چیستا_وان
1.39K subscribers
399 photos
84 videos
1 file
94 links
آنچه نباید می دیدیم؛ می شنیدیم و یا می گفتیم

این کانال رسمی من نیست. کانال دوستان نزدیکتر من است که حسهایم را با آنها شریک میشوم. آدرس کانال رسمی من این است
@chista_yasrebi
Download Telegram
. #مینا#قسمت_دوم#چیستا_یثربی
بیشتر بیماران این بخش ؛ از کمبود توجه اطرافیان و خانواده،مینالیدند.دکتر قد بلند؛ سبزه و خوش تیپ بود و چشم پرستاران زیادی دنبالش بود.شنیده بودم که هفته دیگر تولدش است و پرستاران میخواهند برایش جشن بگیرند...یاد داستان سیندرلا افتادم.فقط یک چوب جادو کم داشتم! به یکی از بیماران که قبلا آرایشگر بود، گفتم ؛ من وسایل آرایش بخرم؛ میتونی یه دستی به سر و روی مینا بکشی؟گفت؛ بنده خدا ابروهاشم برنمیداره! میتونم عروسش کنم واست!برای چی فقط؟ تو این خراب شده؟ گفتم :یه نقشه ای دارم.میدانستم که دکتر مجسمه های کوچک جمع میکند.در اتاقش دیده بودم...یک پرنده کوچک برنزی سفارش دادم با چشمان عقیق سیاه؛ رنگ چشمان مینا.بعد وسایل لازم را خریدم.مینا خیلی رنج کشیده بود.کمی محبت، دکتر را نمیکشت.از غرورش هم کم میکرد.برایش لازم بود...با آن ادکلنش که بخش را مدهوش میکرد.عفت خانم آرایشگر؛ کارش را عالی انجام داد.مینا آنقدر قرص خورده بود که آرام باشد.ده بار صحنه هدیه دادن به دکتر را بااو تمرین کردیم.درست مثل فیلم سیندرلا..وقتی همه پرستارها و بیمارها؛ آمدند و رفتند نوبت مینا بود و من به او گفته بودم چه کند ! کیک رابریدند.دکتر از همه تشکر کرد ؛ وسیل هدیه بود که به سمت او می آمد.اما انگار دکتر ؛ شاد نبود.حس کردم از بچگی خودخور و عبوس بوده است!من بی توجه به او گوشه ای نشستم و مجله ای را ورق زدم؛حتی تبریک هم نگفتم ! دکتر خودش جلو آمد ؛ سر حرف را باز کرد.مینا کجاست؟ گفتم.نمیدونم!
دکترسرگردان ؛ اطرافش را نگاه کرد.ناگهان مینا را دید که با لباس زیبایی که برایش آورده بودم و آرایش عفت خانم؛ با وقار جلو آمد.درست مطابق تمرین ؛ مقابل دکتر خم شد ؛ وگفت: در آفتاب و شب تردید کن؛ دکتر نجات بخش من ؛...ولی در عشق من تردید نکن! جمله معروف هملت بود و بعد ؛ هدیه دکتر را مثل شاهزاده خانمها مقابل او گرفت.دکترسرخ شد.گمانم برای اولین بار در عمرش هل کرده بود! من ؛ عفت و عده ای کف زدیم!...دکتر پرنده برنزی را که دید؛ لبخندی زد.کمک کرد مینا از زمین ؛ بلندشود وگفت؛ خیلی ممنونم مینا خانم...غافلگیرم کردی!من طبق نقشه قبلی گفتم ؛ دکتر چرا سرخ شدید؟! و با بدجنسی گفتم. دکتر گفت:از بس گرمه اینجا! و باکاغذ کادوی مینا شروع به بادزدن خوش کرد؛من وعفت لبخند زدیم.دکتر در حالی که پرنده مینا را روی قلبش چسبانده بود!گفت:از لطف همه تون ممنونم.اما هیچ وقت محبت و هدیه مینا رو فراموش نمیکنم.بهترین هدیه ای که تو عمرم گرفتم!پدرم یکی شبیه اینو داشت.گم شد... از اون روز؛ توجه دکتر به مینا بیشتر شد...
#قسمت_دوم
#مینا
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
#آخرین_قسمت/بعدی/پایین⬇️
ادامه داستان مینا/قسمت آخر
#مینا/داستان_سه_قسمتی/
#چیستایثربی
#قسمت_آخر.برگرفته از اینستاگرام چبستایثربی
@yasrebi_chista

