چیستایثربی کانال رسمی
6.43K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_نهم
#چیستایثربی

برو ؛ دخترم برو !
تو اهل تسلیم نبودی ؛ هیچوقت !...

صدای پدرم از کجا می آمد که پای مرا به سمت جلو به حرکت واداشت ؟!

من می دانستم که محسن اگر بخواهد ؛ می تواند در آسمان پرواز کند و حتی ستاره بچیند .

او از کودکی ؛ پرواز کرده بود ! جایی میان زمین و آسمان بزرگ شده بود...

ولی من دختر نحیفی بودم که فقط ؛ روی خاطرات سر می خوردم ؛ و در درون خودم ؛ جلو میرفتم..


از وقتی پدرم با من حرف زد ؛ دیگر نه صدای مردم را می شنیدم ؛ نه چیزی می دیدم...

در درون من اسبی بود ؛ که حتی از خودم ؛
می گریخت...

من فقط می خواستم به اسب خودم برسم !

می خواستم عنانش را در دست بگیرم !
مادیان درونم ؛ چرا چنین از من
می گریخت ؟

صدای برادرم را شنیدم :
این زندگی رو نمی خوام !

صدای مادرم :
من مریض نیستم !
دیگه دکترهم باهات نمیام ؛ دروغ نگو !

صدای پدرم :
اگه من بمیرم ؛ تو خیلی تنها میشی ؛...
برادرت همیشه از همه چیز ؛ کنار کشیده !

صدای مادرم :
تو به پدرت رفتی !
منو دست کم می گیری ؛ فکر می کنی اختیار من دست توست ؟!
اصلا تو کی هستی که به من دستور میدی؟

جراحی نمی کنم !

چشمان نجیب حامد را می دیدم :
از مریم مراقبت کن !

با صدای پدرم ترکیب می شد :
از خانواده مراقبت کن !

صدای عسل :
خاله چرا محسن ؛ داشت گریه می کرد ؟
گفتم : کی ؟
گفت : دیشب ! توی بالکن دیدم...
از مسابقه ترسیده ؟

گفتم : نه ؛ اون نمی ترسه ؛ برنده ست !

عسل گفت : پس می خواد ؛ تو برنده شی ؟

گفتم : نه ! مگه دیوونه ست ؟
کارشو از دست میده !

صدای رییسم :
نظراتی برخی فقها دارن که میگه ؛ میشه دختر باکره رو صیغه کرد ؛ به شرطی که دختر بمونه !

تا بعدا موقع ازدوجش براش ؛ مشکلی پیش نیاد؛ ! میدونی من زنمو دوست دارم.ازش بچه دارم ؛ ولی هیچوقت تو رختخواب ...

"بسه ! ........."

صدای من :
محسن ؛ چرا منو دوست داری ؟

صدای محسن :
مثل اینه که بپرسی چرا خدا رو دوست دارم ؟!
نمیشه جواب داد !

حامد ، مریم را دوست داشت ؛ به عشقشان غبطه می خوردم.
شیفته ی شخصیت حامد بودم ، ولی عاشقش نبودم !

محسن گفت :
اگه اون شب دیر می رسیدم چی ؟ اون مرد خشن و دیوونه بود...

چرا بهت نگفتن که این یه نقشه ست ؛ تا لااقل بدونی ؟! آماده باشی؟!

صدای جیغ !...
برای چند لحظه ؛ نفهمیدم چه شد !

فقط برق نقره ای موتوری را در چند قدمی دیدم !

من از کودکی ، که موتور ، پرتابم کرده بود ؛ از آن ؛ وحشت داشتم ! حتی با صدای نزدیک شدنش ؛ قدرت حرکتم را از دست میدادم...

فلج شدم ، ایستادم !
موتور نتوانست ترمز کند ؛ فاصله کم بود ؛...

چشمانم را بستم ؛ دیگر تمام بود !

ناگهان دیدم در آسمانم !....

محسن ؛ که صدای موتور را شنیده بود ؛ برگشته و آستین مرا گرفت...

مثل بغل کردن بود ؛...
با هم در هوا ، از میله های میدان پریدن !

