیا پرست خودم....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
بزرگترین شکارت چه بود ؟
گفت: نفس دنیا پرست خودم....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
عشق تو صدام
مازیار فلاحی
مازیار فلاحی
هدیه به شما بدون هیچ بهونه ای
هدیه به شما بدون هیچ بهونه ای
#در_ستایش_مرگ
رمانی از ساراماگو____نویسنده پرتغالی
یک موقعیت پرتناقض
داستان از جایی شروع می شود که مرگ سراغ افراد یک سرزمین نمی رود و تا مدتی هیچ مرگی در محدوده جغرافیایی سرزمین مورد بحث گزارش نمی شود. این مساله با واکنش ها و محاسبات تازه ای همراه است. نگاه طنزآمیز نویسنده به دست و پا زدن انسانی که ناگهان پس از تاریخی سرشار از کلیشه نابودی و مرگ به بی مرگی دست یافته است؛ اما در این بی مرگی کاملا منفعل است، فضای جالبی در داستان می آفریند.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
رمانی از ساراماگو____نویسنده پرتغالی
یک موقعیت پرتناقض
داستان از جایی شروع می شود که مرگ سراغ افراد یک سرزمین نمی رود و تا مدتی هیچ مرگی در محدوده جغرافیایی سرزمین مورد بحث گزارش نمی شود. این مساله با واکنش ها و محاسبات تازه ای همراه است. نگاه طنزآمیز نویسنده به دست و پا زدن انسانی که ناگهان پس از تاریخی سرشار از کلیشه نابودی و مرگ به بی مرگی دست یافته است؛ اما در این بی مرگی کاملا منفعل است، فضای جالبی در داستان می آفریند.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_چهارم
#چیستایثربی
روزهایی که بی تو می گذرند ؛ فقط می گذرند...
روز نیستند ؛ شب هم نیستند...
مثل برزخ ؛ معلق ، میان زمین و آسمان !
نه می دانی ازکجا آمده ای ؟
نه می دانی به کجا می روی !
تنهایی...
مثل زیر خاک .... می ترسی !
روزهایی که بدون تو می گذرند ؛
اصلا نمی گذرند !
من روزهایی را که بدون تو باشد ،
یادم نمی آید...
چند روز گذشته است از آخرین باری که با هم حرف زدیم ؟
یادم نمی آید...
آن پشت بام لعنتی را یادم هست !...
آن آلونک کوچک که خود را در آن چپانده بودم و گریه می کردم ؟!...
و دست تو ، که مهربان ترین نوازش دنیا بود.
دست تو ؛ مثل آسمان ، بخشنده بود و من می دانستم که آسمان ؛ هرگز کثیف نمی شود.
چند روز می گذرد ؟
یادم نیست !
یادم است که فقط تا مدت ها ، تو را ندیدم.
بعد از اینکه اشکهایم را پاک کردی و من در خواب یادم آمد !
هنوز زبری دستهایت روی گونه هایم جا مانده ؛...
من در خواب یادم آمد که تو در پشت بام ؛ اشکهایم را پاک کردی....
تو کجا بودی ؟
نه در پیست اسکیت ؛ نه پیش مربی ؛ نه در تیم ملی ؛ هیچ جا پیدایت نیست !...
گفتند : برگشته شهر خودش.
شهرخودش کجاست ؟!
چرا هرگز نپرسیدم شهرخودش کجاست ؟!
راستی شهر خودت کجاست ؟
بگو تمام شهرهای ایران ، شهر توست ؛...
بگو تمام شهرهای جهان ، شهر مردیست که اشک های دخترکی بی پناه را ، روی پشت بام ، پاک می کند...
بگو ، تمام شهرهای دنیا ، شهر مردیست که دخترکی را از زیر مشت ها و لگدهای جانوری وحشی بیرون می کشد ؛ و همچون آسمان سرپناه ؛ او را ، در پناه خود
می گیرد...
بگو شهر مردی کجاست ، که قهرمان تمام قصه هایی است که فراموش کرده ام ؛
که از کودکی مادربزرگ برایم گفته بود و فراموش کردم...
چرا می خواستم بگویم دوستت ندارم ؟!