گاهی آدم فقط؛ کمی توجه میخواهد.دکتر و مینا هر دو به توجه احتیاج داشتند..هر کدام به شیوه ی خودش! دکتر تمام موارد درمانی مینا را شخصا به عهده گرفت و حال مینا روز به روز بهتر میشد ؛ و همه به دکتر تبریک میگفتند. حتی پرستارهایی که خیلی از خشونت سابق مینا خوششان نمی آمد... مینا چهارسال بعد؛ پس از کلی معاینه و مصاحبه ؛ سالم تشخیص داده شد و ازبیمارستان مرخص شد.رییس بیمارستان؛ بهبود تدریجی مینا را معجزه پزشکان بیمارستانشان میدانست.روانپزشکی مدرن ! و فقط من و دکترصادقیان و عفت میدانستیم ؛معجزه ؛ همان محبت و توجه خاص به مینا بود
...شنیده بودم که مینا ؛شاگرد یک آرایشگر شده است.مجسمه های دکتر مدام زیاد و زیادتر میشد.از همکاران میشنیدم...انگار خودش را میان آن اشیاء بیجان حبس میکرد..چند سالی گذشت.... دکتر هنوز عروسی نکرده بود...اما دیگر لبخند زدن بلد بود و به دلیل درمان موفق مینا و چند مورد مشابه؛ مانند او ؛ رییس دو بخش شده بود ؛ با بیمارانش خوش و بش میکرد و آنها هم دوستش داشتند....اخرین بار که به بیمارستان رفتم تا فردی را ببینم ؛ دکتر را تصادفی؛ در راه پله دیدم...گفت ؛ آدرس مینا را دارید؟گفتم : خودتونم که دارید دکتر!...آدرس همه بیماران مرخص شده رو دارید! گفت:من تنها خجالت میکشم.گفتم ؛ خیر باشه دکتر ! گفت:هر وقت چشمای سیاه سنگی پرنده ای رو که برام خریده ؛ میبینم ؛ دلم برای سادگیش و اون جشن تولد و جمله ی هملتش ؛ تنگ میشه...اون سواد زیادی نداشت؛ چقدر خوب باش کار کرده بودی! عالی بازی کرد!گفتم : حس واقعیش بود دکتر..بازی نبود! شاید کلماتو حفظ کرده بود..ولی حسش و دردش واقعی بود.شاید قیافه ش معمولی بود ؛ ولی عاشق شما بود!...دل اون اصیل بود؛ دلی که این روزا ؛ کمتر پیدا میشه....تمام دل پر طپشش بود..وقتی جلوی شما به نشونه ی احترام؛خم شد.بازی نبود! هملت نبود! دکتر گفت: میخوام.ببینم.چقدر خوب شده...همین! گفتم :همین؟!گفت:شاید یه بستنی هم دعوتش کردم.گفتم :حالا شد.میبرمتون اونجا...زمان گذشت..مثل ترکهای دیوار خانه؛... پارسال بود که از همکار مشترکمان شنیدم دکتر و مینا یک سال است با هم ازدواج کرده اند و مینا حامله است! بدجنسها مرا دعوت نکرده بودند!...خبر هم نداده بودند!...همکارم گفت:دلخور نشو! فقط محضر رفتند.آن هم شهر زادگاه دکتر...همه چیز عجله ای شد.هیچکدام از ما نبودیم! گفتم :شوخی کردم....حتی اگر مرا یادشان رفته باشد؛ آنها بخشی از زندگی من هستند؛ که هرگز از یادشان نمیبرم...دیروز شنیدم اسم دخترشان را چیستا گذاشته اند!..
#پایان

#مینا
#چیستایثربی
#داستان_سه_قسمتی
#مجموعه_نامه_ها

#داستان_کوتاه

هر گونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر نام نوبسنده و لینک تلگرام یا اینستاگرام اوست.
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
پیج دوم اینستاگرام من
هم اکنون
درسا درخشانی
کیش یا مات؟
حرکت سنجیده یا
اشتباه؟
ادرس پیج .بالای عکس
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
خیلی دلم میخواست در نمایشنامه خوانی ؛ بازیگر نقش چیستا، شبیه جوانی خودم باشد ،تااین دختر۱۷ ساله را دیدم...انگار ۱۷ سالگی من است
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#چیستا_وان
@chista_1
چطور یک نمایشنامه ی خوب،بداجرا میشود؟
چطور خودنمایشنامه،به چاپهای چندم میرسد ولی یک کارگردان،خرابش میکندوازآن چیزی میسازد که نیست!بلایی که سراین نمایشم آمد!حتی اسمش راعوض کردند! و خراب
ناشر
#نشر_قطره
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃


بزودی داستان دردناک بلایی را برایتان تعریف میکنم که سر نمایش خوب
#چشمهایش_میخندد ،
آوردند.

کار توسط نشر
#قطره چاپ شده.
بخوانید تا ببینید چرا کاندید جایزه ی بهترین نمایش سال در جشنواره ادبی پروین اعتصامی 83 شد .ولی اجرای آقای کارگردان ، از آن .... چیزی نگویم بهتر است ...