و با هم روی چمن ها افتادن ؛...

با هم خزیدن ؛ و به خط پایان رسیدن !

محسن ؛ از خاطراتم جلو زده بود !

یک حرکت تند و به موقع برای بیرون آوردن من از شوک تصادف با موتور ؛ و انجام تکنیکهای سخت دو نفره ؛ با استادم ....

هر دو ؛ روی چمنهای میدان هفت تیر افتاده بودیم...و اصلا نفهمیدم آن چند لحظه ؛ چگونه گذشت !...

گفتم : دارم خفه می شم !
گفت : ببخشید !

خودش را ؛ از روی من کنار کشید ؛...
همه چیز ؛ در چند لحظه اتفاق افتاد...

مرا در هوا ؛ بغل کرده و با هم از نرده ها پریده بودیم !

کاری که در پیست پارک ؛ بارها ؛ جداگانه انجام داده بودیم...


پرش از نرده ها و پرتاب خود ؛ روی هدف... !

گفتم : برای من برگشتی ؟
می تونستی برنده شی خله !

گفت : من برنده ام ! اما مثل اینکه خبر نداری؟
عزیز من ؛ از موتور می ترسه !

حواسم بهش بود ؛ فاصله م باش کم بود که موتور و ماشین بش نزنن...
میدونستم میره تو یه عالم دیگه .... گذشته!


سوت پایان !
دو برنده ؛ همزمان !
گریه ام گرفت !



#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_نهم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi_official

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
یاداوری قسمت 39 .قسمت 40 دیشب در اینستاگرام.رسمی من ؛ منتشر شد
Forwarded from چیستا_یثربی_مشاغل
دقیقا کجایی؟
اونایی که دوستمن..میدونن چیو میگم

@chista_yasrebi_official

#چیستایثربی
Chista Yasrebi:
سلام بانوی عزیز
میخواستم بابت تشکیل کانال چیستا و این کار زیباتون تشکر کنم .
با این کار هم همه میتونن به نوعی با شما و دیگران درددل کرده باشن و هم به لطف شما به امرار معاش زندگیشون رونق ببخشن.
کانال خیلی حس خوبی به من میده .
ممنون از این ایده خلاقانه و انسان دوستانه🌸🌸🌸🌸🌸

@chistttaaa

کارشما را معرفی میکنیم.رایگان
یا توانایی شمارامینویسیم برای اینکه کار پیدا کنید.رایگان....
کمک به هم وظیفه ی ماست

#چیستایثربی

@chistttaaa
Forwarded from چیستا_یثربی_مشاغل
مبارزه با مافیای سودجوی دنیای مجازی
ما آثار و مشاغل شما را رایگان معرفی میکنیم.
با عضویت در کانال #چیستا ؛شما وکارهایتان را معرفی میکنیم و احیانا سفارش میگیرید...

ترجیحا لطفا نمونه کارتان را با عکس بفرستید.و یک حرکت نظام یافته و هماهنگ باشد.....یعنی این #خبر را در گروهها بگذارید و به دوستانتان اطلاع دهید.


همه خبردار شوند !


این کانال؛ ضد فعالیتهای #سودجویانه ی دنیای مجازیست.کاملا #رایگان است.


به گوش دیگران هم برسانید.خیلیها #خبر ندارند




ممنونم
#چیستایثربی

کانال
#چیستا

شاعران.نقاشان؛ نویسندگان میتوانند یک نمونه کارخود را برای ما بفرستتد....

@chistttaaa ادرس کانال

پرایوت من
@cccc667
تصنیف《بردی از یادم》

خوانندگان: بانو #دلکش و #ویگن

آهنگساز:
#مهدی_خالدی

ترانه سرا:
#پرویز_خطیبی
Forwarded from چیستا_یثربی_مشاغل
قدرت در دست کسانی نیست که پول دارند
قدرت فقط در دست کسانیست که خلاقیت دارند....
و قدرت از ثروت ؛ مهم تر است....