چرا در تمام طول این مدت ؛ انکار کردم ؟!
چون لایق این عشق نبودم ؛...
چون من باعث مرگ آدمی شده بودم ؛...
من باعث خاموشی کسی بودم که هرگز دوستش نداشتم ، ولی با من نسبت خونی داشت.
من مجبور بودم ؛ ناخواسته مجبور بودم...
راه دیگری نبود !
اما مادر ، هرگز به خاطر این ماجرا ، مرا نبخشید ؛...
هرگز !
و آن نگاه های از سر تحقیر و تنفر ، فقط برای این بود که :
"تو با برادرت ، در خانه تنها بودی ؛ چرا نجاتش ندادی ؟... تو می توانستی نجاتش دهی !"
مادر از برادر کتک می خورد ؛ فحش می شنید ، ولی مرا ، برای مرگ او هرگز نبخشید.
مردم ؛ شما آدرس مردی را نمی دانید که آسمان سرپناه است ؟!
نه ؛ هیچ کس نمی داند !
من از روز اولی که تو را در پیست اسکیت دیدم ؛ دلم لرزید !
فکر کردم یک حس گذراست ، و تو به مینا تعلق داری !
و بعد که فهمیدم همه چیز یک بازی بوده ؛ این عشق را در خودم انکار کردم....
دشمن حس خودم شدم ؛ دشمن قلبم و آرزوهایم....مستحق این عشق نبودم...
و حالا که دلم ، برایت ؛ قد انگشتانه ی کهنه ی مادربزرگ شده ؛ نمیدانم چگونه پیدایت کنم !...
من حاضرم اکنون ، سینه خیز ، تمام سرزمین ها و جاده ها را ، به دنبال ردپای تو بگردم ؛ اگرفقط بدانم که هنوز مرا می خواهی !
که بی تفاوتی مرا می بخشی !
این بی تفاوتی نبود ؛ شرم از خودم بود !
شرم از اینکه ، بعد از مرگ این برادر ، هنوز بتوانم عاشق شوم و بعد از نفرین مادر ؛ یک زندگی طبیعی داشته باشم !
شرم ازخودم بود ، که خانواده ای نداشتم...
پس کجایی ای مرد؟ ای عاشق؟!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_چهل_و_چهارم
#چیستایثربی
روزهایی که بی تو می گذرند ؛ فقط می گذرند...
روز نیستند ؛ شب هم نیستند...
مثل برزخ ؛ معلق ، میان زمین و آسمان !
نه می دانی ازکجا آمده ای ؟
نه می دانی به کجا می روی !
تنهایی...
مثل زیر خاک .... می ترسی !
روزهایی که بدون تو می گذرند ؛
اصلا نمی گذرند !
من روزهایی را که بدون تو باشد ،
یادم نمی آید...
چند روز گذشته است از آخرین باری که با هم حرف زدیم ؟
یادم نمی آید...
آن پشت بام لعنتی را یادم هست !...
آن آلونک کوچک که خود را در آن چپانده بودم و گریه می کردم ؟!...
و دست تو ، که مهربان ترین نوازش دنیا بود.
دست تو ؛ مثل آسمان ، بخشنده بود و من می دانستم که آسمان ؛ هرگز کثیف نمی شود.
چند روز می گذرد ؟
یادم نیست !
یادم است که فقط تا مدت ها ، تو را ندیدم.
بعد از اینکه اشکهایم را پاک کردی و من در خواب یادم آمد !
هنوز زبری دستهایت روی گونه هایم جا مانده ؛...
من در خواب یادم آمد که تو در پشت بام ؛ اشکهایم را پاک کردی....
تو کجا بودی ؟
نه در پیست اسکیت ؛ نه پیش مربی ؛ نه در تیم ملی ؛ هیچ جا پیدایت نیست !...
گفتند : برگشته شهر خودش.
شهرخودش کجاست ؟!
چرا هرگز نپرسیدم شهرخودش کجاست ؟!
راستی شهر خودت کجاست ؟
بگو تمام شهرهای ایران ، شهر توست ؛...
بگو تمام شهرهای جهان ، شهر مردیست که اشک های دخترکی بی پناه را ، روی پشت بام ، پاک می کند...