حتی نامش را عوض کردند و گذاشتند:
#یلدا !


و تمام تم نمایش، با نصف کردن آن ؛ عقیم شد!


طوری که دوستانم میگفتند:
ما نمایش را خوانده ایم....این نبود !

حالا به شدت، معتقدم باید کارگردانی ، کارت را کار کند که همفکر و هم جهت با افکار تو باشد...نه درست بر ضد آن !

چه اشتباهی سال 82 کردم !....

نمایشم ، ویران اجرا رفت !...


کارگردان باید زبان ؛ فلسفه ؛ روانشناسی و جامعه شناسی بداند ، مخاطب شناسی قوی داشته باشد و تحلیل درست متن را هم بلد باشد... و مهمتر از همه با نویسنده ، همسو باشد ....

هنوز یادم است که بازیگران آن کار که دو تایشان را خودم معرفی کرده بودم ، چقدر خواهش میکردند ، خودت کارگردانی اش کن ! این آقا دارد مدام عوضش میکند ، و خودش نمیداند تم نمایش چیست !

...ولی من آن روزها ، درگیر باز نویسی
فیلم صباغ زاده بودم ...

اعتماد کردم و شکست خوردم ...

کارگردان.....، نمایشم را به میان پرده ی تلویزیونی ضعیفی تبدیل کرد !


اجرایی نارسا و بی مفهوم و با میزانسنهای بسیار ساده و ابتدایی... و حتی نادرست از لحاظ مفهومی !



و حالا پس از سالها مهجور افتادن
این متن ، یک گروه خوب ؛ کاردان و قوی ، میخواهند آن را مجددا و به زور کامل ، کار کنند... خیلی خوشحالم.

نمایشنامه را آنلاین یا حضوری ، تهیه فرمایید و بخوانید...

همیشه داغ آن اجرای ناقص ، بر دلم مانده بود ...نمایشنامه را اصلا ، تا نصفه کار کردند ، آن هم با تحلیل غلط و از من در آوردی ! ...


#بیشتر_مطالعه_داشته_باشیم

#چیستا_وان
@chista_1
این کتاب فوق العاده بود
خانم دکتر...


😫🙃ممنونم عریزم..اجرایش را کسی خراب کرد که اصلا مدل متون مرا نمیشناخت و بسیار آزارم داد...خدا بزرگ است.
Forwarded from ahr
Audio
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
در خانه ی ما اگر کسی ، کسی را دوست داشت ،می گفت.
در خانه ی ما اگر کسی، کسی را هم دوست نداشت، باز هم میگفت.
تو عجیبترین موجودی بودی که دیده بودم!
همه خاطرات زندگی من یا شادیهای بودن توست یا رنجی که به من داده ای! در نگاه تو ، اگر کسی ، کسی را دوست داشت ، نباید میگفت!
تو از کی اینطور شدی ؟
در تاکسی، نشسته بودیم ، به مقصد رسیدیم ،
تو آمدی پول را حساب کنی،راننده پرسید:
با همید؟
تو سرخ شدی و جوابی ندادی ، انگار سوال کریهی پرسیده باشد!
کرایه ی هردوتایمان را به راننده دادی و بی توجه به من پیاده شدی و رفتی.
کمی دنبالت دویدم تا به تو رسیدم،

گفتم : دیوونه شدی ؟چرا منو جا گذاشتی ؟
گفتی: مگر جنسی که جا بمونی؟ خب پا داری ، بیا !
گفتم : چقدر بد اخلاق!
گفتی : ما با هم نیستیم ،ولی همه فکر میکنن با همیم ! این خیلی بده.
گفتم : مردم رو ولشون کن ! همیشه یه فکری میکنن، الان دیگه هردومون سی و خرده ای سالمونه !
گفتی:دیگه بدتر ! مگه بچه اییم ، تو خیابون قرار میذاریم ؟
گفتم : خب کجا بذاریم؟ جایی نداریم.
تو ، همه جا هی محرم ، نامحرم میکنی!

گفتی: اگه قبول کرده بودی،محرم بشی!
گفتم : چند روزه ؟ چند ساعته ؟ چند دقیقه ای؟
نمیفهمی آدم وقتی عاشقه، یکی رو برای همه ی عمرش میخواد ؟
اگه تو قبول کرده بودی، محرم همیشگی بشی، منم قبول میکردم.
گفتی:حالا انقدر نزدیک من راه نیا، یکی ببینتمون، بگم کی هستی؟!
گفتم : این دیگه خلاقیت خودته ، تو خواستی امروز، همو ببینیم ، پس خودت یه جوابی پیدا کن !