#چیستایثربی
@chistttaaa
@chista_yasrebi_official
Forwarded from چیستا_یثربی_مشاغل
سلام خانم دکتر عزیزم. الان داشتم پستهای کانال #چیستا رو میخوندم. چقدر جالب و خلاقانه بود کارتون. چقدر قلبتون مهربونه که این مهربونی فقط از یه قلب عاشق میتونه نشأت گرفته بشه. امیدوارم همینطور که بفکر مردم سرزمینم هستین، خداوند در تمام کارهاتون گشایش ایجاد کنه. برای ما هم دعا کنین. در دیار غربت بدنبال کار هستیم. به امید اینکه همه حاجت روا بشن. خیلی دوستتون دارم. ممنون که هستین و قلبهای مهربون رو بهم نزدیکتر کردین

مرجان گودرزی
@chistttaaa
@chista_yasrebi_official
درکانال
@chistttaaaمحصولات خودرا رایگان معرفی کنید.این کمکی به بانوان سرپرست خانوار؛ یا افرادیست که جایی برای تبلیغ ندارند

ممنون از پیجهایی که این حرکت را معرفی میکنند.
@chista_yasrebi_official
از صفحه دیگران
مرسی از خانم میر زنده دل

#چیستایثربی
کانال همبستگی
#چیستا
@chistttaaa
انسان میتواند فریب بخورد؛
انسان است...


اما راه تلافی ؛ فریب دادن نیست ؛
راههای بهتری وجود دارد


انسانیم....

#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
Audio
🎤. عارف
🎧🎼 بغض دریا
🎸🎻🎼
@copyxpaste
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل
#چیستایثربی

باران می آمد که مدال ما را دادند...
باران می آمد که محسن ؛ در باران مدال را به من داد و من به او برگرداندم و گفتم :
به درد من نمیخوره !

گفت : چرا ؟!
گفتم : خب دردی از من دوا نمی کنه ؛ یه تیکه فلزه ! مال خودت....هردو ساکت بودیم ؛ هردو گیج بودیم ؛ هردو سعی میکردیم به هم نگاه نکنیم...

خبرنگارها عکس می انداختند.
از دور صدای فرید و مینا را می شنیدم که داد می زدند و به سمت ما می دویدند و هر دو بسیار خوشحال بودند.

محسن گفت : نمی خوای جلوی دوربین ها لبخند بزنی ؟
گفتم : میخوام برم خونه.
گفت : وایسا میرسونمت !
گفتم : میرم.
خسته بودم ؛ خیلی...

نمی خواستم با فرید ، مینا و مریم ؛ در آن لحظه ، رو به رو شوم ؛...
نمی خواستم با هیچ کس در آن دنیا ؛ رو به رو شوم . فقط چند ساعت...

چند ساعت میخواستم از دنیا پیاده شوم؛
زندگی ام را زیر بغل بگیرم و دور شوم ؛ مثل کفشهای اسکیتم....

محسن ؛ از لبش کمی خون میآمد ؛ چیز مهمی به نظر نمیرسید ؛ با آستینش پاک کرد ؛ حتما موقع پرتابمان ؛ صورتش به چیزی خورده بود !

آسمان هم انگار ؛ بعد از مسابقه ؛ یک دفعه دلش گرفت ؛ ناگهان تاریک شد ؛ صدای رعد ... و قطرات باران ؛ اول آهسته ؛ نم نم و متین ؛ روی گیسوانت... با حجب و حیا و ادب ...

و بعد؛ مثل سیلی های تند و بی وقفه ؛ که حتی امانت نمیدهند حرفت را بزنی!...

نفسگیر و وحشی ؛ مثل هجوم اسبان وحشی به قلبت ؛ مثل عشق ...گفتم عشق ؟ نه !

عشق ؛ فقط در کتابها زیبا بود...

درقصه ها،وحشی نبود؛ مثل حمله ی اسبان رم کرده به دل کوچکم نبود!

خواستم به محسن ؛ چیزی بگویم...خواستم چیزی بپرسم ؛

باران بود و آن همه آدم، که
دوره اش کرده بودند...

چرا همیشه هر وقت ؛ می خواهی مهمترین حرفت را به یک نفر بگویی ؛ باران می بارد ؟

دیگر باران نبود ؛ رعد و برق بود ؛ تگرگ بود !