بگو ، تمام شهرهای دنیا ، شهر مردیست که دخترکی را از زیر مشت ها و لگدهای جانوری وحشی بیرون می کشد ؛ و همچون آسمان سرپناه ؛ او را ، در پناه خود
می گیرد...
بگو شهر مردی کجاست ، که قهرمان تمام قصه هایی است که فراموش کرده ام ؛
که از کودکی مادربزرگ برایم گفته بود و فراموش کردم...
چرا می خواستم بگویم دوستت ندارم ؟!
چرا در تمام طول این مدت ؛ انکار کردم ؟!
چون لایق این عشق نبودم ؛...
چون من باعث مرگ آدمی شده بودم ؛...
من باعث خاموشی کسی بودم که هرگز دوستش نداشتم ، ولی با من نسبت خونی داشت.
من مجبور بودم ؛ ناخواسته مجبور بودم...
راه دیگری نبود !
اما مادر ، هرگز به خاطر این ماجرا ، مرا نبخشید ؛...
هرگز !
و آن نگاه های از سر تحقیر و تنفر ، فقط برای این بود که :
"تو با برادرت ، در خانه تنها بودی ؛ چرا نجاتش ندادی ؟... تو می توانستی نجاتش دهی !"
مادر از برادر کتک می خورد ؛ فحش می شنید ، ولی مرا ، برای مرگ او هرگز نبخشید.
مردم ؛ شما آدرس مردی را نمی دانید که آسمان سرپناه است ؟!
نه ؛ هیچ کس نمی داند !
من از روز اولی که تو را در پیست اسکیت دیدم ؛ دلم لرزید !
فکر کردم یک حس گذراست ، و تو به مینا تعلق داری !
و بعد که فهمیدم همه چیز یک بازی بوده ؛ این عشق را در خودم انکار کردم....
دشمن حس خودم شدم ؛ دشمن قلبم و آرزوهایم....مستحق این عشق نبودم...
و حالا که دلم ، برایت ؛ قد انگشتانه ی کهنه ی مادربزرگ شده ؛ نمیدانم چگونه پیدایت کنم !...
من حاضرم اکنون ، سینه خیز ، تمام سرزمین ها و جاده ها را ، به دنبال ردپای تو بگردم ؛ اگرفقط بدانم که هنوز مرا می خواهی !
که بی تفاوتی مرا می بخشی !
این بی تفاوتی نبود ؛ شرم از خودم بود !
شرم از اینکه ، بعد از مرگ این برادر ، هنوز بتوانم عاشق شوم و بعد از نفرین مادر ؛ یک زندگی طبیعی داشته باشم !
شرم ازخودم بود ، که خانواده ای نداشتم...
پس کجایی ای مرد؟ ای عاشق؟!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
"سرمایه ی هر دلی به اندازه ی حرفهایی است كه برای نگفتن دارد."
#دکتر_شریعتی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#دکتر_شریعتی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#عبادت از نظر ابن سینا ؛ راه شناخت خداوند است.
#عبادت و
#معرفت ارتباطی دو سویه دارند.
از نظرِ #ابن_سینا ؛ سعادت و شقاوت اصیل و حقیقی در آخرت پدید میآید؛
اما در این دنیا،
معرفت و عبادت، داروى آن سعادت؛ و جهل و معصیت ، زهر آن است. به تعبیرِ دیگر ،
سعادت مطلق با کمال و تزکیه ؛ دستیافتنی است. #کمال به وسیله #علم ؛ و #تزکیه به وسیله
عمل و #عبادت حاصل میشود.
عبادت،
#راه_شناخت_خداوند_تعالی است؛ زیرا عبادت است که نفس ناطقۀ انسانی را شبیه عقول مجرد میگرداند و مادام که نفس انسانی شبیه ملائکه نگردد، راهی به شناخت حق تعالی نخواهد داشت.
شناخت خداوند و عقول مجرد نیز ؛ آدمی
را مشتاق میکند تا به آن جواهر عقلی اتصال و یابد. اشتیاق واقعی در انسان قطعاً
موجب تضرع و ذکر دائمی و عبادت حقیقی خواهد شد. در واقع عبادت و معرفت رابطهاي
دوسویه با یکدیگر دارند: عبادت موجب به دست آوردن معرفت حقیقی میشود و معرفت
خود، عبادتی والاتر را در پی دارد و از آنجا که خداوند نامتناهی است، این سیر میتواند تا
بینهایت ادامه یابد و اینگونه است که آدمی به سعادت حقیقی نایل میشود .