هنوز خیلی دور نشده بودیم که دم پاسگاه یوسف آباد ، تصادفی،یکی از دوستان سابقت را دیدی ؛ رو بوسی و چاق سلامتی.
من نمیدانستم دور شوم یا نزدیک!
دوستت از گوشه ی چشم ، مدام حواسش به من بود و مانده بود این خانم با شال سبز و رژ لب،کنار فرمانده دوران جنگش چه میکند !
اتفاقا طاقت نیاورد و پرسید :
_خانم ، از آشنایان هستن؟
مانده بودم که خلاقیتت چه میکند و چه میگوید :
گفتی :بله
_خواهر یه بنده خدایی هستن که گم شده، داریم میریم بینیم،ردی هست که بتونیم پیداش کنیم !
دوستش آهی کشید و گفت : هی...امان از گمشده داشتن !
و خطاب به من ادامه داد :
خواهر جان،غصه نخور! انشالله برادرتون صحیح و سالم،جزو این گروه آزاده ها ، برمیگردن، چشمت روشن...
مانده بودم چه بگویم!برادر من و آزاده؟! احتمالا آن لحظه داشت پولهایش را میشمرد!
دوستش که رفت،گفتم: دروغ هم که میگی؟
گفتی:دروغم کجا بود؟
روح برادرت گمشده،مگه نه؟همه ش دنبال مادیاته،پس جزو
گمشده هاست!به امید پیدا شدنش.
گفتم:تو اگه این زبونو نداشتی،چیکاره میشدی؟
لبخندی زدی وگفتی: پستچی میشدم!
#چیستایثربی

#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃


#امن_ترین_شهر_جهان

#توکیو، پایتخت ژاپن برای دومین سال متوالی #امن‌ترین شهر جهان لقب گرفته است.
مجله اکونومیست در گزارش سالانه خود که امن‌ترین شهرهای جهان را معرفی کرده است.بعد از توکیو، به ترتیب سنگاپور، اوساکا در ژاپن، تورنتو در کانادا و ملبورن در استرالیا امن‌ترین شهرهای جهان نام گرفته‌اند.

در این گزارش شصت شهر بزرگ جهان بر مبنای چهار معیار امنیتی "دیجیتال، زیرساخت‌ها، بهداشتی و شخصی" رتبه‌بندی شده‌اند.

#تهران در این گزارش رتبه پنجاه و دوم را به خود اختصاص داده است.

شهرهای کراچی در پاکستان، رانگون (یانگون) در میانمار و داکا در بنگلادش در انتهای لیست قرار گرفته‌اند.


منبع :
#بی_بی_سی

#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chista_yasrebii
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
چیستا یثربی💚💚💚 خالق اثر فوق العاده پستچی 📮📬📨
امشب میهمان نمایش ما هستند .
نمایش مثبت هجده
هر شب ساعت ۲۰:۱۵
در خانه نمایش دا
برای اطلاعات بیشتر با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید :
۰۲۱-۸۸۰۱۶۰۷۴
در زیر شال هر زنی،یک قلب پنهان است
شما صدای شکستنش را نمیشنوید!

اگر شالمان عقب برود ، مارا میگیرند ؛
اگرقلبمان بمباران شود ، هیچکس برایش مهم نیست.

گاهی نوشته هایم را تقدیم میکنم به او که نزدیک نیست!
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
💚💚💚💚💚💚💚💚



مردی در خم نگریست و صورت خویش در آن بدید. مادر را بخواند و گفت: در خمره دزدی نهان است! مادر فراز آمد و در خم نگریست و گفت: آری، فاحشه‌ای نیز همراه دارد!

#طنزپرداز و شاعر
قرن هشتم قمری


نتیجه اخلاقی :

تستهای روانشناسان درست است که تصویری را نشانت میدهند و میگویند چه میبینی؟ ....ما همان را میبینیم که در مورد خودمان و زندگیمان احساس میکنیم. ما
#خودمان را میبینیم !

دوستان، #کانال
#صورتی امروز پدید آمده و برای این است که نمیتوانم خیلی حرفها را در کانال قصه یا رسمی بزنم ! این کانال روزنامه ی انتقادی من است به عنوان یک شهروند ، هنرمند ، روانشناس ، مادر ...و به هر حال روانشناس اجتماعی_تربیتی



اگر از طنز تلخ و تندی آن نمیرنجید ، جوین شوید...

اینها حرفهایی نیست که بتوان در صفحه یا پیج رسمی اینستاگرام زد.

خاطرات من، افشاگریها و نگاهی به تاریخ ، هنر و ادبیات ایران ، با شیوه ی طنز سیاه یا تلخ است.

ممنونم
#چیستایثربی
#کانال_صورتی
#صورتی

آیدی کانال
@chista_yasrebii