چرا هر وقت می خواهی، مهمترین حرفت را بزنی ؛ طوفان نوح به پا
می شود و سیل می آید و تو را با خود می برد ؟!
پس کشتی نوح من کجا بود؟

کفش اسکیت ؛ زیر بغلم ؛

اولین ماشینی که می گذشت ؛ داد زدم ؛ "دربست" !
ایستاد.سوار شدم.

چرا هر وقت می خواهی ، با مردی که با او در آسمان پرواز کرده ای و با هم ، به زمین ؛ هبوط کرده اید،رازی را بگویی ؛ آسمان
نمی گذارد؟!
آدم و حوا هم پس از هبوط ؛ چنین حسی داشتند؟ به هم نگاه نمیکردند ؟ از چیزی ناگفته، خجالت میکشیدند؟

تو می توانی دریک لحظه ؛ عاشق شوی ؛ و بعد فراموش کنی.

زمان بگذرد ؛ سال ها و سال ها...

اما ناگهان ؛ بوی عطری آشنا ؛ رنگ یک لباس ؛ یا یک نگاه خاص ، تو را دوباره پرت می کند به گذشته ؛...

تو را دوباره پرت می کند به آغوش دردی که از آن گریخته ای... جان کنده ای !

چرا وقتی همیشه می خواهی حرف مهمی بگویی ؛ باران صدایش بلندتر از توست ؟
یا شاید برای من ؛ چنین بود ؟

خیس از باران ؛ از پله ها بالا دویدم ، که حامد را در پاگرد پله ها ، دیدم.

گفت : مبارکه !
خبر رو شنیدم ؛ بچه ها زنگ زدن.
گفتم : ممنون !

خواستم به طرف طبقه ی خودمان بروم ؛ گفت :
یه دقیقه لطفا !

ایستادم.
گفت : وضعیت من رو می دونی ! چند روز دیگه ! ...

گفتم : نه نمیدونم ! کسی به من چیزی نمیگه!

گفت : من کاملا بی حس می شم ؛ ولی شعورم سر جاشه ! مثل یه پرنده ؛ از توی قفس تنم ؛ میتونم همه چیز رو ببینم ؛ و بشنوم...

فقط نمیتونم کاری کنم ؛ چون اون تو ؛ زندانی ام...

گفتم : هیچکس نمی تونه تاریخ دقیقش رو بگه !

گفت :من می تونم حسش کنم!
مواظب مریم باش ؛ تو به من قول دادی ؛ یادت نره !

گفتم : فقط همین رو بلدید به من بگید؟!
تنها حرفی که همیشه داشتید به من بزنید ،

"مواظب مریم باش ؟! " همین؟!....

شبی که اون شوهر روانیش ؛ اونطوری منو کتک می زد ؛ هیچ وقت فکر کردید کسی هست که مواظب من باشه یا نه ؟!

مثلا اگه محسن نبود !
اگه دیر می رسید ؟
اصلا اگه زورش ؛ به اون مردک
نمی رسید یا اون مرد ؛ سلاح داشت ؟
اون وقت چی ؟ ! تا کجاشو قبلا فکرشو کرده بودید که این سناریوی اکشنو برای من نوشتید؟!

هیچ وقت فکر کردید ؛ کسی تو این دنیا مواظب مانای بیچاره هست ؛ یا نه ؟!

نه !...
من نمی تونم مواظب مریم شما باشم !

مریم ، زن عاقلیه ؛ از من سرد و گرم چشیده تره ؛
و مهم تر از همه اینکه ؛ عشق رو تجربه کرده ؛ شما رو داره !

من فقط می تونم براش احترام قائل باشم ؛ یا اگه کاری از دستم ؛
برمی اومد کمکش کنم ؛ نمی تونم براش مادری کنم ؛ ببخشید !

رفتم...

ازطبقه پایین ؛ با فریاد گفت: اگه عاشق شدی ؛ چرا با همه دعوا داری ؟

گفتم : چی ؟! عاشق ؟!....



#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهلم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi_official

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