#دکتر_مرتضی_شجاری
#مدرس_دانشگاه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#عبادت و
#معرفت ارتباطی دو سویه دارند.
از نظرِ #ابن_سینا ؛ سعادت و شقاوت اصیل و حقیقی در آخرت پدید میآید؛
اما در این دنیا،
معرفت و عبادت، داروى آن سعادت؛ و جهل و معصیت ، زهر آن است. به تعبیرِ دیگر ،
سعادت مطلق با کمال و تزکیه ؛ دستیافتنی است. #کمال به وسیله #علم ؛ و #تزکیه به وسیله
عمل و #عبادت حاصل میشود.
عبادت،
#راه_شناخت_خداوند_تعالی است؛ زیرا عبادت است که نفس ناطقۀ انسانی را شبیه عقول مجرد میگرداند و مادام که نفس انسانی شبیه ملائکه نگردد، راهی به شناخت حق تعالی نخواهد داشت.
شناخت خداوند و عقول مجرد نیز ؛ آدمی
را مشتاق میکند تا به آن جواهر عقلی اتصال و یابد. اشتیاق واقعی در انسان قطعاً
موجب تضرع و ذکر دائمی و عبادت حقیقی خواهد شد. در واقع عبادت و معرفت رابطهاي
دوسویه با یکدیگر دارند: عبادت موجب به دست آوردن معرفت حقیقی میشود و معرفت
خود، عبادتی والاتر را در پی دارد و از آنجا که خداوند نامتناهی است، این سیر میتواند تا
بینهایت ادامه یابد و اینگونه است که آدمی به سعادت حقیقی نایل میشود .
#دکتر_مرتضی_شجاری
#مدرس_دانشگاه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
برای من سخت نیست که احساساتم را به شکل نوشته درآورم. سعی می کنم مختصر باشم و مستقیما سر اصل مطلب روم. این چیزی است که مردم راجع به کار من دوست دارند، و منتقدان از آن بدشان می آید.
#پایولو_کوییلو
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#پایولو_کوییلو
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
بمان !
کمی بیشتر بمان
ای سایه سار ترسوی وقار من
#لیونارد_کوهن
ترجمه:مهدی جواهریان
چیستایثربی ؛ زنی در آستانه ی فصلی نو
#مشهد
#کوچه_پس_کوچه_ها
@chista_yasrebi_official
کمی بیشتر بمان
ای سایه سار ترسوی وقار من
#لیونارد_کوهن
ترجمه:مهدی جواهریان
چیستایثربی ؛ زنی در آستانه ی فصلی نو
#مشهد
#کوچه_پس_کوچه_ها
@chista_yasrebi_official
نشان دوست نکو آنست که خطای تو را بپوشاند ،تو را پند دهد و رازت را آشکار نسازد.
#ابن_سینا
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#ابن_سینا
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
Chista Yasrebi:
#آلبادسس_پدس
نویسنده ایتالیایی
رمان به همین سادگی شروع میشود؛ ولی سپس....پروراندن آن ؛ دشواریهای خاص خودرا دارد.
ابادسس پدس ؛بانوی نویسنده ایتالیایی ؛ همیشه مطرح ترین و پرفروش ترینها را نوشته است...
شگردش در ابتدا ؛آسان به نظر میرسد.دقت کنید.از بدیهیات زندگی یکنواخت خود میگوید و زنانی چون خود ؛ ...اما ناگهان پیرنگ دشوار داستان
رخ مینماید.
#دفترچه_ممنوع از بهترین و تحسین شده ترین اثار اوست
علاقه مندان رمانهای جهان زنان بخوانند.
«دفترچه ممنوع»،در واقع خاطرات هر روز یک زن کارمند ایتالیایی است. زنی که صبح ها سر کار می رود و آخر شب ها وقتی بچه ها و همسرش خوابیده اند به آشپزخانه می رود و به صورت کاملا یواشکی شروع به نوشتن می کند، و در طول داستان بارها هوس می کند که دفترچه را بسوزند تا اثرش از بین برود و همسر و بچه هایش یک وقت دفترچه را پیدا نکنند و بخوانند. عجب نویسنده ای است این پدس از همین خاطرات معمولی یک زن خانه دار چنان دنیایی می سازد که مو به تن آدم سیخ می شود.
خلاصه داستان: خانمی ۴۳ ساله به نام والریا کاستی بعدازظهری پاییزی تصمیم میگیرد که دفترچه یادداشتی به منظور نوشتن خاطرات و احساسات خود خریداری کند.او این دفترچه را از افراد خانواده ی خود به هر صورت ممکن پنهان میکند.با ورود این دفترچه عصیانی درون خود ناشی از مرور شدن خاطرات روزانه حس میکند.مشکلات در نظر او روزبه روز بیشتر و حل آنها سخت تر میشود...
دفترچه ممنوع رمانی است که به خوبی به شرح و تفصیل احساسات یک مادر می پردازد.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#آلبادسس_پدس
نویسنده ایتالیایی
رمان به همین سادگی شروع میشود؛ ولی سپس....پروراندن آن ؛ دشواریهای خاص خودرا دارد.
ابادسس پدس ؛بانوی نویسنده ایتالیایی ؛ همیشه مطرح ترین و پرفروش ترینها را نوشته است...
شگردش در ابتدا ؛آسان به نظر میرسد.دقت کنید.از بدیهیات زندگی یکنواخت خود میگوید و زنانی چون خود ؛ ...اما ناگهان پیرنگ دشوار داستان
رخ مینماید.
#دفترچه_ممنوع از بهترین و تحسین شده ترین اثار اوست
علاقه مندان رمانهای جهان زنان بخوانند.
«دفترچه ممنوع»،در واقع خاطرات هر روز یک زن کارمند ایتالیایی است. زنی که صبح ها سر کار می رود و آخر شب ها وقتی بچه ها و همسرش خوابیده اند به آشپزخانه می رود و به صورت کاملا یواشکی شروع به نوشتن می کند، و در طول داستان بارها هوس می کند که دفترچه را بسوزند تا اثرش از بین برود و همسر و بچه هایش یک وقت دفترچه را پیدا نکنند و بخوانند. عجب نویسنده ای است این پدس از همین خاطرات معمولی یک زن خانه دار چنان دنیایی می سازد که مو به تن آدم سیخ می شود.
خلاصه داستان: خانمی ۴۳ ساله به نام والریا کاستی بعدازظهری پاییزی تصمیم میگیرد که دفترچه یادداشتی به منظور نوشتن خاطرات و احساسات خود خریداری کند.او این دفترچه را از افراد خانواده ی خود به هر صورت ممکن پنهان میکند.با ورود این دفترچه عصیانی درون خود ناشی از مرور شدن خاطرات روزانه حس میکند.مشکلات در نظر او روزبه روز بیشتر و حل آنها سخت تر میشود...
دفترچه ممنوع رمانی است که به خوبی به شرح و تفصیل احساسات یک مادر می پردازد.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
آنها که رفتند ؛
لطفا همانجا بمانند
لطفا دیگر برنگردند
لطفا برای همیشه نام مرا از یاد ببرند!
برای من هرگز وجود نداشتند
برای من فقط شما وجود دارید که همراهید و همدم
بقیه
#خواب_گل_سرخ مال شماست
لطفا همانجا بمانند
لطفا دیگر برنگردند
لطفا برای همیشه نام مرا از یاد ببرند!
برای من هرگز وجود نداشتند
برای من فقط شما وجود دارید که همراهید و همدم
بقیه
#خواب_گل_سرخ مال شماست
اگر خاموش باشی تا دیگران به سخنت آرند ؛ بهتر که سخن گویی و دیگران خاموشت کنند.....
#سقراط
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#سقراط
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
کارهای بزرگ ؛ مختص مردمانیست که افکار بزرگ دارند
#سقراط
این کانال خاص ؛ جای عوام نیست...
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#سقراط
این کانال خاص ؛ جای عوام نیست...
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official